هر کس، دنبال خوشبختی است، اما...
اسکافی کتابی سودمند، گیرا و جذاب به نام «لطف التدبیر» دارد؛ این کتاب به موضوع ریاست و سعادت و پیشرو بودن، پرداخته و حاوی مطالب متنوعی است؛ از قبیل: مکر، انواع سیاستها و راهبردهایی که بسیاری از پادشاهان، سران، ادیبان، شعرا و برخی از علما، در پیش گرفتهاند تا راحت باشند، آرامش یابند و به هدف خود برسند. برخی از عناوین این کتاب، عبارتند از: «چاره سازی»، «کنترل آشوب و بلوا»، «برقراری صلح و سازش میان دو نفر»، «آدم شکست خورده، چه کار میکند؟»، «حیلههای دشمن»، «چگونگی برطرف کردن امری ناخوشایند با یک سخن»، «دفع ناخوشی با ناخوشی»، «دفع امر ناگوار با مهربانی» «تدبیر دفع ناخوشی»، «مدارا با پادشاه»، «انتقام گرفتن از غاصب فرمانروایی»، «رهایی از رنج»، «هلاکت و گریز از آن»، «هویدا کردن چیزی به قصد پنهان نمودن چیزی دیگر» و. .
با مطالعه این کتاب دریافتم که از همه کسانی که به دنبال خوشبختی بودهاند، شمار اندکی به سعادت و خوشبختی رسیدهاند. سه نتیجه از کتاب گرفتم که عبارتند از:
نخست اینکه هر کس، خداوند را مد نظر نداشته باشد، سودهای او به زیان، شادیهایش به اندوه و خوبیهایش، به بلا تبدیل میشوند: ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨٢﴾[الأعراف: ۱۸۲] «آنان را از راهی و بگونهای که نمیدانند، گرفتار میسازیم».
دوم: مردم، راههای پرپیچ و خم، غیرشرعی و دشواری را برای به دست آوردن سعادت میپیمایند؛ در صورتی که این امکان برایشان وجود دارد که در شریعت محمدی، سعادت را از راههای هموارتر و آسانتری بیابند؛ ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا ٦٦﴾[النساء: ۶۶] «اگر آنان آنچه را که با آن پند داده میشوند، انجام میدادند، برایشان بهتر و مایه استواری بیشتر بود».
آری! اگر انسانها پند بپذیرند، به خیر دنیا و آخرت دست مییابند.
سوم: افرادی، هستند که دنیا و آخرت خود را از دست دادهاند، اما گمان میکنند که کار خوب انجام میدهند و به سعادت و رستگاری خواهند رسید. حال آنکه هیچ کدام را به دست نخواهند آورد؛ نه کار خوب و نه سعادت را. علتش، این است که آنان، از راه درستی که خداوند، پیامبرانش را برای نشان دادن آن، مبعوث نموده و کتابهایش را فرو فرستاده، رویگردانند. آن راه، طلب حق و سخن راستین است؛ ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِ﴾[الأنعام: ۱۱۵] «و سخن پروردگارت در راستی و دادگری، به تمام و کمال رسیده است و هیچکس، نمیتواند سخنان او را دگرگون کند».
وزیری، سرگرم شادی و خوشگذرانی بود؛ غمی ناگهانی و اندوهی جانکاه، او را فرا گرفت؛ وی از شدت غم و اندوه فریاد برآورد:
ألا مــوت یبـاع فـاشـتـریـه
فهـذا العـیش مـا لا خیـر فیه
«آیا مرگی وجود دارد که آن را بخرم؟ این زندگی، خیری ندارد».
إذا أبـصـرت قبــراً مـن بعید
وددت لـو أنـنـي ممـا یلیــه
«هر گاه از دور قبری میبینم، آرزو میکنم که ای کاش در آن میبودم».
ألا رحــم المهیمن نفس حــر
تصــدق بالوفــاة علی أخیـه
«خداوند، بر مرد آزادهای رحم نماید که مرگ را به برادرش صدقه میکند».