نکته
ایلیا ابوماضی میگوید:
کم تشتکي وتقول أنك معدم
والأرض ملك والسماء والأنجم
«چقدر شکایت میکنی و میگویی که فقیر هستم و حال آنکه زمین و آسمان و ستارهها، از آنِ تو هستند».
ولك الحقول وزهرها وأریجها
ونسیمها والبلبل المترنم
«باغها و گلها و عطر و نسیم آن و بلبل نغمه خوان همه از آن تو هستند».
والماء حولك فضة رقراقة
والشمس فوقك عسجد یتضرم
«و آب اطرافت، همچون نقره ای میدرخشد و خورشید بالای سرت، طلایی درخشان میباشد».
والنور یبني في السفوح وفي الذرا
دورا مزخرفة وحینا یهدم
«و نور در دامنهها و قلهها، خانههای زیبا و آراستهای بنا میکند و گاهی آن خانهها را از بین میبرد».
هشت لك الدنیا فما لك واجما؟
وتبسمت فعلام لا تتبسم؟
«دنیا به روی تو لبخند میزند؛ پس تو چرا افسرده و دل شکسته هستی؟ دنیا لبخند میزند؛ پس تو چرا لبخند نمیزنی»؟
إن کنت مکتئبا لعز قد مضی
هیهات یرجعه إلیك تندم
«اگر به خاطر چیز باارزشی که گذشته، افسرده هستی، پشیمانی، آن را به تو باز نمیگرداند».
أو کنت تشفق من حلول مصيبة
هیهات یمنع أن یحل تجهم
«یا اگر از بروز بلایی ناراحت هستی، چنین نیست که اخم کردن، مانع آمدن بلا باشد».
أو کنت جاوزت الشباب فلا تقل
شاخ الزمان فإنه لا یهرم
«اگر دوران جوانی را پشت سر گذاشتهای، نگو که زمانه، پیر شده؛ چون زمانه، پیر نمیشود».
أنظر فما زالت تطل من الثری
صور تکاد لحسنها تتکلم
«نگاه کن همواره از بالا تصویرهایی سر میکشند که از بس زیبا هستند، نزدیک است، حرف بزنند».