خوشبينی و بدبينی
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ١٢٥﴾[التوبة: ۱۲۴- ۱۲۵] «و اما کسانی که ایمان آوردند، پس به ایمانشان افزوده گردید و آنان شادمان و امیدوارند و اما کسانی که در دلهایشان، بیماری است، به پلیدیشان افزوده گشت و مردند در حالی که کافر بودند».
بسیاری از نخبگان و برگزیدگان، کار سخت و دشوار را به فال نیک گرفته و در آن بر اساس آیین راستین الهی خیر و خوبی را میدیدهاند. ﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ﴾[البقرة: ۲۱۶] «و چه بسا چیزی را ناخوش دارید و حال آنکه برایتان بهتر است و چه بسا چیزی را دوست میدارید و حال آنکه برایتان بد است».
ابودرداءسمیگوید: سه چیز را که مردم نمیپسندند، من دوست میدارم؛ فقر و بیماری و مردن را دوست دارم. چون فقر یعنی مسکینی و فروتنی؛ و بیماری، کفاره گناهان میگردد و موت یعنی دیدار با خدا.
اما دیگری فقر را دوست ندارد و آن را مذمت و نکوهش میکند و میگوید: حتی سگها فقر و نداری را دوست ندارند.
اذا رأت يومــا فقيرا معدما
هـرت عليه وكشرت أنيابها
«هرگاه فقیری را ببیند، بر او پارس میکند و دندان تیز مینماید و میغرد».
یکی به تب خوشامد میگوید:
زارت مكفرة الذنوب سريعة
فســألتها بـالله أن لا تـقلـعي
«تبی که کفاره گناهان است، شتابان از ما دیدار کرد؛ پس از او خواستم که تو را بخدا جدا نشو».
اما متنبی در مورد تب میگوید:
بذلت لها المصارف والحشايا
فعافتـها وباتت فـي عظـامي
«برای آن پولها خرج کردم و نازبالش فراهم نمودم، اما از آنها گذشت و شب را در استخوانهای من سپری کرد».
یوسف÷در مورد زندان گفت: ﴿ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ﴾[یوسف: ۳۳] «زندان برایم پسندیده تر از آن چیزی است که مرا به آن فرا میخوانند».
علی بن جهم نیز در مورد زندان میگوید:
قالوا حبست فقلت ليس بضائري
حبــسي وأي مهند لا يغمــد
«گفتند: زندانی شدی؛ گفتم، زندانی شدنم، برایم زیانی ندارد؛ کدامین شمشیر بران را دیدهاید که آن را در نیام، نکنند»؟
اما علی بن محمد کاتب میگوید:
قالوا: حبست فقلت خطب نكد
أنحي علی به الزمان المرصد
«گفتند: زندانی شدی؛ گفتم: بلایی رنجباراست که روزگار بر من آورده است».
بسیاری، مرگ را دوست داشته و به آن خوشامد گفتهاند؛ معاذسمیگوید: به مرگ خوشامد میگویم؛ دوستی است که در زمان تنگدستی و ناداری آمده است و هرکس که پشیمان شد، رستگار گشت.
حصین بن حمام در این مورد میگوید:
تأخرت أستبقي الحياة فلم أجد
لنفســي حيـاة مثل أن أتقدما
«عقب کشیدم به قصد اینکه بیشتر زندگی کنم، اما برای خود حیاتی بهتر از این نیافتم که جلو بروم».
دیگری میگوید: وقتی مرگ آمد، اشکالی ندارد. اما برخی، مرگ را نکوهش کرده و از آن فرار کردهاند.
یهودیان، بیش از سایر مردم عاشق زندگی کردن هستند. خداوند متعال در مورد آنها میگوید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡ﴾[الجمعة: ۸] «بگو: مرگی که از آن فرار میکنید، شما را ملاقات خواهد کرد».
شاعری میگوید:
وما لي بعـد هذا العيـش عيش
وما لي بعـد هـذا الرأس رأس
«من پس از این زندگی، زندگی دیگری نخواهم داشت».
اما کشته شدن در راه خدا، آرزو و آرمان نیکان و شرافتمندان است: ﴿فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُ﴾[الأحزاب: ۲۳] «برخی از آنها بهره خود را گرفتهاند و برخی چشم به راه هستند».
ابن رواحهسچنین میسراید:
لكنني أسأل الرحمن مغفـرة
وطعنـة ذات فـزع تقذف الزبدا
«اما من از خداوند طلب آمرزش میکنم و از او میخواهم که در راه او، نیزه ای کاری به من اصابت کند که خونم در اثر آن بیرون جهد».
ابن طرماح میگوید:
أيا رب لاتجعل وفاتي إن أتت
علی شرجع يعلو بحسن المطارف
«بارخدایا! اگر مرگم فرا رسد، آن را چنان مکن که بر تختی بمیرم که با پارچههای زیبا پوشانده شده است».
ولكن شهيداً ثاويـاً في عصـابة
يصابون في فج من الأرض خائف
«ولی دوست دارم شهید شوم و مرا در سرزمین دوردستی به خاک بسپارند».
اما بعضی کشته شدن را ناپسند دانسته و از آن فرار کردهاند. جمیل میگوید:
يقولون جـاهد يا جمـيل بغـزوة
وأي جــهاد غـيــرهـن أريــد
«میگویند: ای جمیل! در جنگی شرکت نما و جهاد کن و من هیچ جهادی، جز آن زنان نمیخواهم».
بادیه نشینی میگوید: سوگند به خدا که دوست ندارم در خانهام و بر روی تختم بمیرم، پس چگونه در مناطق و مرزهای دوردست، به دنبال مرگ بروم؟! ﴿قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٦٨﴾[آل عمران: ۱۶۸] «بگو: مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست میگویید». ﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ﴾[آل عمران: ۱۵۴] «بگو: اگر در خانه هایتان میبودید، کسانی که کشته شدن برای آنها مقدر شده، به محل کشته شدن خود میرفتند».
وقایع، یکی است، اما مردم با همدیگر فرق میکنند.