غم مخور - راز شاد زیستن

فهرست کتاب

گفتم: منم

گفتم: منم

تابلویی در سازمان ملل متحد در نیویورک هست که روی آن قطعه شعری زیبا از شاعر جهانی، سعدی شیرازی نوشته شده و به انگلیسی ترجمه گردیده است؛ این شعر، به برادری و محبت و وحدت فرا می‌خواند:

قــال لـي المحبوب لمـا زرتـه
مـن ببـابي قـلـت: بالبـاب أنا

«وقتی به دیدار دوست رفتم، به من گفت: چه کسی پشت در است؟ گفتم: من، هستم».

قـال لي أخطأت تعريف الهوی
حينما فرقت فيه بيننا

«به من گفت: محبت را اشتباه تعریف کرده‌ای، وقتی که در محبت و مهرورزی میان ما فرق قایل شدی».

ومضی عام فلما جئته
أطـرق الـبـاب علـيـه مـوهـنا

«سالی گذشت، نزد او رفتم و در زدم».

قال لي من أنت قلت انظر فما
ثم إلا أنــت بـالـبــاب هـنــا

«به من گفت: کیستی؟ گفتم: نگاه کن؛ دمِ در، جز تو کسی نیست».

قال لي أحسنت تعريف الهوی
وعرفت الحب فأدخل يا أنا

«به من گفت: محبت را خوب تعریف کردی و دوستی را شناختی؛ پس وارد شو ای کسی که گویی خودم هستی».

انسان باید برادر خوبی داشته باشد که با او انس بگیرد و احساس آرامش کند؛ در شادی‌هایش مشارکت نماید و با او تبادل محبت و دوستی کند. ﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي ٣٢ كَيۡ نُسَبِّحَكَ كَثِيرٗا ٣٣ وَنَذۡكُرَكَ كَثِيرًا ٣٤[طه: ۲۹- ۳۴] «و برایم وزیری از خانواده‌ام مقرر بدار، هارون، برادرم را. با او مرا یاری ده و او را در کارم شریک کن تا بیشتر تو را ستایش کنیم و تو را زیاد یاد نماییم».

ولا بد من شكوی إلی ذي قرابة
يواســيك أو يسليك أو يتوجع

«وباید شکایت رابه خویشاوندی ببری که باتو همدردی می‌کند یا به تو دلجویی می‌دهد یا حداقل از ناراحتی تو، دردمند و ناراحت می‌شود».

﴿بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ[المائدة: ۵۱] «مؤمنان دوستان یکدیگرند».

﴿كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤[الصف: ۴] «گویا آنان، بنایی محکم هستند».

﴿وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ[الأنفال: ۶۳] «و میان دلهایشان الفت برقرار کرد».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ[الحجرات: ۱۰] «بی‌گمان، مؤمنان برادرند».