سعادت چيست؟!
«در دنیا همچون مسافر یا رهگذر باش». «خوشا به حال غریبان»!
سعادت در کاخ عبدالملک بن مروان نیست. لشکریان هارون الرشید، خانههای ابن جصاص و گنجهای قارون، انسان را خوشبخت نمیکند. همچنین نمیتوان سعادت و خوشبختی را در کتاب (الشفاء) ابن سینا و دیوان متنبی و در باغهای سرسبز قرطبه جستجو کرد.
سعادت نزد یاران محمد جبود؛ هرچند که ندار و تنگدست بودند و زندگی سخت و کم درآمدی داشتند.
سعادت یعنی عبادت ابن مسیب. سعادت، با امام بخاری و در کتاب صحیح اوست؛ سعادت یعنی صداقت حسن بصری، یعنی استنباطهای شافعی، مراقبت امام مالک، پرهیزگاری امام احمد و عبادت ثابت بنانی: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ﴾[التوبة: ۱۲۰] «این، به خاطر آن است که هیچ تشنگی و رنج و گرسنگی در راه خدا به آنها نمیرسد و هیچ جایی پا نمیگذارند که کافران را خشمگین مینماید و به دشمن هیچ گزندی نمیرسانند مگر آنکه به پاداش آن، برایشان عملی صالح نوشته میشود».
سعادت، چک نیست که در بانک پول شود و حیوانی نمیباشد که خریداری گردد. همچنین سعادت، گلی نیست که بتوان آن را بویید یا گندمی که بتوان آن را وزن کرد و یا پارچهای که بشود، پهنش نمود.
سعادت یعنی اینکه انسان به خاطر حقی که با خود دارد و به خاطر اصولی که در چارچوب آن زندگی میکند، آرامش خاطر داشته باشد و به خاطر خیری که او را در آغوش گرفته، قلبی آرام و شاد داشته باشد.
ما، گمان میکردیم که با داشتن خانههای بزرگتر و وسایل و امکانات بیشتر و با دستیابی به خواستههایمان خوشبخت و شادمان خواهیم شد؛ اما ناگهان دیدیم که این امکانات، سبب حزن و اندوه گردیدند؛ چون هر چیزی، با خود رنج و اندوهی دارد:
﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ﴾[طه:۱۳۱] «و به آنچه از زیبایی دنیا که اینها را برخوردار نمودهایم تا ایشان را بیازماییم، چشم مدوز».
بزرگترین مصلح جهان، پیامبرهدایت، زندگی فقیرانهای داشت؛ ازگرسنگی به خود میپیچید و خرمای نامرغوبی هم گیرش نمیآمد که با آن گرسنگیاش را رفع نماید، اما با این حال چنان زندگی خوبی داشت که فقط خدا میداند. زندگی ایشان، آکنده از آرامش و آسودگی خاطر و بدور از هرگونه دغدغه و نگرانی دنیوی بود: ﴿وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ ٢ ٱلَّذِيٓ أَنقَضَ ظَهۡرَكَ ٣﴾[النشرح: ۲- ۳] «و بارسنگین تو را از دوش تو پایین نهادیم؛ بار سنگینی که کمر تو را خم کرده بود».
﴿وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا ١١٣﴾[النساء: ۱۱۳] «و لطف خداوند بر تو بزرگ بود».
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾[الأنعام: ۱۲۴] «خداوند بهتر میداند کجا رسالت خود را قرار دهد».
در حدیث صحیح آمده است: «گناه، چیزی است که در دل تو شک ایجاد میکند و دوست نداری که مردم، از آن اطلاع پیدا نمایند و نیکی همان است که به آن اطمینان قلب داشته باشی».
نیکی، وجدان و ضمیر را آسایش و آرامش میبخشد. شاعری میگوید:
البر أبقی وإن طال الزمان به
والإثم أقبح ما أوعيت من زاد
«نیکی، ماندگارتر است، هر چند زمان زیادی بر آن بگذرد و گناه، زشتترین توشهای است که اندوختهای».
در حدیث آمده است: «نیکی، مایه آرامش است و گناهان، مایه شک و تردید». کسی که آشکارا نیکی انجام میکند، همواره در آرامش و سکون است و فردی که مرتکب بدی میشود، همواره از حوادث و خطرات میهراسد: ﴿يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡهِمۡۚ﴾[المنافقون: ۴] «آنان، هر بانگی را علیه خود میپندارند».
علت، این است که او، کار بد کرده و فردی که کار بد انجام میدهد، همواره پریشان و نگران است و خودش را از ترس پنهان مینماید.
إذا ساء فعل المرء ساءت ظنونه
وصدق ما يعتــاده من توهم
«هرگاه کردار فردی، بد شود، گمانش نیز بد میگردد و خیالات و اوهامی را که به آن عادت دارد، تصدیق میکند».
کسی که خواهان سعادت است، باید همیشه کار نیک انجام دهد و از بدی کردن بپرهیزد تا بدین سان در آسایش و امنیت قرار بگیرد: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢﴾[الأنعام: ۸۲] «کسانی که ایمان آورده و ایمان خودر ا با ستمی نیامیختهاند، ایشان امنیت دارند و آنان رهیافتگان هستند».
سواری، تند میتاخت؛ گرد و غبار به سر و رویش میریخت؛ او میخواست نزد سعد بن ابی وقاصسبرود. سعدسبدور از مردم و هیاهوی آنها، با خانوادهاش و تعدادی گوسفند، دردل صحرا خیمه زده بود و آنجا زندگی میکرد؛ سوارکار نزدیک شد. او، عمر فرزند سعد بود. عمر به پدرش گفت: پدرجان! مردم با همدیگر بخاطر پادشاهی در کشمکش هستند و تو، گوسفندان خود را میچرانی. سعدسگفت: از شر تو به خدا پناه میبرم؛ من، از ردایی که به تن دارم، به خلافت مستحقتر هستم، اما از پیامبر جشنیدم که میگفت: «خداوند، بنده توانگر، پرهیزگار و گمنام را دوست میدارد».
سلامت دینی مسلمان، از پادشاهی کسری و قیصر بزرگتر و ارزشمندتر است؛ زیرا دین، همواره با مسلمان همراه است تا اینکه در باغهای پرناز و نعمت بهشت جای میگیرد. اما پادشاهی و مقام، قطعاً از دست خواهد رفت: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَيۡهَا وَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ ٤٠﴾[مریم: ۴۰] «ما، وارث زمین و کسانی که روی آن هستند، خواهیم شد و به سوی ما باز میگردند».