گرفت الهی، شديد است
﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ﴾[هود: ۱۰۲] «و اینگونه است گرفت پروردگارت وقتی آبادیهایی را بگیرد که اهالی آن ستمگرند».
یکی از نشانههای بدبختی، شقاوت، لغزش و سقوط جایگاه بنده، این است که بر بندگان خدا ستم کند، حقوق آنها را پایمال نماید و در حق مستضعفان و بینوایان، ستم روا دارد.
یکی از حکما گفته است: از کسی بترس که در برابر تو یاوری جز خداوند ندارد.
تاریخ ملتها، مثالهای زندهای از سرانجام سیاه ستمگران ثبت کرده است. عامر بن طفیل بر ضد پیامبر جنقشه میکشد و برای ترور ایشان تلاش میکند. پیامبر جعلیه او دعا میکنند و بدین سان خداوند متعال، عامر را به غدهای در گلویش مبتلا میکند و همان لحظه در حالی میمیرد که از درد فریاد میزند.
اربد بن قیس، پیامبر جرا آزار میدهد و برای کشتن ایشان تلاش میکند. پیامبر جعلیه او دعا میکنند. خداوند، صاعقهای را بر او فرود میآورد که او و شترش را میسوزاند.
اندکی قبل از آنکه حجاج، سعید بن جبیر را به قتل برساند، سعیدسعلیه او دعاکرد و گفت: بارخدایا! بعد از من او را بر هیچ کسی مسلط مکن.
آنگاه غدهای در دست حجاج برآمد و سپس تمام بدن او را گرفت؛ او، هچون گاو نعره میکشید و سپس با وضعیت بسیار اسفباری درگذشت.
سفیان ثوری/از ترس ابوجعفر منصور پنهان شد. ابوجعفر به قصد مکه حرکت کرد و سفیان، داخل حرم بود؛ لذا برخاست و پردههای کعبه را گرفت، دعا کرد و از خدا خواست که ابوجعفر را به خانهاش راه ندهد؛ پس ابو جعفر قبل از ورود به مکه در محل بئر میمون درگذشت.
احمد بن داود، قاضی معتزلی در شکنجه و آزار امام احمد بن حنبل/مشارکت میکند؛ امام احمد، آنها را دعای بد میکند، آنگاه خداوند، قاضی معتزلی را فلج مینماید. قاضی معتزلی میگفت: نیمی از بدنم، چنین است که اگر مگسی، بر آن بنشیند، گمان میکنم قیامت شده و نیم دیگر آن، طوری است که اگر آن را قیچی و قطعه قطعه کنند، احساس نمیکنم.
احمد بن حنبل، ابن زیات وزیر را دعای بد نمود؛ آنگاه خداوند کسی را بر ابن زیات مسلط کرد که او را گرفت و درکوره ای آتشین قرار داد و در سرش میخ کوبید.
حمزه بسیونی در زندانهای جمال عبدالناصر، مسلمانان را شکنجه میکرد و می گفت: خدایتان کجاست تا او را به آهن ببندم؟ (بسی والاتر و برتر است خداوند از آنچه ستمگران میگویند). بعد از مدتی در حالی که حمزه بسیونی، از قاهره به اسکندریه میرفت، ماشینش با کامیون حامل آهن، تصادف کرد و آهنها از سرش به بدنش فرو رفته و از شکمش بیرون آمده بودند؛ امدادگران، چارهای جز این نداشتند که او را تکه تکه بیرون بیاورند.
﴿وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ ٣٩﴾[القصص:۳۹] «او و لشکریانش، در زمین بناحق تکبر ورزیدند وگمان بردند که به سوی ما باز نمیگردند». ﴿وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ﴾[فصلت: ۱۵] «و گفتند: چه کسی از ما زور و توانایی بیشتری دارد؟ آیا ندیدهای که خداوندی که آنها را آفریده، توانمندتر است؟»
همچنین صلاح نصر یکی از فرماندهان عبدالناصر و از کسانی که ستم و تباهی زیادی کرده بود، به بیش از ده بیماری دردناک و مزمن مبتلا شد؛ چند سال از عمرش را با بدختی بسرکرد و پزشکان، نتوانستند او را معالجه کنند تا اینکه همان رهبرانی که او، برایشان خدمت میکرد، او را زندانی کردند. وی، در همان سلولها جان باخت. ﴿ٱلَّذِينَ طَغَوۡاْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١١ فَأَكۡثَرُواْ فِيهَا ٱلۡفَسَادَ ١٢﴾[الفجر: ۱۱- ۱۲] «کسانی که در زمین سرکشی کردند و در آن تباهی و فساد زیاد نمودند، آنگاه پرودگارت شلاق عذاب بر آنها کوبید».
در حدیث آمده است: «خداوند، به ستمگر مهلت میدهد و هرگاه او را بگیرد، رهایش نمیکند». «و از دعای ستمدیده بپرهیز؛ چون بین دعای او و بین خدا، حجاب و پردهای نیست».