غم مخور - راز شاد زیستن

فهرست کتاب

نقش روزی حلال در اجابت دعا

نقش روزی حلال در اجابت دعا

سعد بن ابی وقاصساین حقیقت را درک می‌کرد؛ او، یکی از ده نفری است که به بهشت، مژده داده شده‌اند. پیامبر جبرای او دعا کرد که خدا، دعایش را قبول کند و تیر او، به هدف بخورد. از اینرو هرگاه سعدس، دعا می‌کرد، دعای او قبول می‌شد؛ عمرستعدادی از اصحاب را فرستاد تا در مورد عدالت سعدسدر کوفه پرس و جو و تفحص کنند. مردم، سعدسرا ستودند. وقتی فرستادگان عمرسبه مسجدی در محله بنی عبس رفتند، مردی بلند شد و گفت: آیا از من در مورد سعد نمی‌پرسید؟ او، در قضاوت عدالت نمی‌کند و به مساوات حکم نمی‌نماید و همراه رعیت راه نمی‌رود. سعدسگفت: بارخدایا! اگر برای ریا و شهرت طلبی این حرف‌ها را می‌زند، چشمانش را کور کن و عمرش را طولانی بگردان و او را دستخوش فتنه‌ها نما.

پس عمر این مرد، طولانی شد؛ از پیری، ابروهایش، روی چشمانش افتاد و او، در خیابان‌های کوفه به دنبال دختران بود و به آنها چشمک می‌زد. او که رسوای هر کوی و برزن شده بود، همواره اعتراف می‌کرد که: پیرمردی هستم مبتلا به فتنه؛ دعای سعد، مرا گرفته است.

این ارتباط با خدایو صداقت با او و اعتماد به وعده‌های اوست. بابرکت است خداوندی که پروردگار جهانیان است.

در (سیر أعلام النبلاء) در مورد سعدسآمده است که مردی، بلند شد و به علیسناسزا گفت؛ سعدساز علیسدفاع کرد. اما آن مرد، همچنان به ناسزاگویی به علیسادامه داد. سعدسگفت: خدایا! خودت با آنچه که می‌خواهی، به جای من پاسخ او را بده. پس شتری از کوفه با تمام سرعت حرکت کرد و به هیچ چیزی نگاه نمی‌کرد؛ آن شتر به میان مردم وارد شد تا به این مرد رسید و سپس او را با سم‌هایش کوبید و او را در حضور مردم کشت. ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ ٥١[غافر: ۵۱] «ما، پیامبران خود و مؤمنان را در زندگانی دنیا و روزی که مردم بر می‌خیزند، یاری می‌کنیم».

این داستان‌ها را برایتان بیان می‌کنم تا باور و اعتمادتان، به وعده پروردگار بیشتر شود و او را به فریاد بخوانید و با او مناجات کنید و بدانید که لطف، لطف اوست. او، در قرآن به شما فرمان داده است که: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ[غافر: ۶۰] «مرا بخوانید دعای شما را اجابت می‌کنم». ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[البقرة: ۱۸۶] «و هرگاه بندگانم، از تو درباره من پرسیدند، من نزدیک هستم و دعای دعاکننده را اجابت می‌کنم وقتی مرا بخواند».

حجاج، حسن بصری را احضار کرد تا او را دستگیر نماید. حسن در حالی که جز به خدا و لطف او و اعتماد به وعده او به چیز دیگری نمی‌اندیشد با یاد خدا و ذکر نام‌ها و صفات والای الهی و فریادخواهی از او، نزد حجاج رفت. در نتیجه خداوند، دل حجاج را دگرگون کرد و در دلش هراس انداخت و به محض اینکه حسن، رسید، حجاج که از قبل خودش را برای استقبال او آماده کرده بود، به سوی در رفت، از حسن استقبال نمود و او را در کنار خودش روی تخت نشاند و با نرمی با او سخن گفت؛ حتی به ریش حسن عطر مالید! آری! این خداوند است که او را مسخر کرده بود.

لطف الهی، در جهان جریان دارد؛ لطف خدا در دنیای انسان‌ها، در دنیای حیوانات، در دریا و خشکی، در شب و روز و در وجود متحرک و ساکن، در حرکت است.

﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا ٤٤[الإسراء: ۴۴] «و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خداوند را به پاکی، ستایش می‌کند؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید؛ بی‌گمان خدا بردبار و آمرزنده است».

در روایت صحیح آمده است: سلیمان÷، زبان پرندگان را یاد داشت؛ وی، همراه مردم از شهر بیرون رفت تا نماز باران بخواند. در مسیر حرکت به سوی محل برگزاری نماز، مورچه‌ای دید که پاهایش را بلند کرده بود و پروردگار را صدا می‌زد و دعا می‌کرد؛ خداوندی را صدا می‌زد که می‌دهد و می‌بخشد و به فریاد می‌رسد. سلیمان÷گفت: ای مردم! بر گردید؛ دیگران، برای شما دعا کردند و همین کافی است. بلافاصله به سبب دعای این مورچه، باران شروع به باریدن کرد. در بسیاری از موارد، لطف الهی به خاطر حیوانات زبان بسته، می‌آید. چنانچه در اینجا باران رحمت الهی به خاطر مورچه‌ای سرازیر شد. همان مورچه‌ای که وقتی سلیمان÷با لشکر بزرگش در حال حرکت بود، در دنیای مورچگان به همنوعانش گفت: ﴿قَالَتۡ نَمۡلَةٞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ١٨[النمل: ۱۸] «مورچه‌ای گفت: ای مورچگان! به لانه‌های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش بدون اینکه متوجه باشند، شما را پایمال نکنند».

ابویعلی، حدیثی قدسی روایت نموده که خداوند می‌فرماید: «سوگند به شکوه و بزرگی‌ام، اگر پیرمردانی که در حال رکوع هستند و کودکان شیرخوار و حیوانات نبودند، از آمدن یک قطره باران برای شما جلوگیری می‌کردم».