طب القلوب - آسیب شناسی شخصیت انسان

فهرست کتاب

معنی ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا[الشمس: ۹].

معنی ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا[الشمس: ۹].

در مورد ضمیر فاعلی مستتر در فعل «زکاها» اختلاف نظر وجود دارد، بعضی می‌گویند: به خداوند برمی‌گردد. یعنی نفسی که خداوند او را تزکیه کند، به درستی رستگار گردیده است، و نفسی را که او آن را به حال خود واگذارد، و پنهان دارد، شکست خورده و ناامید گردیده است.

بعضی دیگر می‌گویند: به ضمیر فعل «أفلح» که کلمه «من» است برمی‌گردد، فرق نمی‌کند موصول باشد یا موصوف، زیرا اگر آن ضمیر به خداوند باز می‌گشت، می‌فرمود: «قد أفلح من زکاه وقد خاب من دساه»

صاحبان رأی اول می‌گویند: کلمه «مَن» هرچند لفظ آن مذکر است، اما اگر برای مؤمن به کار برده شود، می‌توان برای مراعات معنی ضمیر تأنیث را برای آن به کار گرفت، و یا برای مراعات لفظ می‌توان ضمیر مذکر را برایش استعمال نمود، و هردوی آن‌ها استعمال‌شان برخلاف فصاحت نیست. در قرآن هردوی آن‌ها یعنی ارجاع ضمیر به اعتبار لفظ و یا ارجاع آن به اعتبار معنی آمده است:

در مورد حالت اول این آیه آمده است: ﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُ إِلَيۡكَۖ[الأنعام: ۲۵].

«و از میان ایشان هست کسی که به تو گوش فرا می‌دهد».

و در مورد حالت دوم آمده است که: ﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُونَ إِلَيۡكَۚ[یونس: ۴۲].

«و از میان ایشان هستند کسانی که به تو گوش فرا می‌دهند».

آن عده که رأی اول را ترجیح می‌دهند. برای اثبات سخن خود به حدیثی که اهل سنن از ابن ابی ملیکه و او از ام المؤمنین عایشه نقل نموده‌اند، استدلال می‌نمایند:

حضرت عایشهلفرموده‌اند:

«شبی به خانه آمدم، شنیدم که رسول خدا جدر حالت دعاست و می‌فرماید:

«رَبِّ أَعْطِ نَفْسِى تَقْوَاهَا، وَزَكِّهَا، أَنْتَ خَيْرُ مَنْ زَكَّاهَا، أَنْتَ وَلِيُّهَا وَمَوْلاَهَا» [۵۲].

«پروردگارا! پرهیزکاری را به نفسم عطا فرما و آن را تزکیه کن! زیرا تو بهترین تزکیه‌کننده و ولی و صاحب آن هستی».

از نظر صاحبان رأی اول: این حدیث آن آیه را تفسیر نموده است و این خداوند است که نفس را تزکیه می‌نماید و در نتیجه در مسیر رشد و تکامل قرار می‌گیرد. یعنی خداوند تزکیه‌کننده و انسان تزکیه‌شده است. و تفاوت میان این دو همچون تفاوت میان فاعل و اثر فعل اوست.

آنان می‌گویند: آنچه که در قرآن آمده و تزکیه را به انسان نسبت داده براساس معنی دوم است. نه اول. همانگونه که می‌فرماید: ﴿فَقُلۡ هَل لَّكَ إِلَىٰٓ أَن تَزَكَّىٰ ١٨[النازعات: ۱۸].

«آیا میل داری (که از آنچه در آن هستی رهایی یابی و) پاکیزه شوی؟».

یعنی: آیا راه تزکیه از طرف خداوند را می‌پذیری تا تزکیه بشوی؟

می‌گویند: حق و صواب این است، زیرا هرکس که خداوند او را تزکیه ننماید، رستگار نخواهد شد. این رأی ابن عباسبترجمان و مفسر قرآن است. و در روایتی از ابوطلحه و عطاء و کلبی می‌گوید:

«کسی رستگار شده که خداوند نفس او را تزکیه فرماید».

ابن زید و ابن جریر می‌گویند:

«کسی رستگار است که خداوند نفسش را تزکیه نماید».

آنان می‌گویند: این فرموده خداوند در اول سوره به صحت این رأی شهادت می‌دهد که ﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨[الشمس: ۸]. «راه فسق و فجور و پرهیزکاری را به او الهام نمود».

همچنین خداوند این حقیقت را که آفریدگار نفس و صفات آن خود اوست، بیان فرموده و معنای «تسویه» همین است.

صاحبان رأی دیگر می‌گویند:

ظاهر آیه و نظم درست آن بیانگر بازگشت ضمیر «زکاها» به کلمه «مَن» است. یعنی کسی رستگار می‌شود که نفس خویش را پاک و مزکی کند.

معنای که زودتر به ذهن می‌رسد، و شاید غیر آن از آیه برداشت نشود. همین است.

آنان می‌گویند: «نفس» مؤنث است، اگر ضمیر موجود در «زکاها» به خداوند بازمی‌گشت، و ساختار کلام بدین صورت می‌بود که:

«قد أفلحت نفس من زکاها».

«نفس کسی که آن را تزکیه کرده رستگار است».

یا: «أفلحت من زکاها»

«کسی که آن را تزکیه کند، رستگار است».

زیرا «مَن» بر «نفس» برمی‌گردد.

همچنین گفته‌اند: هرچند به خاطر لفظ «مَن» آوردن فعل بدون تاءمؤنث جایز است؛ همانگونه که می‌گویند: «قد أفلح من قامت منکن».

این زمانی است که اشکال و اشتباهی را سبب نشود. اما اگر چنین شود. هیچ چاره‌ای جز برطرف‌کردن آن وجود ندارد.

آنان همچنین می‌گویند: «مَن» به معنای «الذی» است، اگر گفته می‌شد.

«قد أفلح الذی زکاها الله».

جایز نبود، زیرا در این صورت ضمیر مؤنث به «الذی» بازمی‌گشت.

می‌گویند: خداوند متعال می‌خواسته که رستگاری را به کسی نسبت بدهد که خود نفس خویش را تزکیه کند. به همین خاطر است که فعل «زکاها» را با تاء تأنیت ذکر ننموده و لفظ «مَن» را که به معنای «الذی» است آورده، و اکثریت مفسران حتی اصحاب ابن عباسبنیز همین رأی را پسندیده‌اند.

قتاده می‌گوید: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩[الشمس: ۹].

«یعنی هرکه کار نیکی را انجام بدهد و خداوند را اطاعت کند، به راستی در راه تزکیه نفس خویش گام برداشته و آن را اصلاح نموده و به اطاعت خداوند وادار کرده است، و هرکس نفس خود را به سوی معصیت خداوند سوق داده، دچار خسران و شکست شده است».

ابن قتیبه می‌گوید:

«معنی آیه این است که هرکس نفس خویش را تزکیه کند، یعنی به وسیله عبادت و اطاعت خداوند و نیکی و احسان آن را در مسیر رشد و نمو قرار بدهد، رستگار و سعادتمند گردیده است.

﴿وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠[الشمس: ۱۰].

یعنی کسی که به سبب ارتکاب معصیت و ترک اطاعت خداوند نفس خویش را ناقص و ضعیف گردانید و آن را ناکارآمد نموده دچار زیان و ناامیدی شده است.

انسان اهل فسق و فجور، انسان بی‌نام و نشان، بی‌مروت، دارای شخصیت مبهم و مرموزی است و مدام دچار خواری و سرافکندگی می‌گردد. کسی که گناه و معصیت را مرتکب می‌شود، شخصیت خویش را آلوده و سست و سرکوب می‌نماید. اما انسان‌های پاک و پرهیزگار نفس خود را در مسیر رشد و تعالی قرار می‌دهند و استعدادهایشان را بروز می‌دهند.

راد مردان عرب بر بالای بلندی‌ها خانه‌های خویش را می‌ساختند، تا مستمندان خانه‌های ایشان را ببینند و برای حل مشکلات‌شان به ایشان مراجعه کنند، حتی در شب‌ها برای راهنمای مسافران در کنار خانه خویش آتش می‌افروختند!؟

امام آدم‌های خوار و گناهکار به گوشه و کنارها و جای‌ها پست و دنج می‌خزیدند، تا کسی کاشانه ایشان را پیدا نکند، و چیزی را از ایشان نخواهد.

آنان نفس‌های خویش را تزکیه نموده و بلندی بخشیده، اما اینان نفس خود را آلوده نموده و آن را پنهان داشته‌اند!

آنچه بیان گردیدند، دو دیدگاه و تفسیر مشهور در مورد آیه: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩[الشمس: ۹].

بودند، اما رأی و تفسیر سومی هم وجود دارد که می‌گوید:

«معنی آیه اینگونه است که هرکس خود را از نیک‌مردان جلوه بدهد، و از ایشان نباشد، به زیانباری و ناامیدی دچار می‌گردد».

واحدی این را نقل نموده و می‌گوید:

«یعنی او خود را در میان صالحان و نیک‌مردان پنهان کرده و می‌خواهد مردم او را هم جزو پاکان و پرهیزکاران به شمار بیاورند. در حالی که او در راهی که پاکان و صالحان در آن گام برمی‌دارند، قرار ندارد.

این رأی هرچند در ذات خود حق و صحیح است، اما این که مراد از آیه آن باشد، محل نظر است، تنها از طریق عمومیت آیه است که چنین معنی هم وارد می‌گردد.

زیرا کسی که نفس خود را فسق و فجور پنهان کند، هرگاه با اهل خیر همنشین شود، سعی می‌کند خود را در میان ایشان جای بدهد.

[۵۲] به روایت مسلم، شماره: ۲۷۲۲.