گفتار گذشتگان در مورد محاسبه نفس:
امام احمد بن حنبل/از عمر بن خطابسنقل نموده که گفته است:
«حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا، وزنوا أنفسكم قبل أن توزنوا، فإنه أهون عليكم في الحساب غداً ان تحاسبوا اليوم وتزينوا للعرض الأكبر يومئذ تعرضون لا تخفي منكم خافية».
«پیش از آن که مورد بازخواست قرار بگیرید، نفس خود را مورد بازخواست قرار دهید! و پیش از آن که مورد سنجش قرار بگیرید خود را بسنجید! اگر امروز حال و وضع خود را مورد بررسی قرار بدهید. بازخواستشدن فردایتان بر شما آسانتر خواهد بود، و خود را برای همایش روزی بزرگ (قیامت) آراسته کنید! در آن روز حضور پیدا خواهید کرد و هیچ چیزی از شما پنهان باقی نخواهد ماند».
همچنین از حضرت حسنسروایت نموده که: «هیچ انسان اهل ایمانی را نمییابی که نفس خود را مورد بازخواست قرار ندهد و از خود نپرسد که چرا چنان گفتم؟ و چرا چنین چیزی را خوردم و یا نوشیدم؟ اما آدم اهل فسق و فجور بدون آن که خود را مورد سئوال و بازپرسی قرار بدهد، راه گمراهی خویش را همچنان ادامه میدهد».
قتاده/در مورد این فرموده خداوند: ﴿وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا ٢٨﴾[الکهف: ۲۸].
«و همه کار و بارش افراط و تفریط است».
گفته است که یعنی نفس خود را تباه نموده و فریب خورده و در عین حال دین خود را از دست داده و دو دستی دنیایش را چسپیده است.
حسن/گفته است:
«اگر انسانی دارای اندرزگویی درونی باشد، در خیر و سلامت باقی خواهد ماند، و با همت و اراده تمام محاسبه خویش را فراموش نخواهد نمود».
میمون بن مهران گفته است:
«تنها زمانی انسان به راستی پرهیزکاری را پیشهی خویش خواهد کرد که به همان صورت شریک نا اهل خود را مورد محاسبه قرار میدهد، نفس خویش را نیز مورد پرس و جو و بازخواست قرار بدهد. به همین دلیل است که گفته شده: نفس همچون شریک خائن است، اگر مراقبش نباشی سرمایهی تو را حیف و میل خواهد کرد».
میمون بن مهران همچنین گفته است:
«انسان اهل تقوا بیشتر از آن که مراقب زورگویی حاکم ستمکار و شریک بدکار باشد، از نفس خود حساب میکشد».
امام احمد بن حنبل از وهب روایت نموده که:
«در مکتوبات آل داود آمده است: حق آن است که آدم عاقل از چهار ساعت در عمر خویش غفلت ننماید:
- ساعتی که در آن به ذکر و مناجات با خداوند مشغول شود.
- ساعتی که در آن نفس خویش را مورد محاسبه قرار بدهد.
- ساعتی که با دوستان دلسوز و صادق خویش برای بیان عیوب و ضعفهای یکدیگر خلوت نمایند.
- ساعتی که در آن همه لذایذ و امور مطلوب نفس خویش را ترک کند، زیرا این کار در این ساعت او را به عملینمودن قیام به ادای آن سه مورد قبلی یاری داده و برای قلب او نوعی گردش و تفریح به حساب میآید» [۱۴].
میگویند: احنف بن قیس گاهی به چراغ نزدیک میشد و انگشت خود را بر روی شعله آن مینهاد و به خود میگفت:
«حُنَیف سوزش آتس را بچش! چرا فلان روز فلان گناه را مرتکب شدی؟ چرا فلان روز فلان کار ناروا را انجام دادی؟»
حضرت عمر بن خطابسدر نامهای به یکی از کارگزاران خود یادآوری نمود که «در شرایط رفاه و سلامتی و قبل از قرارگرفتن در شرایط سخت نفس خود را مورد محاسبه قرار بده! زیرا هرکس در شرایط آسودگی و قبل از فرارسیدن شرایط سخت نفس خود را مورد محاسبه قرار بدهد، وضع و حال او رضایتبخش خواهد گردید و دیگران به او غبطه خواهند خورد. اما هرکس که زندگی دنیوی و اهواء نفسانی او را از محاسبه نفس بازدارد، دچار ندامت، حسرت و خسران خواهد شد».
حسن/میفرماید:
«انسان اهل ایمان به سختی مراقب نفس خویش است، در جهت رضایت خداوند آن را مورد محاسبه قرار میدهد، در قیامت بازخواست و محاسبهی کسانی آسان خواهد بود که در دنیا نفس خویش را مورد بازخواست قرار داده باشند.
اما در قیامت محاسبه کسانی بسیار سخت خواهد بود که در دنیا مغلوب نفس خویش شده و از محاسبه آن غفلت ورزیدهاند».
هرگاه انسان اهل ایمان با چیزی شگفتی برانگیز و لذتبخش مواجه شود. میگوید: به خداوند سوگند علاقه و اشتهایت را دارم و به تو نیازمندم! اما از تو صرفنظر خواهم کرد. و هیچگاه به خاطر تو خداوندم را نافرمانی نخواهم نمود.
اما هرگاه در مورد کوتاهی به نفس خویش مراجعه مینماید میگوید: چرا چنین کردم؟ مرا چکار به این کارها! سوگند به خداوند! بار دیگر به این کار برنمیگردم!
اهل ایمان آنانی هستند که قرآن دست ایشان را گرفته و از نابودیشان جلوگیری نموده است.
اهل ایمان در این جهان خود را همچون اسیرانی میدانند که مدام در اندیشه آزادی خویش هستند.
مؤمنین راستین آنانی هستند که دلهایشان به ذکر و یاد خداوند آرامش پیدا نمیکند و به غیر از او به چیزی دلبستگی و وابستگی پیدا نمیکنند.
اهل ایمان همانهایی هستند که به یقین میدانند در مورد شنیدن، دیدن، گفتن و اعمال و کردار خویش مورد بازخواست و محاسبه قرار خواهند گرفت.
مالک بن دینار میگوید:
«خداوند کسی را که خطاب به نفس خویش میگوید: تو مگر فلان کردار ناروا را انجام ندادی و فلان گفتار ناپسند را نگفتی؟ سپس بینی آن را میگیرد و لگامش میکند و به تبعیت از کتاب و سنت ملزم مینماید و ایمان و ارادهی خود را رهبر و راهنمای او میگرداند».
[۱۴] رواه ابوحاتم و ابن حبان مرفوعاً.