زیانهای دلبستگی دنیوی:
دلبستگان به دنیا مدام به سه چیز مبتلایند:
- دلمشغولی بر دوام
- رنج و مشقت همیشگی
- حسرت و ندامت بیپایان
این از آن جهت است که دوستدار آن به هراندازه که مال و ثروت بیندوزد، چشم او در پی به دستآوردن ثروت بیشتر است و به ثروتمندان بالاتر از خود مینگرد.
همانگونه که در حدیثی صحیح از رسول خدا جروایت شده است:
«لَوْ كَانَ لاِبْنِ آدَمَ وَادِيَانِ مِنْ مَالٍ لاَبْتَغَى لَهُمَا ثَالِثًا» [۵۹].
«اگر بنی آدم را دو درّه ماه و ثروت باشد، آرزو میکند که درۀ سومی را هم بر آنان بیفزاید».
ابن ابی الدنیا نقل مینماید که حسن بصری/نامهای را بدین مضمون برای عمر بن عبدالعزیز نوشت:
«دنیا راه مسافرت است، نه خانۀ اقامت، آدم برای مجازات بر آن فرود آمده بود! ای امیرالمؤمنین! بهترین توشه دنیا ترک (دلبستگی و وابستگی به) آن است، بینیازی در آن عین نیازمندی است، دنیا هرچند گاهی کسی را قربانی میکند، آنکس که آن را مهم میشمارد، خوار میگرداند، و آنکس را که در پی جمعآوری مال و ثروت (بدون مراعات موازین شرعی در نیت و دخل و خرج) برمیآید، در آخرت محروم و مستمند مینماید.
دنیایی (که همه هم و غم و مایه دلبستگی آدمی شود و بیش از حد به آن وابستگی پیدا نماید) همچون آن است که کسی از ما آگاهانه جام زهری را سر بکشد، و جان خویش را از دست بدهد.
ای امیرالمؤمنین! تو در آن همچون کسی باش که زخم خویش را مداوا میکند، و برای گریز از مشقت و دردی طولانیتر داروهای تلخ و دردآور را تحمل مینماید.
ای امیرالمؤمنین! از این سرای فریبنده، پر نیرنگ و خیال و ملالآور برحذر باش! دنیایی که با انواع فریبندگیها و نیرنگها خود را آراسته و انسانها را دچار فریب نموده است و به سختی شوق دیدار خواستگارانش را دارد و همچون دختر آراستهای است که چشمها را حیران و دلها را واله و شیدای خویش گردانیده است، و همه خواستگاران خویش را به خاک و خون میکشد، اگر عاشقی را اندکی فرصت وصال دهد، او را فریب میدهد و دچار غرور و سرکشی مینماید و دنیای دیگر را از یاد او میبرد.
دل او را به خود مشغول میدارد، و او را در راه گمراهی به پیش میبرد، و در نهایت کوهی از حسرت و ندامت را بر دوش او مینهد، و او را در زیر سختیهای دم مرگ و حسرتهای از دستدادن همه چیز نیست و نابود میگرداند.
اما دوستداری که به وصال او دست نیابد، زندگی خود را غرق در غم و غصه میگرداند، و به همه سختیها دچار میشود، اما هیچگاه به مقصد خویش دست پیدا نمینماید و در نهایت بدون زاد و توشه از آن خارج میگردد و در آخرت هم از جایگاه مطلوب محروم میشود.
ای امیرالمؤمنین! به جای حرص و ولع برای به دستآوردن دنیا، به سختی از آن برحذر باش! زیرا هرگاه دنیا دوستان در لذتی قرار میگیرند، دیری نمیپاید که در مشقت و زحمتی واقع میشوند. آلودگی و آزردگی و ثروتمندی و نیازمندی در آن باهم گره خوردهاند، و بقای آن با فنای در آن فاصله اندکی دارند، و شادمانی و غم آن باهم درآمیختهاند.
آرزوهای آن همه دروغ و دغل، و امید به ناامیدی است، زلالی آن چیزی جز گلآلودگی و زیستن در آن چیزی به جز رنج و آزردگی نیست.
اگر خداوندش هم از آن خبری نمیداد، و مثالی نمیزد، زوال آن خود خوابیدهها را بیدار و غافلان را هوشیار میکرد، در حالی که خداوند در مورد دلبستگی و وابستگی (بیش از ضرورت و مصلحت و به عنوان اسباب در مسیر عبودیت) هشدار فرموده است.
از نظر خداوند دنیای (منهای دینداری) از ارزش و منزلتی برخوردار نیست، و از همان زمانی که آن را آفریده، به دنیاپرستان خداناپرست نگاه رحمت نفرموده است، و کلید همه ثروت و گنجهای دنیا را به رسول خدا جعرضه داشتند، اما حاضر به قبول آن نگردید، زیرا نمیخواست چیزی را دوست بدارد که دوستی خداوند را در دل او کم کند، و آن را در جایی بالاتر از آنچه خداوند قرار داده، بگذارد.
به همین خاطر آن را از پاکان و پرهیزکاران دور گردانیده، اما برای فریب دشمنان خود آن را فراخ نموده، و فریبخوردگان ثروت به دست آورده، گمان میبرند که خداوند به وسیله ثروتمندی ایشان را گرامی داشته است، و فراموش کردهاند که رسول خدا گاهی از فرط گرسنگی سنگی را بر روی شکم خود میبست».
حسن/در جایی دیگر گفته است:
«مردم که دنیا را بیش از حد دوست بدارند، دنیا آنان را به صلیب میکشد! دنیا را خوار و خُرد بشمارید، زیرا آسودهترین وضع و حال را برایتان فراهم مینماید».
سخن در مورد دنیا و عذاب و عقاب عاشقان دنیا و دنیاپرستان (که همه هم و غم ایشان جمعآوری دنیاست و بس) بسیار گسترده است.
از آنجا که بزرگترین غم و اندوه آنهایی که به دنیای پس از مرگ و ملاقات خداوند باور ندارند، این است که به میزان حرص و طمع و تلاششان برای ثروتاندوزی دچار حسرت و ندامت میگردند.
اگر میخواهی از رنج و عذابی که دنیاپرستان به آن دچارند باخبر شوی، حال و وضع ایشان را همچون وضع و حال آدم عاشق و والهای تصور کن که هرگاه به معشوق خود نزدیک میگردد، معشوق از او روی برمیتابد، به وعدۀ خویش وفا نمیکند، او را ترک مینماید، و جلو چشمان آن عاشق با دشمن او دوست میشود، او در آن حال در بدترین و عذابآورترین شرایط زندگی خویش قرار میگیرد! زیرا معشوقی که او حاضر است جان خویش را فدایش کند، بیوفا و پرجفاست. با هرکسی دوست میشود، به سرعت او را مجذوب خویش میکند، بسیار خیانتپیشه، و بدون رگ و ریشه است و هر بار به نوعی رنگ عوض میکند.
معشوقی که به جان و مال عاشق خویش – که واله و بیقرار است – خیانت میکند، عاشقی که هیچ چیزی و هیچکس را به غیر از او نمیبیند و نمیشناسد، و جز وصال و بودن با او هم و غمی ندارد. اگر آن عاشق به غیر از همین شیدایی و دلبستگی به آن معشوق از دستدادنی غم و اندوه دیگری نداشت، همین برای عذاب او کفایت مینماید، در حالی که آن معشوق او را از همه لذتها و شادی دیگر محروم نموده و صدها بار بیش از لذت عشق او در رنج و عذاب قرار دارد و بدتر از همه او را از اندوختن توشه آخرت و تلاش برای مصلحت دنیا و سعادت عقبی غافل گردانیده است.
[۵۹] متفق علیه.