طب القلوب - آسیب شناسی شخصیت انسان

فهرست کتاب

تباه‌کننده‌ی اول: زیاده‌روی در آمیختن با دیگران:

تباه‌کننده‌ی اول: زیاده‌روی در آمیختن با دیگران:

اثرات و پیامدهای افراط در روابط با دیگران عبارتند از:

انباشته‌شدن قلب از شنیدن و دیدن گفتار و کردارهای ناپسند دیگران و سخت و سیاه‌شدن آن، که باعث پریشانی و پراکندگی و دلمشغولی و غم و غصه و تضعیف توانایی‌های آن می‌گردد. و باری بیش از حد توان آن بر دوشش نهاده می‌شود، و ناچار می‌گردد بیشتر به مشکلات دوستان و نزدیکان بدمشغول بگردد و خیر و مصلحت خویش را از دست بدهد، و فکر و اندیشه او در دشت و دمن خواسته‌ها و باروهای آنان پریشان و سرگردان شود و برای اندیشه و عمل خود و کسب قرب خداوند و تهیه توشه برای جهان آخرت توانی و وقت چندانی برای او باقی نماند!

از طرف دیگر در آمیختن بیش از حد با دیگران چه نعمت‌هایی را که سبب نشده و چه نعمت‌هایی را که از بین نبرده است؟!

به راستی معاشرت بیش از حد لازم با دیگران محنت‌ساز و سعادت‌سوز و سلب‌کننده‌ی آسایش و مانع از آرامش است.

مگر بلای جان و آفت آفرین برای سعادت انسان، جز از طریق کردار و گفتار و معاشرت بیش از حد لازم با دیگران، ممکن است؟

مگر این نزدیکانی ناسالم نبودند که – حتی در دم مرگ مانع از آن شدند که ابوطالب پدر حضرت علیسکلمه‌ای را بر زبان بیاورد که سعادت ابدی او را تضمین نماید، چه زیانی و خسرانی بدتر از این؟!

این معاشرت و در آمیختن که غالباً در قالب دوستی و رفاقت دنیوی و ارضای کشش‌های نفسانی طرفین است، وقتی و زمانی که حقایق واقعیت پیدا کردند به دشمنی و عداوت تبدیل می‌شوند و سبب ندامت می‌گردند.

همانگونه که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا ٢٧ يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا ٢٨ لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِيۗ[الفرقان: ۲۷- ۲۹].

«در آن روز ستمکار (کفرپیشه) هردو دست خود را (از شدت حسرت و ندامت) با دندان می‌گزد. و می‌گوید: ای کاش با رسول خدا راه (بهشت را) برمی‌گزیدم! ای کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم. به ویژه زمانی که قرآن به دستم رسیده بود. (آن دوستی) مرا گمراه کرد».

همچنین می‌فرماید:

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ يَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِينَ ٦٧[الزخرف: ۶۷].

«در آن روز دوستان (و هم‌کیشان) به غیر از پرهیزگاران دشمن یکدیگر خواهند شد».

حضرت ابراهیم خلیل خطاب به قوم خویش فرمود:

﴿وَقَالَ إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَيۡنِكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ ٢٥[العنکبوت: ۲۵].

«(ابراهیم به قوم خود) گفت: شما غیر از خدا بت‌هایی را برای خویش برگزیده اید، تنها به خاطر محبت (بزهکارانه‌ای) که در زندگی دنیا میان خودتان دارید، سپس در روز قیامت برخی از شما از برخی دیگر بیزاری می‌جویید و بعضی از شما بعضی دیگر را نفرین می‌کنید، و بالأخره جایگاه شما آتش دوزخ خواهد بود، و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت؟».

این وضع و حال تمامی کسانی است که براساس هدفی مادی، دنیوی و غیر مشروع باهم دوست و همکار می‌شوند. مادامی که غرض و هدف آنان تأمین بشود به دوستی خویش ادامه می‌دهند و هرگاه آن هدف قطع گردید، ندامت و درد و اندوه را در پی خواهد داشت و آن مودت به عداوت تبدیل خواهد شد.

دو طرف یکدیگر را مورد لعن و نفرین قرار خواهند داد و آن هدف و غرض به غم غصه مبدل خواهد گردید. این چیزی است که در این جهان و در میان دوستان و رفیقانی که بر پایه پیوندهای ناپسند و ناپایدار باهم دوست و شریک می‌شوند، مشاهده می‌شود. هرگاه آن دو مورد بازخواست قرار گیرند، غالباً هردو بر باطل بوده و دوستی آنان بر پایه‌ای پوشالی قرار داشته و طبیعی است که چنین مودتی بی‌ریشه به عداوتی ریشه‌دار تبدیل شود.

قاعده و ضابطه معاشرت مطلوب و مفید این است که در ارتباط با امور خیر و نیک مانند شرکت در نماز جمعه و جماعت و اعیاد، حج، کسب علم و دانش، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر با اهل ایمان و تقوا همراه شویم.

اما در رابطه با امور شر و ناروا و مسایل مباح و غیر ضروری لازم است از معاشرت با آنان خودداری نماییم!

اگر ضرورت ایجاب می‌کرد که در کارهایی ناپسند با آنان همراه شویم و هیچ راهی برای عدم همراهی وجود نداشت، باید با عزم و اراده کامل از موافقت و مشارکت با ایشان خودداری نمود و اذیت و ملامت ایشان را به جان خرید. اگر او از قوت خویش و نصرت دیگران محروم باشد، آنان غالباً او را مورد اذیت و آزار قرار خواهند داد، اما اذیتی است که عزت، محبت، احترام و تمجید خداوند رب العالمین و مؤمنین متقین را در پی خواهد داشت.

اما موافقت و مشارکت با اهل باطل، ذلت و درماندگی، ملامت و لعنت خداوند رب العالمین و مؤمنان و صالحان را به دنبال خواهد داشت.

صبر بر اذیت و آزار اهل باطل، بهتر و خوش عاقبت‌تر و آینده‌دارتر است.

اما چنانکه در ارتباط با اموری مباح و غیر ضروری، انسانی ناچار بود با اهل باطل معاشرت و همراهی نماید، سعی کند که آن مجلس و همراهی را در حد امکان به مجلس نصیحت و اطاعت خداوند تبدیل نماید و به خود قوت قلب بدهد و اراده‌ی خویش را استوار بگرداند. و به وسوسه‌ها و دام‌های شیطانی که این کار تو خودنمایی و اظهار علم خویش و ریا است، توجه نکند! با آن به مقابله برخیزد و از خداوند یاری بطلبد و در حد امکان معاشرت و همراهی خویش را با آنان در جهت خیر و مصلحت سوق بدهد.

اگر چنین چیزی برای او ممکن نبود، همچون بیرون‌کشیدن تار مویی از میان خمیر، قلب خویش را از میان آنان بیرون بکشد. و در بین آن‌ها همچون حاضری غایب، نزدیکی دور و خوابیده‌ای بیدار باشد که در عین نگریستن و گوش‌فرادادن، آنان را نبیند و سخنان‌شان را نشنود! زیرا دیدن و شنیدن کار قلب است و او قلبش را از میان ایشان بیرون کشیده و آن را به ملکوت آسمان‌ها اوج داده و همراه با ارواح پاک و والا بر گرد عرش خداوند به تهلیل و تسبیح مشغول گردانیده است.

این کار بر نفس انسان بسیار سخت و گران است، اما بر کسانی که توفیق الهی رفیق راهشان باشد، آسان می‌گردد. همین کافی است که رابطه انسان با خداوند رابطه‌ای عالمانه و صادقانه باشد و مدام به او پناه برد و سر خود را عاجزانه در بارگاه با عظمتش بر سجده بگذارد.

این تنها محبت خالصانه و ذکر قلبی، زبانی و پرهیز از موارد تباه‌کننده چهارگانه دیگری که باقی مانده‌اند، می‌باشد که می‌توانند به انسان نیرو و توان بدهند و در این راه او را همراهی کنند و با توسل به توشه‌ای پاک و توان افزا از جانب خداوند و عزم و اراده‌ای صادقانه و آزادی از اسارت قید و بندهای غیر الهی است که می‌توان به آن هدف متعالی دست یافت.

آنچه که بر انسان است، معاشرت و مشارکت با دیگران به اندازه احتیاج است، اما باید به این حقیقت معرفت پیدا نمود که در ارتباط با معاشرت مردم به چهار دسته تقسیم می‌شوند، و هرگاه دسته‌ای را با دسته‌ای دیگر درآمیزیم و آنان را اشتباه بگیریم به شر و زیان مبتلا خواهیم گردید:

گروه یکم: کسانی هستند که معاشرت با ایشان همچون غذا ضروری است و در شبانه روز از آن نمی‌توان بی‌نیاز بود. هرگاه کسی در حد رفع نیاز با ایشان درآمیخت پس از آن به معاشرت به ایشان خاتمه بدهد، و بعد از آن هرگاه نیاز پیدا کرد، بار دیگر با ایشان هم‌نشینی نماید و این کار را مدام تکرار کند.

ارزش معاشرت با این گروه از طلا ارزشمندتر است، آنان عالمانی هستند که از اوامر خداوند و مکاید دشمنان دین خداوند و امراض قلوب و ادویه آن‌ها آگاهند، ناصحان مشفقی که به وسیله کتاب خداوند و به روش رسول خدا مردم را نصیحت می‌نمایند، معاشرت با این دسته همه‌اش خیر و منفعت است.

گروه دوم: آنانی هستند که معاشرت با ایشان همچون دارویی است که به هنگام بیماری به آن نیاز پیدا می‌نماییم. تا وقتی که در حال صحت و سلامت قرار داریم نیازی به آنان نداریم، اما کسانی هستند که در جهت تأمین مصلحت معاش و معاد و ادای مسؤولیات و انجام انواع معاملات و مشارکات و مشاوره و معالجه امراض از ایشان نمی‌توان احساس بی‌نیازی نمود.

اما هرگاه نیاز خود را از ایشان برطرف نمودیم، ادامه معاشرت با آنان همچون معاشرت با گروه سوم است.

گروم سوم: کسانی‌اند که معاشرت با ایشان – علی رغم تفاوت درجات و انواع قوت و ضعف، همچون مبتلاشدن به درد و بیماری است.

معاشرت با برخی از ایشان همچون مبتلاگرویدن به بیماری‌های سخت و مزمن است. آنان کسانی هستند که از معاشرت با ایشان سودی مادی، معنوی، دینی و دنیوی عاید انسان نمی‌شود. در عین حال ادامه معاشرت با آنان حتماً باعث خسران و زیان دینی و دنیوی یا یکی از آن دو می‌شود.

معاشرت با این گروه اگر محکم و استوار و ادامه‌دار شود به صورت بیماری مرگ‌آور و هلاک‌کننده درخواهد آمد.

معاشرت با بعضی دیگر از ایشانی همچون درد دندان است که تنها پس از کشیدن آن است که درد هم از بین می‌رود.

هم‌نشینی با جمعی دیگر از ایشان سبب تب معنوی می‌شود، آنان آدم‌های خشک‌طبع و سبک‌مغزی هستند که توانایی سخن سنجیده را ندارند، تا نفعی را به تو برسانند، و از هنر استماع بی‌بهره‌اند، تا از شنیدن سخنان تو بهره‌مند گردند.

کسانی هستند که خویشتن را نمی‌شناسند تا خود را در منزلت مناسب قرار بدهند. اگر سخنی را بر زبان بیاورند سخنانشان همچون پتک بر سر حاضران فرود می‌آید و در عین حال خود از کلام خویش در شگفت می‌شوند و شادمان می‌گردند.

از همانی می‌گویند که در دل قسوت گرفته خویش دارند، و به خیال خود عطر و گل را در میان مخاطبان تقسیم می‌کنند! و زمانی هم که ساکت می‌نشینند حضورشان همچون سنگ آسیای سنگینی است که حمل و نقل آن برای حاضران ممکن و میسر نیست.

از شافعی/نقل می‌نمایند که گفته است:

«هرگاه آدم خشک‌طبع و سبک‌مغزی در کنارم می‌نشیند، فکر می‌کنم که آن طرفم از طرف دیگرم سنیگن‌تر شده است».

«روزی آدمی از این نوع را در کنار استاد بزرگوار – ابن تیمیه/دیدم، استاد به هر زحمتی که بود وجود او را تحمل می‌نمود. تا این که به من رو نمود و فرمود: هم‌نشینی با آدم‌های سبک‌مغز و خشک‌طبع مایه رنجش روح است.

او در ادامه فرمود: اما متأسفانه از اینگونه آدم‌ها زیاد داریم و دیده ایم و به همین خاطر روح ما به رنج تحمل آن‌ها عادت کرده است».

در مجموع معاشرت با هر آدمی که قلب او را قسوت فرا گرفته مایه تب و رنج روح است، اما تبی عارضی و گاهی دایمی. یکی از بلایایی که ممکن است برای انسانی پیش بیاید. این است که به معاشرت با آنگونه انسانی مبتلا شود و چاره‌ای به جز درآمیختن با او را نداشته باشد. بر چنین کسی است که به گونه‌ای مطلوب با او رفتار نماید و تا زمانی که گشایش حاصل می‌شود و از دست او نجات پیدا می‌نماید. راه صبر و شکیبایی را در پیش بگیرد.

گروه چهارم: کسانی هستند که معاشرت و درآمیختن با ایشان همچون سم‌کشنده است، و اگر خورنده آن را در اسراع وقت با پادزهری مناسب معالجه نکنند، مرگ و هلاک به سراغ او خواهند آمد.

تعداد اینگونه آدم‌ها – متأسفانه – کم نیستند، آنان آدم‌های اهل بدعت و ظلالت‌اند که از سنت رسول خدا جفاصله گرفته و دیگران را به خلاف آن فرا می‌خوانند، و بر سر صراط مستقیم خداوند سد و مانع ایجاد می‌کنند و آن را کج و نازیبا معرفی می‌نمایند، سنت را بدعت و بدعت را سنت و معروف را منکر و منکر را معروف جلوه می‌دهند.

اگر از توحید خالص با ایشان سخن بگویی، می‌گویند: مقام و منزلت اولیاء و صالحان را دست کم گرفته‌اید!؟

چنانچه از ضرورت تبعیت از سنت رسول خدا جبگویی، می‌گویند: این سخنان شما توهین به مقام ائمه و پیشوایان است.

چنانچه خداوند را آنگونه که خود خویشتن را توصیف فرموده و فرستاده‌اش او را تعریف و تمجید نموده، بدون افراط و تفریط توصیف نمایی، می‌گویند: تو از تفکر اهل تشبیه تبعیت می‌نمایی؟!

اگر به معروفی که خداوند و پیامبرش به آن امر فرموده‌اند، امر نمایی و از منکری که خداوند و پیامبرش از آن نهی نموده‌اند، نهی کنی، می‌گویند: تو داری در بین مسلمانان فتنه و تفرقه ایجاد می‌کنی!؟

چنانچه از سنت تبعیت نمایی، و با هرآنچه که با آن مخالف است، مخالفت کنی، می‌گویند: تو اهل بدعت هستی و داری مردم را گمراه می‌نمایی!؟

اگر با خداوند خلوت کنی و ایشان را با مردارخواری دنیوی خود تنها بگذاری، می‌گویند: بیچاره فریب خورده و گمراه شده است!؟

اما با تمام توان و با اراده‌ای استوار باید به خاطر خوشنودی خداوند، خشم ایشان را تحمل کرد و به ملامت و عتاب ایشان نباید خود را مشغول گردانید و به مذمت و عداوت ایشان نباید اهمیت داد، زیرا همچنین روشی عین کمال و بلندهمتی است. همانگونه که شاعری گفته است:

وإذا أتتك مذّمتي من ناقص
فهي الشهادة لي بأني فاضل

«هرگاه آدمی ضعیف و کم‌خرد مرا نزد تو مورد مذمت قرار داد، این شهادتی است به نفع من که به راستی اهل فضلم».