شیطان را بر اهل ایمان تسلطی نیست، یعنی چی؟
مجاهد و عکرمه و دیگر مفسران میگویند: «یعنی شیطان را بر اهل ایمان حجت و دلیلی نیست».
اما صحیح این است گفته شود که شیطان را راهی برای تسلط بر آنان نیست، نه از نظر حجت و نه از نظر قدرت. زیرا سلطان شامل قدرت نیز میشود. از آن نظر حجت سلطان نامیده شده، زیرا از طریق آن صاحب سلطان همچون صاحب قدرت عملاً برطرف مقابل چیره میشود.
خداوند متعال به این موضوع اشاره دارد که دشمنی مانند شیطان را بر بندگان مخلص و اهل توکل قدرت و توانی نیست.
در سوره «الحجر» میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٣٩ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٤٠ قَالَ هَٰذَا صِرَٰطٌ عَلَيَّ مُسۡتَقِيمٌ ٤١ إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ إِلَّا مَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ ٤٢﴾[الحجر: ۳۹- ۴۲].
«گفت: پروردگارا! به سبب این که مرا گمراه ساختی (گناه و زشتی را) برای انسانها زیبا جلوه میدهم و همه آنها را گمراه میگردانم به غیر از بندگان صادق و خالص تو. (خداوند) فرمود: این (خلوص بندگان راستین) طریقه درستی است که دقیقاً راه به سوی من دارد. بیگمان تو هیچگونه تسلطی بر بندگان (و پیروان خالص) من نداری، مگر آن گمراهانی که از تو تبعیت کنند».
و در سوره النحل میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ ١٠﴾[النحل: ۹۹- ۱۰۰].
«به راستی شیطان را بر آنانی که ایمان آورده و بر پروردگار خویش توکل مینمایند تسلطی نیست، تسلط او تنها بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند و بر آنهایی است که او را شریک خداوند قرار میدهند».
این آیه دو موضوع را شامل میشود:
یکم: نفی تسلط و نفوذ شیطان بر اهل توحید، اخلاص و ایمان.
دوم: اثبات تسلط و حاکمیت او بر اهل شرک، کفر و ریا و کسانی که ولایتش را برگزیدهاند.
از آنجا که آن دشمن دین خداوند متوجه شد که خداوند اجازه تسلط او را بر اهل توحید و اخلاص نمیدهد.
﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٨٣﴾[ص: ۸۲- ۸۳].
«گفت: سوگند به عزت تو همه ایشان را فریب میدهم و گمراه مینمایم، به جز بندگان صادق و مخلص تو».
شیطان متوجه شد که هرکس آگاهانه و مخلصانه به دین خداوند متوسل شود و به او توکل کند، او توانایی فریبدادن و گمراهنمودنشان را ندارد. بلکه تنها بر کسانی میتواند تسلط یابد که دوستی و ولایتش را بپذیرند و برای خداوند کسی و یا چیزی را شریک نمایند، آنان کارگزاران و پیروان او هستند و تنها بر آنان تسلط دارد.
اگر گفته شود چنانچه خداوند در اینجا تسلط او را بر اولیایش معلوم و ثابت گردانیده، چگونه در آیه زیر آن را نفی مینماید:
﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢٠ وَمَا كَانَ لَهُۥ عَلَيۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِي شَكّٖۗ﴾[سبأ: ۲۰- ۲۱].
«به راستی ابلیس گمان خود را برای ایشان راست جلوه داد و به غیر از جمعی از مؤمنین همه از او تبعیت کردند، شیطان هیچگونه تسلطی بر ایشان ندارد، مگر به آن خاطر که بدانیم چه کسی به آخرت ایمان میآورد، و چه کسی در مورد آن در شک و تردید قرار دارد».
در پاسخ باید گفت که اگر ضمیر موجود در: ﴿وَمَا كَانَ لَهُۥ عَلَيۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ﴾به مؤمنین باز گردد، اساساً جایی برای این پرسش وجود ندارد، زیرا استثنا «استثنای منقطع» است، یعنی: اما ایشان را به وسیله ابلیس آزمودیم تا بدانیم که چه کسی به آخرت ایمان و یقین دارد و چه کسی در شک و تردید است.
اما اگر به این فرموده خداوند، برگردد که میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ﴾[سبأ: ۲۰] «شیطان گمان و ظن خود را برای ایشان راست جلوه داد و همه از او تبعیت کردند...».
- که ظاهراً این درست است. تا استثنای منقطع به خاطر واقعشدن پس از نفی صحیح باشد و این معنی را برساند که: «شیطان را بر ایشان چیره ننموده ایم، مگر به خاطر آن که بدانیم که چه کسی به راستی به جهان پس از مرگ ایمان و یقین دارد».
ابن قتیبه میگوید:
«وقتی ابلیس از خداوند مهلت خواست، خداوند به او مهلت داد، و شیطان سپس گفت: آنان را فریب میدهم و گمراه مینمایم و به فلان امور فرمان میدهم، و از میان بندگانت قطعاً کسانی را برای خود برخواهم گزید، ابلیس زمانی که این چنین میگفت: یقین نداشت آنچه را که در نظر دارد، حتماً تحقق پیدا خواهد نمود، بلکه براساس ظن و گمان خود چنان میگفت.
اما زمانی که دید عدهای از او پیروی نموده و اطاعتش میکنند، ظنش به یقین تبدیل شد. سپس خداوند فرمود: مسلطنمودن شیطان بر ایشان به خاطر آگاهی از طبیعت اهل ایمان و اهل شک بوده است، یعنی آنها را در حال و وضعی عملی و واقعی ببینیم تا قول ما بر ایشان تحقق پیدا نماید و مستحق پاداش یا مجازات شوند.
بر این اساس ابلیس بر آنانی تسلط دارد که به آخرت ایمان ندارند و در مورد آن در شک و تردید به سر میبرند، آنان همانهایی هستند که ولایت و سرپرستی شیطان را برگزیده و او را شریک خداوند گردانیدهاند! در این صورت سلطه او بر آنان ثابت میگردد و نفی نمیشود، و این آیه با دیگر آیات سازگاری پیدا مینماید.
اگر سؤال شود که آیه موجود در سوره ابراهیم را چگونه معنی میکنید که میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ﴾[إبراهیم: ۲۲].
«مرا بر شما تسلطی نبود، مگر آن که شما را فرا خواندم و شما نیز دعوت مرا اجابت کردید».
این هرچند در اصل سخن ابلیس است، اما خداوند آن را نقل نموده و برای او مقرر فرموده، نه این که آن را از او انکار نماید. این بیانگر آن است که موضوع به همین ضرورت است.
باید گفت: این پرسش پرسش خوبی است و جواب آن این است که منظور از تسلط نفی شده در این مورد تسلط به وسیلهی حجت و برهان است. یعنی من بر شما حجت و برهانی که علیه شما به آنها استدلال کنم ندارم. همانگونه که ابن عباسبمیفرماید: یعنی من دارای حجت و دلیلی که آن را علیه شما اقامه کنم نیستم. هیچ دلیلی را من به شما ارائه ندادهام، من تنها شما را به کفر، شرک و گمراهی فرا خواندم شما هم آن را پذیرفتید. و سخنم را باور کردید و بدون هیچگونه دلیل و برهانی از من پیروی نمودید.
اما اثبات تسلط ابلیس در این آیه که میفرماید: ﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ﴾«تسلط او تنها بر کسانی است که او را به دوستی برمیگزینند».
تسلط او بر آنان از طریق فریب و گمراهگردانیدن و رامکردن ایشان به گونهای است که آنان را به کفر و شرک فرا میخواند و به خود دلبسته میکند و آنان را برای رهاکردن کفر و شرک به حال خود رها نمیکند. همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا ٨٣﴾[مریم: ۸۳].
«مگر نمیبینی، شیاطین را به سوی کافران فرستاده ایم، تا ایشان را به کارهای بد تحریک و وسوسه کنند».
ابن عباسبمیگوید: ﴿تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا ٨٣﴾یعنی: آنان به سختی فریب میدهد.
در روایتی آمده که یعنی: آنان را دچار فلج و ناتوانی میکند.
در تفسیر دیگری: یعنی آنان را به معاصی وادار مینماید.
اما حقیقت موضوع این است که کلمهی «از» به معنای تحریککردن و به هیجان درآوردن است. به همین خاطر به جوشیدن دیگ میگویند: «ازیز» زیرا آب در آن به تندی حرکت و جوشش دارد.
به هر صورت کلمهی «از» دارای دو معناست:
یکم: تحریک و به جنب و جوش درآوردن.
دوم: افروختن و ملتهبنمودن
هردو معنی باهم ارتباطی نزدیک دارند، زیرا تحریک حالت خاصی است که باعث جوشش و التهاب میگردد.
این جزو همان سلطه و قدرت او بر اتباع خود و اهل شرک است، اما برای آن سلطان و قدرت خود دارای هیچگونه دلیل و حجتی نیست، و آنان تنها به فراخوانی و دعوتهای فریبکارانه او بدون درخواست دلیل تسلیم گردیدهاند، زیرا فراخوانیهایش با اهواء و کششهای نفسانی آنان سازگار بوده است. آنان خود زمینه تسلط دشمن را بر خود فراهم گردانیده و او را یاری دادهاند، زیرا آن را با اهداف و خواستههای ناروای خود همگان شمردهاند. زمانی که داوطلبانه ریاست او را پذیرفته و خود را اسیرش گردانیدهاند، به عنوان مجازاتشان ابلیس را بر آنان مسلط گردانیده است.
اینجاست که معنای این فرمودهی خداوند بیشتر معلوم میشود که میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمۡ فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا ١٤١﴾[النساء: ۱۴۱].
«خداوند هرگز کافران را (برای همیشه) بر مؤمنان چیره و پیروز نخواهد نمود».
آیه بر پایه همان ظاهر و عمومیت آن قرار دارد، این مؤمنین هستند که با ارتکاب معاصی و نافرمانی خداوند که با ایمان ایشان در تضاد هستند، زمینه را برای نفوذ و سلطه کافران در حد همان گناهان بر خود فراهم مینمایند، این خود ایشان بودهاند که اسباب آن نفوذ و تسلط را به وجود آوردهاند. مانند همان اسبابی که با نافرمانی رسول خدا در غزوه احد برای پیروزی مشرکان فراهم گردید.
خداوند ابلیس را بر اهل ایمان مسلط ننموده، مگر زمانی که خود آنان با اطاعت از ابلیس و شریکنمودنش با خداوند، زمینه تسلطش را بر خود فراهم نمایند، در چنین شرایطی است که خداوند ابلیس را بر آنگونه آدمها چیره میگرداند.
هرکس به سعادت هدایت دست یافت خداوند را حمد و ستایش نماید و هرکس در راه گمراهی گام نهاد جز خود هیچکس را مورد ملامت قرار ندهد.
«توحید و توکل و اخلاص» مانع از تسلط شیطان میشوند، اما انواع شرکورزیها زمینه سلطه ابلیس را فراهم مینمایند، و همه آنها براساس سنتهای کسی است که زمام همه امور در دست اوست و همه امور به سوی او بازمیگردند، و منتهای حجت از آن اوست. اگر او میخواست میتوانست همه مردم را امتی یک پارچه بگرداند. اما حکمت و تدبیرش آنگونه اقتضاء ننموده است.
﴿فَلِلَّهِ ٱلۡحَمۡدُ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَرَبِّ ٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٦ وَلَهُ ٱلۡكِبۡرِيَآءُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٣٧﴾[الجاثیة: ۳۶- ۳۷].
«ستایش و ستودن از آن خداوند پررودگار آسمانها و زمین و پررودگار جهانیان است، کبریا و برتری در آسمانها و زمین از آن اوست و او صاحب عزت و حکمت است».