پیامبر صلی الله علیه وسلم به سراقة وعده دستبندهای کسری را میدهد
پیامبر ج به یاری و پیروزی خدا اطمینان داشت، و یقین داشت که آینده از آنِ دین اوست و بزودی این دین پیروز شده و در زمین منتشر میگردد، این یقین حتی در لحظهای از زندگیش از او جدا نشد، حتی آن هنگام که تحت تعقیب بود. این اوست که خواهان دستگیریش هستند، و قریش جاسوسانش را به هرطرف روانه کرده، و شتران بسیاری به عنوان جایزه برای کسی که او را دستگیر کرده یا خبری از او بدهد تعیین کردهاند.
با این حال پیامبر ج اطمینان کامل داشت که به زودی این حالت، و رنج و سختی و بلای آن را پشت سر میگذارد، و به دنبال غصه و اندوه، آسایش و گشایش است، و او بزودی پیروز شده و دینش همگانی و آشکارا میگردد و سرزمینها و (دلهای) مردمان به رویش گشوده میشوند.
بدین خاطر خط امانی برای مرد مشرکی مینویسد که آمده تا او را برای مشرکین دستگیر کند!! و این بسیار شگفت است! شخصی که تحت تعقیب بوده و غریب در صحرا در حال رفتن است در اوج امنیت است، و خط امانی و مصالحهای برای مردی حریص و آزمند مینویسد که آمده تا او را دستگیر کند!!
پیامبر ج به این بسنده نمیکند بلکه به این کافری که در پی اوست وعده میدهد که بزودی ایمان آورده و زنده میماند تا پیروزی اسلام و شکست کفر را میبیند و بزودی شکست دولت فارس را میبیند و دستبندهای کسری را بر دست میپوشد. امید پیامبر ج به پیروزی این چنین بود، و یقینش به عملی شدن آنچه خداوند به او وعده داده بود چنین بود!
هشت سال بر خط امانی گذشت که به همراه سراقة بن مالک بود، او در این زمان پیروزی اسلام و شکست شرک را دید، و پیامبر ج در سال هشتم هجری مکه را فتح کرد. سراقة بن مالک پیش از ورود پیامبر ج به مکه نزد او آمد و خط امانی را که برای او نوشته بود به همراه داشت، ایشان ج را در میانهی سپاه یافت و خواست که خود را به ایشان برساند و مسلمانان به خاطر محافظت از جان پیامبر ج مانع او میشدند و به او میگفتند: کنار برو، کنار برو، دور شو!!
سراقة دستش را، در حالی که دست نوشته را در دست داشت بلند کرد و پیامبر ج را صدا زده و گفت: ای پیامبر ج! این دست نوشتهی توست!، رسول الله ج فرمود: «امروز روز وفای به عهد و نیکی است. نزدیک بیا» سراقه بن مالک به رسول الله ج نزدیک شد، و در برابر ایشان اسلامش را آشکار نمود، سراقة بن مالک از آن هنگام که حمایت خداوند از پیامبرش ج را - در حالی که ایشان هجرت میکردند - دیده بود، آشکارا پیامبر ج را تأیید میکرد آنهم به رغم آنکه او س در روز فتح مکه ایمان آورد.
ابوجهل (أبوالحکم) که سرکرده مشرکین بود سراقه را از این کار منع میکرد، و قبیلهاش بنی مدلج را علیه او تحریک میکرد تا او را از این کار بازدارند.
از جمله آنچه را که ابوجهل به آنان میگفت این اشعار است:
بنى مدلج إني أخاف سفيهكم
سراقة مستفو لنصر محمد
«ای بنی مدلج من از نادان شما، سراقه، که قصد کمک به محمد را دارد، در هراسم».
عليكم به الا يفرق جمعكم
فيصبح شتى بعد عز وسؤدد
«مانع او گردید تا جمع شما را متفرق نسازد تا بعد از عزّت و سروری، پراکنده نشوید».
سراقه در پاسخ ابوجهل چنین سرود:
أباحكم واللات لو كنت شاهداً
لأمر جوادى إذ تسيخ قوائمُه
«ای اباحکم! اگر تو میدیدی که چگونه پاهای اسبم در زمین فرو رفت».
عجبت ولم تشكك بأن محمداً
نبي و برهان فمن ذا يقاومه
«تعجبی میکردی و اصلاً تردیدی نداشتی که محمد رسول خدا است؛ پس چه کسی میتواند در مقابل او مقاومت کند».
عليك بكف الناس عنه فإنني
أرى أمره يوما ستبدو معالمه
«بر تو لازم است که مردم را از او باز داری؛ چون میبینم که به زودی کار او آشکار و چیره میگردد».
بأمر تود الناس فيه بأشرهم
بأن جميع الناس طراً مسلمه
«به گونهای که همهی مردم راضی خواهند شد و با او مصالحه خواهند نمود»[٥٥].
هنگامی که سراقة بن مالک س در برابر پیامبر ج ایمان آورد اندکی توقف نمود تا از او چیزی بیاموزد از جمله از او پرسید: ای رسول خدا ج! حیوانات وحشی و سرگردان استخرهایی را که برای شترانم بستهام تا از آنها آب بنوشند را فرا گرفتهاند آیا اگر آنان نیز از آن آب بنوشند برای من اجری در پی خواهد داشت؟
پیامبر ج فرمودند: «آری، هرحیوانی که از آن آب بخورد تو را پاداشی است».[٥٦]
سراقة بن مالک به همراه رسول الله ج به عنوان یک صحابی صادق و متعهد زیست، صدقه و زکاتش را به ایشان میپرداخت، و از او دانش میآموخت. هنگامی که پیامبر ج وفات یافت، به همراه ابوبکر صدیق س در زمان خلاف او زیست، سپس به همراه عمر فاروق س در ابتدای خلافتش زیست در حالی که وعدهای را که رسول الله ج به او داده به یاد میآورد: اینکه او دستبندهای کسری را خواهد پوشید!
[٥٥]- ترجمهی اشعار برگرفته از کتاب الگوی هدایت، تألیف: دکتر علی محمد صلابی ترجمه: گروه فرهنگی انتشارات حرمین، ناشر: انتشارات حرمین، ج ١، ص ٦٢٦، اول - ١٣٨٧. م.
[٥٦]- دلائل النبوة اثر بیهقی با تحقیق القلعجی: ٢/٤٨٣-٤٨٩.