مقدمهی مترجم
خوشبختى و سعادت، مطلوب و مقصود هر انسانى است و تلاش و كوشش هر فردى در زندگى رسیدن به این مهم است؛ اما آیا هر تلاش و كوششى انسان را به این مقصود مىرساند؟
واقعیت این است كه دست یابى به خوشبختى، به تعریفى وابسته است كه هر فرد از آن دارد. جوان، سعادت خود را در ازدواج با معشوق خود مىداند. یک دانشجو سعادت خود را در كسب مدارج عالى علمى و یک تاجر سعادت و خوشبختى خود را در به دست آوردن بیشتر و بیشتر پول مىبیند. آن كه در چارچوب جاه و مقام قرار گرفته نیز، سعادت را در رسیدن به مقام بالا و بالاتر مىداند و ...
اما حقیقت چیست؟ آیا واقعاً سعادت و خوشبختى در رسیدن به مواردى است كه ذكر شد؟ آیا همین كه انسان به معشوق خود رسید، به سعادت و خوشبختى دست یافته است؟
جواب این سؤال اساسى و دهها سؤال دیگر در این زمینه، همان چیزى است كه مرحوم مغفور استاد ناصر سبحانى /، در اوایل دههى شصت، در چندین نوار كاست به آن پرداخته و پس از موشكافىهاى عالمانه، استادانه به آن پاسخ دادهاست.
اواخر دههى شصت را سالها و روزهاى به یادماندنى در زندگى خود مىدانم و آن دوران را هرگز فراموش نخواهم كرد؛ دورانى كه با شنیدن نخستین نوار این مباحث، بدون این كه گویندهى آن را بشناسم و حتى نامش را شنیده باشم، با چه شوق و وَلَع وصف ناپذیر، مباحث را دنبال مىكردم تا ببینم سرانجام به كجا ختم مىشود و خوشبختى واقعى چیست و راه رسیدن به آن كجاست.
سالهاى ۶۷-۶۸ بود. سال دوم دبیرستان بودیم. هر روز باید حدود هفت كیلومتر از روستا به شهر مىآمدیم و برمىگشتیم.
شنبهى هر هفته، مادرم نیم ساعتى قبل از آمدنم به شهر، در حالىكه مشغول خوردن صبحانه و آماده شدن بودم، مرا صدا مىزد و با تهدیدهاى مهربانانهى خود، صد و پنجاه تومانى - به عنوان توجیبى هفتگى - در دستم مىگذاشت و مىگفت: مواظب باش ولخرجى نكنى. بگیر، تا آخر هفته دیگر از پول خبرى نیست. من هم پول را محكمِ محكم مىگرفتم و آن را در جیب مىگذاشتم و به راه افتاده و خدا خدا كنان، میخواستم یكى از دوستان هواى پیادهروى به كلهاش زده باشد تا با او پیاده به مدرسه بروم. البته دوستان زیادى بودند كه پولى نداشتند یا خانوادههایشان پول چندانى به آنها نمىداد و هر روز مجبور بودند پیاده به مدرسه رفته و برگردند.
هر روز كه پیاده به مدرسه مىرفتم، در راه، مرتّب با خود زمزمه مىكردم و حساب و كتاب مىكردم كه آیا مىتوانم با پول توجیبیم چند نوار بخرم و این مباحث را ضبط كنم؟ شبها نیز به این جا و آن جا، نزد اقوام و نزدیكان، مىرفتم به این امید كه بتوانم نوار كاستى، هر چند كهنه، گیر بیاورم. بالآخره پس از چندین ماه تعدادى نوار صوتی به دست آوردم و مباحث را ضبط كردم كه این هم خود داستان مفصلى دارد.
نوارها ضبط شد؛ اما داشتن ضبط صوت مشكل دیگرى بود ...
یک دوچرخه داشتم. آن را فروختم و با پولش واكمن برادرم را خریدم. برادرم واكمنش را آن قدر دوست داشت كه حتّى حاضر نبود نیم نگاهى هم به آن بیندازم.
نوارها را یكى پس از دیگرى گوش دادم و هر نوارى كه تمام مىشد، بدون كوچکترین احساس خستگى، به دنبال فرصتى بودم تا نوار بعدى را گوش دهم.
به حدى از مباحث لذت بردم كه پس از یک بار گوش دادن شروع به نوشتن آنها كردم.
چند سال بعد كه به عنوان دانشجوى تربیت معلم، در مركز استان كرمانشاه، پذیرفته شدم، نوشتهها را صحافى كرده و مرتب از آنها استفاده مىكردم. تنها خدا مىداند كه چند بار مطالب را خوانده و در كلاسهاى متعدد آنها را باز گفتهام.
آرزو مىكردم، روزى این مباحث به صورت كتاب چاپ شوند، تا عموم مردم نیز بتوانند از آن استفاده كنند؛ اما متأسفانه چنین چیزى اتفاق نیفتاد تا این كه سال گذشته این مباحث به زبان كُردى در كردستان عراق چاپ شد. این امر باعث تشویق من شد كه به فكر ویراستارى نوشتههاى قدیمى و چاپ آنها بیفتم؛ اما نه با زبانى كه استاد مباحث را ارائه دادهاند، بلكه با زبان فارسى؛ زیرا بسیارى یا با زبان كُردى آشنایى ندارند یا خواندن مطالب با چنین زبانى برایشان مشكل است [۱].
نكتهى دیگر این كه، ویراستارى آثار استاد /، كارى است بسیار مشكل؛ زیرا قلم استاد - با توجه به آثار مكتوبى كه از ایشان به جاى مانده است - قلمى بسیار عالمانه و ادیبانه است و مكتوب كردن آثار گفتارى ایشان كارى بسیار سخت است اما چاره چیست. باید روزى این آثار، مكتوب و به چاپ برسند. ما نیز با اندک بضاعت علمى خویش، شروع به این كار كرده و امیدواریم خوانندگان عزیز، ما را از پیشنهادها و انتقادات سازندهى خود بىنصیب نكنند، تا به امید خدا در چاپهاى بعدى این اثر یا آثار دیگر استاد /، آنها را به كار گیریم.
در ضمن ترجمهى آیاتى كه در پاورقى ذكر شده با استفاده از «تفسیر نور» استاد «خرم دل» نوشته شده و از فرمایشات استاد /نیست.
خدایا! اگر در این تلاش سود و نفعى محقّق مىشود، از فضل و كرم توست كه بر من ارزانى داشتهاى، وگرنه نیتم برایم نزدت كفایت مىكند: ﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[هود: ۸۸].
جهانگیر ولدبیگى
۱۳۸۶/۲/۳۰
[۱] لازم به یادآورى است كه استفادهاى از كتاب چاپ شده به زبان كُردى نشده و مطالب دقیقاً از نوارها گرفته و ترجمه شده است. فهرست مطالب نیز با توجه به فهمى كه از مطالب استاد داشتهام به متن اضافه كردهام.