بندگى خدا

فهرست کتاب

«بندگى خدا» به چه معناست؟

«بندگى خدا» به چه معناست؟

«بندگى خدا» یعنى این كه انسان در زندگى آن‏گونه باشد كه خداوند مى‏خواهد؛ آن‏چه او مى‏فرماید - اعم از بایدها و نبایدها و هست‏ها و نیست‏ها -، بپذیرد و به آن ایمان بیاورد. آن‏چه او را به انجامش دستور مى‏دهد، انجام دهد و آن‏چه او را از انجامش نهى مى‏كند، دورى كند. اگر انسان در زندگى این‏گونه باشد، در این صورت مشغول بندگى خداست [و او در این صورت بنده‏ى خدا محسوب مى‏شود]؛ اما اگر، مسیرى خلاف این را دنبال كرد یا آن‏گونه نباشد كه خداوند مى‏خواهد یا مطیع برخى از اوامر خدا بود و از برخى دیگر سرباز زد، در این صورت مشغول بندگى خدا نیست و باید بداند كه اعمالش مورد پذیرش و قبول خداوند نمى‏باشد. اگر كسى، قبل از این كه اجلش فرا رسد، به اشتباه خود پى برد، بر اوست به سوى خدا برگشته و توبه كند و با عزم راسخ تصمیم بگیرد كه در تمامى مراحل زندگى‏اش مطیع اوامر خداوند متعال باشد.

به بیانى دیگر، بندگى خدا این‏گونه تحقق مى‏یابد كه انسان قبل از هر چیز [خود را این‏گونه بشناسد] كه در تمامى مراحل زندگى به خداى خود كه صاحب و مالک اوست، نیازمند است؛ در هر قدمى كه بر مى‏دارد باید از سوى او- جلّ جلاله - امكاناتى برایش فراهم شود و موانعى از سر راهش برداشته شود؛ امكانات و موانعى كه اگر او آن‏ها را برندارد، هرگز قادر به حركت نخواهد بود. بنابراین انسان هم در جلب امكانات مورد نیاز و هم در بر داشتن موانع، به خداوند نیازمند است. پس از چنین شناختى از خود، خداوند متعال را نیز این‏گونه مى‏شناسد كه آن ذات مقدس، قادر به فراهم كردن نیازها و توانا در برداشتن موانعى است كه سد راه حركت او مى‏باشند. با چنین شناختى از خدا، تمام وجود انسان مملوّ از امید و رغبت به او - جلّ جلاله - مى‏شود به گونه‏اى كه در جلب امكانات و دفع موانع فقط به او امیدوار خواهد بود.

پس از چنین شناختى، این را نیز بداند كه خداوند متعال هیچ چیزى را بدون حكمت نیافریده و هیچ كار بیهوده‏اى انجام نداده و نخواهد داد و در هر كارى كه انجام مى‏دهد حكمتى نهفته است؛ هر فرمان و دستورى كه مى‏دهد (امر و نهى) یا به خاطر سود و فایده‏اى است كه با انجام یا عدم آن، عاید انسان مى‏شود یا به خاطر ضرر و مانعى است كه حركت انسان را تهدید مى‏كند. پس، چون خداوند هیچ كارى را بدون حكمت و هدف انجام نمى‏دهد، جلب امكانات یا دفع موانع هرگز بدون حكمت و هدف خاصى صورت نخواهد گرفت؛ بنابراین، در این راستا و در برابر خداوند متعال، وظیفه‏اى نیز متوجه انسان مى‏شود.

وقتى خداوند بر خود واجب كرده است كه تمامى امكانات لازم و ضرورى را براى انسان فراهم كند و تمامى موانعى كه در مسیر رشد او قرار مى‏گیرند را بردارد، مطمئناً از او انجام كارهایى را نیز مى‏خواهد. او از انسان مى‏خواهد كه از شرایط مساعد یعنى؛ جلب امكانات ضرورى و دفع موانع، استفاده‌ی درست كند و در مسیرى گام بردارد كه او از انسان خواسته تا به سرانجامى برسد كه خود برایش مقرر كرده است (خوشبختى واقعى). انسان این را باید بداند كه خداوند روزى او را بازخواست قرار خواهد داد و از او مى‏پرسد كه موضع‏گیرى‏اش در برابر این نعمت‏ها و شرایط فراهم شده، چگونه بوده است. آیا آنگونه بوده كه او خواسته یا خیر؟

انسان با چنین شناختى از خود و زندگى و خداى خود، به این نتیجه مى‏رسد كه خداوند «مالک و صاحب» روزى است كه در آن او را مورد بازخواست قرار خواهد داد. در آن روز، او را دادگاهى و محاكمه مى‏كند و از چگونگى زندگى‏اش خواهد پرسید؟ از او مى‏پرسد كه از نعمت‏هاى خداوند چگونه استفاده كرده است؟ و سرانجام، به تناسب كارهایى كه انجام داده به جزا و پاداش یا سزا و عقاب خواهد رسید.

انسان با علم به این كه عاقبت و سرنوشتش در دست خدا و به سوى اوست و راه فرارى هم ندارد، اگر نسبت به خود دلسوز باشد و خود را به غفلت نزند، تمام وجودش مملوّ از ترس و احساس مسئولیت مى‏شود و تمامى سعى و تلاشش را به این مسئله‏ى اساسى معطوف خواهد كرد كه خود را براى چنان روزى آماده كند. او سعى مى‏كند در دنیا به گونه‏اى زندگى كند كه در آن روز (قیامت) و در محاكمه‏اى كه انجام مى‏گیرد، موفق و سربلند بیرون آید و سعادت ابدى را نصیب خود كند.

انسان پس از چنین شناختى، راهى جز این نمى‏بیند كه با مالک و صاحب خود (خداوند) پیمان بندگى ببندد و در مناجاتش با او این‏چنین بگوید: خدایا! آن‏چه نیاز دارم برایم فراهم مى‏كنى و موانع موجود در مسیر رشدم را برمى‏دارى و این را هم مى‏دانم كه سرانجام (پس از مرگ) مورد محاكمه قرار خواهم گرفت و در مورد این امكانات و دفع موانع از من سؤال خواهد شد و هیچ راه فرارى نیز ندارم، پس، با تو عهد مى‏بندم آن‏گونه باشم كه تو مى‏خواهى و مرا به آن فرمان مى‏دهى. بدیهى است اوامر خداوند متعال نیز براى درست استفاده كردن از امكانات و نعمت‏هاست و نفع و فایده‏ى آن به خود انسان برمى گردد و هیچ سود و زیانى متوجه خداوند متعال نمى‏شود.

علاوه بر مطالب ذكر شده، انسان بر این امر هم واقف است كه عبادت خداوند متعال نیز هم‏چون هر كار دیگرى، فقط با كمک و یارى او - جلّ جلاله - انجام مى‏گیرد و بدون كمک او برداشتن یک قدم نیز ممكن نیست. پس با چنین آگاهى و شناختى و با این هدف كه بتواند در راه بندگى خدا قدم بردارد، از او درخواست كمک مى‏كند و در ادامه‏ى همان مناجات مى‏گوید: خدایا! من از این به بعد حاضرم هر چه امر كنى انجام دهم؛ اما این را مى‏دانم كه بدون كمک تو قادر به برداشتن یک قدم هم نیستم، پس از تو مى‏خواهم كه مرا در این مسیر یارى دهى. از تو مى‏خواهم آن‏چه را كه در مسیر بندگى‏ات نیاز دارم برایم فراهم كنى و موانع موجود در این مسیر را بردارى. خدایا! وظیفه‏ى من بستن پیمان بندگى و گام برداشتن در این مسیر است و ادامه‏ى كار در دست اراده‏ى توست. اگر مرا یارى دهى، مى‏توانم در این راه موفق شوم وگرنه قادر به انجام بندگى تو نخواهم بود. پس، از تو مى‏خواهم مرا كمک كنى.

این خلاصه‏ى زندگى انسان از تولد تا مرگ است؛ خلاصه‏ى زندگى انسانى كه مى‏خواهد بنده‏ى خدا باشد.

او [خود و] خداى خود را مى‏شناسد، نسبت به او امید و ترس پیدا مى‏كند، این امید و ترس او را به بستن عهد و پیمان بندگى سوق مى‏دهد، پس با او پیمان بندگى مى‏بندد و در این مسیر نیز او را تنها پناه و یارى دهنده‏ى خود مى‏شناسد و مى‏داند.