ايمان به قضا و قدر
مطلب بسیار مهم دیگرى كه مطرح است و بدون آن انسان نمىتواند بندهى خدا باشد و عبادت و بندگى خدا را به صورت كامل انجام دهد، مسئلهى «قضا و قدر» است. توضیح این كه:
انسان مسلمان باید چنین معتقد باشد كه خداوند متعال از همه چیز خبر دارد، و همه چیز را مىداند، و قدرت و توانایى این را دارد كه هر چه بخواهد انجام دهد و هر كارى را كه انجام مىدهد بهجا و صحیح است، او - جلّ جلاله - كارِ نابهجا و بیهوده انجام نمىدهد؛ بنابراین قبل از این كه این جهان را خلق كند؛ براى ساختن آن نقشهاى كشیده است. همانطور كه اگر افرادى بخواهند در جایى بیمارستانى بسازند قبلاً مهندسى مىآید و نقشهى آن بیمارستان را مىكشد و پس از آن معمار و بنّا و كارگرانى مىآیند و طبق نقشه شروع به ساختن آن مىكنند [۴۰]. خداوند متعال نیز قبل از اینكه این جهان را خلق كند، براى آن نقشه كشیده است كه چه مخلوقاتى بیافریند، از هر نوع به چه تعداد خلق كند، چه رویدادهایى باید روى بدهد، چه چیزى انجام گیرد و چه چیزى انجام نگیرد و تمام آنچه كه باید انجام گیرد را روشن كرده است. پس از این برنامهریزى، شروع به پیاده كردن آن كرده است. قبل از هر چیز آب را پدید آورد و پس از آن، آب را به دود تبدیل كرد و پس از آن آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست از آن ایجاد كرد و آسمان و زمین در دو مرحله (دو دورهی زمانى) آفریده شدند و آنچه در زمین است اعم از گیاه و درخت و همهى نعمتها و كوهها و ... همه در چهار روز دیگر ساخته شد و بطور كلى تمام جهان را در شش روز آفرید. هر روزِ خدا زمانى بسیار طولانى است. در همان نقشه این را نیز مشخص كرده است كه مخلوقى را بهوجود آورد كه هم علم و دانش داشته باشد و خیر و شر و درست و نادرست را از هم تشخیص دهد و هم بتواند از دو راه حق و باطل یكى را برگزیند و انتخاب كند و از دیگرى فاصله بگیرد. این مخلوق انسان است كه خداوند متعال او را با این ویژگىها آفریده است [۴۱].
همانطور كه قبلاً گفتیم، خداوند متعال این مطلب را نیز بیان كرده است كه تنها او - جلّ جلاله - قادر به انجام هر چیزى است و در این میان انسان نیز همچون مخلوقات دیگر از جمله سنگ و آتش و چوب و ... سببى است كه خداوند متعال به وسیلهى او برخى از امور را انجام مىدهد؛ اما این به معناى این نیست كه انسان هیچ اراده و اختیارى از خود ندارد و همچون آتش و سنگ و چوب بىاراده است بلكه این مخلوق خدا بر خلاف سایر مخلوقات در عین حال كه یكى از اسباب خداوند متعال مىباشد، داراى اراده نیز هست و مىداند و مىتواند یكى از راهها را انتخاب كرده و از دیگرى دست بردارد و خود اوست كه مسیر خوشبختى و بدبختى را انتخاب مىكند و در یكى از این راهها گام بر مىدارد. هرگز چنین نیست كه خداوند متعال او را مجبور به انتخاب یكى از راهها و رها كردن راه دیگر بكند. براى روشن شدن مطلب و اینكه چگونه ممكن است انسان، هم سبب انجام كارهاى خدا باشد و هم اختیار و اراده داشته باشد و به ارادهی خود راهى را انتخاب و راه دیگر را رها كند، مثالى ذكر مىكنیم:
فرض مىكنیم روز قیامت است و خداوند متعال مردم را به دادگاه احضار كرده است. در میان مردم فردى وجود دارد كه در دنیا روزى فردى را با اسلحه به قتل رسانده است. فرد قاتل به دادگاه خدا احضار شده و خداوند متعال او را محاكمه مىكند و از او مىپرسد: چرا فلان شخص را كشتى؟ قاتل جواب مىدهد: خدایا! من این كار را نكردم. مگر خودت نفرمودى من سبب انجام و تحقق افعال و كارهاى تو هستم؟ من نیز همچون اسباب دیگر سبب چنین قتلى بودم. تو خود فلان شخص را كشتى و من در این میان تنها سبب بودم؛ پس مقصر نیستم.
خداوند متعال خطاب به فرد قاتل مىفرماید: در این كه تو در دنیا سبب افعال و كارهاى من بودى شک و تردیدى نیست؛ اما من به خاطر این مسئله تو را محاكمه نمىكنم بلكه تو را به خاطر چیز دیگرى محاكمه مىكنم. آیا لحظهى قبل از شلیک گلوله و كشتن فرد مقتول، وقتى انگشتت را روى ماشه تفنگ گذاشتى، مىدانستى كه ما تصمیم بر قاتل بودن تو گرفتهایم؟ آیا مىدانستى در تقدیرات ما چه چیزى نوشته شده و قرار است چه چیزى اتفاق بیفتد؟
فرد قاتل جواب مىدهد: خیر. در آن لحظه از نظر من قاتل بودن یا نبودنم در تقدیرات ۵۰% به ۵۰% بوده است. در آن لحظه من نمىدانستم كه چه چیزى مقدر است و قرار است چه چیزى اتفاق بیفتد.
خداوند مىفرماید: چه زمان برایت مشخص شد كه در تقدیرات، تو قاتل فلان شخص هستى؟
قاتل جواب مىدهد: من تفنگ را شلیک كردم و گلوله به فلان شخص برخورد كرد و بر زمین افتاد، وقتى نزدیک شدم دیدم گلوله به او اصابت كرده و آن شخص مرده است. آنوقت فهمیدم كه تقدیر چنین بوده كه من سبب كشتن آن شخص باشم.
خداوند مىفرماید: پس، قبل از كشته شدن آن فرد نمىدانستى تقدیر چیست اما بعد از این كه آن شخص كشته شد فهمیدى تقدیر چه بوده است؛ یعنى وقتى دانستى تقدیر چه بوده كه كار از كار گذشته و راه برگشتى نبود. آنچه تو را به خاطر آن محاكمه مىكنم این است كه چرا قبل از این كه تقدیرات مشخص شود و نسبت ۵۰% به ۵۰% بود تو آمدى و قسمت كشتن را انتخاب كردى در حالىكه مىتوانستى قسمت خلاف آن را اختیار كنى. چرا از آن دو احتمال خیر و شرّ تو آمدى و قسمت شرّ را انتخاب كردى؟ مگر شریعت و برنامه و كتاب من به تو نمىگفت و تو را به انتخاب راه خیر تشویق و به دورى گرفتن از راه شرّ منع نمىكرد. مگر به تو نمىگفت قتل جایز نیست و از انجام آن دورى كن. پس با این وجود چرا قتل را انتخاب كردى؟ من به خاطر این انتخاب تو را محاكمه و مجازات مىكنم. این را هم بدان، اگر پس از انتخاب قتل و شلیک گلوله، فرد مورد نظر تو كشته نمىشد، باز هم تو را به خاطر تصمیمى كه گرفته بودى محاكمه مىكردم؛ زیرا آنچه متعلق به تو بود همان اختیار و تصمیم بود كه به كار گرفتى.
با توجه به آنچه گفته شد مشخص مىشود كه در مسیر زندگى آنچه متعلق به انسان است و انسان به آن مكلّف است تصمیم و انتخاب راه صحیح و انتخاب نكردن راه ناصواب است. این را نیز باید بدانیم كه انسان قبل از انتخاب یكى از دو راه خیر و شر، نمىداند كه در تقدیرات خدا براى او چه چیزى مقدر و چه چیزى مقدر نیست؛ بنابراین انسان در انتخاب یكى از این دو راه مختار است. بعد از انتخاب است كه تقدیرات مشخص مىشود. تكلیف و وظیفهى انسان هنگام انتخاب انجام مىگیرد و بر اساس همین انتخاب است كه در روز قیامت محاكمه و محاسبه مىشود و جزا و پاداش یا سزا و عقاب داده مىشود.
از طرف دیگر این را هم باید بدانیم كه انسان براى بندگى خدا آفریده شده است. او همیشه باید در این فكر باشد كه تكلیف و وظیفهى او چیست و چه كارى را باید انجام دهد و چه كارى را نباید انجام دهد. آنچه خدا به انجامش امر كرده باید انجام و از آنچه نهى كرده دورى كند. یعنى تصمیم او باید بر انتخاب راه صحیح و دورى گرفتن از راه ناصواب باشد. آنچه در توانایى انسان است و بر آن نیز مكلّف است همین است؛ اما بعد از تصمیم چه چیزى انجام مىگیرد و چه چیزى انجام نمىگیرد، دیگر كار او نیست؛ [زیرا او سبب انجام امور است و خدا فاعل اعمال مىباشد]. پس از این انتخاب باید بر خدا توكل كند و از او بخواهد كه در حركت در مسیر صحیح كه همان بندگى اوست او را یارى و كمک كند. او را كمک كند تا كارهاى خیر انجام دهد و از كارهاى شرّ بپرهیزد.
بنابراین انسان مسلمان نباید در این فكر باشد كه چه روى مىدهد و چه روى نمىدهد او باید این مسایل را به خداوند متعال بسپارد. او تنها و تنها باید به این فكر كند كه وظیفهى او چیست و او چه باید بكند و چه نكند. كسى كه راه و مسیر بندگى خدا را در پیش مىگیرد بسیارى از نعمتها و امكانات دنیا را از دست مىدهد و دچار مشكلات متعدد مىشود. بندهى خدا، باید وظیفهى بندگى خود را بداند و تصمیم و انتخاب او همیشه در جهت ایمان به خدا و انجام اعمال صالح باشد و از كفر و اعمال زشت و ناپسند دورى كند. او مشغول وظیفه و انجام تكلیف خود است؛ اما دیگر چه روى مىدهد و چه اتفاقى مىافتد یا نمىافتد مربوط به او نیست؛ بلكه مربوط به خداوند است. اگر خداوند تقدیر كرده باشد كه خیر و نعمت و امكانات به او برسد، یقیناً به آن دست مىیابد گرچه هزاران هزار دشمن داشته باشد و مانع این كار شوند، و اگر خداوند مقرر كرده باشد كه او دچار مشكلات شود، مطمئناً دچار آن مشكلات خواهد شد گرچه هزاران هزار حامى و پشتیبان داشته باشد. اگر خداوند مقرر كرده باشد كه او به دست ظالمى كشته شود، حتماً كشته خواهد شد اگر چه خدمتكار و نوكر آن ظالم هم باشد، و اگر قرار باشد به دست كسى كشته نشود، كشته نمىشود گرچه دشمنان زیادى هم اقدام به كشتن او بكنند. عمر انسان، رزق و روزى او، خوشى و ناخوشى، راحتى و مشكلات، ثروتمندى و فقر او و ... همه در دست خداست. انسان باید همیشه در فكر وظیفه و انجام تكلیف خود و این كه چه كار بكند و چه كار نكند باشد؛ اما چه مىشود و چه نمىشود، دچار مشكل مىشود یا خیر، مىمیرد یا نمىمیرد، مال و ثروتش را از دست مىدهد یا نمىدهد و ... در دایرهى كار او نیست و او حق ندارد كه به این مسایل فكر كند. همهى این مسایل در قدرت و اختیار خداست و خداوند متعال نیز، از همان ابتداى خلقت، اگر مقرر كرده باشد كه فلان كار روى دهد، آن كار حتماً روى خواهد داد و اگر مقرر كرده باشد كه روى ندهد، یقیناً روى نخواهد داد.
انسان باید با خیالى آرام و دلى مطمئن مشغول انجام وظیفهى خود كه همان بندگى خداست، باشد. او این را باید بداند كه اگر به چیزى دست مىیابد و چیزى را كسب مىكند، آن چیز متعلق به او بوده است و خداوند متعال از همان ابتداى خلقت براى او مقرر كرده است. اگر به چیزى دست نمىیابد یا آن را از دست مىدهد، یقین داشته باشد كه در همان ابتداى خلقت قرار بر این نبوده كه آن چیز متعلق به او باشد. اینجاست كه انسان مؤمن در نهایت آرامش و اطمینانِ قلبى به سر مىبرد. او تنها مشغول انجام بندگى خداست و در این راه بر او توكل مىكند. او با ایمانى كه كسب كرده است، مشغول انجام اعمال صالح است؛ زیرا مىداند اسباب سعادت و خوشبختى همین ایمان و اعمال صالح هستند و پس از آن به خدا توكل مىكند و خداوند متعال نیز خیر دنیا و آخرت را نصیب او مىكند.
آنچه بیان شد، همان چیزى است كه «قضا و قدر» نامیده مىشود و بر مسلمان واجب است كه به آن ایمان داشته باشد و این را بداند كه بدون ایمان به این مسئله هرگز نمىتواند بندگى خدا را به انجام برساند و بندهى واقعى خدا باشد.
بدون ایمان به این مسئله، انسان همیشه در این فكر است كه چه اتفاق مىافتد و چه روى نمىدهد و با مشغول شدن به این مسایل، عبادت و بندگى را - كه سبب خوشبختى است - از دست مىدهد و چیزى را نمىتواند عوض كند؛ زیرا خداوند متعال همه چیز را معین كرده است و هر چه او تعیین كرده، انجام مىگیرد و خلاف آن صورت نخواهد گرفت. انسان مؤمن با چنین ایمان و اعتقادى از هیچ صاحب قدرت دنیوى ترس و وحشت ندارد و مشغول اداى وظیفهى بندگى است و مىداند كه غیر از خدا كسى نمىتواند كمترین زیان و ضررى به او برساند؛ همانطور كه هیچ خیر و نیكى در دست كسى جز او نیست و به كسى جز او امیدوار نیست و فقط از او مىترسد. انسان با چنین اعتقادى، هرگز دچار غم و اندوه نمىشود و با دلى آرام و مطمئن مشغول اداى وظیفهى بندگى است و براى رسیدن به خوشبختى مسیر بندگى را در پیش مىگیرد.
[۴۰] همانطور كه قبلاً نیز گفتیم بیشتر مثالها به خاطر فهم مطالب است. [۴۱] البته «جن» نیز در این ویژگىها، همچون انسان است.