تفسير سورهى «زلزله (زلزال)»
﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١ وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا ٢ وَقَالَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا لَهَا ٣ يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا ٤ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوۡحَىٰ لَهَا ٥﴾ [الزلزلة: ۱- ۵].
«هنگامی که زمین را به (سختترین) لرزش آن، به لرزه درآورند. و زمین، (مردگان و گنجینهها و) بارهای درونش را بیرون بیفکند. و انسان بگوید: زمین را چه شده است؟ زمین، خبرهایش را در آن روز بازگو میکند. زیرا پروردگارت به آن حکم کرده است».
زمانى این دادگاهى و بازخواست انجام مىگیرد كه زمین به لرزه در آید، آن هم چه لرزهاى!! لرزهى زمین در آن روز چون لرزههایى نیست كه امروزه اتفاق مىافتند و ما با آنها آشنایى داریم. آن اتفاق وقتى روى مىدهد كه زمین باتمام وجودش به لرزه در آید و هر چه بار سنگین در درونش دارد، بیرون بریزد. وضعیت در آن روز وضعیتى است غیر منتظره و انسان را چنان به تعجب وامىدارد كه در نهایت ترس و شگفتى خواهد پرسید: زمین را چه شده و چرا چنین مىكند؟ او حق دارد چنین حیران و سرگردان باشد؛ زیرا قبلاً اگر زلزلهاى رخ مىداد، چیز سادهاى بود كه با وسایل علمى مىتوانستند آن را پیشبینى كنند؛ مثلاً: پیشبینى مىكردند كه در ۱۰ یا۲۰ یا۳۰ سال آینده، در فلان منطقه، زمین لرزهاى رخ خواهد داد؛ اما این زمین لرزه بر خلاف آن زمین لرزههاست. انسان با وجود پیشرفتهاى زیاد علمى كه در این زمینه داشته و با وجود امكانات زیادى كه در اختیار دارد نتوانسته است این زمین لرزه را پیشبینى كند؛ زیرا این لرزه از آن لرزهها نیست؛ به همین خاطر است كه به صورت سرسامآور و حیران و سرگردان مىپرسد: چه شده و چه رخ داده و چه اتفاق ناگوارى افتاده است؟ در چنین روزى زمین با زبان حال به شرح و توصیف وضعیت خود مىپردازد [و مىگوید: پروردگارم مرا به چنین تغییرى امر كرده است و به من وحى كرده است كه اندرونم را بیرون بریزم و... [۱۰]].
﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦﴾ [الزلزلة: ۶].
«در چنین روزى مردم دسته دسته از گورهایشان بیرون مىآیند تا اعمالشان را مشاهده كنند». بیرون مىآیند تا هر كس فیلم زندگىاش را، كه ضبط شده، ببیند و مشاهده كند. ببیند كه در دنیا و در سراى آزمایش و امتحان، داراى چه فكر و عقیدهاى بوده و رفتار و كردارش چگونه بوده است. نتیجهى این دادگاهى و محاكمه این مىشود كه:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾
[الزلزلة: ۷- ۸].
«هركس به اندازهى ذرّهاى كار خوب [در دنیا] انجام بدهد، آن را [در این روز ( قیامت)] مىبیند. و هر كس به اندازهى ذرّهاى كار بد بكند، آن را خواهد دید».
به این نكته توجه كنید كه خداوند در اینجا مىفرماید: «هر كس در دنیا آن كارها را انجام بدهد». نمىفرماید: «انجام داده باشد»؛ زیرا اگر فردى در زمان جاهلیت و در حالت نادانى و ناآگاهى گناهى را انجام داده باشد و بعداً از آن توبه كرده و به سوى خدا بازگشته باشد، بر آن خط بطلان كشیده شده و به او نشان داده نمىشود و به خاطر آن مؤاخذه نمىگردد؛ زیرا از آن توبه كرده و توبهاش مورد پذیرش قرار گرفته است. آیه به این معنى نیست كه هر كس هر كارى در دنیا انجام داده باشد، به او نشان داده مىشود. هرگز چنین نیست؛ زیرا گاهى اتفاق مىافتد كه یک كافر یا غیر مسلمان تصادفاً كار نیكى انجام دهد و این كارش اتفاقى است و برنامهى او چنین نیست. كار او همچون خواندن نوشتهاى براى فردى بیسواد است كه با خواندن كلمات، آنها را تكرار مىكند. برنامه و منهج انسان كافر یا غیر مسلمان در زندگى، انجام كارهاى ناشایست است. پس در قیامت نیز این نوع كارها را خواهد دید [و بر اساس آنها محاكمه مىشود].
انسان مؤمن نیز اینگونه است. اگر روزى مرتكب كار بدى شده است، این عمل او اتفاقى و تصادفى بوده است؛ زیرا دلش مؤمن است و مصمم است كه در مسیر بندگى خدا گام بردارد و اگر كار بدى هم انجام دهد، اتفاقى است؛ پس فوراً توبه مىكند و باز مىگردد. كار بدى كه مرتكب شده بر اساس برنامهى زندگى او نیست؛ چون كار و برنامهى او انجام اعمال بد و ناشایست نیست، پس بر خطا و گناهش خط بطلان كشیده شده و هرگز به او نشان داده نمىشود. بنابراین انسان در روز قیامت اعمالى را خواهد دید كه بر اساس برنامه و منهجى كه داشته، انجام داده باشد و هرگز كارهایى را نمىبیند كه به صورت اتفاقى و تصادفى انجام داده است. از طرف دیگر، بدیهى است كه هر كس هر كارى كه در نامهى اعمالش مىبیند، بر اساس آن جزا و پاداش یا سزا و عقاب داده مىشود و آن را به صورت كامل دریافت مىكند.
در اینجا بیان یک مطلب و روشن كردن یک موضوع بسیار ضرورى به نظر مىرسد و باید مورد توجه و دقت زیادى قرار گیرد و آن این كه: ایمان وقتى ایمان واقعى محسوب مىشود و نزد خداوند متعال داراى ارزش و اعتبار است كه در دل جاى گرفته باشد. اگر فردى زمانى به آخرت یا خداوند ایمان داشته باشد و كارهاى نیک انجام دهد، اما بعداً كافر شود و پس از مدت دیگرى دوباره مؤمن گردد و به همین ترتیب... [در مورد او باید گفت:] آن ایمان دیگر ایمان محسوب نمىشود و انجام هیچ كار و عمل نیكى از او پذیرفته نمىشود. ایمان، زمانى ایمان محسوب مىشود كه در دل فرد جاى گرفته و ثابت شده باشد. به مثالى در این زمینه توجه كنید. كودكى را در نظر بگیرید كه به مدرسه مىرود. معلم در ابتدا حروف الفبا را به این كودک یاد مىدهد و او با آنها آشنا مىشود و آنها را به ذهن مىسپارد. حال اگر این حروف چندین بار برایش تكرار نشود، یقیناً بعد از مدت كوتاهى آنها را فراموش مىكند. اگر در منزل و روزهاى بعد آنها را چندین بار تكرار نكند، آنها را فراموش خواهد كرد. او باید چندین روز و چندین ماه این حروف را تكرار و تمرین كند. این دانشآموز اگر این كار را انجام ندهد، بعد از مدتى هر چه را یاد گرفته است فراموش مىكند؛ اما اگر آنچه گفته شد انجام دهد، پس از مدتى، آن حروف، چنان در ذهنش جاى خواهند گرفت كه هرگز آنها را فراموش نخواهد كرد. خودمان را در نظر بگیریم، اگر تكه تكه هم بشویم، باز هم الفبا را فراموش نخواهیم كرد [و اگر هم بخواهیم، هرگز نمىتوانیم آنها را فراموش كنیم]. وقتى این دانشآموز به این مرحله رسید، به او گفته مىشود او الفبا را مىداند وگرنه در همان روزهاى اول مدرسه كه حروف الفبا هنوز به درستى در ذهنش جاى نگرفته است و هر لحظه ممكن است آنها را فراموش كند، به او گفته نمىشود او حروف الفبا را مىداند.
براى روشن شدن مطلب به مثالى دیگر توجه كنید:
فردى را در نظر بگیرید كه نزد استاد خیاط شاگردى مىكند. پس از مدتى این شاگرد به مرحلهاى مىرسد كه زیر نظر استاد، مىتواند بعضى چیزها را بدوزد. اگر روزى استاد نباشد یا سه چهار روز بگذرد و او كار خیاطى انجام ندهد مسلماً آنچه یاد گرفته است فراموش خواهد كرد. به چنین فردى در چنین مرحلهاى خیاط گفته نمىشود. خیاط به كسى گفته مىشود كه آن چنان در كارش استاد باشد كه هرگز كار خیاطى را فراموش نكند گرچه ۱۰ سال هم خیاطى نكند. همانطور كه گفتیم به فرد بیسوادى كه به كمک شما كتابى را مىخواند و با تكرار كلمات توسط شما آنها را تكرار مىكند، فرد باسواد گفته نمىشود، به چنین فردى نیز خیاط گفته نمىشود. زمانى به آن دو، خیاط و باسواد گفته مىشود كه خیاطى و سواد آن چنان در ذهنشان جاى گرفته باشد كه هرگز فراموش نشود. ایمان نیز چنین حالتى دارد. ایمان آن است كه در قلب انسان به گونهاى جاى گرفته و ثابت شده باشد كه اگر صاحبش [به خاطر آن] تكه تكه هم شود، هرگز از دلش بیرون نرود. اگر انسان به چنین مرحلهاى از ایمان رسید و ایمان در دلش اینگونه جاى گرفت، یا كار بد انجام نمىدهد یا اگر انجام داد به خاطر ایمانى كه در قلبش جاى گرفته بعد از لحظاتى پشیمان مىشود و از آن (گناه) دست مىكشد و حال و وضعیتش این گونه خواهد بود كه خداوند به آن اشاره مىكند و مىفرماید: ﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾[النساء: ۱۷]. یعنى زود و بلافاصله توبه مىكنند و باز مىگردند.
[۱۰] متأسفانه تفسیر این قسمت از آیه از آخر قسمت (ب) نوار شمارهى (سه) قطع و ادامهى آن در ابتداى قسمت (الف) نوار شماره (چهار) نیامده است و ابتداى این قسمت با آیهى: ﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا...﴾شروع شده است؛ لذا آنچه در كروشه آوردهایم براى تكملهى بحث بوده و از فرمایشات استاد نیست.