بندگى خدا

فهرست کتاب

ردّ یک شبهه

ردّ یک شبهه

بندگى خدا - آن‏گونه كه برخى تصور مى‏كنند -، به معنى ترک دنیا و دورى گرفتن از مردم و اشتغال به عباداتى چون: نماز و روزه نیست. و هم چنین بندگى خدا به معناى عدم استفاده از نعمت‏هاى دنیایى نیست.

بندگى خدا - همان‏طور كه قبلاً نیز اشاره شد-، این است كه انسان از امكانات و نعمت‏هایى كه خداوند در اختیارش قرار داده و به او بخشیده است، طبق دستور و فرمان او - جلّ جلاله - استفاده كند.

براى روشن شدن آن‏چه گفته شد به ذكر مثالى بسنده مى‏كنیم؛ مثلاً: فرد تاجرى در عین حال كه تجارت مى‏كند، مى‏تواند هم بنده‏ى خدا باشد و هم بنده‏ى غیر خدا، یعنى بنده‏ى هوا و آرزوهاى نفسانى خود و مطیع شیطان.

اگر فرد تاجرى هنگام تجارت در فكر رضایت خدا و اوامر و نواهى او باشد، در عین حال كه مشغول كسب و كار دنیایى است، مشغول عبادت و بندگى خدا نیز هست. چنین فردى كار را وظیفه‏ى خود مى‏داند و چون استعداد خود را در امر تجارت مى‏بیند، پس مشغول آن است، تا از این طریق رزق و روزى خود و خانواده‏ى خود را به دست آورد. چنین فردى با هدف انجام مسؤولیت مشغول تجارت است و هدفش تنها افزایش ثروت و مال‏اندوزى نیست، پس همواره در این فكر است كه خدا چه فرمانى داده و او را از چه چیزى نهى كرده، تا مطابق آن عمل كند و با چنین دیدى مشغول بندگى خداست.

تاجر دیگرى را در نظر بگیرید كه هم‏چون تاجر قبلى مشغول كار و تجارت است. این تاجر بر خلاف فرد قبلى، به عنوان وظیفه و اداى مسؤولیت به كار تجارت نمى‏نگرد. هدف او از این كار، كسب ثروت بیشتر و بیشتر است، در نتیجه به درست یا نادرست بودن معاملاتش و این كه خدا چه چیزى را دوست دارد یا از چه چیزى بیزار است، فكر نمى‏كند. او تنها در فكر اندوختن ثروت است و به دنبال راهى مى‏گردد كه زودتر به ثروت برسد و مال بیشترى كسب كند. او از این كه در این راه دست به دزدى و رباخوارى و خیانت در مال دیگران و هزاران هزار مكر و حیله‏ى دیگر بزند، هیچ ابایى ندارد. این فرد هم‏چون فرد قبلى مشغول تجارت است؛ اما چون هدفش اداى مسؤولیت نیست؛ بنابراین نه تنها مشغول بندگى خدا نیست بلكه با هر قدمى كه بر مى‏دارد، موجبات خشم و غضب بیشتر خداوند را فراهم مى‏كند و بیش از پیش از او فاصله مى‏گیرد و سرانجام بدبخت دنیا و آخرت مى‏شود.

این دو فرد مشغول انجام یک كار هستند؛ اما با دو جهت‏گیرى كاملاً مخالف: یكى مشغول بندگى و عبادت خدا و دیگرى مشغول گناه و معصیت خدا. فرد اول در تجارت هدفش كسب مال و ثروت است؛ اما فرد دوم هدفش اداى وظیفه و انجام مسؤولیت است و تجارت را وسیله‏اى براى تحقق چنین مسؤولیتى مى‏داند. فرد نخست هنگام معاملات مشغول عبادت است اما فرد دیگر هنگام معاملات مشغول انجام معصیت خداست. شغل‏هاى دیگر نیز چنین وضعیتى دارند.

هر فردى با هر شغلى كه دارد اگر در آن به یاد خدا باشد و فكرش را متمركز این مهم كند كه انجام چه كارى درست و انجام چه كارى نادرست، چه چیزى خیر و چه چیزى شر است، تا آن‏چه را كه خدا دوست دارد، انجام دهد و از آن‏چه كه او از آن بیزار است دورى كند، چنین فردى مشغول بندگى خداست. در غیر این صورت راهى غیر از بندگى خدا را در پیش گرفته است.

پزشكى كه مشغول طبابت است، اگر هدفش كسب ثروت و پول بیشتر باشد و به اوامر و نواهى خدا توجه نكند، شغل و طبابتش، روز به روز او را بیشتر و بیشتر از خدا دور كرده و او هر روز مشغول معصیت خداست و كارش موجب خشم و غضب خدا مى‏شود و سرانجام نیز دچار بدبختى دنیا و آخرت مى‏شود. اما همین پزشک، اگر هدف از طبابتش اداى مسؤولیت و انجام وظیفه و خدمت به مردم باشد و در فكر انجام اوامر خدا و دورى گرفتن از نواهى او باشد، او در عین حال كه مشغول امر طبابت است مشغول عبادت خداست؛ عبادتى چون نماز و روزه و ... یعنى او بندگى خدا را انجام مى‏دهد.

با توجه به آن‏چه گفته شد روشن مى‏شود كه بندگى خدا، محدود به امورى خاص نمى‏شود و تنها به جنبه یا جوانبى از حیات انسان اختصاص ندارد، بلكه بندگى خدا آن است كه انسان در تمامى جوانب و مراحل زندگى‏اش و در هر كارى كه انجام مى‏دهد، فرمانبردار و مطیع خداوند باشد.