بندگى خدا

فهرست کتاب

زندگى دنیا، وسیله است نه هدف

زندگى دنیا، وسیله است نه هدف

در این‏جا لازم است كه انسان به خود بیاید و از خود بپرسد: وقتى سرانجام بندگى و عدم بندگى خدا این گونه است كه بیان شد و بدبختى و خوشبختى دنیا و آخرت انسان در گرو آن است، پس چرا باید به قضیه‏ى به این مهمى اهمیت نداد و با بى‌توجهى و بى مبالاتى به آن، خود را از خوشبختى دنیا و آخرت محروم و دچار بدبختى دنیا و آخرت كرد؟!

راستى چه عواملى باعث مى‏شود كه انسان از این امر مهم غافل باشد و آن‏گونه كه شایسته است به آن اهمیت ندهد؟

به‏راستى جاى بسى تعجب است كه انسان با وجود علم و آگاهى به عاقبت و سرانجامش، باز هم مسیر بندگى خدا را در پیش نگیرد و مطیع هوا و آرزوهاى نفسانى و پیرو اوامر شیطانى باشد.

جواب این سوال به‏طور خلاصه این است كه:

دوست داشتن زندگى دنیا و انتخاب آن [به عنوان هدف نه وسیله]، باعث هر نوع گمراهى است. با دوست داشتن و انتخاب زندگى دنیا است كه انسان به سوى بدبختى دنیا و آخرت سیر مى‏كند و سرانجام گرفتار عذاب جهنم و خشم و غضب خداوند مى‏شود. اگر انسان به زندگى دنیا به عنوان هدف نگاه كرد و سعى و تلاشش تنها به دست آوردن آن بود، در این صورت، قطعاً، به سوى عذاب و بدبختى ابدى سیر مى‏كند. پس تنها راه چاره و نجات این است كه انسان به عنوان هدف به زندگى دنیا ننگرد و تلاش و همّ و غمش تنها انجام اوامر خدا و جلب رضایت او باشد.

این كه مى‏گوییم زندگى دنیا و دوست داشتن آن باعث انحراف از راه خدا مى‏شود به این معنا نیست كه اگر انسان بخواهد سعادتمند و خوشبخت دنیا و آخرت شود باید به زندگى دنیا پشت كرده و آن را رها كند و هرگز از امكانات و نعمت‏هاى دنیایى استفاده ننماید. هرگز چنین نیست و اساساً نقطه‏ى مقابل زندگى دنیا، ترک آن نیست. منظور این است كه زندگى دنیا و امكانات و نعمت‏هاى آن به خودى خود به عنوان هدف انتخاب نشوند. هدف انسان در زندگى دنیا، كسب ثروت و مال و مقام و شهرت و ... نباشد. اگر چنین شد در این صورت مى‏گوییم: چنین فردى زندگى دنیا را براى خود انتخاب كرده و آن را دوست دارد و چنین محبتى باعث بدبختى دنیا و آخرت او مى‏شود؛ اما اگر به این نعمت‏ها (زندگى دنیا) به عنوان هدف نگاه نشد و همان‏طور كه خداوند خود مقرر فرموده است، به عنوان وسیله‏اى براى انجام بندگى خدا به آن‏ها نگاه شد و در این راه مورد استفاده قرار گرفتند، نه تنها مشكلى نخواهد داشت، بلكه عین بندگى انجام گرفته است.

براى روشن شدن مطلب مثالى را ذكر مى‏كنیم:

فرض كنیم حاكم و فرمانرواى منطقه‏اى به مردم اعلام مى‏كند كه همه در یک روز معین خود را به پایتخت رسانده تا او در جمعشان حضور یابد و با آن‏ها ملاقات كند و آنان نیز از این دیدار استفاده ببرند و افتخارى نصیبشان شود. درست همانند اهل دنیا كه ملاقات با حُكام را افتخارى براى خود قلمداد كرده و چنین تصور مى‏كنند كه به نعمت بسیار بزرگى دست یافته‏اند.

مردم، با شنیدن این خبر، گروه گروه به سوى مركز حكومت به راه مى‏افتند. هر كس با خود مقدارى توشه به همراه مى‏آورد. در مسیر رسیدن به مركز مكان‏هایى براى استراحت وجود دارد. گروهى از این مسافران در یكى از این مكان‏ها توقف مى‏كنند. آن‏ها بعد از مدتى متوجه باغ زیبا و سرسبز و پر از میوه‏هاى متنوع مى‏شوند. آن‏ها وارد باغ شده و شروع به خوردن و چیدن میوه‏ها مى‏كنند. تعدادى از این گروه با لذت بردن از میوه‏ها، بیشتر و بیشتر، تمایل به خوردن پیدا مى‏كنند. میوه‏هاى باغ و تنوع آن‏ها و مشغول شدن به خوردنشان و لذت بردن از آن‏ها، این تعداد را چنان به خود سرگرم مى‏كند كه كم كم از توقفگاهشان دور شده و فراموش مى‏كنند كه با چه هدفى در این‏جا توقف كرده و عازم كجا هستند. این تعداد فراموش مى‏كنند كه از همراهانشان عقب مانده‏اند. در اثر خوردن زیاد میوه‏ها خسته شده و از خستگى زیاد به خواب عمیق فرو مى‏روند و از كاروان عقب مى‏مانند؛ اما دیگران پس از اندک استراحت و خوردن مقدارى میوه و لذت بردن از زیبایى باغ، به راه خود ادامه داده و مى‏روند كه به ملاقات پادشاه كه هدف اصلى سفرشان است، برسند.

پس مسافران دو دسته مى‏شوند؛ گروهى وارد باغ شده و مشغول خوردن مى‏شوند و به حدى میوه مى‏خورند كه خسته شده و به خواب فرو مى‏روند و فراموش مى‏كنند كه هدف از سفرشان چیست و در این‏جا چرا توقف كرده‏اند. گروه دیگر افرادى هستند كه پس از استراحتى اندک ] و خوردن مقدارى میوه] آماده‏ى حركت شده و به سوى مقصدشان به راه مى‏افتند. این گروه خوب مى‏دانند كه به چه منظور در این مكان توقف كرده و هدف از توقفشان چیزى جز استراحتى اندک و خوردن مقدارى مواد غذایى و میوه نبوده است. آن‏ها به خوبى مى‏دانند كه ماندنشان دائمى نیست، پس به راه خود ادامه مى‏دهند و به سوى هدف خود كه همان پایتخت و ملاقات با فرمانرواست حركت مى‏كنند.

این دو گروه هر دو در آن مكان استراحت كرده و از ثمرات باغ نیز استفاده نموده‏اند؛ اما سرنوشت آن‏ها، چنان كه پیدا است، یكى نیست.

گروه دوم بر خلاف گروه نخست، هرگز هدف خود را فراموش نكرده و از امكانات موجود در آن‏جا نیز استفاده كرده اما نه در حدى كه در آن غرق شوند و هدف را فراموش كنند. آن‏ها به حدى از امكانات استفاده كرده‏اند كه بتوانند بقیه‌ی راه را ادامه داده و به هدفشان برسند، اما گروه نخست كه هدف را فراموش كرده‏اند، خوردن و آشامیدن براى آن‏ها به عنوان یک هدف در آمده است و كارشان به جایى رسیده كه بر خوردن میوه‏هاى بیشتر حریص شده و چیزى غیر از آن نمى‏شناسند.