بندگى خدا

فهرست کتاب

تفسير آياتى از سوره‏ى واقعه

تفسير آياتى از سوره‏ى واقعه

در این سوره كسانى كه دعوت حق را دریافت كرده و حقیقت و واقعیت برایشان روشن شده است، به سه دسته تقسیم مى‏شوند و به جزا و پاداش و سزاى هر سه گروه اشاره مى‏شود.

در ابتداى سوره به مسئله‏ى قیامت و حوادث آن روز اشاره مى‏كند؛ حوادثى كه به حدى سنگین هستند كه همه كوه‏ها و زمین را تكه‏تكه كرده و از بین مى‏برد. در سوره‏اى دیگر، به شدت این سنگینى اشاره مى‏كند و مى‏فرماید:

﴿ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ[الأعراف: ۱۸۷] «بر آسمان¬ها و زمین سنگین و دشوار است» [۲۱]. حوادث روز قیامت به حدى سنگین است كه تمامى آسمان‏ها و زمین را به هم مى‏زند و نابود مى‏كند.

﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ ١ لَيۡسَ لِوَقۡعَتِهَا كَاذِبَةٌ ٢ خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ ٣ إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ رَجّٗا ٤ وَبُسَّتِ ٱلۡجِبَالُ بَسّٗا ٥ فَكَانَتۡ هَبَآءٗ مُّنۢبَثّٗا ٦[الواقعة: ۱- ۶]. «آن‌گاه که واقعه‌(ی رستاخیز) روی دهد. در وقوع آن، دروغی نیست. فرودآورنده‌(ی گروهی) و رفعت‌بخش (گروهی دیگر) است. آن‌گاه که زمین، سخت بلرزد. و کوه‌ها به شدت متلاشی شود. و مانند غباری پراکنده گردد».

وقتى كه آن رویداد و حادثه روى داد، حادثه‏اى كه هیچ رویدادى با آن همتا نیست و هیچ چیز نمى‏تواند در برابرش قد علم كند. آن رویداد به گونه‏اى سنگین و سخت است كه وقتى اسم آن آورده شد انسان تنها به یاد آن مى‏افتد. چه رویدادى از آن بزرگ‏تر كه تمام جهان فرو مى‏پاشد و نابود مى‏گردد. وقتى آن رویداد اتفاق افتاد و قیامت آمد دیگر در وقوعش دروغى نیست و كسى نمى‏تواند بگوید آن اتفاق بزرگ (قیامت) روى نداده است و روى نمى‏دهد؛ زیرا آن روز، دیگر هم‏چون امروز نیست كه مردم در مورد آن هر چه دوست داشته باشند، بگویند و به راحتى آن را تكذیب كنند و جرأت چنین كارى را داشته باشند.

این رویداد به گونه‏اى اتفاق مى‏افتد كه جاى هیچ شک و تردید و انكارى براى انسان باقى نمى‏گذارد. این رویداد، رویدادى است كه پایین آورنده و بالا برنده است. بالابرنده‏ى آن‏هایى است كه در مقابل پروردگارشان خاشع و خاضع بوده‏اند و سر بندگى را براى او خم كرده‏اند. (این رویداد آن‏ها را بلند مرتبه مى‏كند و گرامى و بزرگ مى‏دارد). و پایین آورنده‏ى كسانى است كه نسبت به پروردگارشان سركشى و نافرمانى مى‏كردند و در برابر آن قدرت عظیم متكبرانه برخورد مى‏كردند و مطیع اوامر او نبودند. این رویداد چنین افرادى را پایین مى‏آورد (ذلیل و پست مى‏كند).

زمانى كه این رویداد آغاز شد و آنگاه كه زمین به شدت تكان داده شد و زمانى كه كوه‏ها درهم كوبیده شدند و هم‏چون آرد شدند و بصورت گَرد و خاک در آمدند؛ چنان كه گویى اصلاً كوهى وجود نداشته است؛ در این هنگام، شما اى آنانى كه حقّ و مسیر صحیح بندگى خدا برایتان روشن شده است! به سه دسته تقسیم مى‏شوید: ﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧[الواقعة: ۷] «و شما سه گروه خواهید بود».

گروهى:

﴿فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ ٨[الواقعة: ۸]. «اهل سعادت و نیک‌بختی؛ و نیک‌بختان چه وضعیتی دارند؟». كسانى هستند كه اهل یمن و خوشبختى و سعادت هستند. [راستى] وضعیتشان چگونه است؟ وضعیت آن‏ها وصف‏ناپذیر است. تنها خدا مى‏تواند وضعیت آن‏ها را توصیف كند.

گروه دیگر:

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ ٩[الواقعة: ۹]. «و افراد نگون‌بخت؛ ونگون‌بخت‌ها چه وضعی دارند؟» كسانى هستند كه اهل بدبختى و به دور از یمن و سعادت هستند. آنان كه [به خاطر اعمالى كه در دنیا انجام داده بودند در روز قیامت [دچار شومى و بدبختى و شقاوت شده‏اند. [راستى] وضعیت و حال و احوال این گروه [در قیامت] چگونه است؟ [آنان در چنان بدبختى و عذابى هستند كه [مگر حال و احوال و وضعیت آن‏ها را تنها در آن روز درک كرد و دید.

و گروه سوم:

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠[الواقعة: ۱۰]. «و پیشاهنگان پیشتاز» و كسانى كه در آن‏جا پیشگام‏ترند و از نظر جزا و پاداش از دیگران پیشى گرفته‏اند.

هر كه در دنیا در اطاعت از پروردگار و گام نهادن و حركت در مسیر بندگى او از همه جلوتر و پیشقدم‏تر بوده است در این‏جا (قیامت) نیز این گونه است و به درجات بالاتر و اجر و پاداش بزرگ‏ترى دست مى‏یابد.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١[الواقعة: ۱۱]. این گروه نزدیک شدگان و مقرّبان بارگاه پروردگارشان هستند. آنان:

﴿فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ١٢[الواقعة: ۱۲]. در باغى پُر از نعمت و خوشى و خوشبختى به سر مى‏برند.

﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٣ وَقَلِيلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ ١٤[الواقعة: ۱۳- ۱۴]. «گروهی از پیشینیان. و اندکشماری از پسینیان هستند». بسیارى از این گروه متعلق به امت‏هاى قبل از نزول قرآن هستند و كمى از آن‏ها متعلق به ملت‏هایى هستند كه بعد از نزول قرآن خواهند آمد.

«سابق» به كسى گفته مى‏شود كه ایمان در دلش به گونه‏اى جاى گرفته باشد كه حتى گاه گاهى هم دچار سستى و ضعف نشود و میل به انجام گناهان بزرگ و كردار زشت و ناپسند نكند. «سابقون» كسانى هستند كه در مسیر بندگى خدا به مقامى والا رسیده‏اند و ایمان در دلشان به گونه‏اى جاى گرفته است كه مغلوب هوا و آرزوهاى نفسانى نشده و شیطان نمى‏تواند بر آن‏ها مسلط شود و آنان را وادار به انجام گناهان بزرگ كند. وقتى دعوت به دین خدا آغاز مى‏شود اینان نخستین كسانى هستند كه به آن جواب مثبت مى‏دهند و به آن مى‏پیوندند و شروع به تبلیغ و دعوت مردم به سوى خدا مى‏كنند.

اما «اصحاب الیمین» یا به تعبیر دیگر قرآن در آیات دیگر «مُقْتَصِدین» یعنى «میانه‏روان»، دسته‏اى دیگر از مؤمنین هستند. اینان كسانى هستند كه درجه‏ى ایمانشان نسبت به «سابقین» پایین‏تر است. آن‏ها گاه‏گاهى مغلوب هوا و آرزوهاى نفسانى مى‏شوند و در نتیجه دچار یكى از گناهان بزرگ یا كردار زشت مى‏شوند؛ اما زود توبه مى‏كنند و به سوى خدا برمى‏گردند.

«سابقین» كسانى هستند كه نفس و روانشان «مطمئن» شده و آرام گرفته و در میدان بندگى خدا محكم ایستاده‏اند. «اصحاب الیمین» یعنى دسته‏ى دوم مؤمنین، كسانى هستند كه داراى نفس «لوامه» اند. نفس «لوامه» نفسى است كه صاحبش خود را بسیار سرزنش مى‏كند. صاحب چنین نفسى گاه‏گاهى دچار گناه شده؛ اما زود از گناه برگشته و خود را سرزنش مى‏كند و در نتیجه توبه كرده و به اداى وظیفه و مسئولیت بندگى خود مى‏پردازد.

اما در مورد این كه فرمود: بیشتر سابقین متعلق به امت‏هاى گذشته هستند و تعداد اندكى از آن‏ها جزو ملت‏هاى بعد مى‏باشند، باید گفت: این مسئله به جمعیت امت‏ها و ملت‏ها برمى‏گردد. امت‏هاى گذشته (پیش از اسلام) داراى جمعیت كمى بوده‏اند؛ مثلا: قوم نوح ÷اگر دو هزار نفر بوده باشند، در میان این تعداد ده نفر ایمان آورده و جزو سابقین مى‏باشند؛ اما در دنیاى امروز ما كه چهار میلیارد نفر [۲۲]جمعیت دارد از این تعداد اگر ده هزار نفر هم جزو سابقین باشند به نسبت جمعیت، تعداد بسیار كمى است. پس اگر مقایسه‏اى داشته باشیم خواهیم فهمید كه سابقینِ مثلاً قوم نوح ÷نسبت به سابقینِ دنیاى امروز بسیار زیاد بوده‏اند.

بعد از توضیحاتى كه داده شد، به ادامه‏ى آیات برمى‏گردیم تا ببینیم كه جزا و پاداش سابقین (گروه نخست مؤمنین) چگونه است و قرآن وضعیت آن‏ها را چگونه توصیف مى‏كند:

﴿عَلَىٰ سُرُرٖ مَّوۡضُونَةٖ ١٥[الواقعة: ۱۵]. «بر تخت‌های زربافت و گوهرنشان».

همان‏طور كه مؤمنان (ایمان داران) در بهشت، هر كدام منزل و باغ مخصوصى دارد، داراى پارك‏هاى عمومى نیز مى‏باشند تا در آن‏جا دور هم جمع شوند. در این‏جا آن مكان عمومى و وضعیت آن‏ها را توصیف مى‏كند. روى تخت‏هایى نشسته‏اند. این تخت‏ها با فواصلى در كنار هم چیده شده و آن مكان و مجلس با دُرّ و مروارید مزین شده است. مؤمنین روى آن تخت‏ها نشسته و بر آن‏ها تكیه زده‏اند:

﴿مُّتَّكِ‍ِٔينَ عَلَيۡهَا مُتَقَٰبِلِينَ ١٦[الواقعة: ۱۶]. «آن‏ها در حالى‏كه بر تخت‏ها تكیه زده‏اند رو به روى هم نیز قرار دارند». مجلس آن‏ها چون مجلس اهل دنیا نیست. اهل دنیا گرچه در مجالس‏شان ظاهراً با هم هستند؛ اما دل‏هایشان با هم نیست و در بسیارى از موارد نسبت به هم كینه [و حسد و بخل] دارند. اهل دنیا وقتى در مجلسى مى‏نشینند دوست ندارند رو به روى هم باشند و اصلاً از یكدیگر خوششان نمى‏آید. در بهشت نه كینه‏اى هست و نه عداوت و نه دشمنى. اهل بهشت همه دوستدار هم هستند و به خاطر همین محبت است كه وقتى در آن مجلس عمومى مى‏نشینند؛ روبروى هم قرار مى‏گیرند.

اهل چنین مجلسى هرگز زحمت آماده كردن غذا و نوشیدنى و... را نمى‏كشند؛ زیرا خدمتكارانى دارند و در خدمتشان هستند، آن هم چه خدمتكارانى!:

﴿يَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ ١٧ بِأَكۡوَابٖ وَأَبَارِيقَ وَكَأۡسٖ مِّن مَّعِينٖ ١٨[الواقعة: ۱۷- ۱۸]. «خدمت‌گزاران همیشه نوجوان، پیرامونشان می‌گردند. با جام‌ها و پارچ‌ها و پیاله‌های (سرشار) از شراب ناب و گوارا» كودكانى كه همیشه در حالت كودكى خود باقى مى‏مانند و تغییر نمى‏كنند. اراده‏ى خداوند متعال بر این است كه اینان همیشه كودک باقى بمانند. به خاطر این كه اهل مجلس از دیدن و بودنشان لذت ببرند، مرتب اطرافشان مى‏گردند و با پارچ و ظروف و كاسه‏هاى پُر از شراب كه همیشه جارى و روان است و هرگز هم تمام نمى‏شود، به آن‏ها نوشیدنى تعارف مى‏كنند.

﴿لَّا يُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا يُنزِفُونَ ١٩[الواقعة: ۱۹]. «که از نوشیدنش سردرد نمی‌گیرند و از خود بی‌خود نمی‌شوند» آنان (این خدمتكاران) نه مى‏توانند مؤمنان را پراكنده كنند و به آن‏ها بگویند برخیزید و بروید و زمان نشستن تمام شده است، و نه این كار را مى‏كنند. و شراب و نوشیدنى و... نیز هرگز تمام نمى‏شود (به گونه‏اى نیست كه نوشیدنى و خوراک و... تمام شود و آن‏ها مجبور به ترک آن مجلس شوند). تا هر زمان كه خود دوست داشته باشند در آن مجلس و پارك‏هاى عمومى مى‏مانند و تا آن‏جا كه بخواهند از آن نوشیدنى‏ها و... برایشان آورده مى‏شود.

﴿وَفَٰكِهَةٖ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ ٢٠[الواقعة: ۲۰]. «و (نیز با انواع) میوه که هر چه بخواهند، برمی‌گزینند» و میوه و آن‏چه هنگام خوشى و خوشگذرانى خورده مى‏شود و هر چه را كه خود انتخاب كنند و دوست داشته باشند، برایشان فراهم مى‏شود و تقدیمشان مى‏گردد.

﴿وَلَحۡمِ طَيۡرٖ مِّمَّا يَشۡتَهُونَ ٢١[الواقعة: ۲۱]. «و گوشت پرندگان از هر نوعی که بخواهند». و گوشت هر پرنده‏اى كه خود دوست داشته باشند و اشتهایش را بكنند و بخواهند، برایشان حاضر و آماده مى‏شود.

﴿وَحُورٌ عِينٞ ٢٢ كَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَكۡنُونِ ٢٣[الواقعة: ۲۲- ۲۳]. «و زنان زیباچشمی (دارند). همانند مروارید نهفته در صدف». و زنانى با چشم‏هاى گرد و زیبا هم‏چون دُرّى كه در جایى نگهدارى شده و از این كه گرد و خاک بر روى آن بنشیند محفوظ مانده، تقدیمشان مى‏شود. زنانى بسیار با صفا و صمیمى و زیبا.

﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٢٤[الواقعة: ۲۴]. «این پاداش‏ها، پاداش و جزاى اعمالى است كه در دنیا انجام داده‏اند».

چون در دنیا در مجالسى این‏چنین، شراب و انواع خوردنى‏هاى مست‏كننده [و مواد مخدر] استفاده مى‏شود و افراد در اثر مست [و خمار] شدن شروع به ناسزاگویى به یكدیگر و مشغول صحبت‏هاى بیهوده و اعمال ناشایست هستند، چنین گمان مى‏رود كه اهل بهشت در چنین مجالسى با خوردن شراب مست شده و مجالس آن‏ها نیز چون مجالس اهل دنیا گردد. قرآن براى دفع چنین شبهه‏اى مى‏فرماید:

﴿يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوٗا وَلَا تَأۡثِيمًا ٢٥ إِلَّا قِيلٗا سَلَٰمٗا سَلَٰمٗا ٢٦[الواقعة: ۲۵- ۲۶]. «آنجا نه سخن بیهوده می‌شنوند و نه سخن گناه‌آلود. و تنها سخنی می‌شنوند که سراسر سلام و درود (و پاک از هر عیب و نقص) است». در مجلس اهل بهشت (سابقین) نه سخن بیهوده و بى‏ثمر شنیده مى‏شود و نه به یكدیگر ناسزایى گفته مى‏شود. هیچ كس سخن بد و ناروایى از كسى نمى‏شنود. اگر از چنین مجلس و چنین توصیفى تعجب مى‏كنى و هرگز باور ندارى كه در چنین مجلسى سخنى هم‏چون سخن مجالس اهل دنیا به میان نیاید و اصرار دارى كه بگوییم در آن‏جا چیزى رخ خواهد داد و سخنى گفته مى‏شود، باید بگوییم: تنها یک چیز گفته مى‏شود. نامش را هر چه مى‏خواهى بگذار و آن چیزى نیست جز «به یكدیگر سلام كردن و دعاى سلامتى براى یكدیگر كردن». تنها چیزى كه اهل این مجلس از یكدیگر مى‏شنوند و آراسته و تقدیم یكدیگر مى‏كنند این است و بس.

تا این‏جا صفات و حال و اوضاع سابقین یعنى مؤمنین دسته‏ى نخست در دنیا و قیامت بیان شد.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ ٢٧[الواقعة: ۲۷]. [و دست راستى‏ها]، آنان كه اهل یمن و سعادت و خوشبختى هستند. [راستى، اصحاب یمین وضعیتشان چگونه است؟] تو چه مى‏دانى كه آنان براى خود چه جزا و پاداشى دارند؟!.

اكنون كه سرانجام و وضعیت این گروه را بیان مى‏كند چنین به نظر مى‏رسد كه زندگى این گروه نسبت به زندگى گروه نخست (سابقین) كه یک نوع زندگى شهرى بود، یک نوع زندگى بادیه و صحرانشینى است.

حال و وضع این گروه در قیامت چنین است:

﴿فِي سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ ٢٨ وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ ٢٩ وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ ٣٠ وَمَآءٖ مَّسۡكُوبٖ ٣١ وَفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ ٣٢ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ ٣٣ وَفُرُشٖ مَّرۡفُوعَةٍ ٣٤[الواقعة: ۲۸- ۳۴]. «در (سایه‌ی) درختانِ سدرِ بی‌خارند. و (در کنار) درختان انبوه و پُربار موز. و (زیر) سایه‌ی گسترده. و (در کنار) آبی جوشان و روان. و (برخوردار از) میوه‌های فراوان. که نه تمام می‌شود و نه ممنوع. و فرش‌های بر‌افراشته» «سدر» درختى است خاردار كه زمین و باغ را به وسیله‏ى آن حصاركشى مى‏كنند. اگر جلو رشد این درخت گرفته نشود و بزرگ شود میوه‏اى مى‏دهد مانند سنجد. در حالت عادى، انسان نمى‏تواند بالاى این درخت برود و میوه‏ى آن را بچیند؛ زیرا پُر از خار است. براى چیدن میوه‏اش باید از چوب یا هر چیز دیگرى استفاده كرد؛ اما سدرى كه در بهشت وجود دارد غیر از این سدر دنیایى است كه تعریف كردیم. سدر بهشت سدرى است بى‌خار تا اهل بهشت به راحتى میوه‏هاى آن را بچینند.

اصحاب یمین علاوه بر درخت سدر، زیر درخت دیگرى به نام «طلح» در حال استراحت و خوشى به سر مى‏برند. درخت «طلح» درختى است با میوه‏هاى خوشه‏اى. اهل بهشت از سایه‏ى این درخت و میوه‏ى آن نیز استفاده مى‏كنند. این درخت در مناطق عربستان مى‏روید. اصحاب یمین زیر سایه‏اى بسیار گسترده و وسیع مستقرند. سایه‏ى آن درختان هم‏چون سایه‏ى درختى نیست كه در بیابانى بى‌آب و علف سبز شده و سایه‏ى بسیار كمى داشته باشد. آن‏ها در بهشت هر جا بخواهند بروند زیر سایه خواهند بود. آن‏ها در جایى به سر مى‏برند كه آب از مكان مرتفعى به صورت آبشار به سمت پایین مى‏ریزد. البته در مورد كمیت و كیفیت آن آبشارها و این كه آیا هم‏چون آبشارهاى دنیایى هستند یا خیر، چیزى نمى‏دانیم و تنها خداوند بر كم و كیف آن آگاه است.

اصحاب یمین در میان میوه‏هاى بسیار زیاد و متنوع به سر مى‏برند؛ میوه‏هایى كه نه تمام مى‏شوند و نه از آن‏ها منع مى‏شوند. میوه‏ها همیشگى هستند و بهشتیان نیز همیشه اجازه‏ى استفاده‏ى از آن‏ها را دارند.

اصحاب یمین در بهشت روى تشك‏هایى كه در جاهاى بلند قرار دارند به استراحت مشغولند. وقتى سخن از تُشک به میان مى‏آید، همسر نیز با آن تداعى مى‏شود. پس با همسران ارجمند و گران‏قدر خوش مى‏گذرانند.

البته این همسران آن‏گونه نیستند كه در دنیا بوده‏اند؛ بلكه تغییر و تحولى [از هر لحاظ] در آن‏ها به وجود آمده است:

﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا ٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا ٣٧[الواقعة: ۳۵- ۳۷]. «و زنان بهشتی را چنان‌که باید، پدید آورده‌ایم. و آنان را دوشیزه قرار داده‌ایم. شیفته‌ی همسرانشان و هم‌سن و سالند».

به‏راستى آنان را از نو آفریدیم. یعنى در آفرینش دوباره‏ى آن‏ها تغییر و تحولى [از هر لحاظ] ایجاد كرده‏ایم. آن‏ها در روز قیامت دیگر آن‏گونه كه در دنیا بودند نیستند. آن‏ها [هم از لحاظ سیرت و هم از لحاظ صورت] تغییراتى كرده‏اند. امروز ما آن‏ها را به دختر تبدیل كرده‏ایم و [از لحاظ روحى] حالت‏هایى به آن‏ها داده‏ایم كه زن‏هاى دنیایى كمتر آن حالت‏ها را داشته‏اند؛ یعنى آن‏ها و امثال آن‏ها در دنیا این حالت‏ها را نداشته‏اند؛ مگر تعداد كمى از آن‏ها. [به عنوان نمونه:] یک زن دنیایى اگر شوهرش را زیاد دوست داشته باشد، سعى مى‏كند آن محبت را آشكار نكند؛ زیرا چنین فكر مى‏كند كه اگر چنین كارى كند نزد او ارزشش كم مى‏شود؛ اما زنان بهشتى «عُرب» هستند. «عُرب» به زنانى گفته مى‏شود كه شوهرانشان را بسیار دوست دارند و این محبت و عشق را نیز اظهار مى‏كنند.

هر كدام از آن زنان، عشق و محبت و علاقه‏ى خود را نسبت به شوهر خود ابراز مى‏كند. آنان هم‏سن و سال مى‏باشند تا كسى ناراحت نشود كه چرا همسر من از دیگرى مسن‏تراست.

﴿لِّأَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٣٨[الواقعة: ۳۸]. آن‏چه از نعمت و خوشى بیان شد متعلق به اصحاب یمین (سمت راستى‏ها) یعنى مسلمانان درجه دوم بود.

﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ ٣٩ وَثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ ٤٠[الواقعة: ۳۹- ۴۰]. «گروه فراوانی از پیشینیان. و گروه فراوانی از آیندگان». [این گروه] تعداد زیادى از امت‏هاى پیشین و تعداد زیادى از ملت‏هاى بعدى را تشكیل مى‏دهند. واقعیت این است كه جزو اصحاب یمین بودن (مسلمان درجه دوم) نسبت به سابقین (مسلمان درجه اول)، آسان‏تر است. به همین خاطر است كه تعدادشان نیز هم در میان گذشتگان و هم در میان آیندگان بیشتر است.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ ٤١[الواقعة: ۴۱]. «و افراد نگون‌بخت؛ و نگون‌بخت‌ها چه وضعی دارند؟».

در میان مردم چنین مرسوم است كه دست راست نشانه‏ى بركت و خیر و خوشبختى است و دست چپ نشانه‏ى نحس بودن و به دور بودن از هر خیر و بركتى است. در قیامت نیز آنان كه دست چپى مى‏باشند؛ یعنى اهل بدبختى و به دور از هر خیر و سعادتى هستند و آنان كه دست راستى (اصحاب یمین) هستند اهل سعادت و خوشبختى مى‏باشند.

راستى دست چپى‏ها (اصحاب الشمال) چگونه انسان هایى هستند و حال و وضعیت و سرانجامشان در قیامت چگونه است؟

﴿فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ ٤٢ وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ ٤٤[الواقعة: ۴۲- ۴۴]. «در بادی سوزان و آبی جوشان هستند. و در سایه‌ی دودی بسیار غلیظ و سیاه. که نه سرد است و نه خوشایند» [دست چپى‏ها در قیامت] در معرض بادى قرار دارند كه وقتى مى‏وزد و به آنان برخورد مى‏كند، به حدى داغ و سوزان است كه از منفذهاى روى پوستشان وارد بدنشان شده و آن‏ها را مى‏سوزاند. آنان در میان آب بسیار داغ و سوزانى قرار دارند و زیر سایه‏اى مستقرند كه در واقع سایه نیست؛ بلكه دود بسیار داغ و سیاهى است؛ سایه و دودى كه نه خنک است؛ و نه بودن زیر آن باعث خنكى انسان مى‏شود و نه زیباست كه بتوان زیر آن استراحت كرد و آرامش داشت.

چرا چنین سزا و عذابى؟

﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُتۡرَفِينَ ٤٥[الواقعة: ۴۵]. «چنین افرادى در دنیا مُترف بودند».

«مُترَف» یعنى چه؟

«مُترف» یعنى این كه انسان در دنیا از نعمت‏ها و امكاناتى كه خداوند متعال به او داده است، در جهت اصلاح و در مسیر حركت به سوى كمال استفاده نكند و در جهت انجام مسئولیت و بندگى خدا آن‏ها را بكار نگیرد؛ بلكه به گونه‏اى عمل كند كه آن نعمت‏ها و امكانات، خود به صورت هدف در بیایند.

بله، دست چپى‏ها در دنیا مترف و خوشگذران بودند. كسى كه «مترف» شد دچار هر گونه گمراهى و انحرافى خواهد شد.

﴿وَكَانُواْ يُصِرُّونَ عَلَى ٱلۡحِنثِ ٱلۡعَظِيمِ ٤٦[الواقعة: ۴۶]. «و بر گناه بزرگ (شرک) پافشاری می‌کردند» آنان همیشه مشغول انجام آن گناه بزرگ بودند. كدام گناه بزرگ؟ گناهى كه بزرگ‏تر از آن وجود ندارد. آنان براى خداوند متعال شریک قرار مى‏دادند.

این كه انسان در زندگى‏اش فرمانروایى غیر از خدا براى خود برگزیند و فریادرسى غیر از خدا براى خود قرار دهد و چنین معتقد باشد كه غیر از خدا كسى دیگر مى‏تواند به او سودى برساند یا مانعى از سر راهش بردارد و در سرنوشتش دخالت داشته و در آن مؤثر باشد و در نتیجه فرمان او را اطاعت كند و او را به فریاد بخواند، این همان گناه بزرگ است. «مترفین» به این گناه بزرگ دچار شده بودند و بر آن نیز مصرّ بودند و از آن دست بر نمى‏داشتند و توبه نمى‏كردند.

﴿وَكَانُواْ يَقُولُونَ أَئِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ ٤٧ أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ ٤٨ [الواقعة: ۴۷- ۴۸]. «و می‌گفتند: آیا هنگامی که بمیریم و خاک و استخوان شویم، به‌راستی برانگیخته خواهیم شد؟ آیا پدران گذشته‌ی ما (نیز برانگیخته می‌شوند)» [«مترفین» علاوه بر گناه شرک] به قیامت نیز باور نداشتند و مى‏گفتند: آیا وقتى مُردیم و به خاک و استخوان تبدیل شدیم پس از آن زنده مى‏شویم و از قبرهایمان بیرون آورده مى‏شویم؟ چه‏طور چنین چیزى ممكن است؟! چه‏طور ممكن است كه انسان بمیرد و به خاک و استخوان تبدیل شود و بعد از آن زنده شود. از این بعیدتر و عجیب‏تر این كه آیا پدران و اجداد پیشین ما نیز [كه آثار و نشانه‏اى از آنان باقى نمانده است] زنده مى‏شوند؟ [به‏راستى این چیز بعید و غیر ممكن مى‏باشد.]

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِينَ وَٱلۡأٓخِرِينَ ٤٩ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ ٥٠ ثُمَّ إِنَّكُمۡ أَيُّهَا ٱلضَّآلُّونَ ٱلۡمُكَذِّبُونَ ٥١ لَأٓكِلُونَ مِن شَجَرٖ مِّن زَقُّومٖ ٥٢ فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ ٥٣ فَشَٰرِبُونَ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡحَمِيمِ ٥٤ فَشَٰرِبُونَ شُرۡبَ ٱلۡهِيمِ ٥٥[الواقعة: ۴۹- ۵۶]. «بگو: بی‌گمان پیشینیان و آیندگان. همگی در وعده‌گاه روزی مشخص، جمع می‌شوند. و سپس شما ای گمراهان منکِر! بی‌گمان از درخت «زقوم» خواهید خورد. و شکم‌ها را از آن پُر خواهید کرد. و روی آن از آب جوشان خواهید نوشید. مانند شتران تشنه، خواهید نوشید. این، پذیرایی آنان در روز جزاست».

[اى محمد! به این بى باوران] بگو: بله، بى‏گمان پیشینیان و آنان كه در آینده خواهند آمد همگى [زنده شده و] در روز معین و مشخصى جمع خواهند شد. پس از آن [شما] اى كسانى كه گمراه و از راه و مسیر بندگى خدا منحرف و دچار شرک شده‏اید! اى كسانى كه [روز قیامت را] تكذیب مى‏كنید و مى‏گویید زنده شدن پس از مرگ و محاكمه و محاسبه دروغ است و هرگز چنین چیزى اتفاق نمى‏افتد. در آن روز، شما [از شدت گرسنگى] از درختى به نام «زقوم» به حدى خواهید خورد كه شكمتان پُر شده و پس از آن به خاطر حرارت و گرماى بیش از حد، تشنه شده و شروع به نوشیدن آب مى‏كنید. پس، آبى بسیار داغ و جوشان و سوزان به شما داده خواهد شد و [چون تشنگى شما برطرف نمى‏شود [مرتب از آن مى‏نوشید. حالت شما در نوشیدن آب و سیر نشدن همانند شترى است كه دچار مرض «استسقاء» شده است. این سرانجام گمراهى و عدم ایمانتان به زنده شدن پس از مرگ است. این چیزى است كه براى «دست چپى‏ها» آماده شده است و در این روز این‏چنین از آنان پذیرایى مى‏شود.

پس از بیان حال و اوضاع سه گروه مذكور، به دلایل و نشانه‏هایى اشاره مى‏شود تا حتمى بودن وقوع آن‏چه بیان شد (روز قیامت) و این كه هر كس به جزا و سزاى شایسته‏ى خود خواهد رسید، بهتر روشن شود. چون قبلاً به دلایل متعددى در این زمینه اشاره كرده‏ایم نیازى به توضیح این قسمت از آیات در این سوره نمى‏بینیم.

در پایان سوره به مطلب دیگرى نیز، [در همین راستا]، اشاره مى‏كند كه [به اختصار] به آن مى‏پردازیم.

در آخر سوره، پس از ارائه‏ى دلایل و نشانه‏هایى مبنى بر حتمى بودن روز قیامت و زنده شدن انسان و...، مى‏فرماید:

﴿أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ ٨١ وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ ٨٢[الواقعة:۸۱-۸۲]. «آیا شما به این سخن، بی‌اعتنایی می‌کنید؟ و (سپاسِ) روزی خویش را تکذیب و انکار (نعمت و حقیقت) قرار می‌دهید؟».

آیا آن مطالبى كه برایتان بیان شد [و گفته شد و ثابت گردید كه] چنین روزى خواهد آمد و چنان رویدادى آن‏گونه [كه بیان شد] روى خواهد داد و هر كس به جزا و سزاى شایسته‏ى خود خواهد رسید، دست كم مى‏گیرید و نسبت به آن با بى‏مبالاتى روبرو مى‏شوید؟ آیا موضعگیرى شما [در برابر این حقیقت و واقعیت و در برابر دین خدا و تبلیغ و دعوت پیامبران خدا]، تنها تكذیب آن است و این كه بگویید: چنین روزى نخواهد آمد و همه دروغ است و واقعیت ندارد؟

حال كه موضعگیرى شما این است و در آن تغییرى ایجاد نمى‏كنید و بر آن اصرار دارید و معتقدید كه روز قیامت وجود ندارد و هیچ‏گونه مسئولیتى متوجه انسان نیست [و قدرتى مافوق، انسان را كنترل نمى‏كند، به مطلب دیگرى توجه كنید تا پوچى اعتقادتان برایتان روشن شود].

شما بیایید و مانع مرگى شوید كه براساس برنامه‏ى ما قرار داده شده است. اگر قیامتى نمى‏بود، خداوند متعال هرگز براى مُردن شما برنامه‏اى قرار نمى‏داد و در این زمینه نظمى در كار نبود و مردم مى‏توانستند و قادر بودند مانع آن شوند و جلو آن را بگیرند. اما چون بر اساس برنامه‏ى ما، انسان مسئول خود و اعمال خود است و باید روزى به دادگاه خدا احضار شود و در مورد آن‏چه انجام داده و نداده پاسخگو باشد، زندگى دنیا فرصتى براى آزمایش و امتحان او خواهد بود و آن‏چه مشخص است این كه آزمایش و امتحان ابتدا و انتهایى دارد. پس عمرى به انسان داده مى‏شود و فرصتى به او بخشیده مى‏شود تا در این مدت مورد امتحان و آزمایش قرار گیرد و مشخص شود كه كدام یک از دو راه موجود را برمى‏گزیند و در آن گام برمى‏دارد؛ آیا راه و مسیر بندگى خدا را انتخاب مى‏كند یا در راهى غیر از آن گام برمى‏دارد؟ پس از اتمام فرصت و پایان زمان امتحان و آزمایش، انسان در زمانى مشخص و معین باید از این دنیا به دنیایى دیگر برود تا در آن‏جا به جزا و سزاى اعمالش برسد.

حال كه به قیامت ایمان ندارید، آیا قادر به كنترل این برنامه‏ى خدا هستید؟ مسلماً خیر. پس بنا به آن‏چه گفته شد مرگ نیز هم‏چون سایر امور طبق برنامه‏اى مشخص انجام مى‏گیرد و به همین خاطر است كه على‏رغم میل و تلاش و كوشش شما، مرگ از موعد مقرر خود و برنامه‏اى كه برایش مشخص شده تخلف نمى‏كند و هرگز به تأخیر هم نمى‏افتد:

﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ ٨٣ وَأَنتُمۡ حِينَئِذٖ تَنظُرُونَ ٨٤ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُبۡصِرُونَ ٨٥ فَلَوۡلَآ إِن كُنتُمۡ غَيۡرَ مَدِينِينَ ٨٦ تَرۡجِعُونَهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٨٧[الواقعة: ۸۳- ۸۷]. «پس آن‌گاه که جانِ (شخصی) به حلقوم (گلوگاه) می‌رسد. و شما در آن‌هنگام نظاره‌گر هستید. و ما، از شما به او نزدیک‌تریم؛ ولی شما نمی‌بینید. پس اگر شما جزا نمی‌یابید، اگر راست می‌گویید، چرا جانش را باز نمی‌گردانید؟»

اگر [به عقیده‏ى شما [مسئولیت و قیامت و سؤال و جوابى وجود ندارد و مُردن طبق نقشه و برنامه‏ى خداوند متعال انجام نمى‏گیرد تا هر فردى در زمان معینى بمیرد و زمان امتحان و آزمایشش تمام شود و به سزا و جزاى كردارش برسد، پس هنگامى كه جان به حلقوم مى‏رسد و شما فردِ در حال احتضار را مى‏بینید ولى ما به او نزدیك‏تریم در حالى كه شما نمى‏بینید [و این را درک نمى‏كنید]، در این هنگام چرا نمى‏توانید مانع مرگ یكى از عزیزانتان شوید [و با قدرت خود بى‏اساس بودن آن‏چه را ما بیان داشته‏ایم اثبات كنید]؟ آیا مى‏دانید چرا نمى‏توانید مانع مُردن كسى شوید؟ زیرا بر اساس برنامه‏ى ما، مرگ زمان مشخص و معینى دارد و باید طبق آن انجام بگیرد و هر كس در زمان معینى كه برایش مشخص شده از این دنیا به دنیاى دیگر انتقال یابد و در آن‏جا به جزا و سزاى شایسته‏ى خود برسد.

[این را بدانید كه برنامه‏ى ما این است كه:]

﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَيۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِيمٖ ٨٩[الواقعة: ۸۸- ۸۹]. «ولی اگر از مقربان باشد پس آسایش و گیاهان خوش‌بو و باغ‌های پرنعمت (درانتظار اوست)». اگر كسى كه مى‏میرد از گروه مقرّبین باشد؛ یعنى آنان كه مقرّب بارگاه خدا هستند و از سابقین و مسلمانان درجه‏ى اول مى‏باشند، جزایش این است كه در همان ابتداى جان دادن بهره‏اش «رَوح» است، یعنى در [آرامش و] استراحتى به سر مى‏برد كه هیچ‏گونه خستگى و ناراحتى متوجه او نیست. بهره‏اش «ریحان» است، یعنى در یک حالت روح‏بخش و وضعیتى مطلوب و خوشایند، به خوشایندى بوى خوش ریحان، به سر مى‏برد. بهره‏اش «جنات نعیم» است، یعنى در باغى پُر از نعمت‏هاى لذت‏بخش قرار مى‏گیرد. این همه نعمت، جزا و پاداش مؤمن مقرب از زمان مرگ تا روز قیامت است. وقتى روز قیامت بیاید او در باغ و نعمت‏هاى دیگرى غیر از این باغ و نعمت‏هاى برزخى قرار خواهد گرفت. علاوه بر این خوشى و سعادتى كه گفته شد، قبل از مُردن، با احترام پذیرایى ویژه از او آغاز مى‏شود؛ همان‏طور كه اذیت و آزار كافر هم با مُردنش آغاز مى‏گردد.

﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٩٠ فَسَلَٰمٞ لَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٩١[الواقعة: ۹۰- ۹۱]. «و اگر از سعادتمندان باشد. (به او گفته می‌شود:) از سوی نیک‌بختان بر تو درود و سلام». اما اگر آن كه مى‏میرد جزو اصحاب یمین (مسلمانان درجه دوم) باشد، مأمورانى كه جان او را مى‏گیرند، در همان آغاز از طرف برادرانش (آنان كه درجه‏اى هم‏چون او داشته و قبل از او رفته و این مسیر را طى كرده‏اند و اكنون مى‏دانند كه پس از مرگ چه خبر است)، به او خبر مى‏دهند كه: به آن برادرمان كه قرار است پیش ما بیاید دعاى خیر و سلام ما را برسان. آن‏چه مشخص است، این كه چنین سلام و دعایى نشانه‏ى نبودن هیچ مشكلى بر سر راه اوست و این كه او در خوشبختى كامل به سر خواهد برد و رستگار خواهد شد.

﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٱلضَّآلِّينَ ٩٢ فَنُزُلٞ مِّنۡ حَمِيمٖ ٩٣ وَتَصۡلِيَةُ جَحِيمٍ ٩٤[الواقعة: ۹۲- ۹۴]. «ولی اگر از تکذیب‌کنندگان و گمراهان باشد پس پذیرایی (او) با آب جوشان است. و (نیز) ورود به دوزخ» اما اگر فردى كه مى‏میرد از كسانى باشد كه به زندگى پس از مرگ و محاسبه و محاكمه اعتقاد نداشته و در نتیجه در زندگى دنیا گمراه شده و از مسیر بندگى خدا منحرف گشته است و دچار شرک به خدا شده، در همان آغاز با آب جوشان بسیار داغ و آتش بسیار سوزان از او پذیرایى مى‏شود. این عذاب مربوط به قیامت نیست؛ بلكه از همان لحظه‏اى كه مى‏میرد تا روز قیامت عذاب و شكنجه داده مى‏شود و در روز قیامت خداوند مى‏فرماید: هنوز عذاب اصلى شروع نشده است. امروز او را در سخت‏ترین عذاب و شكنجه بیندازید.

قبلاً بیان شد كه اگر انسان به قیامت ایمان و باور نداشته باشد، هرگز نمى‏تواند بنده‏ى خدا و مطیع اوامر او باشد، و بالعكس اگر انسان به قیامت ایمان داشته باشد و چنین ایمانى در دلش جاى گرفته باشد، در آن صورت مطمئناً راه بندگى خدا را در پیش خواهد گرفت و یقیناً مى‏تواند بنده‏ى خدا باشد. هم‏چنین گفته شد كه ایمان [واقعى] آن است كه به گونه‏اى در دل انسان جاى گیرد كه هرگز از آن جدا نشود. ایمان به قیامت نیز این‏گونه است كه انسان چنان احساس مسئولیت كند كه اگر یک وقت دچار گناه و معصیت شد، در كمترین زمان ممكن دادگاهى و محكمه‏اى براى خود تشكیل دهد و هم‏چون دادگاه قیامت خود را محاسبه و محاكمه كند و فوراً توبه كند و قبل از محاكمه روز قیامت پشیمان شود و به سوى خدا برگردد؛ زیرا پشیمانى در روز قیامت هیچ سودى به حالش نخواهد داشت.

البته، همان‏طور كه گفتیم، ایمان به آخرت درجه‏ى بالاتر از این هم دارد و آن این كه انسان در هنگام ارتكاب گناه به یاد قیامت مى‏افتد و قبل از این كه آن را به صورت كامل انجام دهد، از آن دست مى‏كشد. مرحله‏ى بالاتر از این هم وجود دارد و آن این كه ایمان هرگز به صاحبش اجازه نمى‏دهد كه دچار گناه شود.

آن‏چه بیان شد مسئله‏ى بسیار مهمى است و باید به آن توجه كافى شود.

اگر كسى به انجام اعمال زشت و ناپسند و گناه و معصیت عادت كرده باشد و انجام چنین امورى برایش ملكه شده باشند، اگر چه نماز هم بخواند، خداوند متعال [در مورد او چنین] مى‏فرماید: چنین فردى به آخرت ایمان ندارد و كافر است.

[۲۱] [قیامت] براى آسمان‏ها و زمین سنگین و دشوار است. [۲۲] این آمار نسبت به زمان نویسنده‌ی مرحوم بوده است؛ اما فعلا دنیا بیش از هفت ملیارد جمعیت دارد. [مصحح]