فصل اول
پاسخ به کسی که مدعیاست ولایت علی ثابت شده همان گونه که خداوند برای خود و رسولخود ج آن را ثابت کرده است
رافضی گفت: ادله و براهینِ برگرفته شده از کتاب خدا كه بر امامت علی دلالت ميكنند، فراوانند.
دلیل اول: اینکه خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] .
«تنها خدا و پیامبر جاو و مؤمنان دوست و یاور شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای آورده و زکات مال خود را میپردازند».
گفت: همه اتفاق نظر دارند بر اينكه اين آيه در رابطه با علي نازل شده است!.
ثعلبی با سند خود از ابوذر نقل میکند که گفت: از رسول خدا جبا این دو گوش شنیدم، اگر دروغ بگویم گوشهایم کر شوند، و با این دو چشمان خود دیدم و اگر ندیده باشم دو چشمم کور شوند، که فرمودند: علی پیشوای نیکوکاران و قاتل کافران است. پس هر کس یار و ياور او باشد، پیروز، و هر کس با او بجنگد شکست خورده و نابود خواهد شد[۱۱] .
ابوذر میگوید: یک روز با رسول خدا جنماز ظهر میخواندم، ناگهان گدائی از اهل مسجد چیزی درخواست كرد، ولي کسی به او چیزی نداد، گدا دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا تو گواهی که در مسجد رسول خدا جتقاضایی کردم ولی کسي به من چيزي نداد. علی در حالت رکوع بود، با انگشت کوچک دست راستش به انگشتر خود اشاره کرد. گدا پیش آمده و انگشتر را گرفت. این كار در برابر دیدگان پیامبرجاتفاق افتاد. پیامبرجهنگامی که نمازش را تمام کرد، سرش را به سوی آسمان بلند کرده فرمود: پروردگارا، موسی از تو خواست و گفت:
﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي ٢٥ وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي ٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي ٢٧ يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي ٢٨ وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي ٣٢﴾[طه: ۲۵-۳۲] .
«پروردگارا سینهام را فراخ و گشاده دار و کار مرا برایم آسمان گردان و گره از زبان من بگشا تا سخنم را بفهمند و یاوری از اهلم برای من قرار بده و آن هم هارون، برادرم باشد. به وسیله او پشت مرا استوار گردان و او را در کارم شریک من گردان».
پس قرآن ناطق بر او نازل شد و گفت:
﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا بَِٔايَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَكُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ ٣٥﴾[القصص: ۳۵] .
«ما بازوان تو را به وسیله برادرت تقویت و نیرومند خواهیم کرد و به شما سلطه و برتری خواهیم داد به سبب معجزات ما آنان به شما دسترسی نمییابند و بر شما پیروز نمیگردند، بلکه شما و پیروانتان پیروز خواهید شد».
(و در ادامه گفت:) پروردگارا، من محمد جفرستاده و برگزیدۀ تو هستم پس به من گشادي سينه عطا کن و کارم را آسان گردان و وزیری از اهل من برایم برگزین و با علی از من پشتیبانی کن.
ابوذر گفت: به محض تمام شدن دعای رسول خدا ججبرئیل از جانب خداوند بر او نازل شد و گفت: ای محمد، بخوان، فرمود چه چیزی را بخوانم؟ فرمود: بخوان:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] .
«تنها خدا و پیامبر جاو و مؤمنان دوست و یاور شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای آورده و زکات مال خود را میپردازند»[۱۲] .
فقیه ابن مغازلی واسطی شافعی نقل کرده است که این آیه در شأن علی نازل شده است. بنابراین ولایت در این آیه برای علی ثابت شده همان گونه که خداوند آن را برای خود و پیامبرش جثابت کرده است.
- از چند جهت میتوان به این ادعا پاسخ رد داد:
اول: آنچه مطرح شده غیر قابل حدس و گمان است، زیرا مجموعاً باطل و دروغ بوده و نوعی سفسطه است. اگر آنها را قابل تصور و گمان در اندیشه خود بدانیم در آن صورت نامیدن آنها به عنوان دلیل و برهان موجب بدنامی و زشت و ناپسند شدن نام و مفهوم برهان و دليل میشود. حال آنکه در قرآن و غیر قرآن، برهان به چیزی اطلاق میشود که موجب علم و یقینبخش باشد؛ همانگونه كه خداوند فرموده:
﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١١١﴾[البقرة: ۱۱۱] .
«گفتند: وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا مسیحی باشد. این پندارهای واهی آنهاست. بگو: اگر راست میگویید برهانتان را بیاورید».
و نيز میفرماید:
﴿أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٦٤﴾[النمل: ۶۴] .
«آیا معبودهای دروغین شما بهترند یا آن کسی که آفرینش را آغاز میکند سپس آن را برگشت میدهد. و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی عطا میکند؟ آیا معبودی با خدا است؟ بگو دلیل و برهان خود را بیان دارید اگر راست میگویید».
بنابراین انسان راستگو بايد جهت اثبات گفتار خود برهان ارائه نماید و راستی قطعی آن است که معلوم و آشکار باشد. و این مرد (رافضی) همه دلایلی را كه ارائه نموده دروغ محض است و دلیلی ندارد که تمام مقدمات آن درست باشد، زیرا ممکن نیست از مقدماتِ درست نتیجۀ باطل گرفته شود. پس به خواست خداوند یکایک دروغهایش را آشکار خواهیم کرد. و ثابت خواهیم نمود که نامیدن مقدمات مذکور به اسم برهان زشتترین دروغ است.
سپس در ادامه برای تفسیر قرآن به گفته برخی از مردم اعتماد کرده که گاهي اين گفتهها را به دروغ به آنها نسبت داده و اگر در نقل سخن هم صادق بوده باشد چيزي را نقل كرده كه اکثر مردم با آن مخالفند. و اگر قول شخصی باشد که درستی گفتهاش معلوم نیست، يا اكثر مردم با ارائهي آن به عنوان برهان و دليل مخالفت كرده باشند، در آن صورت دلایل زیادی گفتار او را نقض میکنند. که اگر صرف گفته شخصی را برهان بدانیم، گفته او با برهانهای دیگر در تعارض و تناقض قرار میگیرد، حال آنکه برهان درست نباید با براهین دیگر در تعارض باشد.
به خواست خداوند متعال با اقامه براهینی درست و بدون هيچگونه تناقض، دروغ و عدم صحتِ آنچه را که این رافضی تحت عنوان برهان، مدعی شده آشکار خواهیم ساخت؛ زیرا دروغ در مفهوم عمومی خود روشن و واضح است. دروغ بر کسی پوشیده است که خداوند چشم دل وی را کور کرده باشد. براهین دال بر نبوت پیامبر جحقاند. همچنین قرآن و دین اسلام حقند. در حالی که همه اینها با آنچه شیعه مدعیست تناقض دارند. و هر انسان آگاه و هوشیاری با اندکی تأمل در اين ادعاها و لوازم آن درك خواهد كرد كه اينها با ايمان و اعتقاد به قرآن و رسول خدا جدر تضاد هستند.
اصل و مبناي رافضهگري را گروهي از منافقين اسلامستيز پايهگذاري كردند که هدفشان ضربه زدن به قرآن، پیامبر جو دین اسلام بوده و میباشد. بنابراین احادیثی جعل کردند که صحیح پنداشتن آنها موجب مخدوش شدن چهرۀ دین میشود و آن را در میان فرقههای زیادی رواج و گسترش داده که در میان این گروهها عدهای اهل هواهاي نفساني و نادان بودند كه به علت داشتن هواي نفساني و اهل بدعت بودن بدون توجه به حقیقت و درستی، آن را پذيرفتند. و عدهای هم اهل نظر بوده در آنها تدبر کردند با توجه به اینکه میدانستند بدگویی از اسلام ناپسند است، ولی به علت داشتن اعتقاد و ايدهي فاسد و منحرف آنها را پذیرفتند، يا به اين دليل كه ادعايشان را باور كرده بوده و معتقد شده بودند كه آن روایات درست و صحیح هستند، لذا این گونه عیبجوییها و طعنهها را از دین دانسته و بدان معتقد شدند.
بدین ترتیب اهل کفر از این در وارد شدند. دروغهایی که شیعه را واداشت عليه اسلام بدگویی كنند و بدان طعنه بزنند از این زمره بوده است. لذا برای کسی که از دروغ بودن آنها آگاه نیست موجب شبهه شده و تصور میکند که به حقیقت اسلام دست یافته و بدان آگاه و مطلع گشته است.
بسیاری از اسماعیلیه، نصیریه و دیگر کفار و زنادقه و منافقین بر همین مبنا گمراه شدند. و تمامی این گمراهیها ناشي از تصدیق دروغهای رافضه بود که پیرامون تفسیر قرآن و حدیث بسته بودند، از جمله رهبران عبیدیان که سرآغاز دعوتشان با دروغهایي بود که رافضیه درست کرده بودند، تا بدین طریق شیعیان گمراه دعوت آنها را اجابت کنند. بدین ترتیب از طعنه و عیبجویی به اصحاب یک گام پیشتر رفته به علی و پیامبر جو سپس به خداوند نیز رسانیدند، همانگونه که صاحب «بلاغ أکبر و ناموس اعظم» (ابن سباء) برایشان تدارک دیده بود، لذا وی بزرگترین دروازه و کانال برای رهسپاری بسوی کفر و الحاد میباشد.
[۱۱] علی رغم تحقیق و بررسی از منابع قابل دسترسی این روایت را پیدا نکردیم ولی حاکم در مستدرک: ج۳ ، ص ۱۲۹، با لفظی نزدیک به این لفظ از طریق ابوجعفر عبدالله بن یزید حرانی از عبدالرزاق از سفیان ثوری، از عثمان بن خثیم از عبدالرحمن بن عثمان روایت کرده است که گفت: از جابر بن عبدالله شنیدم میگفت: از رسول خدا جهنگامی که دست علی بن ابیطالب را گرفته بود، شنیدم میگفت: «این، امیر نیکوکاران و قاتل کافران است پس هر که یاریگر او باشد پیروز و هر کس با او بجنگد شکست خواهد خورد». پس با همین گفته صدایش را طولانی کش داد. حاکم سند این حدیث را صحیح دانسته است. ذهبی میگوید: به خدا قسم این حدیث موضوع و جعلی بوده و احمد (راوی حدیث) کذاب است. و از ناآگاهی حاکم اظهار تعجب کرده است. خطیب بغدادی هم در تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۱۲۹ آن را ذكر كرده و میگوید: فقط احمدبن عبدالله این حدیث را از عبدالرزاق روایت کرده و حافظۀ وی قابل اعتماد نیست. همچنین بغدادی در ج ۲، ص ۳۷۷، عبارت: «من شهر علم هستم و علی دروازه آن است پس هر كس خواست وارد خانه شود باید از در خانه باید از در آن وارد شود»، را بدان افزوده است. و حافط بن عدی در الكامل: ۱/۱۹۵، از احمد بن عبدالله روایت كرده كه بسر حدیث جعل میكرد. و خطیب بغدادی رحمه الله در تاریخ بغداد: ج۴، ص۱۲۹، آن را روایت كرده و گفته: جز احمد بن عبدالله كسی آن را از عبدالرزاق روایت نكرده و این منكرترین چیزی است كه حفظ كرده، خداوند هم داناترین است. و نیز در مورد زیادهای خطیب ذكر كرده گفته: این حدیث منكر است آنگونه كه من مطلعم جز أحمد بن عبدالله كسی دیگر آن را از مؤدب روایت نكرده است. بیوگرافی او را در لسان الـمیزان ابن حجر: ۱/۱۹۷ و میزان الاعتدال: ۱/۱۰۹ و سلسلۀ أحادیث ضعیفه و موضوع علامه البانی: ۱/۳۶۰، نگاه كن. از جمله تدلیس برخی از رافضهء معاصر امثال مرعشی نجفی كه لقب به آیت الله العظمی -و خمینی در ایران- در تعلیقه بر (احقاق الحق: ۴/۲۳۵) این روایت را همراه با راویان آن: خطیب بغدادی و ذهبی و ابن حجر رحمهم الله ذكر كرده بدون اینكه اشاره كنند به این كه ایشان آن را موضوع و جعلی تلقی كردهاند، و هدف آنها این بوده كه این توهم را بر خواننده القاء كنند كه گویا آن خطیب و ذهبی و ابن حجر این روایت دروغین را تصحیح كردهاند، و اگر به بررسی تدلیس و دروغ بستن شیعه بر علماء بپردازیم مثالهای زیادی وجود دارد، بنابراین بنده به خوانندگان گرامی توصیه میكنم كه نقل شیعه از كتابهای اهل سنت باور نكنند و به آنان اعتماد نكنند، و لازم است به منبع معرفی شده مراجعه گردد و به خوبی از كلام علما در رابطه با آن نقل مطلع شد. در نتیجه تجربهای كه نسبت به كتب رافضه دارم میدانم كه آنها همیشه مطالب سازگار با اعتقاد خود را به صورت قیچی شده نقل میكنند مانند كسی كه «ویل للمصلّین» را بدون آیه بعدی نقل كند. [۱۲] کتاب مناقب الإمام علی: ص ۳۱۱-۳۱۴.