امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

از چند نظر می‌توان به این ادعا پاسخ گفت:

از چند نظر می‌توان به این ادعا پاسخ گفت:

پاسخ اول: این حدیث را به دروغ به ثعلبی نسبت داده‌اند؛ زیرا در تفسیر خود در خصوص این آیه می‌گوید: علی و قتاده و حسن گفته‌اند که آنها ابوبکر و یاران او هستند و مجاهد می‌گوید: آنها اهل یمن هستند و حدیث عیاض بن غنم آورده است که آنها اهل یمن هستند. و در آن حدیث آمده است که اهل یمن نزد شما می‌آیند. و ثعلبی نقل کرده است که علی این آیه را به ابوبکر و یاران او تفسیر کرده است.

ولی از نظر بزرگان علم تفسیر از جمله طبری[۲۲۴] از مثنی از عبدالله‌بن هاشم[۲۲۵] از سیف‌بن عمر از ابو‌روق از ضحاک از ابوایوب از علی در خصوص این آیه روایت می‌کند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ [المائدة: ۵۴] .

گفت: خداوند از مؤمنان آگاه است و معنای بد ارتداد در خصوص افراد فرومایه‌ای از منافقین که در میان مؤمنان بودند و کسانی که ارتداد آنها در علم خدا بود تحقق یافت. پس خداوند می‌فرماید:

﴿مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ[المائدة: ۵۴] .

«در زمان آنها از دین برگشته‌اند».

و در ادامه می‌فرماید:

﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ[المائدة: ۵۴] .

«خداوند آنها را دوست دارد و آنها نیز خداوند را دوست دارند».

یعنی به وسیلۀ ابوبکر و اصحابش ش.

و این قول را با سند خود از قتاده، حسن و ضحاک و ابن جریج[۲۲۶] آورده است و از عده‌ای نقل کرده که آن قوم انصار هستند[۲۲۷] .

و عده‌ای دیگر هم گفته‌اند که آنها اهل یمن‌اند[۲۲۸] ، که طبری همین قول اخیر را ترجیح داده است که آنها گروه ابوموسی بودند[۲۲۹] .

طبری[۲۳۰] می‌گوید: اگر روايت صحيح از پیامبر جدر اين باره نيامده بود که مورد اخیر را تأیید كند، در مورد مصداق آیه همان رأي را برمی‌گزیدم که در بارۀ مراد آيه ابوبکر و یاران او را ذکر[۲۳۱] کرده است. و می‌گویند: هنگامی که عده‌ای مرتد شدند، خداوند این قوم را در زمان عمرسبه صحنه آورد[۲۳۲] .

پاسخ دوم: این سخن بدون صحت و دلیل است و قبول آن لازم نیست.

پاسخ سوم: این روايت با آنچه مشهورتر و آشکارتر است، در تعارض می‌باشد و آن اینکه در حق ابوبکر و یاران او نازل شده است. همان کسانی که مرتدین با آنها جنگیدند و این در بین علماء همان‌گونه که قبلاً گذشت، معروف و مشهور است. ولی این دروغگویان فضائلی که در حق ابوبکر آمده برای علی قرار می‌دهند و این از جمله حیله‌های پلیدی است که فقط اهل خود را در برمی‌گیرد.

یکی از افراد مطمئن یاران ما گفت: با مردی که ديندار و پرهیزگار و داراي احوال نيك بود برخورد کردم، ولی او به تشیّع گرایش داشت. گفت: نزد وی کتابی بود که آن را بزرگ می‌داشت و مدعی بود که آن کتاب از اسرار بوده و آن را از گنجينۀ خلفاء گرفته است و بسیار در توصیف آن زیاده‌روی کرد. هنگامی که آن را به حضور من آورد؛ ديدم کتابی است با خط زيبا نوشته شده و احادیثی که در مسلم و بخاری در فضائل ابوبکر و عمر و دیگران آمده است برای علی قرار داده است. و شاید این کتاب از گنجينه‌هاي بنی‌عبید مصر تهيه شده باشد که سرانشان زندیق و از دین برگشته بوده و هدفشان تحريف و دگرگونی اسلام بود. احادیث دروغینی را می‌ساختند تا به وسیلۀ آنها دین را نقض کنند و فقط خدا می‌دانست که چه احادیثی بود.

نظیر این افراد نادان گمان می‌کنند احادیثی که در بخاری و مسلم آمده از خود بخاری و مسلم گرفته شده است، همان گونه که ابن طیب و امثال او که حقیقت مطلب را نمی‌دانند، گمان می‌کنند که احادیث غلط و نادرست توسط بخاری و مسلم نشر و گسترش يافته است و عمداً احادیث دروغین را رواج داده‌اند. در حالی که نمی‌دانند وقتی می‌گوییم بخاری و مسلم فلان حدیث را روایت کرده‌اند یعنی اینکه روایت آنها نشانۀ ثبوت صحت آن روایت است و صحت آن نیز به خاطر این نیست که بخاری و مسلم روایت کرده‌اند، بلکه احادیث بخاری و مسلم را علمای دیگر حدیث که تعداد آنها را فقط خداوند می‌داند نیز روایت کرده‌اند. آن دو نفر تنها آن احادیث را نیاورده‌اند، بلکه هیچ حدیثی نیست مگر اینکه قبل از آنها و هم در دوران آنها و هم بعد از آنها گروه‌های زیادی آن را روایت کرده‌اند. اگر افرادی مثل بخاری و مسلم به صحنه نمي‌آمدند هیچ نقضی بر دین وارد نمی‌شد؛ زیرا آن احادیث با سندهایشان موجود بودند و مقصود و فراتر از مقصود هم حاصل می‌گشت.

وقتی گفته می‌شود بخاری و مسلم روایت کرده‌اند مثل این است که گفته شود قاریان هفتگانه، قرآن را قرائت کرده‌اند. در حالي كه قرآن با تواتر نقل شده است و نقل قرآن به این قاریان هفتگانه اختصاص ندارد. در تصحیح حدیث نیز امامان حدیث از بخاری و مسلم تقلید نکرده‌اند، بلکه بیشتر احادیثی که بخاری و مسلم آنها را صحیح دانسته‌اند قبل از آنها نزد علمای حدیث، صحیح و مورد قبول بوده است. همچنین در دورۀ خودشان و در دوران‌های بعد از آنها علمای حدیث در کتاب‌های آنها به دقت نظر کرده و در تصحیح آنچه که آن دو نفر تصحیح کرده‌اند جز در موارد بسیار اندك در حدود بیست حدیث که غالب آن در مسلم است با آنها موافق بوده‌اند.

و عده‌ای از حافظان حدیث که بر آنها انتقاد کرده‌اند، بیشتر این انتقادات بر صحیح مسلم است که گروهی از اهل حدیث از آنها دفاع کرده و گروهی نیز انتقادات را تأیید و تصویب نموده‌اند.

بی‌تردید رأي درست این است که جاهایی از صحیح مسلم قابل انتقاد و بررسی است، مثل حدیث ام‌حبیبه، حدیث آفرينش موجودات در روز شنبه و حدیث نماز کسوف با سه رکوع یا بیشتر.

و جاهایی در صحیح مسلم که قابل انتقاد است، در صحیح بخاری بر آن موارد نمی‌توان انتقاد کرد؛ زیرا صحیح بخاری از انتقاد دورتر است و شايد هر لفظی را که بر آن انتقاد وارد باشد، لفظ دیگری آن را روشن و تبیین ‌کند. و هر لفظی که در صحیح مسلم قابل انتقاد باشد، در صحیح بخاری مورد نقد آن روشن و تبیین شده است. و خلاصه کسی که هفت هزار درهم را بررسی ‌کند، انتظار نمی‌رود که جز در اندکی دچار اشتباه شده باشد، با وجود این اگر اندکی ناخالصی در آنها باشد نمی‌توان مجموع هفت هزار درهم را ناخالص و تقلبی محسوب کرد؛ زیرا فرد بررسی‌کننده در فن خود استاد است.

در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم هفت هزار و اندی حدیث وجود دارد و مقصود اینکه احادیث بخاری و مسلم از طرف امامان چیره‌دست حدیث چه قبل از آنها و چه بعد از آنها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و افراد زیادی که تعداد آنها را فقط خداوند می‌داند آن احادیث را روایت کرده‌اند و آن دو نفر به تنهایی نه در روایت و نه در تصحیح نقش نداشتند. خداوند -پاک و منزه- خود حفظ این دین را ضمانت کرده و می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: ۹] .

«ما قرآن را نازل کردیم و ما نیز آن را محافظت می‌کنیم».

و این مسئله نیز همچون بسیاری از مسائل دیگری که در کتاب‌های تصنیف شده در مذاهب امامان مثل «القدوری، التنبیه، الخرقی والجلاب» آمده می‌باشد، بطور مثال هر گاه گفته شود: فلان شخص آن را آورده معلوم می‌گردد که آن گفته مذهب همان امام است که دیگر پیروان او نیز هم آن را نقل کرده‌اند و آنها تعدادشان بسیار است و مذهب امام خود را به تواتر نقل می‌کنند. در این کتاب‌ها مسائلی است که فقط رأی یکی از علمای آن مذهب است و برخی مسائل هم مورد اختلاف است، ولی غالب مسائل مطرح شده در آنها رأي طرفداران همان مذهب است، امّا صحیح بخاری و مسلم و بسیاری از احادیث که در آنهاست، علمای حدیث در خصوص آنها اتفاق نظر دارند، علمایی که بسیار به الفاظ پیامبر جتوجه و دقت می‌کنند و در حفظ و شناخت الفاظ حدیث خیلی بیشتر از پیروان امامان مذاهب کوشش می‌کردند. همچنین علمای حدیث بسیار آگاه‌تر به مقاصد پیامبر جدر الفاظ حدیث نسبت به پیروان امامان مذاهب به مقاصد الفاظ امامان خود بودند و اختلاف در بین علمای حدیث در خصوص الفاظ مقاصد حدیث بسیار کمتر از پیروان مذاهب بوده است.

شیعه به سبب جهل و ناداني گمان می‌کنند اگر در یک نسخه حدیثی را دگرگون‌ کنند و فضائل ابوبکر صدیق را برای علی قرار دهند، این مسأله برای اهل علم که خداوند دین را به وسیلۀ آنها حفظ کرده است، پوشیده خواهد ماند.

پاسخ چهارم: باید گفت: آنچه در بین مردم به تواتر رسید این است که ابوبکر صدیق سبا اهل رده و از دين برگشتگان جنگید. با مسیلمه کذاب مدعی پیامبری و پیروانش از بنی‌حنیفه و اهل یمامه جنگید، که گفته می‌شود صد هزار نفر یا بیشتر بودند و با طلیحه اسدی که در نجد ادعای پیامبری کرده بود و قبايل زيادي از قبیل اسد و تمیم و غطفان از او پیروی می‌کردند. و با سجاح کذاب جنگيد که همسر مسیلمه کذاب بود و ادعای پیامبری کرد.

همچنین در میان عرب‌ها عده‌ای از اسلام برگشتند اگرچه از پیامبران دروغین تبعیت نکرده بودند و عده‌ای از آنان نیز به شهادتین اقرار کردند ولی از احکام سرباز زدند مثل آن دسته که از پرداخت زکات سر باز زدند. و داستان این عده مشهور بوده و به تواتر رسیده است. و هر کس کمترین شناختی به این مسائل داشته باشد این را می‌داند.

و کسانی که با مرتدین جنگیدند همان کسانی هستند که خداوند آنها را دوست داشت و آنها نیز خداوند را دوست دارند. و آنها شایسته‌ترین افراد در مصداق آیت مذکور هستند. همچنین کسانی که با سایر کفار روم و فارس جنگیدند، ابوبکر و عمر و جمعي از اهل یمن و پیروان آنها بودند. به همین سبب روایت شده هنگامی که این آیه نازل شد از پیامبر جدر بارۀ افرادی که مصداق آیه هستند سؤال شد، پس به ابوموسی اشعری اشاره کرده و فرمودند: آنها قوم این مرد هستند[۲۳۳] .

به تواتر و به طور ضروری شناخته شده است کسانی که دین اسلام را در هنگام مرتد شدن جمع کثیری در جزیرة‌العرب به پا داشتند و بر آن ثابت‌قدم بودند و با کفار و مرتدین جنگیدند در این آیه داخل می‌شوند:

﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ[المائدة: ۵۴] .

«پس قومی‌ خواهند آمد که خداوند آنها را دوست داشته و آنها نیز خدا را دوست دارند در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران عزتمند هستند در راه خدا مبارزه کرده و از ملامت هیچ سرزنشگری نمی‌هراسند».

اما علی سهم بی‌تردید از جمله کسانی بود که خداوند او را دوست داشت و او نیز خدا را دوست داشت، ولی در این صفت از ابوبکر و عمر و عثمان شایسته‌تر نبود و جهاد او با کفار و مرتدین نیز بزرگ‌تر از جهاد این افراد محسوب نمی‌شود و مصلحت دینی که به وسیله او به دست آمد بزرگ‌تر از مصلحتی که این افراد حاصل کردند، نبود، بلکه هر کدام از آنها تلاشی درخور پاداش و اعمال نیک و آثار صالحه‌ای از خود به جای گذاشتند و خداوند نیز پاداش آنان را به بهترین نحو خواهد داد؛ زیرا آنان خلفای راشد و امامان هدایت یافته‌ای بودند که به حق حکم کرده و به وسیلۀ آن عدالت برقرار می‌کردند.

ولی اگر شخصی در صدد این باشد که پیشوایاني را که داراي بزرگ‌ترين نفع دیني و دنیوي بودند کافر و فاسق و ظالم قلمداد کند و شخص دیگری را که خیرات و نيكي‌هايش به اندازۀ نفع هيچ كدام از آنها نيست شریک خدا، یا شریک پیامبر خدا ججلوه دهد و تنها کسی را مؤمن بداند که به معصوم بودن او به طریق نص ایمان داشته باشد و هر کس را كه چنين فكر نكند کافر تلقی كند و کفار و مرتدینی را که با خلفای راشدین جنگیدند مسلمان محسوب کند و مسلمانانی را که نمازهای پنجگانه را ادا کرده و ماه رمضان را روزه می‌گیرند و حج خانۀ خدا را به جای آورده و به قرآن ایمان داشتند، به دلیل درگير شدن با علی کافر بداند، بر عمل چنین شخصی جز نادانی و دروغ و ستم و کفر در دین نام دیگری نمی‌توان نهاد. و این عمل او، عمل کسی است که عقل و دین و ایمان ندارد.

علماء همواره یادآور شده‌اند كه اولین شخصي كه اعتقاد به «رفض» را پدید آورد شخصی کافر و از دین برگشته‌اي بود که هدف او به فساد کشانیدن دین اسلام بود. بنا براین «رفض» شیعه‌گری پناهگاهی برای کافران و از دین برگشتگاني همچون غالیه، معطله، نصیریه، اسماعیلیه و غیره شد. «اول اندیشه بعد عمل» بنابراین اول کسی که رفض را پدید آورد هدفش به فساد کشیدن دین اسلام و معیوب نمودن آن و نهایتاً هم از ریشه برکندن اساس و ستون دین بود. ولی هر چه تلاش کرد نتوانست کاری از پیش ببرد، زیرا خداوند هرگز چنین اجازه‌ای را به کسی نمی‌دهد و خداوند نور هدایت خود را به تمام و کمال می‌رساند گرچه برای کافران خوشایند نباشد.

و چنین اعمالی از عبدالله‌بن سباء و پیروان او معروف و مشهور است و او کسی بود که مدعی منصوص بودن امامت علی شد و ابتدا معصوم بودن علی را مطرح کرد. پس شیعیان امامیه پیروان و غلام دين‌ستيزان و وارث منافقین هستند نه سردمداران و برگزیدگان مرتدین و ملحدین.

پاسخ پنجم: باید گفت: به فرض اينکه آیه در شأن علی نازل شده باشد، آیا می‌توان گفت: که فقط به او اختصاص دارد در حالی که لفظ آن با صراحت به صورت جمع آمده است؟ خداوند در آیه ۵۴ سورۀ مائده (که آیه مورد بحث ماست) به صراحت مي‌فرمايد:

﴿مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ[المائدة: ۵۴] .

«ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از آیین خود بازگردد خداوند گروهی را خواهد آورد که خداوند آنها را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند. در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران عزتمند. در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌هراسند.».

یک فرد در زبان عرب قوم نامیده نمی‌شود چه به طور مجازی و چه به صورت حقیقی.

اگر بگوید: مقصود علی و پیروان اوست، در پاسخ باید گفت: اگر در آیه به همراه علی کسی دیگری را نیز داخل کنیم، بی‌تردید آنهایی را که با کافران و مرتدین جنگیدند مستحق‌تر از افرادی هستند که با مسلمانان و اهل قبله جنگيدند، پس بدون شک اهل یمن و کسانی که در رکاب ابوبکر و عمر و عثمان مبارزه کردند از شیعیان مستحق‌تر به دخول در مصداق آیه هستند، زیرا اینان (شیعیان) با یهود و نصاری و مشرکین رابطۀ دوستی داشته و با پیشگامان نخستین اسلام دشمنی می‌ورزند.

اگر گفته شود افرادی که در رکاب علی می‌جنگیدند بیشترشان اهل یمن بودند، در پاسخ باید گفت: کسانی که با او جنگیدند نیز بیشترشان اهل یمن بوند. در هر دو لشکر علی و معاویه بسیاری از افراد یمنی و قیسی بودند و بیشتر سران و پادشاهان قبایل یمن مثل ذی‌ کلاع، ذی رعین و امثال آنها با معاویه بودند؛ همان کسانی که به «ذوین» معروف بودند «پادشاهان یمن»؛ چنانچه شاعر می‌گوید: مقصود من از آن، کوچکتران نیست بلکه مقصود من بزرگان یا سران است.

پاسخ ششم: خداوند می‌فرماید:

﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ[المائدة: ۵۴] .

«خداوند قومی را خواهد آورد که آنها خدا را دوست دارند و خداوند نیز آنها را دوست دارد».

لفظ مطلق است و شخص معینی مدنظر نمی‌باشد. و لفظ آیه هر فردی که این صفات را داشته باشد دربر می‌گیرد نه به ابوبکر اختصاص دارد و نه به علی. هنگامی که به هیچ کدام از آنها اختصاص ندارد، پس این از ویژگی‌های فردی آنها محسوب می‌شود؛ بنابراین برتری دادن یکی از آنها در این صفات مشترک باطل است چه رسد به اینکه امامت به وسیلۀ آن ثابت شود.

این آیه دلالت می‌کند بر اینکه تا روز قیامت هر گاه عده‌ای از اسلام برگشتند، خداوند قومی را برخواهد انگیخت که آنها را دوست دارد و آنها نیز خداوند را دوست دارند، براي مؤمنان فروتن و عليه کافران عزتمندند، ولی با مرتدین مبارزه می‌کنند. ارتداد گاه از اصل دین است مثل اهل غلو از جمله نصیریه، اسماعیلیه كه به اتفاق اهل سنت و شیعه مرتد هستند و مانند عباسیه[۲۳۴] ، و گاهی نیز ارتداد از قسمتی از دین است مثل اهل بدعت، شیعه و غيره. و خداوند –بلند مرتبه- قومی را برمی‌انگیزاند که آنها را دوست داشته و آنها نیز خدا را دوست دارند و با کسانی که از كل دین يا از قسمتی از آن برگشته باشند، مبارزه می‌کنند. همان گونه که عده‌ای در تمامی دوران‌ها علیه شیعه که از دین برگشته‌اند یا از قسمتی از دین روی‌گردان شده‌اند مبارزه می‌کنند. از خداوند پاک و منزه می‌خواهیم که ما را از زمرۀ کسانی قرار دهد که خداوند را دوست دارند و خداوند نیز آنها را دوست مي‌دارد؛ و عليه مرتدین و پیروان آنها مبارزه کرده و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‌هراسند.

[۲۲۴] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۳-۴۱۴. [۲۲۵] تفسیر طبری: المثنی گفت: اسحاق از عبدالله‌بن هشام روایت کرده است. [۲۲۶] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۱-۴۱۳. [۲۲۷] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۷-۴۱۸. [۲۲۸] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۶-۴۱۷. [۲۲۹] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۹. [۲۳۰] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۹. [۲۳۱] تفسیر طبری: ۱۰/۴۱۹. [۲۳۲] تفسیر طبری: ۱۰/۴۲۰. [۲۳۳] طبری این حدیث را در تفسیر خود، ج (۱۰)، ص (۴۱۴-۴۱۵) آورده است. [۲۳۴] مقصود شیخ الإسلام ابن تیمیه در اینجا راوندیه است که پیروان ابن راوندی هستند. وی در ابتدا از پیشوایان معتزله بود که سپس از آنها جدا شده و به مذهب آنها حمله کرده و ملحد و کافر شد. راوندیه فرقه‌ای از فرقه‌‌های کیسانیه هستند. ابن نوبختی در کتاب فرق الشیعة، ص (۵۷) می‌گوید: کیسانیه همگی بدون امام هستند جز عباسیه که امامت را در فرزندان عباس‌بن عبدالمطلب ثابت می‌دانند که تا به امروز رهبری آنها را برعهده دارند. ابن نوبختی قبل از آن در صفحه ۴۵ می‌گوید: فرقه‌ای می‌گویند که عبدالله‌بن محمد بن حنفیه به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب به عنوان جانشین خود سفارش کرد؛ زیرا در نزد آنها در سرزمین شام وفات یافت و او نیز وصیت عبدالله را به پدرش علی بن عبدالله‌بن عباس برگرداند. زیرا محمدبن علی در هنگام وفات ابوهاشم کودک بود پس به او دستور داد که هرگاه بالغ شد (امامت) وصیت را به وی بسپارد پس او امام و خداوند صاحب جلال و شکوه است و بر هر چیزی آگاهی دارد و هر کس او را شناخت هر کاری می‌تواند انجام داهد. اینها اهل غلو راوندیه هستند. و به سخن ابن حزم در الفصل (۵/۱۵۴) می‌توان مراجعه کرد که می‌گوید: گروهی گفتند که خلافت جز در فرزندان عباس‌بن عبدالمطلب جایز نیست و آنها راوندیه هستند. کتاب اصول الدین، ص (۲۸۱).