به این استدلال نیز از چند نظر میتوان پاسخ گفت:
پاسخ اول: این روایت از پیامبر جنقل نشده است و گفتۀ مجاهد به تنهایی برای پيروي مسلمانان از آن، حجت نيست، البته اگر این نقل از مجاهد صحیح باشد. ولی اگر این روایت از مجاهد ثابت نشود چگونه خواهد بود؟
آنچه از مجاهد ثابت[۲۰۹] شده بر خلاف این روایت است و آن اینکه «صدق» قرآن است و کسی هم که آن را تصدیق کرد هر مؤمنی است که به آن عمل کند. پس مجاهد آن را عام در نظر گرفته است. طبری و دیگران از مجاهد روایت کردهاند که گفت[۲۱۰] : آنها اهل قرآن هستند که قرآن را روز قیامت میآورند و میگویند: این آن چیزی است که شما برای ما آوردید و ما نیز از آنچه در آن بود پيروي کردیم[۲۱۱] .
پاسخ دوم: این روايت با آنچه نزد علمای تفسیر مشهورتر از آن است در تعارض میباشد و آن اینکه آن کس که صدق را آورد محمد جبود و کسی که آن را تصدیق نمود ابوبکر بود. این مطلب را گروهی از اهل تفسیر گفتهاند و طبری نیز با سند خود از علی آورده است که گفت: محمد جصدق را آورد و ابوبکر تصدیق کرد. در این خصوص حکایتی است که برخی آن را آوردهاند. این حکایت از ابوبکر عبدالعزیز بن جعفر، غلام ابوبکر خلال نقل شده است که سؤالکنندهای از او در خصوص این آیه پرسید. پس به او گفت -یا برخی از حاضرین به او گفتند- در شأن ابوبکر نازل شده است. سؤالکننده پرسید در شأن علی نازل شده است؟ ابوبکر بن جعفر گفت: آیه بعدی را بخوان:
﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٣٤ لِيُكَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٣٥﴾[الزمر: ۳۴-۳۵] .
«آنان پرهیزگاران واقعی هستند، هرچه بخواهند برایشان در پیشگاه پروردگارشان آماده است این پاداش نیکوکاران است. خداوند (چنین تفضلی در حق ایشان می فرماید) تا بدترین کارهای ایشان را ببخشاید و آنان را برابر نیکوترین کارهایشان پاداش عطاء کند».
پس سؤالکننده مات و مبهوت شد.
پاسخ سوم: لفظ آیه عام و مطلق بوده و به علی یا ابوبکر گفته نمیشود بلکه شامل هرکس میشود که در عمومیت حکم آن داخل شود. بیتردید ابوبکر و عمر و عثمان و علی شایستهترین امت نسبت به مدلول لفظ این آیه هستند، ولی فقط به آنها اختصاص نمییابد. خداوند میفرماید:
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ ٣٢ وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ٣٣﴾[الزمر: ۳۲-۳۳] .
«پس چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامی که به سراغ او آمده تکذیب کند؟! آیا در جهنم جایگاهی برای کافران نیست؟! پس هر کس که صدق را آورد و آن کس که آن را تصدیق کرد آنان پرهیزگاران واقعی هستند».
خداوند پاک و منزه و بلندمرتبه کسی که بر خدا دروغ ببندد را نکوهش کرده و دروغپندارندۀ صدق و تکذیبکنندۀ آن را مذمت کرده است و این مذمت و نکوهش عام است.
شیعه از همه بدعتگذاران بیشتر در این وصف مذموم داخل میشود، زیرا آنها دروغگوترین گروهها نسبت به خداوند هستند. و از بزرگترین دروغپنداران و تکذیبکنندگان راستی و راستگویان که به نزدشان میآید هستند. و از همه گروهها نسبت به تصدیق حق و گفتن و آوردن آن دورترند.
و اهل سنت خالص پیامبر جنزدیکترین گروه به حقند، زیرا راست میگویند و حق را از هر جایی که باشد تصدیق میکنند و میل و کششی جز به سوی حق ندارند. خداوند بلندمرتبه فرد راستگو را به خاطر آنچه میآورد و کسی که حق را تصدیق میکند میستاید. پس این آیه نیز در ستایش پیامبر جو هرکس که به او و آنچه با خود آورده است ایمان میآورند، آمده است.
خداوند نفرمود: کسی که صدق را آورد و کسی که صدق را تصدیق کرد تا آنها را دو صنف و گروه توصیف کند، بلکه آنها را در یک صف قرار داده؛ زیرا مقصود این است که یک نوع که آورندۀ صدق و تصدیقکنندۀ آن است ستوده شود؛ بنابراین، این نوع به خاطر اجتماع دو وصف مورد ستایش و تمجید خداوند قرار گرفته است که شأن و منزلت چنین نوع انسانی این است که هم صدق را میآورد و هم صدق را تصدیق میکند. و این فرمودۀ خداوند: ﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ﴾اسم جنس برای هر نوع صدقی است، گرچه اهل قرآن شایستهتر از دیگران مشمول آن میشود. به همین سبب تصدیق صدق، یعنی هر صدقی که تحت شمول صدق باشد و گاه صدقی را که مورد تصدیق قرار داده عین همان صدقی نیست که آورده است.
همان طور که گفته میشود فلانی حق را میشنود و حق میگوید و حق را میپذیرد، یا به حق امر میکند و خود بدان عمل میکند. یعنی شخص موصوف به این است که برای دیگران حق را بگوید و حق را از دیگران نیز بپذیرد و بین امر به عدل و عمل به آن جمع میکند، گرچه ممکن است بسیاری از اعمالی که دیگران را بدان امر میکند، عین همان عمل نباشد که خود بدان عمل مینماید.
وقتي خداوند شخصی را که متصف به دو وصف دروغگویی و تکذیب حق است مورد نکوهش قرار داد، هر کس از این دو وصف دوری کرده و خویشتن را پاک کرد، ستایش نمود. و او آن کسی است که راستی میآورد نه دروغ را، با وجود این؛ حق را نیز تصدیق میکند، نه اینکه وقتی حق به او گفته شود؛ آن را تصدیق نکند. برخی از مردم، خود راست میگویند و دروغ نمیگویند بلکه به خاطر حسادت و رقابت با دیگران ناپسند میدارند که دیگران در راستگویی از آنان سبقت بگیرند. به همین سبب دیگران را در آنچه راست میگوید تکذیب کرده و از آنها روی میگرداند. برخی هم گروه دیگر را در آنچه میگویند تصدیق میکنند قبل از اینکه صدق یا کذب سخن آنها معلوم گردد. و عدهای دیگر هم سخن دیگران را گرچه صادق هم باشند تصدیق نمیکنند، بلکه خود را مخیّر کرده که یا آن را تصدیق کنند یا از آن روی بگردانند.
این ویژگیها در بین عموم اهل بدعت موجود است. ميبيني بسیاری از آنها در آنچه میگویند راستگو هستند، ولی از آنچه از غیر گروه خود نقل شده باشد روی میگرداند، چنین افرادی شایسته نکوهشند نه ستایش؛ زیرا حقی که برای آنها آمده است تصدیق نکردند.
خداوند متعال هم شخص دروغگو و هم تکذیبکننده حق را مورد ذم و نکوهش قرار داده است و میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ﴾[العنکبوت: ۶۸] .
«چه کسی گمراهتر از آن کسی است که بر خداوند دروغ میبندد و حقی را که برای او آورده میشود تکذیب میکند».
و ميفرمايد:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓ﴾[الأنعام: ۲۱] .
«چه کسی گمراهتر از آن کسی است که بر خداوند دروغ میبندد و آیات خداوند را تکذیب میکند».
به همین سبب وقتی که خداوند پیامبران را با آوردن صدق و راستي و تصديق آن توصيف میکند، آنها شایستهترین مردم به این وصف نیکو هستند، آنها صدق و راستی آوردند و هرگز دروغ نمیگفتند. و همگی هم خود راستگو بودند و هم راستی را تصدیق میکردند. و از آنجایی که در فرمودۀ خداوند واژۀ «الذي» يكي از اصناف است و یک صنف معین مقصود نمیباشد، به همین سبب ضمیر با صیغه جمع آورده و فرمود است:
﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ٣٣﴾[الزمر: ۳۳] .
«آن کسی که صدق را آورد و آن کس که آن را تصدیق کرد همانان پرهیزگاران واقعی هستند».
میبینی بسیاری از کسانی که منتسب به علم و دین هستند در آنچه میگویند مرتکب دروغ نمیشوند، بلکه فقط صدق و راستی را میگویند. ولی صدق و راستي و حقيقت ديگران را نمیپذیرند، بلکه هواهای نفسانی و نادانی آنها را به تکذیب دیگران وامیدارد؛ حتي اگر آنچه ديگران ميگويند حق و راستي باشد، چه آن چيزي كه تکذیب ميكند نظير مذهب خودش باشد و چه از نوع ديدگاه فرقه یا گروه دیگر باشد.
و خود تکذیب کردن فرد راستگو دروغ محسوب میشود به همین خاطر خداوند تکذیبکنندۀ صدق را در کنار کسی که به خدا دروغ میبندد آورده و ميفرمايد:
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓ﴾[الزمر: ۳۲] .
«چه کسی ظالمتر از آن کسی است که بر خداوند دروغ میبندد و صدقی که بر او آمده تکذیب میکند».
پس هر دوی آنها دروغگو هستند، یکی در آنچه از خداوند خبر میدهد، و دیگر خبر راست و درستي که از سوی خدا به واسطۀ شخص ديگري به او رسیده است را تکذیب میکند.
در میان مسیحیان افرادی که به خداوند دروغ میبندند فراوان اند و در میان یهودیان نیز افرادی که سخن حق را تکذیب میکنند به کثرت دیده میشوند. خداوند – پاک و منزه – تکذیبکنندۀ صدق نوع دوم شمرده است؛ زیرا خداوند جمیع انواع دروغ را یادآور نشده، بلکه فقط دروغ بستن بر خدا را یادآور شده است. و اگر در این مسأله تدبر نمائی و بدانی که هر دو نوع چه دروغ بستن به خدا و چه تکذیب کردن، ظلم و گناه بزرگی است و سزاوار مدح و ستايش نيست، و جز كسي كه صدق آورده و آن را هم تصديق ميكند خواهی دانست که این از زمرۀ چیزهایی است که خداوند بدان وسیله بندگانش را به شاهراه مستقیم هدایت میکند.
با تأمل در این مسأله روشن میشود که بسیاری از بدیها از یکی از این دو گروه سرمیزند؛ بنابراین یکی از دو گروه یا دو نفر را میبینی که در آنچه میگویند دروغ نمیگوید، بلکه آنچه گروه دیگری بگوید اگر حق هم باشد نمیپذیرد. و چه بسا کسانی که هر دو صفت دروغ بستن بر خدا و تکذیب کردن سخن حق را در خود جمع کردهاند. این صفت گرچه ممکن است عموم فرقهها هم مقداری از آن برخوردار باشند، ولی هیچ کدام به اندازۀ شیعه مشمول این صفت نمیشود؛ زیرا آنها دروغگوترین فرقهها در دروغ بستن به خدا و رسول خدا جو اصحاب و نزدیکان رسول خدا جهستند. همچنین در تکذیب کردن سخن راست وقیحترین فرقه هستند که سخن درست و ثابت و معلوم و صحیح و معقول و آشکار را تکذیب میکنند.
بنابراین آیۀ مذکور – به فضل خدا – هر مدح و ستایشي در برداشته باشد؛ شامل همان اصحابی میشود که شیعه بر آنها دروغ بسته و در حق آنها ظلم کرده اند؛ زیرا اصحاب شهم سخن راست گفته و هم سخن راست را تصدیق کرده اند و در واقع بزرگترین مردمان اهل زمین در مدلول آیه مذکور هستند كه علی نيز یکی از آنهاست. نکوهشی که در ادامه آیات مطرح شده شیعه مستحقترین افراد برای آن هستند و این آیات از هر دو جهت علیه آنها حجت است. و در آن آیه دلیلی بر اختصاص آن به علی و خلفای سهگانه وجود ندارد، بلکه از هر جهت علیه شیعه حجت است و به هیچوجه به نفع آنها نیست.
[۲۰۹] ابوالحجاج مجاهدبن جبرالمکی، تابعی، مفسر اهل مکه، در سال ۲۱ تولد شده و در سال ۱۰۴ از دنیا رفت. ذهبی در سیر أعلام النبلاء میگوید: امام، استاد قاریان و مفسران ... . ابوبکر بن عیاش میگوید: به اعمش گفتم: چرا از تفسیر مجاهد پرهیز میکند؟ گفت: آنها میدیدند که وی از اهل کتاب سؤال میکرد. ابن خراش میگوید: احادیث مجاهد از علی و عایشه مرسل هستند. برای شرح حال وی میتوان به این کتابها مراجعه کرد: سیر أعلام النبلاء: ۴۴۴۹-۴۴۵۷، چاپ مؤسسة الرساله، بیروت ۱۴۰۱ ه میزان الاعتدال: ۳/۴۳۹-۴۴۰، حلیة الأولیاء: ۳/۲۷۹-۳۱۰، الأعلام: ۶/۱۶۱. [۲۱۰] تفسیر طبری، چاپ بولاق، ج ۱، ص ۲۴. [۲۱۱] تفسیر طبری: عبارت یقولون آمده است.