فصل بيست و يك
حديث روز شوري
شيعه میگوید: از عامر بن واصله روایت است گفت: روز شوری همراه علی بودم به آنان گفت: دلیلی بر شما اقامه میکنم که عرب و عجم شما توان تغییر آن را ندارد، سپس فرمود: ای جماعت؛ شما را به خدا قسم میدهم آیا کسی در میان شما هست که پیش از من خدا را به یگانگی خوانده باشد؟ گفتند: البته كه نه. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست در مان شما که برادری داشته باشد همچون برادر من جعفر طیار که در بهشت با فرشتگان باشد؟ گفتند: البته كه نه. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست در میان شما که عمويی داشته باشد همچون من حمزه شیرخدا و شیر پیامبر و سردار و سرور شهیدان؟ گفتند: نه. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما که زنی داشته باشد مانند فاطمه همسر من که دختر پیامبر و بزرگ و سرور زنان بهشت باشد؟ گفتند: البته نه. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست میان شما که فرزندي داشته باشد چون دو فرزند من حسن و حسین سردار جوانان بهشت؟ گفتند: صد البته خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما که دهها مرتبه با پیامبر سرّی سخن گفته باشد و برای نجوای خود صدقه را تقدیم کرده باشد؟ گفتند: البته که نه. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست در میان شما که پیامبر جبه او فرموده باشد: کسی که من را مولاي خود میداند؛ علی نیز مولای اوست، پروردگارا دوست بدار کسی که را او را دوست ميدارد و دشمن بدار هر کس را که با علی دشمنی دارد. حاضرین این موضوع را به غائبین برسانند؟ گفتند: البته که نه گفت: شما را به خدا قسم میدهم جز من کسی هست در میان شما که پیامبر جدر حق او گفته باشد خداوندا محبوبترین آفریدۀ خود و رسولت را به سوی من بفرست تا با من از گوشت این پرنده بخورد، پس آمده باشد و با او از آن غذا خورده باشد؟ گفتند: صد البته که نه. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست در میان شما که پیامبر به وی گفته باشد: پرچم را به مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند و برنمیگردد تا خدا فتح و پيروزي را بر دست او نصيب گرداند؟ گفتند: نه!. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست میان شما که پیامبر در مورد او به طایفۀ بنیوکیعه گفته باشد، دست بر میدارید یا اینکه مردی را به سویتان بفرستم که جانش مانند جان من است و فرمانبرداری از او مانند فرمانبرداری از من است و سرپیچی از فرمان او سرپیچی از فرمان من است و با شمشیر میان شما قضاوت کند؟ گفتند: نه؛ گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست میان شما که پیامبر در مورد او گفته باشد: دروغگو است کسی که گمان میکند مرا دوست دارد در حالی که از این (علی) تنفر داشته باشد؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما كه در یک وقت سه هزار نفر از فرشتگان و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بر او درود فرستاده باشند و آن هنگامي بود که در قُلیب آب را برای پیامبر آوردم؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم غیر از من کسی هست در میان شما که در آسمان ندا داده شود، شمشیر تنها ذوالفقار و جوانمرد فقط علی است؟ گفتند: نه. گفت: به خدایتان سوگند میدهم غیر از من کسی هست در میان شما که جبرئیل به او گفته باشد: اين است همكاری و مواسات. و سپس پیامبر به او گفت: همانا او از من است و من از او. پس جبرئیل گفت: من هم از شما هستم؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی در میان شما هست که پیامبر به او گفته باشد، تو متخلفین و عهدشکنان و مرتدین را میکشی؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما که پیامبر به او گفته باشد، من بر سر نزول قرآن جنگیدم و تو بر سر تأویل آن پیکار میکنی؟ گفتند: به راستی نه. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما که خورشید به خاطر او برگشته باشد تا نماز عصر را سر وقت بخواند؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست در میان شما كه پیامبر به او دستور داده باشد سورۀ برائت (توبه) را از ابوبکر پس بگیرد، سپس ابوبکر بگويد: ای پیامبر آیا در مورد من چیزی نازل شده؟ پیامبر به او گفت: خیر، لیکن جز علی کسی به نمایندگی از من این کار را انجام نمیدهد؟ گفتند: نه. گفت: به خدایتان قسم میدهم جز من کسی هست در میان شما که پیامبر به او گفته باشد، جز مؤمن واقعی کسی تو را دوست ندارد و جز منافق و کافر کسی از تو تنفر ندارد؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم آیا میدانید که پیامبر جفرمان داد به بستن درهای شما و باز گذاشتن درب من. و شما چیزهايی را در این رابطه گفتید، پس پیامبر فرمود: من درهای شما را نبستم و درب خانۀ علی را هم باز نگذاشتم، بلکه خدا درهای شما را بست و درب علی را باز گذاشت؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان قسم میدهم آیا میدانیدکه در روز طائف جلو مردم چه کسی سرّی با من درد دل میکرد و به آن طول داد. پس گفتيد: بدون ما با او سري سخن ميگويد. پیامبر جفرمود: من با او سری حرف نمیزدم، بلکه این خدا بود که سری با او سخن میگفت، گفتند: بله. گفت: شما را به خدا قسم میدهم آیا میدانیدکه پیامبر فرمود: حق با علی است و علی نیز همراه حق است. علی هرجا برود حق هم با او میرود؟ گفتند: بله. گفت: شما را به خدا سوگند میدهم: آیامیدانید که پیامبر فرمود: من دو چیز را در میان شما جا میگذارم: کتاب خدا و اهل بيتم. تا وقتی که به آنها چنگ زنید و آنها را حفظ کنید گمراه نمیشوید. و آن دو از هم جدا نمیشوند تا هر دو بر روی حوض کوثر نزد من میآیند؟ گفتند: بله. گفت: به خدایتان سوگند میدهم غیر از من کسی هست میان شما که پیامبر را از شر مشرکین پناه داده باشد و در جای او خوابیده باشد، گفتند: البته كه نه. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست میان شما که به مبارزۀ عمرو ابن عبد ودّ عامری رفته باشد، هنگامی که حریف میخواست؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما که آیه تطهیر در بارۀ او نازل شده باشد كه اين است:
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳] . گفتند: نه. گفت: به خدایتان سوگند میدهم غیر از من کسی هست در میان شما که پیامبر جبه او گفته باشد تو سرور و مولای مؤمنان هستی؟ گفتند: خیر. گفت: به خدایتان سوگند میدهم جز من کسی هست در میان شما که پیامبر به اوگفته باشد: هیچ چیزی را برای خود از خدا نخواستهام مگر اینکه برای تو هم خواستهام؟ گفتند: نه.
و هم چنین ابو عمرو زاهدی از ابن عباس روایت میکند که گفت: علی چهار خصلت دارد که هیچ یک از مردم ندارند. او اولین کسی است در میان عرب و عجم که با پیامبر جنماز خوانده است؛ او کسی است که در هر جنگی پرچمشان با او بوده است. او کسی است که در روز حُنین همراه پیامبر جصبر و پايداري نمود و او کسی است که پیامبر جرا غسل داد و او را به خاک سپارد.
و از پیامبر جروایت شده است فرمود: در شب معراج به کنار گروهی گذر کردم که آروارههایشان شکافته میشد. گفتم: ای جبریل اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: گروهی هستند گه مردم را غیبت میکنند. بعد فرمود: گروه دیگری را دیدم که همهمه و غوغای داشتند. گفتم: ای جبریل اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها کافران هستند. سپس به بیراهه رفتیم، وقتی که به آسمان چهارم رسیدیم علی را دیدیم که در حال نماز بود. گفتم: ای جبریل این علی است که از ما سبقت گرفته است؟ گفت: نه. گفتم: پس کیست؟ گفت: وقتی که فرشتگان مقرب درگاه خدا، فضائل و ویژگیهای علی، و سخن تو در مورد او: «تو به نسبت من همچون هارون هستی به نسبت به موسی با اين تفاوت که بعد از من پیامبری نمیآید» را شنیدند، شوق دیدار علی را داشتند، پس خداوند فرشتهای به شکل و شمایل او آفرید تا هرگاه میل دیدار او را داشتند به آن جا بیایند، گويا علی را دیده اند.
و از ابن عباس روایت است که گفت: روزی پیامبر جدر حالی که بسیار شاد و با نشاط بود گفت: منم جوان پسر جوان برادر جوان. ابن عباس میگوید: پیامبر که میفرماید منم جوان، یعنی او جوان عرب است. و اینکه فرمود: فرزند پسرجوان، منظورش حضرت ابراهیم ÷است که خداوند در بارهاش میفرماید: ﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى يَذۡكُرُهُمۡ يُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِيمُ ٦٠﴾[الأنبیاء: ۶۰] . «(كافران) گفتند: شنیدیم جوانی از بتها سخن میگفت که به او ابراهیم میگویند». و منظورش از برادر جوان، علی میباشد. و این معنی سخن جبریل است که در روز بدر در حالی که شادان به آسمان بلند میشد، میگفت: شمشیر تنها ذو الفقار است وجوانمرد تنها علی است.
و از ابن عباس هم روایت است که گفت: ابوذر را دیدم که به پردههای کعبه تکیه داده بود و میگفت: هر که من را میشناسد، مرا شناخته و هرکس من را نمیشناسد، من ابوذر هستم. اگر آنقدر روزه بگیرید که همچون تیر باریک شوید و آنقدر نماز بخوانید که همچون کمان خم شوید، سودی ندارد مگر اینکه علی را دوست داشته باشید.
جواب: در رابطه با سخن عامر بن واثله که از روز شورا نقل میکند، باید گفت: این ادعا به اتفاق همۀ محدثین دروغ است[۱۰۲] .
و علی سدر روز شورا نه این سخن و نه هیچ سخن دیگری، شبیه آن را نگفته است. بلکه عبدالرحمن بن عوف به او میگوید: اگر به تو دستور دهم عادلانه رفتار میکنی؟ گفت: بله گفت: آيا به عثمان بیعت ميدهی و از او ميشنوی و فرمانبرداری میکنی؟ گفت: بله و رو به عثمان کرد و این سؤالها را از او هم پرسید. سپس عبدالرحمن تا سه روز درنگ کرد و مردم در این مدت با او مشورت میکردند.
و در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده[۱۰۳] -این لفظ بخاری است-[۱۰۴] كه از عمرو بن میمون در رابطه با شهادت عمرفاروق سنقل شده است، وقتی که مراسم تدفین و خاکسپاری ایشان به پایان رسید؛ آن گروه (اهل شورا) گرد هم آمدند و عبدالرحمن گفت: امور را به سه نفر از خودتان واگذار کنید. زبیر[۱۰۵] گفت: من کار خود را به علی میسپارم. و طلحه گفت:[۱۰۶] من کارم را به عثمان واگذار میکنم. سعد هم گفت: من کار خود را به عبدالرحمن میسپارم،[۱۰۷] پس عبدالرحمن گفت: کدام یک از شما این کار را به عهده نمیگیرد و خواهان آن نیست و به نظرش بهترین گزینه کدام است تا به وی واگذار کنیم و الله و مسلمانان رقیب او باشند؟ علی و عثمان شساکت شدند. سپس عبدالرحمن گفت: آن را به من واگذار ميكنيد؟ به خدا سوگند بر من واجب است از انتخاب بهترینتان تقصیر نکنم. هر دو گفتند: بله. دست یکی از آنها را گرفت و گفت: تو با پیامبر جخویشاوند و در اسلام سابقه داری، چنانکه خودت میدانی، به خدایت سوگند میدهم آیا اگر ترا امیر قرار دهم به عدالت رفتار میکنی؟ و اگر کسی را امیر تو قرار دهم از وی ميشنوی و اطاعت میکنی؟ سپس رو به دیگری کرد و همینطور با او نيز این حرفها را گفت. وقتی که از هر دوي آنها عهد گرفت، گفت: ای عثمان دستت را بلند کن[۱۰۸] .
و در حدیث مسور بن مخرمه آمده که مسور گفت: گروهی که عمر ساین مسؤلیت را به آنان سپرده بود گرد هم آمدند و در میان خود مشورت نمودند. سپس عبدالرحمن به آنها گفت: هر چند من شایستگی این را ندارم که در این رابطه حرف بزنم[۱۰۹] ، اما اگر دوست دارید من یکی را در میان شما انتخاب میکنم؛ همه پذيرفتند وحَکمّیت را به او سپردند. وقتی که عبدالرحمن حکمیت را قبول كرد همه مردم دنبال او رفتند به گونهای که هیچ کس از آن جماعت پيروي نكردند، بلکه همه دنبال عبدالرحمن رفتند[۱۱۰] و در طول آن چند شب و روز -که در صبح روز آخر با عثمان بیعت نمودیم- با او مشورت میکردیم. مسور میگوید: عبدالرحمن پس از گذشت پاسی از شب درب خانۀ مرا زد و من را بيدار کرد و گفت: میبینم خوابیدهای! به خدا سوگند امشب چندان نخوابیدهام، برو زبیر و سعد را برایم صدا کن. آنها را برایش صدا نمودم. با آنها مشورت نمود و بعد گفت: علی را برایم صدا کن، علی را نیز آوردم، تا نیمه شب با او مشاوره و گفتگو نمود، سپس علی در حالی که هنوز هم امیدوار بود بلند شد و رفت. و عبدالرحمن خیلی نگران به وجود آمدن کشمکش بود.
در واقع این دروغی آشکار است. چون به اتفاق آراء پرچم پیامبر جدر روز جنگ احد در دست مصعب بن عمیر بود. و در روز فتح نیز با زبیر بن عوام بود. و پیامبر جبدو دستور داد که پرچم را در حجون بر افرازد. عباس به زبیر بن عوام گفت: آیا پیامبر دستورداده که پرچم را در اینجا بر افرازی؟ بخاری این حدیث را در صحیح خود آورده است[۱۱۱] .
و در باره اينكه میگوید: «و اوست که با پیامبر در روز حنین صبر نمود».
معلوم شد که کسی بيش از عباس بن عبدالمطلب و ابی سفیان بن حارث بن عبدالمطلب به پیامبر نزديك نبوده است. و عباس افسار قاطر پیامبر را گرفته بود و ابو سفیان بن حارث نیز رکاب آن را گرفته بود و پیامبر جبه او گفت: اصحاب سمره را صدا کن. ابو سفیان گفت: با صدای بلند گفتم اصحاب سمره کجا هستند؟ به خدا قسم وقتی که صدای من را شنیدند مانند مِهر و علاقۀ گاو بر بچه اش بر من ترحم نمودند و گفتند: بله در خدمتیم، بله در خدمتیم. و پیامبر جمیفرمود: منم پیامبر هیچ دروغی نیست، منم پسر عبدالمطلب. و از مركبش پياده شد و مشتي خاک برداشت و به سوی مردم انداخت و گفت: خدای کعبه شما را نابود کند. عباس میگوید: به خدا قسم در همان حال که پیامبر به سوی آنها خاک پرتاب میكرد دیدم که سست و ناتوان شدند و نیرویشان ضعیف شد و امورشان به هم خورد و پا به فرار نهادند تا خداوند آنها را شکست داد. و بخاری و مسلم این حدیث را در صحیح خود آوردهاند[۱۱۲] .
و در عبارت بخاری چنین آمده: ابوسفیان افسار مركب پیامبر را گرفته بود[۱۱۳] . و در همین روایت آمده كه عباس گفت: من و ابو سفیان در روز حنین در خدمت پیامبر جبودیم و از او جدا نشدیم[۱۱۴] .
واما غسل جنازۀ پیامبر جو داخل قبر نمودنش، تنها (علی نبوده) بلکه همه خاندانشان مانند عباس و فرزندان و مولايش شقران و بعضی از انصار در آن سهیم بودند. اما علی به صورت مستقیم در شستن او دخالت داشت. و عباس به خاطر مقامش حضور داشت و علي به اينكه مستقيما در اولويت بود.
و اما جواب حدیث معراج و جمله: «فرشتگان مقرب وقتی که فضایل علی را شنیدند و.... تا آخر» اين در واقع دروغ جاهلانی است که دروغپردازی را خوب بلد نیستند! چون معراج -به اتفاق همه مردم- قبل از هجرت و در مکه اتفاق افتاد چنان که خداوند میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١﴾[الإسراء: ۱] .
«تسبیح و تقدیس خدای را سزاست که بنده خود رادر شبی از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد آنجا که دور و بر آن را پر برکت ساختهایم تا برخی از نشانههای خود را بدو بنمایانیم بیگمان خداوند بس شنوا و بینا است».
و اسراء از مسجد الحرام بوده، خداوند میفرماید:
﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۱-۴] .
«سوگند به ستاره در آن زمان که غروب میکند، یار شما گمراه و منحرف نشده است و راه خطا نپوئیده است و کژراهه نرفته است. واز روی هوی وهوس سخن نمیگوید. آن، جز وحی و پیامی نیست که وحی و پیام میگردد».
تا آنجا که میفرماید:
﴿أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ ١٤﴾[النجم: ۱۲-۱۴] .
«آیا با او در بارۀ چیزی که دیده است ستیزه میکنید. او که بار دیگر وی را دیده است. نزد سدرة المنتهی».
تا آية ۱۹ كه ميفرمايد:
﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ ١٩﴾
«آیا چنین میبینید که لات و عزی».
که به اتفاق مردم همه این آیات در مکه نازل شدهاند.
و در مورد این که میگوید: آیا خشنود نیستی به این که تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی؟. این را در غزوۀ تبوک گفت. و این غزوه در سال نهم هجرت و آخرین غزوه بود. پس چگونه گفته میشود: فرشتگان در شب معراج آن سخن پیامبر را شنیدند؟
سپس، معلوم شد که جانشینی بر مدینه در بین اصحاب مشترک بوده و همه جانشینیهايی که پیش از غزوۀ تبوک و بعد از آن روی داده، در حالی بوده که در مدینه مردان مؤمن و فرمانبردار موجود بودند که بر آنها خلافت میشد، در صورتی که در تبوک جز کسانی که توان جهاد را نداشته و از رفتن به جهاد معذور بودند هیچ مرد مؤمن و مطیعی در آن جا نمانده بود. بنابر این خلافت بر آنها در غزوۀ تبوک کماهمیتتر و ضعیفتر است از خلافت بر آنها، در سفرها و غزوات و حج و عمرههای دیگر پیامبر ج، چون آنحضرت در مدینه نزدیک به سی سفر داشته و در هر سفر یکی را جانشین خود قرار داده است. چنانکه در غزوۀ الابواء سعد بن عباده و در غزوه بواط سعد بن معاذ[۱۱۵] جانشيني كردهاند. و بعد وقتی که از غزوۀ بواط برگشت و کُرز بن جابر فهری را دنبال كرد، زید بن حارثه[۱۱۶] را جانشین خود قرارداد. و در غزوة العشیره ابوسلمه پسر عبدالاشهل[۱۱۷] ، و در جنگهاي بدر و قرقرة الکدر[۱۱۸] و هنگامی که به سوی بنیسلیم رفت و در غزوۀ بنینضیر و بنیقریظه، و هنگامی که پیامبر جدر طلب ماده شترانی که عیینه بن حصن آورده بود، خارج شد، و در آن روز ندا داده شد: ای اسب سواران خدا سوار شوید، و در غزوۀ حدیبیه و در غزوۀ فتح، در تمام این غزوات عبدالله ابن ام مکتوم[۱۱۹] را جانشین خود قرار داد. و در غزوة بنیقینقاع و سویق، ابولبابه را جانشين قرار داد. و در غزوۀ غطفان که به آن غزوه (انمار) هم میگویند، و نیز در غزوۀ ذات الرقاع؛ عثمان بن عفان را به جانشینی خود تعیین نمود. و در غزوۀ بدر موعد ابن رواحه و در غزوۀ دومة الجندل، و در غزوۀ خیبر نیز سباع بن عرفطه غفاری. و در غزوۀ المریسیع زید بن حارثه، و در عمرة القضاء، ابا رهم را جانشین خود قرار داد. که همه این جانشینیها از جانشینی علی در تبوک کاملتر و مهمتر بودند. و همه این جانشینها به منزلۀ جانشینی هارون به جاي موسی بودند. چون در اینجا هدف، تشبیه در اصل جانشینی است نه تشبيه به شخص.
و اگر گفته شود: در غزوۀ تبوک سفر طولانی بوده است.
در جواب گفته شده: در آن موقع مدینه و اطراف آن در امنيت كامل بود و دشمن در آنجا نبوده که از آن ترس داشته باشند. چون همه اسلام آورده بودند. و کسانی هم که اسلام نیاورده بودند؛ از آنجا رفته بودند. اما د در ديگر موارد غير تبوک، دشمن در مدینه حضور داشته و از آن ترس داشتند، بنا بر این خلیفه به تلاش و جدّيت بیشتری احتیاج داشته است.
و حدیث ابن مسعود هم که میگوید: روزی پیامبر جدر حالی که بسیارخوشحال بود فرمود: منم جوان پسر جوان برادر جوان... و تا آخر روایت.
این روایت به اتفاق همه اهل حدیث، موضوع و دروغ آشکار است[۱۲۰] و از جهات مختلف کذب بودن آن معروف است.
زيرا لفظ «فتی» در قرآن و سنت و لغت عرب نه از اسماء مدح است و نه از اسماء ذم، بلکه همچون جوان و پیر و ... اسم است. و كساني که در مورد ابراهیم گفتند: شنیدیم جوانی که ابراهیم نام دارد، کافران بودند و هدفشان مدح ابراهیم نبود.
جالبتر این که پیامر جخیلی بزرگتر از این است که به جد و پسر عمویش افتخار کند.
نکتۀ دیگر این که پیامبر جپیمان برادری را بین مهاجرين و انصار قرار داد، نه میان علی و هرکس دیگر، یا بین دو نفر از مهاجرین.
علاوه بر آن، حدیث پیمان برادری خود با علی و ابوبکر و عمر با هم، از احادیث دروغ و موضوع میباشد.
همچنين سردادن ندا در روز بدر به آن صورت؛ دروغ است.
و نيز ذوالفقار نه مال علی بوده و نه از شمشیرهای مسلمانان هم بود. بلکه مال کافران و یکی از شمشیرهای ابو جهل بود که در جنگ بدر مسلمانان آن را به غنیمت بردند. چنانکه امام احمد و ترمذی و ابن ماجه از ابن عباس روایت میکنند که پیامبر جدر روز بدر آن را بخشید[۱۲۱] .
و باز هم پیامبر جپس از بعثت پیر شده بود و از سن جوانی گذشته بود.
و اما حدیث ابوذر که رافضیها روایت میکنند موقوف است نه مرفوع، پس به آن استناد نمیشود. تازه نقل آن از ابوذر هم جای بحث است. البته شکی نیست که دوستی علی سواجب است، اما از خصایص او نیست، همچنانکه باید عثمان و عمر و ابوبکر شو نیز انصار را دوست داشته باشیم.
در صحیح آمده که پیامبر جفرموده: دوستی انصار نشان ایمان است، و تنفر از انصار نشانۀ نفاق است[۱۲۲] .
صحیح مسلم هم از علی سروایت شده که فرمود: پيمان پیامبر جامي است برای من که جز مؤمن مرا دوست ندارند، و جز منافق از من نفرت ندارد[۱۲۳] .
* * *
[۱۰۲] ابن الجوزی قسمتی از این سخن را در الـموضوعات: ج۱، ص۳۷۸-۳۸۰ آورده است ومی گوید: این روایت ساختگی است و هیچ اصل و اساسی ندارد. ادامه سخن را در آنجا مطالعه کن. وسیوطی هم در«اللآلئ الـمصنوعة» ج۱، ص۳۶۱ شبیه این سخن را بیان داشته است. [۱۰۳] با وجود جستجوی زیاد این حدیث را در صحیح مسلم نیافتهام. [۱۰۴] بخاری: ج۵ ص۱۵-۱۸ (کتاب فضائل اصحاب النبی جباب قصةالبیعة). و سخن ذیل در ص۱۷-۱۸ آمده است. [۱۰۵] صحیح بخاری: ج۵ص۱۷ پس گفت. [۱۰۶] صحیح بخاری: پس گفت. [۱۰۷] بخاری: به عبدالرحمن بن عوف. [۱۰۸] قسمتی از این حدیث در صحیح بخاری: ج۲ص۱۰۳ (کتاب الجنائز، باب ما جاء فی قبر النبی جو در ج۹، ص۷۸ (کتاب الأحکام، باب کیف یبایع الامام الناس) آمده است. [۱۰۹] بخاری: من کسی نیستم که در این مسئله با شما رقابت کنم. [۱۱۰] بخاری: آن جماعت. [۱۱۱] این حدیث از نافع بن جبیر –که تابعی است-در صحیح بخاری: ج۴، ص۵۳، کتاب الجهاد والسیر، باب ماقیل في لواءالنبی جو عبارت آن: «شنیدم عباس به زبیر گفت: آیا پیامبر به تو دستور داده که در این جا پرچم را بر افراشته کنی؟». [۱۱۲] این حدیث از عباس بن عبدالمطلب در صحیح مسلم: ج۳، ص۱۳۹۸-۱۴۰۰(کتاب الجهاد والسیر، باب في غزوة الحنین) روایت شده. مسند(ط. المعارف) ج۳ص۲۰۸-۲۱۰ و شیخ احمد شاکر در حاشیهای ذکر نموده که: مسلم در ج۲، ص۱۰-۶۱ این حدیث را از طریق یونس از زهری، و از طریق عبدالرزاق از معمر از زهری روایت نموده است. و همچنین حاکم در الـمستدرك: ج۳، ص۳۲۷ آن را روایت نموده است و گمان میکند که بخاری و مسلم آن را نیاورده اند اما ذهبی این سخن را چنین تصحیح نموده که مسلم حدیث مزبور را روایت کرده است. همچنین دلیلی نداریم بر اینکه حدیث عباس را بخاری روایت کرده باشد. و احتمالا ابن تیمیه منظورش این باشد که این حدیث با مفهومش از روایات براء بن عازب در بخاری باشد. [۱۱۳] این حدیث از براء بن عازب سدر بخاری: ج۴، ص۳۰-۳۱ (کتاب الجهاد والسیر، باب من قاد دابة غیره) و عبارت آن چنین است: مردی به براء بن عازب گفت: آیا در حنین از پیامبر فرار کردید؟ گفت: پیامبر خدا جفرار نکرد بلکه هوازن قومی هستند بسیار ماهر در تیراندازی وما وقتی که به آنان رسیدیم به آنان حمله کردیم و آنان شکست خوردند. و مسلمانان به سوی غنایم روی آوردند و دشمن با تیر با ما رو به رو شدند. اما پیامبر جفرار نکرد من خودم پیامبر خدا را روی الاغ سفیدش دیدم که ابو سفیان افسارش را گرفته بود و پیامبر جمیگفت: من پیامبرم دروغ نیست. من پسر عبدالمطلب هستم. و این حدیث در صحیح مسلم: ج۳، ص۱۴۰۰-۱۴۰۱آمده است. و این حدیث از براء در جاهای دیگری نیز نقل شده است. در صحیح بخاری: ج۴، ص۳۲ (کتاب الجهاد والسیر، باب بغلة النبي جالبیضاء)، و ج۴، ص۴۳(کتاب الجهاد والسیر، باب من صفّ اصحابه عند الهزیمة..) و ج۴، ص۶۷ (کتاب الجهاد والسیر، باب من قال خذها و انا ابن فلان) و ج۵، ص۱۵۳ (کتاب الـمغازی، باب قول الله تعالی: ﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ...﴾و نگاه: فتح الباری: ج۸، ص۲۸-۳۲) [۱۱۴] این عبارت در حدیث عباسسدر صحیح مسلم: ج۳، ص۱۳۹۸، الـمسند (چاپ المعارف) ج۳، ص۲۰۸ آمده است. [۱۱۵] در سیرة ابن هشام: ج۲، ص۲۴۸ و در جوامع السیرة: ص۱۰۲ آمده کسی که در غزوه بواط، پیامبر جاو را خلیفه خود قرار داد، سائب بن عثمان بن مظعون بوده. اما ابن کثیر در البدایة والنهایة: ج۳، ص۲۴۶. و مقریزی در کتاب امتاع الاسماع ص۵۴ و واقدی هم میگویند: که سعد بن معاذ بوده و بعضی هم گفتهاند: سائب بن عثمان بن مظعون بوده است. [۱۱۶] در این زمینه به کتاب البدایة والنهایة: ج۳، ص۲۴۷ (وهذه غزوه بدر الاولی). و امتاع الاسماء ص ۵۴ ابن هشام مراجعه شود. [۱۱۷] در البدایة والنهایة: ج۳، ص۳۴۶، امتاع الاسماع: ص۵۵، ابن هشام: ج۲، ص۲۴۸، جوامع السیرة: ص۱۰۲ آمده که پیامبر جدرغزوه العشیره. ابا سلمه پسر عبدالاسد مخزومی را در مدینه جانشین قرار داد. [۱۱۸] و به غزوه بنیسلیم نیز مشهور است. ابن هشام در ج۳، ص۴۶. و ابن حزم در جوامع السیرة ص۱۵۲میگویند: «سباع بن عرفطه الغفاری یا ابن ام مکتوم». مقریزی در امتاع الاسماع: ص۱۰۷ میگوید: «عبدالله ابن ام مکتوم بوده». [۱۱۹] در این رابطه به کتاب: جوامع السیرة: ص۱۰۷، و ابن هشام: ج۲ص۲۶۳-۲۶۴ مراجعه شود. [۱۲۰] قسمت اول این حدیث موضوع را نیافتم اما قسمت آخر آن که: شمشیری نیست مگر ذوالفقار و جوان تنها علی است را به موضوع بودن توصیف نمودهاند و کسانی همچون ابن الجوزی در الـموضوعات: ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲. و سیوطی در اللآلی الـمصنوعة: ج۱ ص ۳۶۴-۳۶۵. و ملا علی القارئ در الاسرار الـمرفوعة ص ۳۸۴-۳۸۵ و ابن عراق الکنانی در تنزیه الشریعة ج۱ص۳۸۵ و ابن العجلونی در کشف الخفاء: ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴ راویانش را دروغگو قلم داد میکنند. [۱۲۱] این حدیث در سنن ترمذی ج۳ص۶۰-۶۱ (کتاب السیر، باب فی النفل) از ابن عباسس نقل شده و ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است. و در سنن ابن ماجه: ج۲، ص۹۳۹ (کتاب الجهاد، باب السلاح) و به تفصیل در الـمسند (چاپ المعارف) ج۴، ص۱۴۶-۱۴۷ آمده و شیخ احمد شاکر میگوید: این حدیث سندش صحیح است. و ابن کثیر در التاریخ: ج۴، ص۱۱-۱۲ از روایت بیهقی ازطریق ابن وهب از ابن ابی الزناد آنرا بسیار طولانیتر بیان داشته است. [۱۲۲] این حدیث از انس بن مالک در صحیح بخاری: ج ۵ ص۳۲ (کتاب مناقب الانصار، باب حب الانصار) و مسلم: ج۱، ص۸۵ (کتاب الایمان، باب الدلیل علی أن حب الانصار..)، الـمسند (چاپ الحلبی) ج۳، ص۱۳۰و۱۳۴و۲۴۹ آمده است. [۱۲۳] این حدیث از علی ابن ابی طالب سدر صحیح مسلم: ج۱، ص۸۶ (کتاب الایمان، باب الدلیل علی ان حب الانصار وعلی من الایمان ..) و سنن ترمذی: ج ۵، ص۳۰۶ (کتاب الـمناقب، باب مناقب علی) و سنن ابن ماجه: ج۱، ص۴۲ (الـمقدمة، باب في فضائل اصحاب رسول الله جفضل علی) و المسند ط. الـمعارف ج۲، ص۵۷. و در جاهای دیگری از المسند نیز آمده است.