امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

فصل بيستم
فضيلت محبّت علي س

فصل بيستم
فضيلت محبّت علي س

رافضی می‌گوید: يكي دیگر از آن دلايل این است که اخطب خوارزم از پیامبر جروایت نموده که فرمود: «ای علی! اگر کسی به اندازۀ مدت زمانی که نوح میان قومش بوده خدا را بندگی کند و به اندازۀ کوه احد جواهرات داشته باشد و آن را در راه خدا خرج کرده باشد و آن قدر عمرش طولانی باشد که هزار حج را با پای پياده به جاي آورد، سپس در راه خدا بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اما تو را مولای خود قرار نداده باشد؛ بوی بهشت به مشامش نمي‌رسد و هر گز داخل آن نمی‌شود».

مردی به سلمان گفت: چقدر علی را دوست داری؟ گفت: شنیدم از پیامبرخدا جفرمود: کسی که علی را دوست داشته باشد من را دوست دارد، و کسی که نسبت به علی کینه داشته باشد؛ نسبت به من کینه دارد.

و از انس نيز روایت است که گفت: پیامبر جفرمود: خداوند از نور سيماي علی هفتاد هزار فرشته آفریده که برای او و دوستدارانش تا روز قیامت طلب آمُرزش می‌کنند.

و ابن عمر می‌گوید: پیامبر جفرموده: کسی که علی را دوست داشته باشد، خداوند نماز و روزه و عبادات او را قبول می‌کند و دعایش را اجابت مي‌كند. آگاه باشید کسی که علی را دوست داشته باشد خداوند به اندازۀ هر رگ که در بدن دارد در بهشت به او شهر می‌بخشد. آگاه باشید کسی که آل‌محمد جرا دوست داشته باشد؛ از ناراحتی‌های حساب و میزان اعمال قیامت در امان خواهد بود. و کسی که بر دوستی آل محمد جبمیرد، من با همه پیامبران ضامن و پشتیبان او در بهشت خواهیم بود. و کسی که آل محمدجرا دوست نداشته باشد، درحالی زنده می‌شود که در پیشانی او نوشته شده، بی‌بهره از رحمت الهي.

و از عبدالله بن مسعود روایت شده که گفت: از پیامبر جشنیدم می‌فرمود: کسی که فکر می‌کند به من و آنچه آورده‌ام ایمان دارد؛ اگر نسبت به علی نفرت داشته باشد، دروغگو است و ایمان ندارد.

و از ابی‌برزه روایت شده که گفت: روزی در محضر پیامبر جنشسته بودیم که پیامبر جفرمود: قسم به کسی که جان من در دست اوست در روز قیامت هیچ کس قدم بر نمی‌دارد تا اینکه خداوند چهار چیز را از او نپرسد: ۱- از عمرش که چگونه آن را سپری کرده است. ۲- از جسمش که چگونه آن را فرسوده نموده است.۳- از دارائیش که چگونه آن را به دست آورده و در چه راهی آن را صرف نموده است ۴- و از دوستی ما و اهل بیت. عمر به او گفت: نشانه‌‌ی دوستی ما بعد از شما چیست؟ پیامبر جدستش را روی سر علی ابن ابی طالب – که در کنار او بود –كشيد و فرمود: نشان دوستی شما نسبت به من بعد از وفاتم دوستی این است.

و از عبدالله ابن عمر روایت است که گفت: شنیدم از پیامبر خدا جسؤال شد: در شب معراج پروردگارت با چه زبانی تو را مخاطب قرار داد؟ فرمود: پروردگارم با زبان علی مرا خطاب كرد و به من الهام نمود. عرض كردم: بار الها مرا مورد خطاب قرار داده‌ای یا علی را؟ فرمود: من همچون اشیاء نیستم، با مردم مقایسه نمی‌شوم و با اشیاء توصیف نمی‌گردم. تو را از نور خود آفریده‌ام و علی را از نور تو. به راز دلت پی بردم، در دل تو محبوب‌تر از علی نیافتم، پس به زبان او تو را مخاطب قرار دادم تا دلت آرام گیرد.

و از ابن عباس روایت شده که گفت: پیامبر جفرمود: اگر نیزارها قلم باشند و دریاها مرکب شوند و جِن‌ها شمارشگر باشند و انسان‌ها نویسنده؛ نخواهند توانست فضائل علی را بشمارند و بنویسند.

و باز او می‌گوید: پیامبر جفرمود: خداوند پاداشی را برای فضائل علی قرارداده که قابل شمارش نیست، هر کس یکی از آن فضائل را یاد کند و به آن اقرار نماید؛ خداوند تمام گناهان قبلی و بعدی او را می‌آمرزد، و هر کس یکی از فضائل او را بنویسد، تا وقتی که آن نوشته ماندگار است فرشتگان برایش طلب مغفرت می‌کنند. و کسی که یکی از فضائل او را بشنود، خداوند همه گناهانی را که به سبب گوش مرتکب شده می‌بخشايد، و کسی که کتابی را در مورد فضائل او مطالعه کند، خداوند همه گناهانی را که با چشم مرتکب شده می‌آمرزد، سپس فرمود: نگاه کردن به سيماي امیرمؤمنان علی و یاد او عبادت است. خداوند ایمان هیچ کس را نمی‌پذیرد مگر اینکه علی را ولی خود قرار دهد، و از دشمنانش بيزاري جويد.

و از حکیم بن حزام؛ از پدرش از پدر بزرگش، از پیامبر جروایت است که فرمود: مبارزه علی با عمرو ابن عبدود در روز خندق برتر است از عمل امتم تا قیامت.

و از سعد ابن ابی‌وقاص روایت است که گفت: معاویه بن ابی‌سفیان به سعد دستور داد که علی را دشنام دهد، او امتناع ورزید. معاویه گفت: چرا او را دشنام ندادی؟ گفت: پیامبر جسه نکته مهم را در مورد او فرموده که هرگز او را دشنام نمی‌دهم و اگر پیامبر یکی از آنها را در حق من می‌فرمود برایم از شتر سرخ گران‌بها‌تر بود. شنیدم که پیامبر جهنگامی که علی را در يكي از غزوه‌ها جانشین خود قرار می‌داد، علی گفت: ای پیامبر آیا من را با زنان و کودکان جا می‌گذاری؟ فرمود: آیا خشنود نمی‌شوی که تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشی، جز این که بعد از من پیامبری نخواهد آمد؟. و باز شنیدم که در روز خیبر فرمود: پرچم را به دست مردی می‌سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. گفت: مدتی بعد، پیامبر فرمود: علی را برایم صدا کنید، سپس علی آمد در حالی که چشمانش درد داشتند و کم بينا شده بودند، پیامبر جدر چشمان او تف کرد و بعد پرچم را به او سپرد که خداوند فتح را نصیب او گرداند. و این آیه نازل شد:

﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ ٦١[آل‌عمران: ۶۱] .

«بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانيد، و ما زنان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم زنان خود را فرا خوانيد، و ما خود را آماده مي‌سازيم و شما هم خود را آماده سازيد، سپس دست دعا به سوي خدا برمي‌داريم و نفرين خدا را براي دروغگويان تمنّا مي‌نمائيم».

پیامبر جعلی و فاطمه و حسن و حسین را صدا کرد و گفت: اینها اهل و خاندان من هستند.

جواب: اخطب خوارزم در این زمینه كتابي دارد که سرشار از احادیث دروغین است. و دروغ بودن آنها بر کسی که کم‌ترین شناخت را در مورد احادیث داشته باشد پوشیده نیست، چه رسد به علمای حدیث! و باید گفت که او نه اهل حدیث است و نه از کسانی است که در این زمینه مرجعيت دارد[۹۵] . و این روايات از جمله احادیثی هستند که حدیث شناسان آنها را دروغ قلمداد کرده‌اند، در حالی که این مرد مدعي است احادیثی که روایت نموده، نزد حدیث شناسان صحیح می‌باشند.

می‌گویم - از قول خودشان و از کتاب‌هايی که به آنها اعتماد دارند - چگونه چیزی را ذکر می‌کنند که بر دروغ و موضوع بودنش اتفاق دارند و در هیچ یک از کتاب‌های معتمد حدیث نقل نشده است و هیچ یک از علمای حدیث آن را صحیح ندانسته‌اند؟!.

ده حدیث اول تا آخر حدیث: «کشتن عمرو بن عبد ودّ توسط علی همه دروغ هستند»، و امّا حدیث سعد که امیر معاویه به او دستور می‌دهد دشنام دهد و او امتناع می ورزد ...تا آخرحدیث، این حدیث صحیح است و امام مسلم در صحیح خود آورده است[۹۶] و در آن سه فضیلت را برای علی بیان نموده است که نه از ویژگیهای ائمه است و نه از خصوصیات منحصر به فرد علی. چون این که می‌گوید: در يكي از غزوه‌ها او را جانشین خود نموده و علی گفت: ای پیامبر خدا مرا با زنان و کودکان جا می‌گذاری...تا آخر حدیث، از ویژگیهای علی نیست، چون در مدینه غیر از او را نیز جانشین خود نموده و جانشینی علی کامل‌تر و مهم‌تر از جانشینی دیگران نبوده است؟ چون پیامبر جدر هر غزوه‌ای مردانی را از مهاجرين و انصار در مدینه جا می‌گذاشت جز در غزوۀ تبوک که به همه مسلمانان دستور داد به جهاد بروند و هیچ کس جز سركشان و معذوران و زنان و کودکان در شهر باقي نماندند، به همین جهت علی به این جانشینی راضی نبود و گفت: آیا مرا با زنان و کودکان جا می‌گذاری و مرا با خود نمی‌بری؟ پس پیامبر جبرایش توضيح داد که ماندن در مدینه نقص و توبیخ نیست، موسی که هارون را بر قومش جانشین قرار داد به خاطر اعتماد و امانت‌داريش بود، پس تو هم همین طور نزد من امین هستی، به همین جهت تو را جانشین قرار می‌دهم با این تفاوت که موسی پیامبری را به جای خود قرار داد و به دنبال من پیامبری نخواهد بود تا او را جانشین قرار دهم. و این تشبیه در اصل جانشینی است. چون موسی، هارون را بر همه بنی‌اسرائیل جانشین قرار داد. اما پیامبر جعلی را بر تعداد کمی از مسلمانان جانشین قرار داد و اکثریت غالب مسلمانان همراه پیامبر جدر جنگ بودند و تشبیه او به هارون، بزرگتر از تشبیه ابوبکر و عمر؛ یکی به ابراهیم و عیسی و دیگری به نوح و موسی نیست؛ زیرا آن چهار نفر بزرگتر از هارون هستند، در حالی که هریک از ابوبکر و عمر را به دو نفر تشبیه نموده است، نه به یک نفر. پس تشبیه ابوبکر و عمر به آن چهار نفر بزرگتر از تشبیه علی به هارون است. چون تشبیه علی به هارون نمونه‌هایی در میان اصحاب دارد. در حالی که تشبیه آن دو نفر به پیامبران شبیه و نظیر ندارد. بنا براین جانشینی از ویژگی و خصوصیات نیست و تشبیه به پیامبر در برخی از احوال و شرايط، از خصائص و ویژگی‌ها محسوب نمی‌شود.

و در مورد جمله‌ی: پرچم را به دست کسی می‌دهم که خداوند و رسولش را دوست دارد ... تا آخر حدیث، این حدیث صحیح‌ترین حدیثی است که در مورد فضائل علی وارد شده است. صحیحین آن را نقل نموده‌اند. امّا این وصف نه مختص به أئمه است و نه به علی. چون خدا و پیامبر، هر مؤمن پرهیزکار را دوست دارند. و هر مؤمن پرهیزکاری نیز خدا و رسولش را دوست دارد. ولی این حدیث زیباترین حدیثی است که علیه نواصب، بدان استدلال می‌شود که نه علي را دوست دارند و نه مولایش قرار می‌دهند، بلکه از او بيزاري مي‌جويند. و چه بسا تکفیرش می‌کنند و او را فاسق می‌شمارند مانند خوارج. پیامبر جگواهی داده که او خدا و رسولش را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند.

اما این دلیل به نفع رافضی‌ها هم -که نصوص دال بر فضائل صحابه را مربوط به قبل از مرتد شدن آنها می‌دانند- نیست، چون خوارج و بعضی از هواپرستان مانند معتزله و بعضی از مروانیه‌ و پیروانشان که علی را ناسزا مي‌گويند و از او تنفر دارند، در بارۀ او نیز چنین می‌گویند!.

ولی این باطل است؛ زیرا چگونه ممكن است خدا و رسولش کسانی را مي‌ستايند که می‌دانند به کفر بر مي‌گردند و با آن از دنیا می‌روند؟!.

همچنین درحدیث مباهله فاطمه و حسن و حسین شریک او هستند، چنانکه در حدیث کساء آنها را شریک او قرار داده است. پس معلوم است که موضوع مختص به مردان و حتي پيشوايان نیست، بلکه شامل زنان و کودکان هم بوده است. چون حسن و حسین در وقت مباهله کوچک بودند؛ زیرا مباهله بعد از فتح مکه در سال نهم یا دهم، وقتی که گروهی از طائفۀ نجران به آنجا آمدند، روی داد و وقتی که پیامبر جوفات يافت، حسین هفت سال را تمام نکرده بود و حسن نيز حدود یک سال از او بزرگ‌تر بود. و اینکه پیامبر جآنها را خواند بخاطر این بود که او دستور داد هرکدام (از طرفین) بستگان خود را اعم از فرزندان و زنان که از لحاظ نسب به او نزدیک هستند، فراخوانند، پس هر کدام فرزندان و زنان و مردان نزدیک به خود از لحاظ نسب را فراخواندند. و آنها هم نزدیک‌ترین افراد از لحاظ نسب به پیامبر خدا جبودند. هر چند غیر از آنها هم نزد پیامبر بزرگتر بودند، اما پیامبر جدستور نداد که برترین پیروانش را برایش بخوانند، چون هدف پیامبر جاین بود که نزدیک‌ترین مردم به خود را فراخواند؛ زیرا طبیعت هر انسانی چنین است که هنگام خطر برخود و نزدیک‌ترین خویشانش ترس دارد. به همین جهت در حدیث کساء مخصوصاً به آنها توجه شده است.

و مسلّم است که دعا برای آنها و یا همدیگر را نفرین کردن عادلانه است. پس آنها هم نیاز داشتند که نزدیکترین مردم به خود را فراخوانند و از هر کس دیگری بیشتر برآنها ترس داشتند. و چه بسا انسان بیش از خود نگران فرزندانش مي‌باشد، لذا از مباهله و همدیگر را نفرین کردن، امتناع نمودند. چون می‌دانستند که ایشان بر حق است و اگر از او روی گردان شوند، نفرین خدا بر آنها و بر خویشاوندانشان محقق می‌گردد.

و اگر گفته شود: اگر صحیح است که جملات: پرچم را به کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند» و نیز «آیا خوشنود نیستی از اینکه تو به نسبت من همچون هارون به نسبت موسی باشی» و نیز حدیث: «خداوندا! اینها خاندان من هستند پلیدی را از آنها دور كن و آنها را پاک گردان» در مورد فضایل علی هستند، نه از خصوصیات او، بلکه شامل دیگران هم می‌شوند. پس چرا بعضی از اصحاب آرزو داشتند که آنها هم مشمول آن فضایل باشند. چنانکه از سعد، و عمر روایت شده است؟

جواب: اینکه در آن جملات پیامبر جبر ایمان ظاهری و باطنی علی و دوستی او نسبت به خدا و رسولش شهادت می‌دهد و وجوب دوستی و محبت مؤمنان نسبت به او را ثابت می‌کند، که این ردّی است عليه ناصبیه که معتقد به کفر و فسق او بودند، یا همچون خوارج منحرف که از عابدترین مردم بودند، چنان که پیامبر جمی‌فرماید: «هركدام از شما نماز و روزه و قرائت خود را در مقايسه با آن‌ها تحقير مي‌كند. قرآن می‌خوانند ولي از گلویشان عبور نمي‌كند، از اسلام خارج می‌شوند همچنان که تیر از کمان خارج مي‌گردد، رها می‌شود. و هر جا به آنان برخورد کردید آنها را بکشید»[۹۷] .

بله! آنها علی را تکفیر نمودند و خونش را مباح می‌دانستند، به همین جهت در نهایت ابن‌ملجم مرادی که یکی از آنها بود او را به قتل رساند. با وجود اینکه از عابد‌ترین مردم بود!.

در واقع نیاز علماء و اهل سنت به اثبات ایمان علی و عدالت و تدیّن او جهت رد بر آنها بیشتر از نیازشان به مناظره با تشیع است، زیرا آنها راستگوتر و دیندارتر هستند وشبهه‌ای که آنها به آن استدلال می‌کنند خطرناک‌تر از شبهه‌ای است که تشیع به آن استدلال می‌کنند. همچنان که مسلمانان در رابطه با حضرت مسیح نیازمند مناظره با یهود و نصرانيان هستند تا او را از لوث تهمت‌هايی که به او نسبت می‌دهند- مانند: نسبت ولد زنا، از جانب يهود و نسبت دادن الوهیت از جانب نصرانیها- پاک دارند و مبراء گردانند. مسلّم است که منازعه و اختلاف با یهودیان مهم‌تر و خطرناک‌تر از اختلاف با مسیحیان است. یهودیان اشکالاتی بر مسیح وارد می‌کنند که مسیحیان توان جواب دادن و ردّ آنها را ندارند، بلکه این مسلمانان هستند که از آنها دفاع می‌کنند و شبهه را رد مي‌كنند. مسیحیان هم خود اشکالاتی دارند که نمی‌توانند آنها را حل و فصل کنند، بلکه اهل سنت برایشان حل و فصل می‌کنند. همچنانکه بر شیعه‌ اشکالاتی وارد است که خود نمی‌توانند در مورد آنها پاسخ دهند، بلکه اهل سنت جواب می‌دهند، پس این احادیث صحیح که ایمان ظاهری و باطنی علی را ثابت می‌کنند؛ در واقع ردی است بر آنها- اگر چه آن روایات از خصوصیات او نبوده‌اند – همچون نصوصي که بر ایمان ظاهری و باطنی اهل بدر و (بیعت رضوان) دلالت دارند، که ردی بر شیعه و خوارج می‌باشند، چون آنها در این موضوع اختلاف دارند. هر چند چیزی که به آن استدلال می‌کنند از ویژگی‌های هیچ یک از آنها نیست. و هنگامی که پیامبر جبرای یک نفر شهادت دهد، یا در حق او دعا کند، بیشتر مردم آرزو مي‌كنند که برای آنها هم، چنین شهادت یا دعایي از جانب پیامبر جابراز شود. اگر چه در واقع پیامبر جبرای تعداد زیادی از مردم شهادت داده و دعا كرده است. و مشخص کردن خصوصیتی برای کسی از جانب پیامبر جاز بزرگترین فضائل و صفات بارز آن شخص به شمار می‌آید، مانند وعدۀ بهشت برای ثابت ابن قیس ابن شمّاس[۹۸] و عبدالله بن سلام[۹۹] و غیره. و همچون گواهی پیامبرجدر رابطه با محبت خدا و پیامبرش برای عبدالله بن حمار، که به سبب باده‌گساري حد شرعي را بر او اجرا کردند. اگر چه برای کسانی بزرگتر از او نیز به آن شهادت داده است. و همچون گواهی پیامبر جبرای عمرو بن تغلب به بی‌نیازی و داشتن خیر زیاد در دل او. به همین جهت پیامبر جدر یکی از جنگ‌ها، از غنیمتی که به دست آورده بودند چیزی به او نداد. و پیامبر در حدیثی فرمود: من به مردانی می‌بخشم و مردانی را محروم می‌کنم و آن کس که محرومش می‌کنم نزد من محبوب‌تر از آن است که به او مي‌بخشم، به کسانی می‌بخشم که در دلشان بی‌تابی و دل واپسی هست و کسانی را به آنچه از غنا و بی‌نیازی و خیر زیاد که در دل دارند، می‌سپارم که عمروبن تغلب یکی از آنهاست[۱۰۰] .

و در حدیث صحیح آمده که پیامبر جوقتی که بر مرده‌ای نماز ‌خواند فرمود: پروردگارا! این مرده را ببخشاي و از گناهانش درگذر و به او رحم فرما و او را نجات ده، و منزلش را گرامی‌دار و جایش را گشاد کن، و او را با آب برف و باران و تگرگ بشوي، و او را از لغزشها و گناهانش پاک گردان چنانکه جامۀ سفید از لکه و آلودگی پاک می‌شود و منزلي بهتر از منزل اين دنيايش را به او عطا کن، و همسری بهتر از همسرش را به همدم او كن و او را از عذاب آتش دور گردان و قبرش را گشاد و نورانی ساز. عوف بن مالک گفت: آرزو داشتم که من آن مرده می‌بودم[۱۰۱] . و این دعا مختص به آن مرده نبوده است.

* * *

[۹۵] استاد محب الدین الخطیب در تعلیقش بر کتاب «منهاج الاعتدال» ص۳۱۲ می‌گوید: اخطب خوارزم ادیبی فرهیخته و زبر دست و از شاگردان زمخشری است، نامش الموفق بن احمد بن اسحاق متولد ۴۸۶و متوفی ۵۶۸ هـ. می‌باشد. شرح حالش در کتاب «بغیة الوعاة» ص ۴۰۱ و «روضات الجنات» چاپ دوم ص ۷۲۲ و نیز در جاهای دیگر آمده و کتابی که این خبر دروغ را بر پیامبر بافته نامش «مناقب اهل البیت» است. به شرح حال ابی المؤید الموفق بن احمد المکی الخوارزمی در الاعلام: ج۸، ص۲۸۹ مراجعه شود. زرکلی می‌گوید: کتابش به نام «مناقب امیر الـمؤمنین علی بن ابی طالب» چاپ شده است. [۹۶] مسلم: ج۴، ص۱۸۷۱. [۹۷] آنچه ابن تیمیه /در اینجا آورده است قسمتی از حدیثی است-البته بااختلافی که در کلمات و جملات آن وجود دارد- از علی و ابو سعید خدری و جابر بن عبدالله شکه در صحیح بخاری: ج۴، ص۲۰۰-۲۰۱ (کتاب الـمناقب، باب علامات النبوة) و صحیح مسلم: ج۲، ص۷۴۰-۷۴۷ (کتاب الزکات، باب التحریض علی قتل الخوارج) و جامع الاصول لابن الاثیر: ج۱، ص۴۳۶-۴۴۰، و سنن ابی‌داود: ج۴، ص۳۳۶ (کتاب السنة، باب في قتال الخوارج) و سنن ابن ماجه: ج۱، ص۶۰-۶۱ (الـمقدمة، باب في ذکر الخوارج)؛ و الـمسند (چاپ الحلبی) ج۳ص۶۵،۶۸،۷۳،۳۵۳،۳۵۴،۳۵۵ آمده است. [۹۸] این حدیث از انس ابن مالک س در :صحیح مسلم ج ۱ص۱۱۰ (کتاب الإیمان، باب مخافة الـمؤمن أن یحبط عمله) آمده که وقتی آیه‌ی: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ[الحجرات: ۲] . «ای کسانی که ایمان آورده اید صدای خود را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» نازل شد ثابت ابن قیس غمگین شد و خود را از پیامبر پنهان کرد و سخنی گفت که آخرش چنین است: و من از دوزخیانم، سعید ابن معاذ جریان را برای پیامبر جبیان کرد .پیامبر جفرمود: :بلکه او از بهشتیان است. این حدیث در المسند (چاپ الحلبی) ج۳، ص ۱۳۷،۱۴۵-۱۴۶،۲۸۷ نیز آمده است. [۹۹] امام بخاری در جلد ۵ ص۳۷-۳۸ (کتاب مناقب الانصار، باب مناقب عبدالله ابن سلام س، و مسلم در ج۴ ص۱۹۳۰-۱۹۳۲ (کتاب فضائل صحابة، باب من فضائل عبدالله ابن سلام س) این حدیث را از سعد ابن ابی وقاص روایت می‌کند که درآن آمده -این روایت بخاری است- نشنیده‌ام پیامبر جبه کسی که روی زمین راه می‌رود بگوید: او از اهل بهشت است جز در مورد عبدالله ابن سلام، چنانچه در حدیث دیگر روایت نموده‌اند از قیس ابن عباده که او در مجلس قومی بوده که سعد ابن مالک و عبدالله ابن عمر در میان آنان بودند، که عبدالله ابن سلام از آنجا می‌گذرد. آن قوم گفتند: این مرد از اهل بهشت است قیس در مورد او سؤال کرد؟ پس عبدالله ابن سلام بیان کرد که او خوابی دیده و برای پیامبر بازگو نموده و پیامبر نیز تعبیر نموده که در آخر سخنش چنین آمده: اما عروه پیوند استوار اسلام است، و تا هنگام مرگ به آن متمسک باقی خواهی ماند. ۳- این حدیث از عمربن الخطاب سدر بخاری ج۸ ص۱۵۸(کتاب الحدود، باب ما یکره من لعن شارب الخمر و انه لیس بخارج من النار) آمده است. [۱۰۰] این حدیث با اندک اختلافی که در الفاظ و جملات آن وجود دارد-از عمرو بن تغلب س در: البخاری ج۲، ص۱۰-۱۱ (کتاب الجمعة، باب من قال في الخطبة بعد الثناء: اما بعد)؛ و ج۹، ص۱۵۶ (کتاب التوحید، باب قول الله تعالی: ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩: انسان بی‌تاب و نا آرام آفریده شده است، و المسند (چاپ الحلبی) ج۵، ص۶۹. [۱۰۱] این حدیث با اختلافی که در الفاظ آن وجود دارد از عوف بن مالک سدر: صحیح مسلم: ج۲، ص۶۶۲-۶۶۳ (کتاب الجنائز، باب الدعاء للمیت في الصلاة)، و سنن النسائی: ج۱، ص۴۶ (کتاب الطهارة، باب الوضوء بماء البرد) و ج۴، ص۵۹-۶۰ (کتاب الجنائز، باب للدعاء) و الـمسند (چاپ الحلبی) ج۶، ص۲۳ آمده است.