امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

از چند نظر می‌توان به این استدلال پاسخ گفت:

از چند نظر می‌توان به این استدلال پاسخ گفت:

نخست: اینکه برای استدلال به حدیث، لازم است صحت آن بیان شود، چون این حدیث در هیچ یک از کتاب‌های معتبری که قابل حجت باشد نیامده است، و هیچ یک از امامان حدیث آن را صحیح ندانسته است.

اینکه می‌گویند: جمهور آن را روایت کرده است. اگر مقصودش علمای حدیث است مثل: کتاب بخاری و مسلم و مانند آنها كه گفته باشند صحیح است، این دروغی است که برآنها بسته‌اند. و باز هم اگر مقصود از آن فضائل روایت‌های المغازلی، ابی نعیم و خطیب و مانند آنها باشد، و یا اینکه روایاتی باشد که در کتب فضائل روایت شده، به اتفاق اهل علم این گفته در مسایل فروع حجت نیست، چه رسد به مسأله امامت که به اصول ارتباط دارد‍؟!.

دوّم: به اتفاق اهل علم حدیث، این حدیث موضوع و دروغ است[۳۳] قبلاً کلام ابن حزم گذشت که گفت سائر این احادیث موضوع است، هر کس که کمترین آگاهی به احادیث داشته باشد می‌داند که این روایات چگونه نقل و روایت شده‌اند.

به حقیقت این گفته ابن حزم درست است، واقعاً كسي كه كمترين شناختي در بارۀ حديث صحيح و ضعيف داشته باشد مي‌داند كه اين روايت و امثال آن ضعیف و بلکه موضوع و دروغ است. به همین دلیل هیچ یک از اهل حدیث آن را در کتب معتبر نیاورده است، تنها کسانی آن را در کتاب‌هایی که همه نوع حديث را از درست و نادرست در آنها جمع کرده‌اند. آن کتاب‌هایی که هر عالمي می‌داند در آن کتابها بسیاری از روایت‌های دروغ نیز موجود می‌باشد مثل بسیاری از کتاب‌های تفسیر، مانند: تفسیر ثعلبی و واحدی و غیره و آن کتاب‌هایی که در باب فضایل نوشته شده‌اند و مملوء از ضعيف و درست هستند، بویژه خطیب خوارزم که بيش از همه مردم روايات دروغ را روايت كرده است و نه او و نه مغازلی از اهل علم حدیث نیستند.

أبوالفرج ابن جوزی آنگاه این حدیث[۳۴] را از طریق محمد بن سهل بن أيوب، از عمّار بن رجاء، از عبيد الله بن موسى، از مطر بن ميمون الإسكاف، از أنس([۳۵] ) روایت نموده كه پيامبر جفرمود: «إن أخي ووزيري وخليفتي من أهلي، وخير من أترك بعدي، يقضي دَيْني، وينجز موعدي: عليّ بن أبي طالب»([۳۶] ). يعني: «همانا برادر و وزير و جانشينم از اهل من و بهترين كسي از خود جا گذاشته‌ام، كسي كه قرض‌هايم را پرداخت مي‌كند و وعده‌هايم را عملي مي‌كند، كه علي بين ابي‌طالب است».

گفته: این حدیث موضوع و ساختگي است. ابن حبان گفته: مطر بن میمون احادیث موضوع را از طریق افراد موثق روایت می‌کرده است. پس درست نیست که از او احادیث روایت شود.

باز هم از طریق احمد بن عدی شبيه این لفظ را روایت نموده است كه مدار روايتش عبیدالله بن موسی است از مطر بن میمون، كه عبیدالله بن موسی در واقع صادق است و بخاری از او روایت کرده است امّا به تشیّع معروف است از جهت شیعه‌گری از روایان غير معتبر آنچه که موافق ميل او بوده روایت کرده است همان‌گونه که از مطر بن میمون این را روایت کرده که دروغ است در حالیکه می‌دانسته دروغ است، امّا بخاطر هوا و تعصب از کذب آن بحث نکرده است، ولي اگر تحقيق می‌کرد برایش آشکار می‌شد که این حدیث دروغ است، با توجه به لفظی که آن محدثان روایت کرده‌اند در آن لفظ «خلیفتی من بعدی» نیست، بلکه با لفظ «خلیفتی في أهلی» که خلافت خاص است روایت کرده و آورده‌اند.

امّا آن لفظ آخر که ابن‌عدی روایت کرده گفته:[۳۷] «حدثنا ابن أبي سفيان[۳۸] ، حدثنا عدي[۳۹] بن سهل، حدثنا عبيد الله بن موسى، حدثنا مطر[۴۰] ، عن أنس قال: قال رسول الله ج: عليّ أخي و صاحبي وابن عمي وخير من أترك من بعدي[۴۱] ، يقضي دَيْني وينجز موعدي»[۴۲] .

بدون شک مطر بن میمون بسیار دروغگو است، هیچ‌کس از علمای کوفه از او روایت نکرده است، با توجه به روایتش از أنس، یحیی بن سعید قطّان، وکیع، أبومعایه، أبونعیم، یحیی بن آدم و امثال آنها، و بسیار دیگر از افراد شیعه که در کوفه بودند از او روایت نکرده‌اند، با توجه به این که بسیاری از عوام شیعه علی را بر عثمان فضل می‌دادند. امّا اهل کتب سته حدیثش را آورده‌اند، حتی ترمذی و ابن ماجه هم از افراد ضعیف روایت کرده‌اند نه از او.

و تنها عبیدالله بن موسی از او روایت کرده، چون عبیدالله از اهل هوا بوده و به تشيّع تمايل داشته است و به همین خاطر از این و از آن هر چند که بسیار دروغگو باشند روایت کرده است. و به همین دلیل احمد از عبیدالله بن موسی ننوشته است، به عکس عبدالرزاق. احمد ذکر کرده است که عبیدالله[۴۳] هر چه که نزد او بود آشکار کرده است به عكس عبدالرزاق.

و از جملۀ آنچه که مطر به دروغ گفته این حدیثی است که ابوبکر خطیب در تاریخش از حدیث عبید الله بن موسی، از مطر از أنس روایت کرده و گفته: نزد پیامبر جبودم علی را رو به خود ديد و فرمود: «من و این حجت خدا در روز قیامت بر أمتم هستیم». ابن جوزی گفته:[۴۴] این حدیث موضوع و ساختگي است و مطر متهم به جعل آن است. ابو حاتم گفته: مطر حدیث موضوع را از طریق افراد معتبر روایت می‌کند، پس درست نیست از او روایت شود.

سوّم: اين که علی قرض پیامبر جرا پس نداده است، بلکه در صحیح آمده که پیامبر جدر حالی وفات يافت که زره‌اش را نزد یک یهودی در مقابل سی وسق از جو که برای خانواده‌اش از او خریده بود به رهن گذاشته بود[۴۵] .

جز این قرض دیگری بر پیامبر جنبوده است و آن هم زره‌اش را به عنوان رهن نزد آن یهودی گذاشته است. و در صحیح از پیامبر جآمده که فرموده: ارث من تقسیم نمی‌شود، بعد از نفقۀ همسرانم و كرايۀ خدمتکاران، بقيۀ آن صدقه باشد[۴۶] .

اگر قرضي بر او می‌بود از ارثش پرداخت می‌شد، در حالی که قرض مقدم بر صدقه است، همان‌گونه که این در حدیث صحیح ثابت شده است.

* * *

[۳۳] برای تفصیل به: الفوائد الـمجموعة للشوكانی: ص۳۴۶، تنـزیه الشریعة ۱/۳۵۳ مراجعه نمائید. [۳۴] در: ۱/۳۴۷. [۳۵] الـموضوعات: از أنس بن مالک. [۳۶] الـموضوعات: وعودی علی بن أبی طالب س، وحدیث در «اللآلئ الـمصنوعة» ۱/۳۲۶ وارد شده است. [۳۷] در الـموضوعات لابن الجوزی: ۱/۳۷۸ . [۳۸] الـموضوعات:إسماعیل بن أحمد از ابن أبی سفیان گفت ... [۳۹] الـموضوعات: علی... [۴۰] الـموضوعات: مطر الإسكاف. [۴۱] الـموضوعات: من أترك بعدی. [۴۲] ابن جوزی بعد از آن گفته: این حدیث درست نیست: مطر بن میمون متهم است، ابن حبان گفت: موضوعات را از طریق اثبات روایت كرده، پس درست نیست كه از او روایت شود. [۴۳] عبید الله بن موسى عبسی كوفی. ذهبی در میزان الاعتدال: ۳/۱۶ گفته: شیخ بخاری، خودش معتبر است اما شیعۀ محترق است، در سال ۲۱۳ فوت كرده است. [۴۴] در موضوعات: ۱/۳۸۳. [۴۵] حدیث از عائشه لدر: البخاری ۴/۱۴۱ كتاب الجهاد والسیر، باب ما قیل في درع النبی..) و نص آن این است كه پیامبر جدر حالی فوت کرد که زره اش را نزد یک یهودی در مقابل سی وسق از جو به رهن گذاشته بود، با توجه به اختلاف الفاظ در: بخاری ۶/۱۵ (كتاب الـمغازی، باب حدثنا قبیصة). وجاء الحديث بمعناه ومع اختلاف في الألفاظ عن ابن عباس وأنس وأسماء بنت يزيد ش:سنن ترمذی: ۲/۳۴۴ (كتاب البیوع، باب ما جاء في الرخصة فی الشراء إلى أجل). سنن النسائی: ۷/۲۶۷ (كتاب البیوع، باب مبایعة أهل الكتاب)، سنن ابن ماجه: ۲/۸۱۵ (كتاب الرهون، باب حدثنا أبو بكر بن أبی شیبة)، المسند (ط. المعارف) الأرقام ۲۱۰۹، ۲۷۲۴، ۲۷۴۳، ۳۴۰۹، (ط. الحلبی) ۳/۱۰۲، ۶/۴۵۳، ۴۵۷ . [۴۶] حدیث از ابی هریره سدر: بخاری ۴/۱۲ (كتاب الوصایا، باب نفقة القیم للوقف)، مسلم ۳/۱۳۸۲ (كتاب الجهاد والسیر، باب قول النبی ج: لا نورث...)، سنن أبی داود ۳/۱۹۸ (كتاب الخراج والإمارة والفیء، باب في صفایا رسول الله جمن الأموال)، الـموطأ ۲/۹۹۳ (كتاب الكلام، باب ما جاء في تركة النبی ج، الـمسند (ط. المعارف) ۱۳/۲۵-۲۶، ۱۷/۵۳ (ط. الحلبی) ۲/۴۶۴ .