این ادعا را نیز میتوان به این نحو پاسخ گفت:
پاسخ اول: صحت روایت باید بررسی شود و صرف نسبت دادن آن به ابونعیم به اتفاق علماء حجت محسوب نمیشود. و ابونعیم کتابی مشهور در فضائل صحابه[۲۱۳] دارد. قسمتی از فضائل را در ابتدای کتاب «حُلیه» آورده است که اساس و ستون بنای شیعه را در هم میریزد و اگر آنچه وی روایت کرده برای آنها غیر قابل اعتماد است در آن صورت آنچه آنها روایت کردهاند را به اهل علم حدیث و روشهایی که صدق و کذب حدیث به وسیلۀ آن معلوم میشود ارجاع میدهیم، با این توضیح که در سند و رجال آنها دقت کرده و معتمد بودن یا نبودن آن را بررسی میکنیم، به شواهد حدیث توجه میکنیم تا آنچه بر صدق و کذب بودن آن دلالت میکند معلوم گردد و از نظر ما تفاوتی نيست که در فضائل علی باشد یا غیر علی. آنچه صدق آن ثابت شود آن را تصدیق و آنچه کذب آن معلوم گردد آن را تکذیب میکنیم. ما سخن راست میگوییم و سخن راست دیگران را نیز تصدیق میکنیم، نه دروغ میگوییم و نه سخن راست دیگران را تکذیب میکنیم. و این در میان امامان اهل سنت معروف است، ولی هر کس بر خدا دروغ بندد و حق را تکذیب کند، بر ماست که او را در دروغی که مرتکب شده و حقی که تکذیب کرده، تکذیب کنیم. مثل پیروان مسیلمه کذاب که آنچه را پیامبر جآورده بود تکذیب کردند؛ همان چیزی که مؤمنان و خصوصاً ابوبکر صدیق آن را تصدیق کرده و از آن تبعیت نمودند.
پاسخ دوم: بنابراین باید گفت: حدیث مورد بحث به اتفاق علمای حدیث دروغ و ساختگی است. این روايت -و امثال آن- را که به دروغ بودنش قطع و یقین داریم، گواهی میدهیم که دروغ و ساختگی است و -سوگند به خدایی که معبود بر حقی جز او نیست- با علم ضروریی که در دلهای ماست میدانیم و براي ما قابل رد کردن نيست كه این روايت دروغ بوده و ابوهریره چنین چیزی را نگفته است و همچنین در مورد امثال اين حدیث که در بارۀ آنها چنین نظری داریم.
پاسخ سوم: خداوند میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٣﴾[الأنفال: ۶۲-۶۳] .
«خداوند همان ذاتی است که تو را (پیامبر ج) به یاری خود و مؤمنان تأیید نمود و بین دلهای مؤمنان الفت ایجاد کرد که اگر تو ای پیامبر ج، آنچه در زمین است همه را یکجا جمع میکردی تا بین دلهای آنان الفت ایجاد کنی نمیتوانستی ولی خداوند در دلهای آنان الفت ایجاد کرد، چرا كه او عزيز و حكيم است».
این نص بیانگر آن است که مؤمنین متشكل از افرادي هستند که بین دلهای آنها الفت ایجاد شده است، در حالی که علی یکی از آنهاست و دلهای فراوانی ندارد تا بین آنها الفت ایجاد شود. و مؤمنین با صیغۀ جمع آمده است و این نص صريح است و اين احتمال را برنميدارد که مقصود فرد معین باشد، پس چگونه میتوان گفت: که مراد فقط علی است؟!.
پاسخ چهارم: باید گفت به طور ضروری و تواتر معلوم است که به پا داشتن دین پیامبر جفقط با موافقت علی نبوده است؛ زیرا علی یکی از کسانی بود که اسلام آورد و اسلام در ابتداء ضعیف بود و اگر خداوند دیگران را به ایمان و هجرت و نصرت هدایت نمیکرد، فقط با علی تأیید و نصرت حاصل نمیشد و ایمان مردم و هجرت و نصرت آنها با دست علی نبوده است.
علی نه در مکه و نه در مدینه به منظور دعوت مردم به ایمان از سوی پیامبر جمنتصب و گماشته نشده بود همان گونه که ابوبکر به این کار گماشته شده بود. روایت نشده که فردی از پیشگامان نخستین چه مهاجرین و چه انصار به دست علی اسلام آورده باشد و حتی فردی از اصحاب را نمیشناسیم که بر دست علی اسلام آورده باشد. و هنگامی که پیامبر جاو را به یمن فرستاد اگر عدهای توسط او اسلام آورده باشند و اگر چنین چیزی نیز واقع شده است آنها از اصحاب پیامبر جنبودند در حالی که بزرگان اسلام به دست ابوبکر اسلام آوردند. علی مشرکین را دعوت نمیداد و با آنها به گفتگو و مناظره نمیپرداخت آنگونه که ابوبکر آنها را به اسلام دعوت داده و با آنها مناظره میکرد. و همچنین مشرکین آن گونه که از ابوبکر و عمر بيم و هراس داشتند از علی نمیترسيدند.
در کتب صحیح و مسانید و مغازی ثابت شده و مورد اتفاق علماست که در روز جنگ اُحد که مسلمانان دچار شکست شدند؛ ابوسفیان از کوه بالا رفته گفت: آیا محمد جدر میان شماست؟ آیا محمد جدر میان شماست؟ پیامبر جفرمودند: جوابش ندهید. دوبار گفت: آیا در میان شما ابن ابیقحافه است؟ دوباره تکرار کرد پیامبر جفرمودند: جوابش ندهید.
سپس گفت: آیا ابن خطاب در میان شماست؟ پیامبر جفرمود: جوابش ندهید. ابوسفیان به یاران خود گفت: آیا نبودن اینها برای شما کافی نیست؟ عمر فاروق سنتوانست خود را کنترل کند و گفت: دروغ میگویی دشمن خدا. کسانی که برشمردی همه زندهاند. و همان کسانی که تو از آنها بدت ميآيد زندهاند. ابوسفیان گفت: شكست ما در بدر به اين شكست شما. عمر سگفت: برابر نیست؛ زیرا کشتههای ما به بهشت و کشتههای شما در جهنم هستند. سپس ابوسفیان شروع به رجز خواندن کرد و گفت:
اُعـــل هـبـل... اُعــل هبــــل
سرفراز باد هبل، سرفراز!. پیامبر جفرمودند: آیا به او پاسخ نمیدهید؟ اصحاب گفتند: چه بگوییم: ای رسول خدا؟ فرمود: بگویید خداوند بالاتر و ارجمندتر است. ابوسفیان گفت: عزی از آن ماست و شما عُزّي ندارید. پیامبر جفرمودند: آیا به او جواب نمیدهید؟ اصحاب گفتند: چه جواب دهیم؟ فرمود: بگویید خداوند یار و یاور ماست و شما یار و یاوری ندارید. ابوسفیان گفت: در ميان کشتهگان برخی را مثله خواهيد يافت من به آن دستور ندادهام و نه از آن ناراحت هستم[۲۱۴] .
اين لشكر مشرکین بود كه در آن موقع فقط از پیامبر جو عمر و ابوبکر می پرسید. اگر مشرکین از علی یا عثمان یا طلحه و زبیر یا افرادی نظیر آنها میترسیدند، یا اینکه تأیید و تقويت پیامبر جاز طریق این افراد بود همان گونه که با ابوبکر و عمر تأیید شد، چنانچه از ابوبکر و عمر جويا شدند آنها را نیز جويا ميشدند؛ زیرا مقتضای درخواست آنها موجود بود. وقایعی هم در میان نبود و با وجود قدرت و انگیزه و نبودن هر گونه مانع وجود فعل تحقق مییافت.
پاسخ پنجم: هر اثر نیکی که علی در اسلام از خود به جای گذاشته، دیگر اصحاب نیز نظیر آن را به جای گذاشتهاند و حتی برخی، آثاری بیشتر از علی از خود به جای گذاشتند. و این مطلب برای کسی که از سیرۀ صحیح ثابت آگاهی دارد معلوم و واضح است. ولی کسی که روایات و احادیث دروغگویان و رجال را دستمایۀ خود قرار دهد، باب دروغ نیز باز میشود و این دروغها از نوع دروغ بستن به خداست که در آیه ۶۸ سورۀ عنکبوت گذشت.
مجموع غزوههاي که در آنها جنگ با پیامبر جبود نُه غزوه بود، و کل غزوات به بیست و چند غزوه رسید، ولی لشکرکشیها به قولی بالغ بر هفتادمورد بوده است[۲۱۵] .
و مجموع كشتههاي كفار در غزوات حدود هزار نفر يا كمتر يا بيشتر بوده است که از این تعداد یک دهم و حتی نصف یک دهم توسط علی به قتل نرسیدند، و او در اکثر لشکرکشیها (سریهها) نیز حضور نداشت و بعد از پیامبر جعلی و طلحه و زبیر در هیچ کدام از فتوحات حضور نيافتند مگر اینکه با عمر سبه شام خارج شده باشند. و اما زبیر در فتح مصر حاضر بود و سعد نیز در فتح قادسیه حضور داشت و ابوعبیده در فتح شام. با چنین وضعیتی چگونه تأیید پیامبر جفقط با یک نفر از صحابه صورت گرفته باشد و دیگران نقشی نداشته باشند؟! و کجاست تأیید پیامبر جتوسط تمام مؤمنین، از پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و کسانی که زیر درخت رضوان با ایشان بیعت کردند و همچنین كساني که به نیکویی از آنها تبعیت و پیروی کردند؟ مسلمانان در جنگ بدر سیصد و سیزده نفر و در جنگ احد هفتصد نفر و در جنگ خندق بیش از هزار نفر یا نزدیک به آن بودند و در بیعت رضوان هزار و چهار صد تن و هم آنها در فتح خیبر حاضر شدند. و در روز فتح مکه ده هزار نفر و در جنگ حنین دوازده هزار نفر بودند که از این تعداد ده هزار نفر شرکتکننده در فتح مکه و دو هزار نفر هم از آزاد شدههاي فتح مکه به آنها پیوستند.
در جنگ تبوک شركتكنندگان خیلی زیاد و حتی بیش از سی هزار نفر بودهاند، و اما در حجةالوداع کسانی با پیامبر جکسانی که با پیامبر شریک شده بودند از شمارش بیرون بودهاند و در دوران پیامبر جتعداد کثیری او را دیده و از زمرۀ اصحاب ایشان بودند که خداوند، پیامبر را به وسیلهی آنها یاری کرد و اینها مؤمنانی بودند که خداوند به وسیلۀ آنها پیامبرش را تأیید کرد. و حتی هر کس که ایمان آورد و تلاش کند تا روز قیامت مشمول این معنا میشود.
* * *
[۲۱۳] ابوعبدالرحمن میگوید: او کتابی به نام معرفة الصحابه دارد که در۳ جلد به تحقیق دکتر محمد راضی بن حاج عثمان، در مکتبة الدار – مدینه منوره به سال ۱۴۰۸ ه به چاپ رسیده است. [۲۱۴] این حدیث از روایت براء بن عازب سدر صحیح بخاری: ۴/۶۵-۶۶، کتاب الجهاد السیر، باب یکره من التنازع و الاختلاف في الحرب: ۵/۹۴، کتاب الـمغازی، باب غزوۀ احد، و مسند امام احمد چاپ حلبی (۴/۲۹۳) روایت شده است. ولی در مسلم این حدیث را نیافتم و در جامع الأصول ابن اثیر (۹/۱۷۶-۱۷۸) آمده است. [۲۱۵] برای تعداد غزوات پیامبر جو گروههایی نظامی که اعزام کرده اند به این کتابها مراجعه کنید: زاد المعاد (۱/۱۲۹-۱۳۰)، جوامع السیرة (ص ۱۶-۲۱)، صحیح مسلم (۳/۱۴۴۷-۱۴۴۸)، کتاب الجهاد والسیرة باب غزوات النبی ج.