امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

از چند نظر می‌توان به این ادعا پاسخ گفت:

از چند نظر می‌توان به این ادعا پاسخ گفت:

نخست اين‌كه از شما مي‌خواهيم همان‌گونه که قبلاً گفتیم صحت حدیث را اثبات كنيد؛ زیرا سخن بدون علم طبق نص قرآن و اجماع حرام است. خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ[الإسراء: ۳۶] .

«در آنچه بدان علم نداری پیروی مکن».

و فرموده است:

﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣[الأعراف: ۳۳] .

«بگو خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار را چه آشکارا انجام گیرد، چه پوشیده. و بزهکاری و ستمکاری را که به هیچ وجه درست نیست و اینکه چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهان واضح که از سوی خدا آمده باشد و به خداوند گفته‌ای نسبت دهید که نمی‌دانید».

(چیزی در خصوص خداوند بگوئید که بدان علم ندارید).

و فرموده است:

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِيمَا لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٦٦[آل‌عمران: ۶۶] .

«هان! شما گروه (یهود و نصاری) دربارۀ چیزی که آگاهی و اطلاع دارید مجادله و مناظره کردید ولی چرا دربارۀ چیزی که اطلاع و آگاهی از آن ندارید مجادله و مناظره می‌کنید، و الله می‌داند و شما نمی‌دانید».

و فرموده است:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيۡطَٰنٖ مَّرِيدٖ ٣[الحج: ۳] .

«از مردم کسانی هستند که بدون علم دربارۀ خداوند مجادله می‌کنند».

همچنین می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ ٣٥[غافر: ۳۵] .

«همانها که در آیات خدا بی‌آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به مجادله برمی‌خیزند؛ (این کارشان) خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده‌اند به بار می‌آورد؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبر جباری مهر می‌نهد!».

و سلطان همان حجت و دلیلی است که از جانب خداوند برای انسان‌ها آمده است، همان‌گونه که خداوند می‌فرماید:

﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُواْ بِهِۦ يُشۡرِكُونَ ٣٥[الروم: ۳۵] .

«آیا بدانچه برای خداوند شریک می‌ورزند سلطانی از جانب خود بر آنها نازل کردیم؟».

و می‌فرماید:

﴿أَمۡ لَكُمۡ سُلۡطَٰنٞ مُّبِينٞ ١٥٦ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٥٧[الصافات: ۱۵۶-۱۵۷] .

«آیا برهانی روشن دارید؟ پس اگر راستگو هستید کتابتان را (که آن سلطان مبین در آن است) بیاورید».

و می‌فرماید:

﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰن[النجم: ۲۳] .

«اینها فقط نام‌هایست که شما و پدرانتان بر آنها نهاده‌اند خداوند دلیلی برآنها نفرستاده است».

پس پیامبران هر چيزي را از جانب خداوند آورده‌اند سلطان است، قرآن و سنت صحیح سلطان است. ليكن معروف نيست پیامبر جاز جانب خداوند چيزي را آورده باشد جز با نقل صادق و درست از جانب خداوند متعال، پس هر کس که قصد استدلال به روایتی از پیامبر جرا دارد قبل از آنکه به مدلول آن معتقد شود و بدان استدلال نماید، بايد صحت نقل نزد وی معلوم گردد. و اگر علیه شخصی به آن احتجاج نمود، بر او واجب است صحت آن را نیز بیان کند، در غیر این صورت سخن و استدلال بدون علم را به زبان آورده است. وقتی معلوم گشت که در کتاب‌های تألیف شده در خصوص فضائل، دروغ نیز وجود دارد، در آن صورت اعتماد به صرف آنچه در آنهاست مثل استشهاد به شهادت فرد فاسق است، که ممکن است با بررسی، تصدیق یا تکذیب شود. و اگر کذب آنچه در آنهاست معلوم نگشت مادامی که مورد اعتماد بودن راویان آن برای ما معلوم نشود مفيد علم نيست.

بين ما و پیامبر جصدها سال فاصله افتاده است و ما به بداهت می‌دانیم آنچه مردم از پیامبر جو غیر ایشان روایت کرده‌اند، می‌توانند هم دروغ باشند و هم راست. از پیامبر جروایت شده است که بر من دروغ خواهند بست اگر این حدیث صحیح باشد پس به ناچار دروغ بر پیامبر جبسته شده و اگر این حدیث درست نباشد، خود همين روايت گواه بر دروغ بستن به پیامبر جاست. بدین ترتیب هنگامی که در مسائل فرعی جایز نیست قبل از آنکه صحت حديثي به اثبات رسد بدان استدلال شود، پس چگونه می‌توان در مسائل اصول دین که در آن عیبجویی و مخدوش کردن چهرۀ بهترین افراد دورۀ اسلامی، و سرشناسان و دست پروردگان پیامبر جو اولیاء مقرب درگاه ایزدی است، به حدیثی استناد کرد که صحت آن معلوم نیست.

اگر به اين شخص مدعی گفته شود: آیا علم به صحت حادثه (افتادن ستاره به منزل علي) داري كه چنين ادعایي را سر مي‌دهي؟ اگر بگوید آری. بدون شک دروغ می‌گوید؛ زیرا از کجا از وقوع آن آگاهی یافته است؟ باید از او پرسید: از کجا به صدق آن پی بردی حال آنکه ثبوت صدق آن، مشروط به سند درست و آگاهی داشتن از راویان آن می‌باشد؟ اگر بگوید: نمی‌دانم، باید به او گفت: چگونه به چیزی استدلال مي‌کنی که صحت آن را نمی‌دانی؟

پاسخ دوم اینکه: به اتفاق علمای حدیث این روایت دروغ است. و مغازلی مثل ابونعیم و امثال او از زمرۀ اهل حدیث محسوب نمی‌شود، و حتي نمی‌توان او را از جمله کسانی به حساب آورد که کتاب‌های حدیثي جامع داشته‌اند که بیشتر احادیث آن کتاب‌ها حق و کمی از آنها باطلند: مانند ثعلبی و امثال او. حتی وی اهل حديث هم نبوده بلكه فقط از کتاب‌های علما كه در فضايل علي نوشته‌اند جمع‌آوری کرده است. همان کاری که اخطب خوارزم انجام داد، در حالی که هر دوی آنها از حدیث نا ‌آگاه بوده‌اند. و هر دوی آنها احادیثی جمع‌آوری کرده‌اند که برای کسانی که کمترین آگاهی از علم حدیث دارند دروغ و ساختگی بودنشان آشكار است. البته در رابطه با این که هر کدامشان ممکن است عمداً این روایت‌های دروغین را نقل کرده باشند بر ما معلوم نیست؛ بلکه آنچه بدان یقین داریم دروغ‌های فراوانی است که -به اتفاق اهل علم- در روایت‌های آنها وجود دارد، که قبل از اینکه آنها روایت کنند هم علما آن احادیث را تکذیب کرده‌اند. زیرا آن دو نفر و افرادی نظیر آنها، گاه احادیثی روایت می‌کنند که نمی‌دانند دروغ است و گاهی نیز دروغ بودن آنها را می‌دانند. ولی معلوم نیست که به دروغ بودن آن روایات آگاه بودند و عمداً دروغ بسته‌اند، یا اين‌كه مطلع نبودند.

روايت مذکور را شیخ ابوالفرج (ابن جوزی) در «الـموضوعات[۵۹] » به شيوه‌ي دیگر[۶۰] از محمدبن مروان از کلبی از ابو‌صالح از ابن عباس روایت کرده است: «هنگامی که خداوند در شب معراج پیامبر جرا به آسمان هفتم برد و شگفتيهايي در آسمان به وی نشان داد، وقت صبح برای مردم پیرامون عجایب[۶۱] که مشاهده نموده بود سخن گفت. برخی از اهل مکه او را تصدیق و برخی دیگر تکذیبش کردند، در آن هنگام ستاره‌ای از آسمان فرود آمد. سپس پیامبر جفرمودند: در منزل هر کس این ستاره فرود آید[۶۲] او پس از من جانشین من خواهد بود. مردم به كاوش پرداختند متوجه شدند که در منزل علی t سقوط کرده است. اهل مکه گفتند: که محمد گمراه شده و فریب خورده است[۶۳] .

در این حال پیامبر جنزد اهل بیت[۶۴] خود آمده و به پسر عمویش علی‌بن ابیطالب نزدیک شد که این آیات سورۀ نجم نازل گردید:[۶۵]

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ٢[النجم: ۱-۲] .

«سوگند به ستاره‌ هنگامی که غروب کند، یار شما گمراه نشده و به کژراهه نرفته است».

شیخ ابوالفرج می‌گوید[۶۶] : بی‌تردید این روايت موضوع و ساختگی است، واضع چقدر خنک و بی‌مزه بوده و چقدر چنین روایتی از حق دور است؛ زیرا در سند آن تاریکی‌هایی وجود دارد از جمله: وجود ابوصالح[۶۷] و کلبی و محمدبن مروان سدی.

و کلبی متهم است. ابوحاتم حیان می‌گوید: کلبی از زمرۀ کسانی است که می‌گویند «علی نمی‌میرد و به دنیا بر می‌گردد» و اگر ابری می‌‌دیدند می‌گفتند امیرمؤمنان در آن است. پس احتجاج به آن حدیث درست نیست. جای شگفتی[۶۸] است از غفلت[۶۹] سازندۀ این حدیث، که چگونه روایتی ساخته که عقل سلیم[۷۰] آن را نمی‌پذیرد. چگونه ستاره در منزلی فرود آمد[۷۱] و آن قدر ثابت ماند که دیده شد[۷۲] .

از جمله سفاهت و حماقت راوی این است که این حدیث ساختگی را از ابن عباس روایت کرده است، در حالی که ابن عباس[۷۳] در وقت معراج پیامبر جدو سال سن داشت، چگونه آن حالت را می‌توانست مشاهده کند تا راوی آن باشد؟! اگر این حدیث در تفسیر کعبی از ابن عباس معروف نباشد، پس آن از جمله احادیثی است که بعد از وی ساخته شده است و این امر نزدیکتر به حقیقت است. ابوالفرج[۷۴] می‌گوید: عده‌ای این حدیث را سرقت کرده و سند آن را تغییر دادند و با سندی غریب[۷۵] از طریق ابوبکر بن عطار از سلیمان بن احمد مصری از ابو‌قضاعه ربیعه بن محمد روایت ‌کردند، که ثوبان بن ابراهیم از مالک بن غسان نهشلی از انس[۷۶] نقل می‌کند که گفت: ستاره‌ای در زمان پیامبر جفرود آمد، سپس پیامبر جفرمودند: به این ستاره بنگرید، در منزل هر کس سقوط کند وی جانشین[۷۷] من می‌باشد. گفت: ما نیز نگاه کردیم، ناگهان[۷۸] ستاره‌ در منزل علی[۷۹] فرود آمد، عده‌ای از جمعیت[۸۰] حاضر گفتند: محمد در دوستی علی[۸۱] به بیراهه رفته و دچار فریب شده است. که خداوند این آیات را نازل کرد:[۸۲]

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ٢ [النجم: ۱-۲] .

ابوالفرج در ادامه می‌گوید[۸۳] : این همان حدیث پیشین[۸۴] است که برخی از راویان آن را به سرقت[۸۵] برده و سندش را تغییر[۸۶] داده‌اند. که نشانه بی عقلی سازنده‌ روايت این است که آن را به انس نسبت داده است، در صورتی که انس هنگام[۸۷] معراج و نزول آیات در مکه نبود؛ زیرا معراج یک سال پیش از هجرت اتفاق افتاده، و انس پیامبر جرا در مدینه شناخت.

بنابراین، در سند این روایت ابهاماتی فراوان وجود دارد.

در خصوص مالک نهشلی، ابن حبان می‌گوید: رواياتي را از افراد مورد اعتماد نقل می‌کند که هیچ گونه شباهتی با احادیث ثابت شده از آنها ندارد. ثوبان نیز برادر ذوالنون مصری است و در حدیث ضعیف می‌باشد. ابوقضاعه منکر الحدیث و متروک است. ابوبکر عطار[۸۸] و سلیمان بن احمد هر دو مجهول و ناشناخته هستند.

دلیل و پاسخ سوم: آنچه دروغ بودن روایت مذکور را روشن می‌کند ادعای حضور ابن عباس در هنگام سقوط ستاره در منزل علی و نزول سورۀ نجم است. زیرا ابن عباس در هنگام وفات پیامبر جدر نوجواني بود كه هنوز به حد احتلام نرسیده بود. و چنین چیزی از او در صحیح مسلم و بخاری ثابت شده است. بنابراین در هنگام نزول این آیه، یا اصلاً متولد نشده، یا کودکی بوده كه به سن تمییز نرسیده است. در هنگام هجرت پیامبر جابن عباس حدود۵ ساله بود و نزدیکتر به صواب آن است که هنگام نزول سوره نجم به دنیا نیامده بود؛ زیرا اين سوره از سوره‌های اولیه نزول قرآن است.

پاسخ چهارم: هرگز ستاره‌ای در مکه یا مدینه یا هر سرزمین دیگری فرود نیامده است و اگر چه در هنگام مبعوث شدن پیامبر جشهاب سنگ‌هاي زیادی مشاهد مي‌شد، اما ستاره به سوی زمین فرود نیامده است. و نه تنها چنین اتفاقی غیر عادی در عالم شناخته شده نیست، بلکه شبیه آن نیز در دنیا معلوم نگشته است. چنین روایتی جز از فردی که گستاخ‌ترین و بی‌شرم‌ترین آدم نسبت به دروغ گفتن و کم بهره‌مندترین مردم از شرم و دین است، سر نمی‌زند. و ترویج چنین روایتی از نادان‌ترین، کم‌خردترین، بی‌شناخت‌ترین و بی‌علم‌ترین انسان‌ها ممکن است.

پاسخ پنجم: نزول سورۀ نجم در آغاز اسلام اتفاق افتاده، علی نیز در آن هنگام بچه بود و اظهر اقوال این است که وی به سن احتلام نرسیده و با فاطمه ازدواج نکرده بود و هنوز نمازهای واجب چهار رکعتی، سه رکعتی، دو رکعتی و زکات واجب و حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و دیگر قواعد عمومی اسلام تشریع نشده بود.

اگر فرمان خداوند مبنی بر سفارش پیامبر جبه جانشینی علی حق باشد، در آن صورت ‌بایستي در پایان کار نازل شده باشد – همان طور که در روز غدیر خم مدعی هستند-؟ پس چگونه در آن هنگام (در اوائل) نازل شد.

پاسخ ششم: اتفاق نظر علمای تفسیر بر خلاف این روایت است و نجم (ستاره‌) كه در اين سوره بدان قسم ياد شده یا نجوم آسمان است يا نجوم و قسمت‌هاي قرآن منظور است و کسی نگفته ستاره‌ای در منزل فردی از اهل مکه سقوط کرده است.

پاسخ هفتم: هر کس به پیامبر جبگوید: گمراه شده‌اي، کافر تلقی می‌شود و پیامبر جهرگز کفار را قبل از شهادتین و وارد شدن در اسلام به احكام و فروعات امر نمی‌کرد.

پاسخ هشتم: اگر ستارۀ مذکور صاعقه (رعد و برق) بود پس فرود صاعقه در منزل شخصی نشانه کرامت وی نیست و اگر از زمرۀ ستاره‌های آسمان باشد، پس نمی‌توان آسمان را بشکافد و اگر از جمله شهاب سنگ‌ها هم باشد، شهاب‌سنگ بسوي شیاطین پرتاب مي‌شوند و به زمین فرود نمي‌آيند و سقوط نمی‌کنند. و اگر فرض بر این باشد كه آن شیطان که شهاب بسوي آن پرتاب شد به منزل علي رسيد و در آن‌جا با اصابت شهاب سوخت، این هم نمی‌تواند بیانگر کرامت علی باشد، اگرچه چنین چیزی هرگز اتفاق نيفتاده است.

[۵۹] موضوعات: ۱/۳۷۲-۳۷۳. ابوعبدالرحمن می‌گوید: به کتاب‌های زیر می‌توان مراجعه کرد: میزان الاعتدال: ۲/۴۴۹ و اللآلی سیوطی: ۱/۳۵۷-۳۵۸. [۶۰] ابن الجوزی این حدیث را با سیاق طولانی به این شیوه شروع کرده است: برای عبدالله بن حسین روایت کرد ... تا آخر. [۶۱] در کتاب الـموضوعات: به جای لفظ «عن» از «من» استفاده کرده است. [۶۲] «هذا النجم» از اضافات کتاب الـموضوعات می‌باشد. [۶۳] «الـموضوعات» . [۶۴] کتاب «الـموضوعات» که به صورت «هوی إلی اهل بیته» آورده است. [۶۵] الـموضوعات این آیات را نیز آورده است: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۳-۴] . [۶۶] بعد از سخن قبلی به صورت مستقیم آمده است. [۶۷] الـموضوعات: ۱/۲۷۳ . ابوصالح بازان در سند آن بوده و بسیار دروغگو است. [۶۸] الـموضوعات . مصنف می‌گوید: گفتم :جای شگفتی است. [۶۹] در الـموضوعات هم به صورت «من تفضیل» ذکر شده است. [۷۰] در اـلموضوعات با لفظ «العقول» آمده است. [۷۱] حال آنکه دانشمندان ثابت نموده اند ستاره‌ها اجسام خیلی بزرگی هستند و حتی از زمین خیلی بزرگتر، و ما اگر آن را به اندازۀ یک صدم زمین هم بگیریم به مجرد فرود آمدن همۀ اهل مکه و مدینه را نابود می‌کرد، معلوم می‌شود جاعل نخست فردی کودن و نافهم بوده و بقیه که در نسل‌های بعدی از او روایت کرده‌اند انسانهای خنگی بوده‌اند. [مصحح] [۷۲] الـموضوعات «ویثبت حتی یری» ثابت بماند تادیده شود. [۷۳] الـموضوعات: عبارت: فی ذمیٍ ... آمده است. [۷۴] بعد از سخن قبلی به طور مستقیم آمده. [۷۵] به جای عبارت «ورووه بإسناد غریبٍ» در الموضوعات با اسناد خود از حمدبن نصر بن احمد ... روایت کرده تا اینکه به ابوالفضل نصر بن محمد بن یعقوب عطار می‌رسد، سپس سند را ادامه می‌دهد. [۷۶] در الموضوعات می‌گوید: سلیمان بن احمد بن یحیی بن عثمان مصری از ابوقضاعه ربیعه بن محمد طائی از ثوبان بن ابراهیم مصری از مال بن غصان نهشلی از ثابت بن انس بن مالک برای من روایت کرد. [۷۷] در کتاب الموضوعات، الخلیفه آمده است. [۷۸] لفظ «قد» در الموضوعات نیامده است. [۷۹] در الموضوعات علی‌بن ابیطالب است. [۸۰] در الموضوعات ، «جماعة من الناس» آمده است. [۸۱] الـموضوعات: علی بن ابیطالب . [۸۲] در الـموضوعات: از «والنجم إذا هوی تا وحیٌ یوحی» آورده است. [۸۳] بعد از سخن قبلی به طور مستقیم آمده است. [۸۴] الـموضوعات: و هذا هو الحدیث الـمقدم: این همان حدیث از پیش آمده است. [۸۵] الـموضوعات: عبارت إنما سرته آمده است. [۸۶] الـموضوعات: عبارت فغیروا آمده است. [۸۷] الـموضوعات: في زمنٍ آمده است. [۸۸] در الـموضوعات به صورت: و أبوالفضل آمده است.