امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

از چند ناحیه می‌توان به این استدلال پاسخ گفت:

از چند ناحیه می‌توان به این استدلال پاسخ گفت:

نخست اینکه صحت سند حدیث باید روشن شود و نسبت دادن آن به مسند امام احمد بن حنبل دروغی آشکار است، زیرا مسند احمد بن حنبل فراوان موجود است ولی چنین حدیثی در آن نیست و دروغی واضح‌تر از آن، اینکه ادعای وجود آنها در صحیح مسلم و بخاری کرده است. در حالی که چه در صحیح بخاری و چه در مسلم و مسند امام احمد احادیثی وجود دارد که مخالف با حدیث مذکورند. بی‌تردید این مرد شیعی (مصنف) و افرادی نظیر او از کتاب‌های اهل علم ناآگاه بوده و آنها را مطالعه نکرده و آنچه در آن کتب است را نمی‌دانند و برخی از آنها را دیده‌ام که کتابی برای خود در احادیث از کتاب‌های پراکنده جمع‌آوری کرد‌ه‌اند که گاه به صحيح مسلم و گاهی هم به صحیح بخاری و مسند احمد و نیز به خطیب خوارزم و ثعلبی و دیگران نسبت داده‌اند. و آن را «الطرائف في الرد علی الطوائف» نامیده‌اند. و دیگری کتابی تحت عنوان «العمدة» که اسم مصنف آن ابن بطریق می‌باشد جمع‌آوری کرده است.

شیعه با وجود دروغ‌های فراوانی که در کتب مذکور است احادیث آنها را روایت می‌کنند.

آنها بیشتر شبیه افرادی مثل ابوجعفر محمدبن علی که کتاب‌هایی برایشان تصنیف کرده، هستند.

و احادیثی را روایت کرده‌اند که برای نادان‌ترین مردم دروغ بودن آنها پوشیده نیست. دیدم بسیاری از استنادات و نسبت‌هایی که در آنها به سند و صحیح و دیگر کتاب‌ها داده‌اند، نادرست و بی‌اساس هستند. حدیثی را به مسند احمد نسبت می‌دهند که هیچ گونه اثری در مسند ندارد. در حالی که احمدبن حنبل کتابی در خصوص فضائل ابوبکر، عمر، عثمان و علی و دیگران تصنیف نموده که گاه روایت‌هایی در آن کتاب آمده که در مسند روایت نشده است و هر آنچه که امام احمد در مسند خود روایت کرده نزد او حجت نیست بلکه آنچه اهل علم روایت کرده‌اند، او نیز روایت می‌کند.

شرط وی در مسند بر این است که از افراد معروف به دروغگویی روایت نمی‌کند گرچه در مسند او احادیث ضعیف نیز وجود دارد و شرط او در مسند همان شرط ابوداود در سنن خود است. ولی در کتب فضائل، نویسنده هر آنچه از شیخ خود شنیده چه صحیح باشد چه غیر صحیح و ضعیف روایت می‌کند. و در پی آن نیست که فقط آنچه ثابت شده همان را روایت کند که به دنبال آن احمد و ابوبکر قطیعی چیزهایی به احادیث آن افزوده است.

و در افزوده‌های قطیعی بر کتب فضائل، احادیث دروغ و ساختگی زیادی موجود است. و آن جاهل (رافضی) گمان کرده که آن روایت امام احمد در مسند خود است و این اشتباهی ناپسند است، زیرا استادان قطیعی همگی پس از امام احمد بوده و از ايشان روایت کرده‌اند نه اینکه احمد از آنها روایت کرده باشد.

اینک مسند امام احمد موجود بوده و تمامی کتب آن از جمله کتاب زهد، کتاب ناسخ و منسوخ و کتاب تفسیر و دیگر کتب او موجودند، که در آن از وکیع، عبدالرحمن بن مهدی، سفیان، عبدالرزاق روایت شده است و گاهی نیز در آن کتب از ابوعمر قطیعی، علی‌بن جعد، ابونصر تمار روایت شده که این روایات را عبدالله افزوده است نه احمدبن حنبل. کتاب امام احمد در فضائل صحابه نیز به همین نحو، هم از عبدالله و هم از خود امام احمد روایت کرده‌اند و زیاداتی از قطیعی نیز در آن موجود است که از عبدالله حیار صوفی و امثال او روایت کرده که در طبقه راویان آن مثل عبدالله بن احمد است بیشترین تلاش عبدالله بن احمد این است که ازاحمدبن حنبل روایت کند.

زیرا امام احمد در اواخر عمر خود به خاطر درخواست خلیفه از او مبنی بر اقامتش نزد خلیفه و گفتن حدیث برای او و فرزندش به سبب ترس از فریب دنیا و درامان ماندن از آن به کلی روایت حدیث را ترک گفت. و چون قبل از ترک حدیث توسط احمد بن عبدالله احادیثی را گفته بود لذا بعد از اساتید خود حدیث احمد را نیز به یاد می‌آورد و نمی‌گفت که فلان شخص این حدیث را به من گفت اگر به این شیوه از وی می‌شنیدند خوشحال می‌شوند. قطیعی نیز از اساتید خود بسیار روایت می‌کرد که غالب آنها دروغ و ساختگی بود. روافض به این کتاب دلخوش کردند ولی در خصوص فضائل اصحاب دیگر در آن نمی‌نگرند بلکه فقط بر آنچه در فضائل علی است بسنده کردند. و هر حدیثی که در زیادت مسند بود گمان کردند که احمدبن حنبل آن را گفته است در حالی که رجال و طبقات حدیث را نمی‌شناسند. و اساتید قطیعی مانع می‌شوند از اینکه احمد از آنها حدیث روایت کند.

بنابراین رافضیه از فرط نادانی خود کتابی به غیر از مسند را نشنیده بودند و هر آنچه را که قطیعی در مسند روایت کرده بود گمان کردند که امام احمد آن را آورده است. این در حالی است که اگر قطیعی آنها را نمی‌افزود آنها نیز روایت نمی‌کردند؛ زیرا در نزد شیعه (رافضه) دروغ گفتن چارچوب ندارد. بدین ترتیب صاحب «الطرائف» و صاحب «العمدة» احادیثی را به امام احمد نسبت داده‌اند که وی در هیچ جا آنها را روایت نکرده است و هیچ کس هرگز آنها را نشنیده است. و بهترین وضعیت برای آنها این است که آن روایات را قطیعی روایت کرده باشد و آنچه قطیعی روایت کرده در آن، احادیث موضوع وجود دارد که ناپسندی و ساختگی آنها برای اهل علم پوشیده نیست. و نمی‌دانم نقل روایت این رافضی (حلی) از افرادی مثل صاحب کتاب عمده و الطرائف از خود صاحبان کتاب است یا از شخص دیگری. زیرا هر کس کمترین شناخت داشته باشد از نسبت دادن این حدیث به مسند و صحیح شرم می‌کند.

نسخه‌های صحیح مسلم و صحيح بخاری و مسند امام احمد بن حنبل به فراوانی در روی زمین موجود و پراکنده‌اند ولی این حدیث در هیچ کدام آنها نیست. و در کتاب‌های علمی قابل اعتماد هیچ گونه اساسی ندارد. و فقط افرادی که هیزم جمع‌کن شب هستند مثل ثعلبی و نظیر او که چاق و لاغر را از هم تشخیص نمی‌دهند چنین روایتی را نقل کرده‌اند.

پاسخ دوم: این حدیث به اتفاق اهل علم حدیث که در این علم مرجع محسوب می‌شوند، ساختگی است و در هیچ کدام از کتاب‌های مرجع حدیثی یافت نمی‌شود[۹۹] .

پاسخ سوم: آیه‌ي مورد استناد در سورۀ شوری واقع شده و این سوره به اتفاق اهل سنت مکی است. و تمامی سوره‌هایی که با حروف مقطعه «حم و طس» شروع می‌شوند مکی‌اند. واضح است که علی بعد از جنگ بدر، در مدینه با فاطمه ازدواج کرد و حسن در سال سوم و حسین سال چهارم بعد از هجرت متولد شدند در حالی که این آیه چندین سال قبل از تولد آنها نازل شده است. بنابراین چگونه پیامبرجآن آیه را به وجوب دوست داشتن نزدیکان خود که هنوز شناخته نشده و به دنیا نیامده‌اند تفسیر می‌کند؟!.

پاسخ چهارم: تفسیری که ابن عباس در صحیح بخاری و مسلم از این آیه ارائه می‌دهد با ادعای آنها متناقض است در صحیح بخاری و مسلم از سعیدبن جبیر روایت شده است که گفت : در نزد ابن عباس در خصوص آیه‌ي ۲۳ شوری (آیه مورد استناد) گفته شده که مقصود این است، محمد را با اذیت نزدیکانش نیازارید. ابن عباس به آن فرد گفت: عجله کردی؛ زیرا در میان قریش کسی نیست که با پیامبر جنزدیکی و خویشاوندی نداشته باشند. سپس گفت: یعنی از شما اجری نمی‌خواهم بلکه از شما می‌خواهم قرابتی که بین من و شماست را حفظ کنید و از هم مگسلید[۱۰۰] .

این هم ابن عباس که مفسر قرآن و آگاه‌ترین اهل بیت پیامبر جبعد از علی بود می‌گوید معنای آیه دوست داشتن نزدیکان نیست بلکه معنایش این است که ای جماعت عرب و قریش، چیزی از شما بابت دعوت خود نمی‌خواهم جز اینکه نزدیکی و قرابت بین من و خود را حفظ کنید. بنابراین او از مردمی که به نزد آنها فرستاده شده بود درخواست کرد قرابت و صله رحم را حفظ کرده و به وی فرصت دهند که رسالت پروردگارش را برساند[۱۰۱] .

پاسخ پنجم: اینکه خداوند به پیامبر جمی‌فرماید که بگو: از شما پاداشی جز دوستی در نزدیکی نمی‌خواهم. نفرمودند جز دوستی برای نزدیکان یا دوستی برای نزدیکی. اگر مقصود دوستی برای نزدیکان بود به همین عبارت می‌آورد با حروف اضافی «فی» همان طور که در این آیات می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ[الأنفال: ۴۱] .

«بدانید آنچه از غنیمت بهره‌مند شدید یک پنجم آن، از آنِ خدا و پیامبر جو نزدیکان و خویشاوندان است».

و:

﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ[الحشر: ۷] .

«چیزهایی را که خداوند از اهالی این آبادی‌ها به پیغمبرش ارمغان داشته است متعلق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان است».

و همچنین می‌فرماید:

﴿فَ‍َٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ[الروم: ۳۸] .

«به خویشاوندان و تهیدست و در راه مانده حق او را بپرداز».

و:

﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ[البقرة: ۱۷۷] .

«مال را با وجود دوست داشتن آن به خویشاوندان می‌دهد».

و جاهای دیگری که به این شیوه آمده است. در جای جای قرآن که بر حقوق نزدیکان پیامبر جو نزدیکان هر انسانی مطرح شده با لفظ «ذوی القربی» آمده است نه «في القربی» و همین که در این آیه نزدیکان به صورت مصدر آمده است نه اسم، گویای این است که دوستی نزدیکان مقصود نمی‌باشد.

پاسخ ششم: اگر دوستی نزدیکان پیامبر جمدنظر بود در آن صورت می‌فرمود: «الـمودة لذوی القربی» و نمی‌گفت: «في القربی» پیامبر جوقتی دوستی شخصی را از مردم می‌خواست، نمی‌فرمود که از شما دوست داشتن در فلانی یا در نزدیکان فلانی را می‌خواهم، بلکه می‌فرمود: دوست به فلانی یا محبت کردن به فلان شخص را از شما می‌خواهم. بنابراین وقتی دوست داشن با حروف «فی» آمده است معلوم می‌گردد که دوستی نزدیکان مقصود نبوده است.

پاسخ هفتم: مسلم است که پیامبر جبرای ابلاغ رسالت پروردگارش پاداشی را از مردم نمی‌خواست بلکه اجر و پاداش او طبق این آیات بر عهده خداوند است.

خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦[ص: ۸۶] .

«بگو از شما پاداش نمی‌خواهم و از زمرۀ مدعیان دروغین پیامبری نیستم».

و:

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٠[الطور: ۴۰] .

«یا تو از آنها پاداشی می‌خواهی و همچون بار گرانی بر دوش آنها سنگینی می‌کند؟».

﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ[سبأ: ۴۷] .

«بگو آنچه از پاداش و مزد که از شما خواستم آن برای شماست و من فقط پاداشم را از خداوند می‌خواهم و پاداش من بر خداوند است».

ولی در آیه‌ي مورد بحث، استثناء منقطع است مثل این آیه:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا ٥٧[الفرقان: ۵۷] .

«بگو من در برابر ابلاغ این آیین هیچ پاداشی از شما مطالبه نمی‌کنم تنها پاداش من این است که کسی راه به سوی پروردگارش در پیش گیرد».

بی‌تردید محبت اهل بیت پیامبر جواجب است. ولی با این آیه وجوب آن ثابت نمی‌شود و نه دوستی و محبت آنها پاداش ابلاغ رسالت نبی جمحسوب می‌شود بلکه آن مثل سایر عبادات خداوند ما را بدان مأمور کرده است.

و در خبری صحیح آمده است که پیامبر جدر غدیر خم -محلی در بین مکه و مدینه- برای مردم سخن می‌گفت. دو بار فرمودند: شما را از خدا در خصوص اهل بیتم می‌ترسانم. و در سنن نیز از پیامبر جروایت شده است که فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست داخل بهشت نمی‌شوند تا اینکه اهل بیت را به خاطر خدا و به خاطر نزدیکی به من دوست بدارند[۱۰۲] . بنابراین هر کس محبت اهل بیت را پاداش تمام و کامل ابلاغ رسالت پیامبر جقرار دهد دچار اشتباهی بسیار بزرگ شده است. و اگر محبت اهل بیت پاداش او باشد پس ما به او پاداش دادیم به خاطر اینکه پاداشی را که پیامبر جبه خاطر ابلاغ رسالت دریافت کرد به او دادیم. آیا مسلمانی چنین چیزی را ادعا کند؟!.

پاسخ هشتم: لفظ «قربی» با لام تعریف، معرفه شده است پس به ناچار یابد برای مخاطبینی که خداوند در آیه مذکور آنها را بدان امر کرده شناخته شده باشند:

﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ[سبأ: ۴۷] .

ولی یادآور شدیم که در زمان نزول آیه نه فاطمه با علی ازدواج کرده بود و نه حسن و حسین به دنیا آمده بودند. بنابراین «قریبانی» که مخاطبین آیه می‌شناختند، محال است که این باشد بلکه آن نزدیک و قرابتی مدنظر است که بین پیامبر جو مخاطبین آیه بوده و همگی آن را می‌شناختند. همان طوری که مثلاً شما می‌گویید: از تو چیزی جز دوستی در خویشاوندی که بین ماست را نمی‌خواهم، یا از تو فقط عدلی که بین ما و شماست را می‌خواهم. یا از تو جز اینکه از خدا بترسی در قبال این کار چیزی نمی‌خواهم.

پاسخ نهم: ما می‌پذیریم که دوستی و محبت علی بی‌آنکه به این آیه استدلال شود واجب است. ولی از وجوب دوستی و محبت او نمی‌توان این را که امامت و برتری نیز به او اختصاص دارد، فهمید (وجوب دوستی و محبت او مستلزم وجوب اختصاص وی به امامت و فضیلت نسبت به سایرین نمی‌باشد).

ولی این گفتۀ مدعی که «سه نفر دوستی آنها واجب نیست» ممنوع است بلکه دوستی و محبت آنها (خلفای سه‌گانه به غیر از علی) نیز واجب است و ثابت شده است که خداوند آنها را دوست دارد و هر کس را که خداوند دوست می‌دارد بر ما نیز دوست داشتن او واجب است؛ زیرا دوست داشتن و دوست نداشتن به خاطر خداوند واجب بوده و این مطمئن‌ترین چیزی است که نمایانگر ایمان است.

و همچنین آنها بزرگترین دوستان پرهیزگار خداوند هستند و خداوند دوستی آنها را که به نص قرآن ثابت شده بر ما واجب گردانیده است که خداوند از آنها خشنود و آنها نیز از خداوند راضی و خشنودند. و هر کس که خداوند از او خشنود باشد او را دوست دارد و خداوند پرهیزگاران و نیکوکاران و عدالت‌پیشگان و صابران را دوست دارد. و اینها برترین افرادی هستند که بعد از پیامبر جمشمول این آیه می‌شوند.

در صحیح از پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مؤمنین در دوست داشتن و مهربانی و حُسن همنوعی نسبت به یکدیگر مانند اعضای جسمی واحد هستند. که اگر عضوی از آن به درد آید بی‌خوابی و ناآرامی سایر اعضا را نیز دربرمی‌گیرد[۱۰۳] . و پیامبر جبه ما خبر می‌دهد که مؤمنین در دوستی و مهروزی و حسن همدردی مانند اعضای یک جسم هستند. آنان ایمانشان به نصوص و اجماع ثابت شده، همان گونه که ایمان علی ثابت شده است و با مخدوش کردن و عیبجویی از ایمان آنها نمی‌توان ایمان علی را اثبات کرد بلکه هر روشی که دلالت بر ایمان علی کند به ایمان آنها بیشتر دلالت می‌کند. و هر طریق که به وسیله‌ي آن موجب جرح و مخدوش کردن آنها شوند به آن پاسخ گفته می‌شود همان گونه که در خصوص جرح علی محکوم و پاسخ داده شده هستند. بنابراین شیعه‌ای که از آنها عیبجویی می‌کند و برای علی تعصب به خرج می‌دهد، هیچ گونه حجتی ندارد و همانند یهودیان و مسیحیان هستند که نبوت را برای عیسی و موسی ثابت می‌کنند ولی بر نبوت محمد جایراد و جرح وارد می‌کنند.

بدین ترتیب ممکن نیست که شیعه علیه نواصب، خوارج و دیگران که نسبت به علی کینه‌توزند و ایمان او را مورد طعنه و عیبجویی قرار می‌دهند دلیل ارائه دهد؛ زیرا اگر از وی بپرسند که به چه دلیلی دانستی که علی مؤمن و دوست خداست؟ اگر در پاسخ بگوید : از طریق روایت‌های متواتر که در خصوص اسلام آوردن و نیکوکاری‌های او پی بردم به او گفته می‌شود: چنین روایت‌هایی در خصوص ابوبکر، عمر، عثمان و دیگر اصحاب پیامبر جنیز وجود دارد و حتی روایت‌های متواتر در خصوص نیکی‌های آنها که بدون هر گونه معارض باشد بیشتر از آنکه در حق علی باشد، روایت شده است. اگر بگوید: که قرآن دلالت بر ایمان علی می‌کند.

در پاسخ گفته می‌شود که قرآن با اسم‌های عام دلالت می‌کند، مثل:

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[الفتح: ۱۸] .

«خداوند از مؤمنین راضی و خشنود شده است».

و از این قبیل آیات. در حالی که شیعه بزرگان اصحاب را از این عمومیت خارج می‌کند. و اگر یکی را خارج می‌کرد آسان تر بود از اینکه همه را خارج کند و فقط یکی از آنها را برگزیند که علی باشد.

و اگر بگوید با احادیثی که بر فضائل او دلالت دارند با نزول قرآن در خصوص علی پی به امامت علی بردم. باید گفت: احادیث در خصوص آنها (ابوبکر و عمر و عثمان و غیره) بیشتر و صحیح ترند ولی شیعه بر آنها عیب و طعنه می‌زند.

و احادیثی که در خصوص فضائل علی هستند همان اصحابی که شیعه بر آنها خدشه وارد می‌کند روایت کرده‌اند.

اگر عیبجویی بر آنها درست باشد پس نقل و روایت آنها باطل است و اگر نقل آنها صحیح باشد عیبجویی آنها باطل است و اگر شیعه مدعی شود که از طریق خود به تواتر اثبات شده است.

باید گفت: که هیچ کدام از رافضه در میان اصحاب نبودند در صورتی که بر همه‌ي آنها عیب و خدشه وارد می‌کنند و چند نفر انگشت شمار از اصحاب را قبول دارند. پس همان چند نفر انگشت شمار با هم تبانی کرده‌اند و این منقولات را روایت کرده‌اند پس کسی که بر روایت‌های جمهور عیب می‌گیرد چگونه اثبات روایت چند نفر اندک برای وی ممکن و مقدور خواهد بود (و این مسأله در جای مفصل بحث خواهیم کرد).

و این گفته که: غیر از علی دوستی سه نفر دیگر (ابوبکر و عمر و عثمان) واجب نیست، در نزد جهمور سخنی است باطل. بلکه در نزد اهل سنت دوستی آنها واجب‌تر از دوستی علی است؛ زیرا وجوب محبت و دوستی به میزان فضل افراد بوده و هر فردی که بهتر و برتر باشد دوست داشتن او نیز باید بیشتر باشد. خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦[مریم: ۹۶] .

«کسانی که ایمان می‌آورند و عمل صالح انجام می‌دهند خداوند آنها را دوست داشته و محبت آنها را در دل‌ها می‌افکند».

یعنی خداوند آنها را دوست دارد و دوستی آنها را در دل دیگران می‌افکند و آن افراد (ابوبکر، عمر و عثمان) از هر کسی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد بعد از پیامبر جبرترند.

همان طور که خداوند می‌فرماید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ[الفتح: ۲۹] .

«محمد جفرستادۀ خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سخت گیر و نسبت به همدیگر مهربانند. آنها را در رکوع و سجود می‌بینی دائماً جویای فضل و خشنودی خدا هستند. در چهره‌هایشان نشانه‌های سجود نمایان است».

در صحیحین آمده است که از پیامبر جپرسیده شد کدام مردم نزد تو دوست‌داشتنی‌ترند؟ فرمودند: عایشه. پس پرسیده شد از مردان؟ فرمودند: پدر عایشه[۱۰۴] .

در خبر صحیح روایت شده که عمر سدر روز سقیفه به ابوبکر سگفت: تو سرور ما و بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین ما در نزد رسول خدا جهستی[۱۰۵] .

و آنچه خبر فوق را تصدیق می‌کند این است که در کتب صحاح بدون هر گونه ابهام مشهور است که پیامبر جفرمودند: اگر من در میان اهل زمین دوست صمیمی برمی‌گزیدم حتماً ابوبکر را انتخاب می‌کردم ولی دوستی ما به خاطر اسلام است. و این روایت بیانگر آن است که بر روی زمین شایسته‌تر و دوست‌داشتنی‌تر از ابوبکر در نزد پیامبر جکسی نبود و هر کس که نزد رسول خدا جدوست داشتنی‌تر باشد نزد خدا نیز محبوبیت او بیشتر است. و کسی هم که نزد خدا و رسولش جمحبوبتر باشد شایسته است که نزد مؤمنین نیز دوست داشتنی‌تر باشد.

و مؤمنین کسانی هستند که آن چیزی را دوست می‌دارند که نزد خدا و رسول خدا جمحبوب‌تر است.

گذشته از اینکه استدلال آنها (شیعه) مبنی بر اینکه فردی با درجۀ پایین‌تر و فضیلت کمتر محبت و دوست داشتن آن واجب است ولی بالاتر واجب نیست خود دلیلی علیه آنهاست. دلایلی که دال بر شایسته‌گي و محبوب‌ بيشتر ابوبکر نسبت به دیگران وجود دارد بسیار زیادند.

و اما این گفته‌ي شیعه که «مخالفت با علی با دوست داشتن وی منافات داشته و فرمانبرداری از دستورات وی دوست داشتن اوست بدین ترتیب اطاعت از او واجب بوده و معنی امامت همین است».

[۹۹] این حدیث جایی یافت نشد. [۱۰۰] این حدیث با وجود اختلاف در الفاظ آن از سعیدبن جبیر سدر صحیح بخاری: ۴/۱۷۸-۱۷۹، کتاب المناقب، باب ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم...و (۶/۱۲۹)، کتاب التفسیر، سوره شوری، و در مسند امام احمد: ۳/۳۲۰-۳۲۱، (۴/۲۰۵) روایت شده است. [۱۰۱] ابن الجوزی در زادالـمسیر: ۷/۲۸۴-۲۸۵، می‌گوید: در خصوص نزدیکان پیامبر جدو قول وجود دارد: اول؛ مراد، علی فاطمه و فرزندان آنها که این را به صورت موضوع از پیامبر جروایت کرده‌اند. که محقق این کتاب در حاشیه آن می‌گوید: سیوطی در کتاب الدر (۶/۷) گفته است: این روایت را ابن منذر، ابن ابی‌حاتم، طبرانی، ابن مردویه با سند ضعیف از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس تخریج کرد‌ه‌اند. هنگامی که آیه‌ی: ﴿لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا...نازل شد اصحاب گفتند: این نزدیکان تو چه کسانی هستند که دوست داشتن آنها واجب است؟ فرمود : علی، فاطمه و فرزندانشان. حافظ ابن حجر آن را در تخریج الکشاف آورده می‌گوید: در سند آن، حسین اشقر ضعیف و ساقط است. و حدیث دیگری با آن تعارض دارد. که آن حدیث بهتر و برتر از آن می‌باشد که در صحیح بخاری از روایت طاووس از ابن عباس آمده که ایشان از این آیه مورد سؤال واقع شد. سعیدبن جبیر گفت: نزدیکان، آل محمد جهستند. ابن عباس گفت: زود قضاوت کردی، زیرا طایفه‌ای در قریش نیست که با پیامبر قرابت نداشته باشد. [۱۰۲] این حدیث را با این لفظ پیدا نکردم ولی از ابن عباس بن عبدالمطلب سدر سنن ترمذی: ۵/۲۱۷-۳۱۸، کتاب الـمناقب، باب مناقب ابی‌الفضل ... همان عبدالمطلب و در مسند امام احمد: ۶/۲۰۶-۲۰۷-۲۱۰. و همچنین با الفاظی نزدیک به هم در سنن ابن ماجه: ۱/۵۰، الـمقدمه، باب في فضائل اصحاب رسول‌الله ج... فضل عباس بن عبدالمطلب آمده است که البانی در ضعیف الجامع الصغیر: ۶/۴۶، حدیث ترمذی را ضعیف دانسته ولی به طریق دیگر آن را مرجع دانسته است. [۱۰۳] این حدیث با لفظ نزدیک به هم از نعمان‌بن بشیر سدر صحیح مسلم: ۴/۱۹۹۹-۲۰۰۰، کتاب البر والصمة والآداب، باب تراحم الـمؤمنین وتعاطفهم وتوادهم و با الفاظ دیگری نیز از او روایت شده است. در صحیح بخاری: ۸/۱۰، کتاب الآداب، باب رحمة الناس والبهائم که در ابتدا این گونه آغاز شده است: «تری الـمؤمنین في تراحمهم» در مسند احمد، چاپ حلبی: ۴/۲۷۰، نیز آمده است. علامه البانی در سلسلة الأحادیث الصحیحة: ۳/۷۱، شماره (۱۰۸۳) پیرامون آن حدیث، سخن گفته است. [۱۰۴] این حدیث از عمروبن عاص سدر صحیح بخاری: ۵/۵، فضائل اصحاب النبی ج، لو کنت متخذاً خلیلاً... و در مسلم: ۴/۱۸۵۶، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل ابوبکر ... و سنن ترمذی: ۵/۳۶۵، کتاب الـمناقب، باب من فضل عایشه و مسند احمد چاپ حلبی: ۴/۲۰۳، آمده است. [۱۰۵] این حدیث در صحیح بخاری: ۵/۷، کتاب فضائل الصحاب النبی ج، باب مناقب ابی‌بکر الصدیق و (۸/۱۶۸-۱۷۱)، کتاب الحدود، باب رجم الحبلی، و در مسند امام احمد: ۱/۳۲۳-۳۲۷، آمده است.