امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

از چند جهت می‌توان به این مسائل پاسخ گفت:

از چند جهت می‌توان به این مسائل پاسخ گفت:

نخست اینکه این نوع دروغ و افتراء از دروغ قبلی بزرگتر است. که به خواست خداوند متعال آن را توضيح خواهیم داد. و همچنین ادعاي این که به اتفاق در حق و منزلت علی نازل شده بزرگترین دروغ‌ها پیرامون این آیه است. این دو سخن از سوي هیچ کدام از علمایی که از سخن خود آگاه و مطلع‌اند گفته نشده است. ولی آنچه از ابونعیم در کتاب «حلیة» و «فضائل الخلفاء» روایت کرده و يا از افرادی مثل نقاش، ثعلبی، واحدی و از تفاسیر آنها آورده است، اهل علم حدیث به اتفاق می‌دانند که بسیاری از روایت‌های آنها دروغ و ساختگی‌اند. و اهل حدیث اتفاق نظر دارند که حدیث مذکور در تفسیر ثعلبی ساختگی و بی‌اساس است، كه بعداً دلایل ساختگی بودن آن و اين‌كه ثعلبی اهل علم حدیث نبوده را ارائه خواهیم داد.

به جاست که در اینجا قاعده‌ای را یادآور شویم و آن اینکه: روایت‌ها درآمیخته با راست و دروغ‌های فراوانند و برای تشخیص صحت و سقم و راست و دروغ بودن آنها باید به علمای حدیث مراجعه کنیم. همان گونه که در زبان و لغت به اهل آن رشته و در شعر و طبّ و دیگر متون به اهل آن فن مراجعه می‌کنیم و هر علمی متخصصین خود را دارد. دانشمندان علم حدیث ارجمندترین، راستگوترین، بالاترین و دیندارترین دانشمندان بوده و در صداقت و امانت و علم، تخصص و بيان جرح و تعديل راوي‌ها بزرگترین مردمان هستند. از جمله این افراد می‌توان مالک، شعبه، سفیان ثوری، یحیی بن سعید، عبدالرحمن بن مهدی، ابن المبارک، وکیع، شافعی، احمد، اسحاق بن راهویه، ابو‌عبید، ابن معین، ابن مدینی، بخاری، مسلم، ابوداود، ابو‌زرعه، ابو‌حاتم، نسائی، عجلی، ابو‌احمد بن عدی، ابن حاتم بستی، دارقطنی و دیگر افراد بی‌شمار از اهل علم رجال، جرح و تعدیل، اگر چه برخی آگا‌ه‌تر و عالم‌تر از برخي ديگر و برخي هم در معيار كلام از ديگران عادل‌ترند همان‌گونه كه ساير مردم هم در ساير علوم چنين هستند.

و کتاب‌هایی را به منظور آشنایی مردم با روایات و اخبار در شکل‌های بزرگ و کوچک تصنیف کرده‌اند که از جمله آن کتاب‌ها: طبقات ابن سعد، دو تاریخ بخاری، کتاب‌های نقل شده از احمدبن حنبل، یحیی بن معین و دیگر کتاب‌ها، می‌باشند و قبل از آن هم کتاب‌های یحیی بن قطان و کتاب‌ یعقوب بن سلیمان، ابن ابو‌خیثمه، ابن ابو‌حاتم و کتاب ابن عدی و کتاب‌های ابو‌حازم و امثال او تصنیف شده‌اند.

گاهی کتاب‌های حدیث بر اساس روايت تك تك روايات صحابه از پیامبر جتأليف شده است، مانند: مسند احمد، اسحاق، ابوداود طیالسی، ابوبکر بن ابو‌شیبه، محمدبن ابو‌عمر، عدنی، احمدبن منیع، ابویعلی موصلی، ابوبکر بزار بصری و غيره. و گاه نیز در باب‌ها و موضوعات مختلف تصنیف شده‌اند که مقصود از آنها جمع‌آوری احادیث صحیح بوده است مانند: صحیح بخاری، مسلم، ابن خزیمه، ابو‌حاتم و دیگران. و افرادی هم احادیثی از صحیح مسلم و بخاری را تخریج کرده‌اند مثل: اسماعیلی، برقانی، ابونعیم و دیگر افراد.

و برخی نیز احادیث سنن‌ را تخریج کرده‌اند مثل: ابوداود، نسائی، ابن ماجه و غیره. برخی از محدثین كتاب جامع که پیرامون فضائل و دیگر مسائل است تخریج و جمع‌آوری نموده‌اند، مثل ترمذی و دیگران.

علم حدیث از بزرگترین و ارجمندترین علوم اسلامی بوده و بی‌تردید شیعه کم اطلاع‌ترین مردم نسبت به این علم هستند. در میان هواپرستان و اهل بدعت کسی نادان‌تر از آنها وجود ندارد؛ زیرا دیگر فرقه‌های اهل بدعت مثل خوارج و معتزله، در شناخت این علم کوتاهی کرده‌اند، ولی معتزله بسیار از خوارج آگاه‌ترند و خوارج نیز بسیار آگاه‌تر از شیعه هستند. همچنین خوارج راستگوتر، متدین‌تر و پرهیزکارتر از شیعه بوده و کسی از خوارج از روی عمد دروغ نمی‌گوید. بلکه آنها صادق‌ترین مردم بودند. معتزله نیز همچون سایر گروه‌های اسلامی هم افراد صادق و هم افرادی دروغگو در میانشان یافت می‌شود. ولی آن مقدار که اهل سنت و اهل حدیث به شناخت حدیث اهمیت می‌دادند، معتزله توجه و عنایت نداشتند؛ زیرا اهل سنت به معرفت حدیث اعتقاد دارند و مسایل دینی خود را از آن استنباط می‌کنند، و تمام تلاش خویش را مبذول می‌دارند صحیح و سقیم آن را به درستی دریابند.

روشی ديگري كه اهل بدعت در پیش گرفته و بدان تکیه زدند این است که قرآن و حدیث را در رابطه با اصول اعتقادی ذكر نمي‌كنند جز به خاطر تقويت ديدگاه و بینشي كه خود درست كرده‌‌اند، نه اين‌كه بدان متكي باشند و به آن‌ها عمل كنند.

شیعه از همه کس کمتر به این امر (توجه به قرآن و سنت در اعتقادات) توجه می‌کنند. و به سند و دیگر دلایل شرعی و عقلی برای مخالفت یا موافقت با اعتقادات خود توجه نمی‌کنند.

بدین سبب در نزد آنها سندهای متصل صحیح روايت هرگز وجود نداشته، بلکه هر سند متصلی که ذکر کرده‌اند ناگزیر شخصی که به دروغ و کثرت اشتباه معروف است در سلسله‌ي آن وجود دارد.

و آنها از این نظر شبیه یهودیان و مسیحیان هستند. ارائه‌ي سند از ویژگی‌های اسلام و امت مسلمان است و در میان مسلمانان نیز از مختصات و ویژگی‌های اهل سنت است و شیعه کم توجه‌ترین افراد به این مسأله هستند. مبنای درستی حدیث در نزد آنها مطابقت آن با هواهاي نفساني، و نشانه دروغ بودن حدیث مخالفت با هوای نفس آنها می‌باشد.

به همین دلیل عبدالرحمن بن مهدی می‌گوید: اهل علم واقعي همه چيز را مي‌نويسند، چه به نفع خودشان باشد و چه ضرر، ولی اهل بدعت فقط آنچه را روايت مي‌كنند يا مي‌نويسند که مطابق و موافق با امیال و به نفع آنهاست.

چون پیشگامان رافضیه بسیار دروغگو بودند، احادیث (دروغ) آنها به افرادی دیگری منتقل شد، و چون درست و نادرست را از هم تشخیص نمی‌دادند و قادر به تفکیک و تمییز آنها نبودند یا همه را تکذیب می‌کردند، یا همه را تصدیق می‌نمودند و به روایت‌هایی که سند غیر متصل داشتند استدلال کردند.

باید از آنها پرسید، آیا آنچه افرادی مثل ابونعیم و ثعلبی و نقاش و دیگران روایت کرده‌اند، به طور مطلق قبول می‌کنید یا به طور مطلق نسبت به آنها شک و تردید دارید؟ یا اینکه فقط آنچه را به نفع شماست می‌پذیرید و آن‌چه به زيان شماست رد مي‌كنيد؟.

یا فقط در روایت‌هایی که به ضرر شماست شک و تردید می‌کنید؟ اگر به طور مطلق همه آنها را می‌پذیرید، پس در آنها احادیث زیادی در فضائل ابوبکر و عمر و عثمان شهست كه پذیرفتن آنها موجب نقض گفته‌های شما می‌شود.

ابونعیم در ابتدای کتاب «الحلیة» در فضایل اصحاب بزرگوار شاحادیثی روایت می‌کند و در کتاب مناقب ابوبکر و عمر و عثمان و علی احادیثی را آورده است که برخی صحیح و برخی دیگر نیز ضعیف و حتی منکر هستند[۳۷] .

وی شخصی بود که به علم حدیث آگاه بود، ولی افرادی نظیر وی احادیثی در مورد یک مسأله روایت می‌کردند، وی مثل یک مفسر اقوال مردم را در تفسیر نقل می‌کند، یا مثل فقیه در باب فقه، یا مانند مصنفی و نويسنده‌اي که دلایل مردم ديگر را ذكر مي‌كند تا آنچه را آنها گفته‌اند یادآور شود، گرچه به صحت بسیاری از آنها اعتقاد نداشته و حتی به ضعف آنها معتقد بوده است؛ زیرا وی می‌گوید: آنچه دیگران گفتند من نقل کردم و مسئولیت تشخیص درست و نادرست آن بر عهده‌ي گوینده است نه ناقل.

و در بسیاری از تصنیفات در خصوص فضائل عبادت و فضائل اوقات و غیره به همین شیوه عمل شده که مصنفین، احادیث زیادی آورده‌اند که همه آنها به اتفاق اهل علم، ضعیف یا ساختگی‌اند.

مثلاً احادیثی که پیرامون فضلیت روزه ماه رجب آورده‌اند که از نظر اهل علم مجموعاً ضعیف و ساختگی‌ هستند. همچنین احادیثی که در فضیلت نماز رغائب در ابتدای شب جمعه و هزار رکعت نماز در نیمه شعبان و نيز احادیثی که در فضائل عاشوراء و درباره‌ي خرج كردن براي زن و فرزندان، و احادیثی که درباره‌ي فضائل دست به هم دان، حناء و خضاب و غسل کردن و نماز خواندن و دیگر موارد آورده که همگی ساختگی و دروغ بر پیامبر جاست.

در خصوص عاشوراء جز فضیلت روزه گرفتن، دیگر روایات، صحیح نیستند. حرب کرمانی می‌گوید: از احمدبن حنبل در خصوص این حدیث که هر کس روز عاشوراء بر زن و فرزندان خود گشاده دستی و خرج کند خداوند سایر ایام سال را بر وی گشایش و وسعت رزق خواهد داد، گفت: این روايت بي‌اساس است[۳۸] .

افرادی زیادی در فضائل اصحاب از جمله علی و غيره، كتاب نوشته‌ و تصنیف کرده‌اند، امثال خیثمه بن سلیمان طرابلسی و غیره. که خیثمه قبل از ابونعیم بوده و با اجازه از وی روایت مي‌كرد. خلاصه، عادت و روش تمامی کسانی که در این موضوعات می‌نوشتند بر این بود که هر چه می‌شنیدند نقل مي‌كردند. تاریخ‌نگاران نیز به همین شیوه عمل می‌کردند، مثل تاریخ دمشق ابن عساکر و غيره. هنگامی که شرح حال یکی از خلفا را می‌نوشتند هر روايتي را در اين موضوع مي‌يافتند مي‌نوشتند. مثلاً در فضايل علی و معاویه بروایت‌هایی ذکر کرده‌اند که دروغ بودن آنها برای اهل علم روشن است، اما احادیث ثابت و صحيح در صحیح مسلم و بخاری و غیر آنها در فضائل علی آمده است، اگرچه در این کتاب‌ها در فضیلت معاویه به طور ویژه چیزی نیامده، ولی او همراه رسول خدا جدر جنگ حنین و طائف و تبوک شرکت داشته و در حجة‌الوداع با پیامبر جمراسم حج را به جا آورد و وی کاتب وحی و از زمره‌ي کسانی بود که پیامبر جدر کتابت وحی به وی اعتماد داشت، همان گونه که به دیگر اصحاب اعتماد داشت.

اگر مخالفین (شیعیان) تمامی روایت‌هایی را که مصنفین مذکور در کتاب‌هایشان آورده‌اند بپذیرند، در آن صورت روایات‌ بسیاری را نقل کرده‌اند که متناقض مذهب آنهاست. و اگر تمامی آنها را رد کنند استدلال آنان به آن احادیث باطل است. و اگر بگویند آنچه موافق مذهب ماست قبول و آنچه مخالف آن است رد می‌کنیم؛ در اين صورت مخالف او هم مي‌تواند همين را به او بگويد كه دليل هر دو باطل است، به دلیل اینکه برای صحت یک مذهب نمی‌توان این گونه استدلال کرد، زیرا در پاسخ او گفته مي‌شود: اگر صحت حدیث را دانسته‌اي ولي مذهب را قبول نداري، پس دليل صحت آن حديث چيست؟ و اگر صحت آن را فقط به این دلیل که موافق مذهب توست پذیرفته‌ای، تصحیح حدیث با مذهب ناممکن است. به سبب اینکه صحت مذهب به صحت آن حدیث بستگی دارد و صحت حدیث نیز به صحت مذهب وابسته است. در چنین حالتی دَور و تسلسل به وجود می‌آید، پس چنین استدلالی ممکن نیست.

و همچنین اگر درستی مذهب آنها از راه دیگری غیر از راه مذکور شناخته شده باشد، این مستلزم درستی و صحت آن روش نیست، زیرا چه بسا انسان سخن شخصی را تکذیب کند كه در واقع آن گفته حق باشد. بسیاری از مردم گفته‌ای از پیامبر جرا روایت می‌کنند که معني آن سخن درست است ولی پیامبر جآن را نفرموده است. درست بودن سخنی مستلزم این نیست که فرموده‌ي پیامبر جباشد.

اگر رافضه نیز درستی مذهبشان را به این روش شناخته باشند امکان ندارد که صحت آن روش را با صحت مذهب خودشان شناخته باشند؛ زیرا این کار منجر به دَور ممتنع می‌شود.

بنابراین در هر دو صورت ثابت شد که صحت احادیث مذکور صرفاً با موافقت آن با مذهب یک فرد یا گروهی محقق نمی‌شود. چه صحت آن مذهب معلوم باشد و چه معلوم نباشد. اگر کسی کمترین بهره از علم و انصاف داشته باشد می‌داند که در روایات، دروغ و راست هر دو وجود دارند. مردم در معايب یا ذکر محاسن و موارد دیگر دروغ بسته‌اند. و در موافقت و مخالفت با افراد چیزهایی گفته‌اند.

ما می‌دانیم که مردم در روایت‌های متعدد پیرامون فضائل ابوبکر، عمر و عثمان شدروغ گفته‌اند، همان‌گونه كه در روایت‌های مربوط به فضائل علی س دروغ گفته‌اند. و در میان اهل بدعت دروغگوتر از شیعه وجود ندارد، برخلاف خوارج که هرگز دروغ نمی‌گفتند، بلکه با وجود گمراهی و بدعتشان راستگوترين مردم بودند.

اهل علم و دین روایت‌ها را صرفاً به خاطر موافقت و مخالفت با اعتقادات خود تصدیق و تکذیب نمی‌کنند، بلکه گاه فردی احادیث فراوانی در فضائل پیامبر جو امت و یارانش نقل می‌کند که آن را به دلیل دروغ بودن رد می‌کنند. و احادیث بسیاری را به دلیل صحت سندشان می‌پذیرند، گرچه ظاهر آن احادیث مخالف اعتقادات آنها باشد، زیرا بر مبنای اعتقادشان یا آن را منسوخ می‌دانند، یا تفسیری دارد که مخالف اعتقادات آنها نیست.

بنابراین، در روایت حدیث اصل و قاعده بر این است که آن را به ائمه و علمای حدیث ارجاع دهیم و هر کس از علم ايشان بهره‌مند شود آنچه آنها می‌دانند او نیز خواهد دانست. یا اینکه برای صحت و ضعف حدیث به دلیلی جدا از روایت استدلال کند. بنابراین وجود هر دو علم لازم است (علم روایت و علم درایت)، و الا اگر کسی گفت: فلاني آن را روايت كرده است قابل استدلال نيست، چه نزد اهل سنت و چه شیعه. و در ميان مسلمانان كسي نيست كه هر حديثي را که هر مصنفي روایت کند مورد احتجاج و استدلال قرار دهد. و هر حدیثی که مورد استدلال قرار می‌گیرد، در ابتدا باید صحت آن را بررسی کنیم.

به اتفاق اهل علم صرف اسناد روایتی به ثعلبی یا امثال او دلیل بر صحت آن روایت نیست، به همین سبب هیچ کدام از علمای حدیث در کتاب‌های مثل صحاح، سنن، مسانید و غیره که مردم برای حدیث به آنها مراجعه می‌کنند، آن روایت‌ها را نیاورده‌اند؛ زیرا دروغ بودن چنین رواياتي بر کسی که کمترین آگاهی از علم حدیث داشته باشد پوشیده نیست.

این مسأله در نزد اهل علم به منزله‌ي گمان برخی عوام يا عالم‌نماها است مبني بر اين‌كه پیامبر جبر يكي از مذاهب چهارگانه اهل سنت بوده است، يا اين‌كه برخی عوام گمان می‌کنند ابوحنیفه /و امثال او قبل از پیامبر جبوده‌اند!. یا گمان گروهی از ترکمان‌ها مبنی بر اینکه حمزه در جنگ‌های بزرگ شرکت کرده و در این خصوص روایت‌هایی در بین خود دارند، ولی علما اتفاق نظر دارند که او جز در غزوه‌ي بدر و اُحد در دیگر جنگ‌ها شرکت نکرده است و در جنگ اُحد به شهادت رسید. یا گمان برخی از مردم درباره‌ي اینکه در قبرستان‌های دمشق برخی از زنان پیامبر جمثل ام سلمه و برخی از یاران پیامبر جمثل أبی‌بن کعب، و اویس قرنی و دیگران مدفون هستند، در حالی که اهل علم می‌دانند که هیچ کدام از همسران به دمشق نرفته‌اند. اما در شام اسماء دختر یزیدبن سکن انصاری به خاک سپرده‌ شده که اهل شام او را ام سلمه نامیده‌اند و گمان نادانان بر این است که وی همان ام سلمه، همسر پیامبر جاست.

و أبی بن کعب نیز در مدینه از دنیا رفت و اویس قرني نیز تابعی بوده و به شام نرفته است.

یا گمان برخی از جُهال مبنی بر اینکه قبر علی سدر وسط نجف است[۳۹] ، اما باطل بودن این گمان برای اهل علم روشن است و می‌دانند که علی و معاویه و عمروبن عاص از بيم اینکه مبادا خوارج آنها را نبش قبر کنند در همان منزل امارت خود دفن شدند؛ زیرا خوارج بر کشتن این سه نفر سوگند خورده بودند، لذا علی را به قتل رسانیده و معاویه را نیز مجروح کردند. و فردی به نام خارجه در مکان عمروبن عاص بود که قاتل ضربه‌ای بر وی وارد کرد به گمان اینکه عمرو است، پس او را به قتل رسانید. هنگامی که آشکار شد خارجه است قاتل گفت: هدفم کشتن عمرو بود ولی خدا خواست خارجه کشته شود و این مسأله ضرب‌المثل شد. از این قبیل گمان‌ها در بین افراد نادان و ناآگاه بسیار است، ولی اهل علم از طریق روایت‌ها خلاف آن را ثابت کرده‌اند.

پاسخ دوم: باید گفت در خود متن حدیث چیزهای زيادي وجود دارد که بر دروغ بودن آن دلالت دارند، مثلاً در این روایت آمده است که رسول خدا جهنگامی که در جايي به نام غدیرخم بود، با ندایی مردم را جمع کرد و سپس دو دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم علی هم مولای اوست. و این فرموده‌ي وی در سرزمین‌های دیگر نیز پخش شد. وقتی خبر به حارث‌بن نعمان فهری رسید سوار بر شتر نزد پیامبر جآمد که در أبطح در میان گروهی از یاران خود بود. پس یادآور شد که آنها بر امر رسول خدا جدر مورد شهادتین و نماز و روزه و حج فرمانبرداری کردند، سپس به پیامبر جگفت: آیا به این اکتفا نکرده و راضی نشدی تا اینکه بازوان پسر عمویت را گرفته و او را بر ما برتری دادی؟ و گفتی هر کس من مولای اویم علی هم مولای اوست؟ آیا این از جانب خودت است یا از طرف خدا؟ پیامبر جفرمودند: به امر و دستور خداست. سپس حارث بن نعمان به سوی مركب خود رفته از پیامبر جروی گردانید و گفت: پروردگارا، اگر این حق و از جانب توست، بر ما از آسمان سنگ بباران یا عذاب دردناکی بر ما فروفرست. هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداوند سنگی بر او فروفرستاد که بر فرق سر او اصابت نموده و از پشت وی خارج شد و او را به قتل رساند. و خداوند هم آیات یک تا سه معارج را که قبلاً گذشت نازل کرد: ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ ٣[المعارج: ۱-۳] . «پرسش‌گری تقاضای عذابی کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمی‌تواند آن را دفع کند، از سوی خداوند ذی المعارج [= خداوندی که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج می‌کنند] !».

در پاسخ به این دروغگویان باید گفت: اجماع بر این است که آنچه پیامبر جدر غدیر گفت، در هنگام بازگشت وی از حجة‌الوداع بود كه شیعه نیز این امر را پذیرفته و آن روز را جشن مي‌گيرند كه روز هیجدهم ذی‌الحجه می‌باشد و پیامبر جبعد از آن به مکه برنگشت، بلکه بعد از حجة‌الوداع به مدینه بازگشت. و در طول سه ماه ذی‌الحجه، محرم و صفر به حیات خود ادامه داد و در ابتدای ربیع‌الاول از دنیا رفت در حالی که در این روايت آمده كه بعد از آنکه پیامبر جآن را فرمود، در سرزمین‌های دیگر هم اين سخن پخش شد و حارث در أبطح به نزد او آمد، در حالی که أبطح در مکه است، پس این دروغ را فردي جاهل ساخته كه از زمان غدیر خم هم بي‌خبر بوده است.

همچنین سوره‌ي معارج مذکور به اتفاق علماء مکی است و قبل از هجرت پیامبر جبه مدینه و حدود بيش از سیزده سال قبل از حادثه‌ي غدیر خم نازل شده است، پس چگونه ممکن است بعد از غدیر خم نازل شده باشد؟

همچنین آیه:

﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ[الأنفال: ۳۲] .

«و (به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست...».

که در سوره‌ي انفال است به اتفاق رأي این سوره کمی پیش از جنگ بدر و سال‌ها قبل از غدیر خم نازل گشته. و به اتفاق اهل تفسیر به سبب سخنان مشرکین امثال ابوجهل و غيره كه قبل از هجرت به پیامبر جمی‌گفتند نازل گشته است، که خداوند با این آیه برای پیامبر جاز گفته آنها که مضمون‌ آیه است خبر داد:

﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٢ [الأنفال: ۳۲] .

به او فرمان داد که این گفته‌ي آنها را برایشان یادآوری کند. مثل آیات دیگری از قبیل:

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ[البقرة: ۳۰] .

«هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت».

یا مانند اين آيه كه مي‌فرمايد:

﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[آل‌عمران: ۱۲۱] .

و آیاتی از این قبیل به خاطر آن بوده كه گذشته را به یاد پیامبر جیا به یاد آنها بیاورد. که همگی حاکی از آن است كه گفته مشرکین قبل از نزول آیه بوده است.

همچنین هنگامی که مشرکین چنین درخواستی از خداوند کردند خداوند نیز فرمود مادامی که محمد جدر میان آنهاست عذابی بر آنها نمی‌فرستد:

﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ٣٣[الأنفال: ۳۳] .

«و مادامی که تو درمیان آنها هستی و یا آنها در استغفار و طلب بخشش از خداوند هستند خداوند آنها را عذاب نمی‌دهد».

علما بر این اتفاق دارند که وقتی مشرکین درخواست مذکور را مطرح کردند خداوند بر اهل مکه از آسمان سنگ نفرستاد و اگر چنین چیزی اتفاق افتاد مثل داستان اصحاب فیل شایع و منتشر می‌شد، چون انگیزه‌ها برای نقل اين‌گونه چيزها (كه نشانه‌ي خدا هستند) زیاد است. و اگر ناقل چنین چیزی گروهی از اهل علم باشند، پس چرا در کتاب‌هایی که مؤلفين علوم مختلف تألیف کرده‌اند مثل مسند، صحیح، فضائل، تفسیر، کتاب‌های سیره و امثال آن چنین روایتی را نیاورده‌اند. وقتی ثابت شد كه سند چنین ناشناخته است، دروغ و بی‌اساس بودن آن معلوم می‌گردد.

همچنین آن گونه که از حدیث برمی‌آید، حارث كه (به ادعاي شيعه) این سخن را گفته، به ارکان پنجگانه‌ي اسلام امر شده بود پس وی مسلمان محسوب می‌شد، زیرا گفت: ما از تو همه آنها را قبول کردیم و از همین راه معلوم می‌گردد که در زمان پیامبر جچنین چیزی (امامت علی) به گوش هيچ مسلماناني نرسیده است.

علاوه بر اين، شخصی به این نام در میان اصحاب پیامبر جشناخته شده نیست، بلکه از جنس اسم‌هایی است که در احادیث طرقیه و واهی آمده‌اند. روايت نیز از جنس‌ روایات‌ي است که پیرامون زندگی عنتر و دلهمه (پهلوان داستانی عرب) گفته‌اند. کتاب‌های زیادی در خصوص اسامی اصحاب پیامبر جکه در احادیث (حتی احادیث ضعیف) نام آنها ذكر شده، نوشته شده است مثل کتاب: الاستیعاب ابن عبدالبر و کتاب ابن منده، ابونعیم اصفهانی، حافظ‌ ابوموسی و امثال آنها، هیچ کدام نامی از شخص مذکور در حدیث نبرده‌اند. بنابراین معلوم می‌گردد که از او در روایات یادی به میان نیامده، زیرا نویسندگان مذکور جز آنچه اهل علم روایت کرده‌اند در کتاب‌های خود نیاورده‌اند، و روايات طرقیه مثل «تنقلات الأنوار» بکری کذاب و امثال او را كسي ذكر نكرده است.

پاسخ سوم: شما مدعی هستید که امامت علی با قرآن ثابت شده است، در حالی که در ظاهر قرآن به هیچ وجه چیزی دالّ بر امامت علی وجود ندارد. و این فرموده‌ي خداوند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] .

لفظ این آیه عام است و تمامی چیزهایی را در برمي‌گيرد که به پیامبر جنازل شده و فقط بر یک چیز معین دلالت نمی‌کند. بنابراین ادعای اين مدعی مبنی بر اینکه، امامت علی همان چیزی بود که پیامبر جمأمور به تبلیغ آن شده بود و آن را نیز تبلیغ کرد، با قرآن ثابت نمی‌شود؛ زیرا در قرآن چیزی که دالّ بر این امر معین باشد وجود ندارد. و اگر با نقل و روایت ثابت شود، در آن صورت با خبر (روایت) ثابت شده است نه با قرآن، و اگر کسی مدعی شود قرآن دلالت بر امر به تبلیغ امامت علی می‌کند، بر قرآن دروغ بسته؛ زیرا قرآن نه به طور عموم و نه به وجه خصوصی (اختصاصی) بر امامت علی دلالت ندارد.

پاسخ چهارم: باید گفت این آیه به آنچه از احوال پیامبر جمعلوم گشته، بر خلاف ادعا و اعتقاد شیعه دلالت مي‌كند. و احوال پیامبر جحاكي از آن است که خداوند چنین چیزی را بر او فرو نفرستاده، و او را امر به تبلیغ امامت نکرده است؛ زیرا اگر چنین چیزی بود، حتماً آن را تبلیغ می‌کرد. و از امر خداوند سرپیچی نمی‌نمود.

به همین دلیل عایشه لگفت: هر کس گمان کند که محمد جچیزی از وحی را کتمان کرده دروغگوست، زیرا خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] .

«ای رسول، ابلاغ کن آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالتت را ابلاغ نکرده‌ای».

ولی اهل علم به طور حتم و یقین می‌‌دانند که پیامبر جچیزی دالّ بر امامت علی را ابلاغ نکرد، و با طُرُق مختلف و گوناگون این مسأله را اثبات می‌کنند که از جمله استدلال‌های آنها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

برای نقل چنین امری انگیزه‌ها و اسباب فراوانی وجود داشت لذا اگر اصل و اساسی داشت، حتماً نقل می‌شد، همان‌گونه که احادیث زیادی شبیه آن روایت شده، خصوصاً در فضائل علی روايات فراوان روایت شده که اصل و اساس ندارند و دروغ‌اند. پس چگونه حق و حقیقتی به این مهمی از طرف پیامبر جابلاغ شد ولی مردم آن را نقل نکردند؟ در صورتی که پیامبر جبه امت خود دستور داد هر آنچه از او می‌شنوند به دیگران برسانند. و کتمان آنچه پیامبر جبه رسانیدن و ابلاغ آن امر کرده باشد جایز نیست.

در هنگام وفات پیامبر جبرخی از انصار درخواست کردند که اميري از آنها و اميري از مهاجرین انتخاب شود، اصحاب پیامبر جاین مسأله را رد کرده و گفتند: که امارت باید از قریش باشد و از طرق مختلف قریشی بودن امیر را روایت کردند[۴۰] .

ولی هیچ کدام از آنها نه در آن مجلس و نه در سایر جا‌ها چیزی را نقل نكرد که دالّ بر امامت علی باشد. و مسلمانان با ابوبکر صديق بیعت کردند در حالی که بیشتر فرزندان عبد مناف -بنی‌هاشم، بنی‌امیه و دیگران- تمایل داشتند که علی‌بن ابیطالب را به عنوان امیر برگزینند ولی هيچ يك از آنها یادی از این نص نکردند.

در زمان عمر و عثمان و خود علی شبه همین منوال پیش رفت. و حتی زماني كه ولایت به علی رسید، نه علی و نه كسي ديگر از اهل بیت او و نه احدی از اصحابِ معروف پیامبر جنامی از این نص به میان نیاوردند و این نص بعدها و بعد از تمامی اینها ظاهر شد. افرادی که از حدیث و سنت آگاهی دارند و دوستدار علی می‌باشند مثل امام احمد بن حنبل و دیگر امامان، می‌گویند: علی بعد از عثمان خلیفه بود ولی عده‌ای از اهل علم و دیگران به منازعه پرداختند و گفته‌اند در دوران علی فتنه و اختلاف به وجود آمد و امت اسلام در خصوص وی و یا خلیفۀ دیگر به اتفاق نظر نرسیدند.

گروهی از مردم مثل کرامیه جايز دانسته‌اند در صورت نیاز هم علی و هم معاویه امام مردم باشند. و در باره‌ي زمان ابن زبیر و یزید هم چنين گفته‌اند، چون مردم را بر یک امام متفق ندیدند قائل به چنین نظری شدند.

و امام احمدبن حنبل که آگاه‌ترین عالم زمان خود به حدیث بود برای امامت علی به حدیثی استدلال کرده است که به این مضمون در سنن آمده: «خلافت بر منهج نبوت سی سال طول می‌کشد و سپس به پادشاهی تبدیل خواهد شد[۴۱] ». برخی این حدیث را ضعیف دانسته‌اند، ولی امام احمد /آن را ثابت می‌داند.

این بود معتمدترين نصوصی که پیرامون خلافت علی بدان استدلال مي‌كنند و اگر شیعه به حدیثی مسند یا مرسل موافق با این مسأله دست می‌یافتند قطعاً بدان شاد گشته و افتخار می‌کردند.

بنابراین معلوم گردید آنچه روافض به عنوان نص مدعی آن هستند از جمله چیزهایی است که هیچ کدام از علمای حدیث، چه در قدیم و چه در جدید آنها را نشنیده‌اند. و علمای حدیث دروغ بودن این روایات را همچون سایر روایت‌های دروغین به خوبی می‌دانند.

دلیل دیگر اینکه مسأله‌ي حَکَميت در زمان علی اتفاق افتاد و اکثر مردم با علی بودند، ولي هیچ کدام از مسلمانان، چه آنان که یاور علی بودند و چه غير آن‌ها، با وجود کثرت پیروان علی چنین نصی را مطرح نکرده و بدان استدلال ننمودند. حال آنکه در چنان موقعیتی همه شرایط و اسباب و انگیزه‌ها برای اظهار چنین حقیقتی فراهم و مهیا بود[۴۲] .

بدیهی است اگر نصی نزد شیعیان علی معروف و مشهور بود، عادت معروف ايشان مقتضي بود که یکی از آنها بگوید: این نص رسول خدا جدر مورد خلافت علی است و بايد بر اساس آن علی را بر معاویه مقدم داریم.

و ابوموسی که خود از برگزیدگان اسلام بود، اگر می‌دانست که پیامبر جپیرامون خلافت علی چيزی گفته است هرگز عزل او را جایز نمی‌دانست. و یا هنگامی که او را عزل کرد، کسی او را از این کار منع می‌کرد و مي‌گفت: چگونه كسي را عزل می‌کنی که پیامبر جبا نص صريح او را به خلافت برگزيده است.

گاهی به این فرموده‌ي پیامبر جاستدلال مي‌كنند که فرمود: «تُقْتَلُ عَمَّارًا الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ». عمار به دست فرقه‌اي باغی و طغيان‌گر کشته می‌شود. ولی این حدیث خبر یک یا دو یا سه نفر و یا از این قبیل بوده و به حد تواتر نرسیده است[۴۳] ، و نص نزد کسانی که آن را حجت می‌دانند باید متواترباشد. و جای تعجب است که چگونه استدلال شیعه‌ي علی به این حدیث قابل قبول واقع شده در حالی که هیچ کدام از آن‌ها به نص استدلال نکرده‌اند.

[۳۷] ذهبی در شرح حال ابو‌نعیم اصفهانی (احمدبن عبدالله حافظ) در میزان الاعتدال: ۱/۱۱۱» می‌گوید: خطیب بغدادی گفته است: احادیثی از ابونعیم دیده‌ام که در آنها سهل‌انگاری از جمله اخبرنا را به طور مطلق و عموم به کار گرفته و آن را تبیین نمی‌کند. گویم (ذهبی ): این روش ابونعیم و امثال اوست و نوعی فریب است. و سخن این بنده در خصوص ابو‌نعیم حیرت‌انگیز است و گفته او را نمی‌پسندم گفته هیچ کدام از آن دو را در خصوص یکدیگر نمی‌پذیرم و آن دو نزد من مقبول هستند. و تنها گناه آنها این است که روایت‌های ساختگی را نقل کرده‌اند ولی در خصوص آن روایت‌ها سکوت کرده‌اند: لسان الـمیزان: ۱/۲۰۱-۲۰۲. [۳۸] ابن الجوزی این حدیث ساختگی -که قسمتی از حدیث طولانی منسوب به ابوهریره می‌باشد- را در موضوعات: ۲/۱۰۹-۱۱۰، آورده است. و می‌گوید: این حدیث موضوع ولی رجال آن معتمد هستند گویا برخی از متأخرین آن را ساخته و با این سند آورده‌اند. سیوطی نیز در «الجامع الصغیر» آورده و آن را به ابوسعید نسبت داده است و البانی آن را ضعیف دانسته و در «ضعیف الجامع الصغیر: ۶/۲۵۶» آورده است. ابوعبدالرحمن می‌گوید: خداوند به محقق رحم کند و از او درگذرد زیرا ابن الجوزی/این حدیث موضوع را در کتاب الموضوعات خود آورده است ولی به شیوه محقق بیان نکرده است. به طوری که ابن الجوزی (۲/۲۰۰-۲۰۱) آن را آورده است. ولی نگفته است که ساختگی است و رجال آن معتمد هستند، بلکه گفته است در ساختگی بودن این حدیث هیچ عاقلی شک نمی‌کند. اما (این رافضی) به صورتی ابداعی آن را جعل و وضع كرده و پرده را از بی شرمانه از روی واقعیت برداشته....و محقق رحمه الله به نقل ابن عراق در تنزیه الشریعة: ج۲ص۱۰۵ اعتماد داشته آنجا كه ابن عراق گفته: این حدیث موضوع را ابن حجر در اسان المیزان ج۵ص۳۰۲ و شوكانی در الفوائد المجموعة: ۹۶-۹۷ذكر كرده‌اند. [۳۹] و یا اینکه برخی از جاهلان گمان می‌کنند قبر علی بن ابی‌طالب در بلخ افغانستان است، و از همین لحاظ آن را مزار شریف نامیده اند، البته روافض از این کار استفادۀ سیاسی و اقتصادی می‌برند، و حتی شیوۀ امامزاده‌سازی در ایران بسیار معمول است که در شهرها و بعضی جاهای تفریحی قبری نیز درست می‌کنند، و از این راه پولهای کلان به جیب می‌زنند، اما اعتقاد اینکه قبر علی در شهر مزار شریف افغانستان است فقط جهالت و بی‌سوادی قائلین آن را میرساند. [مصحح] . [۴۰] این حدیث را با لفظ «الأئمة من قریش» علامه البانی در إرواء الغلیل: ج ۲، ص ۲۹۸-۳۰۱، شماره: ۵۲ آورده است و می‌گوید: صحیح است و از حدیثِ جماعتی از اصحاب از جمله انس‌بن مالک، علی‌بن ابیطالب، ابوبرزه الأسلمی وارد شده است. سپس در خصوص طرق مختلف ورود آن سخن گفته است. و حدیث روایت شده از انس سطولانی است و در مسند، چاپ حلبی (۳/۱۲۹) این گونه آغاز شده که: امامان از قریش هستند آنان بر شما حقی دارند و شما نیز حقی بر آنها دارید ... . البانی آن را صحیح دانسته و در ارواء الغلیل می‌گوید: طیالسی آن را در مسند خود و ابن عساکر و ابونعیم در «حلیه» و بیهقی در سنن خود آن را آورده‌اند. و حدیث علی ساین گونه شروع می‌شود: امامان از قریشند، نیکان آنها امیر نیکان و بدکاران آنها امیر بدانشان هستند ... . سیوطی می‌گوید: بیهقی و حاکم آن را تخریج کرد‌ه‌اند. البانی گفته: این روایت در مستدرک: ۴/۷۵-۷۶، معجم الصغیر طبرانی: ص: ۸۵، مجمع الزوائد: ۵/۱۹۲ و جاهای دیگری آمده است. همچنین نزد البانی صحیح است. حدیث ابو‌برزه در مسند، چاپ حلبی (۴/۴۲۱-۴۲۲) و البانی نیز آن را در السنة ابن ابی‌عاصم شماره‌های: (۱۰۲۸، ۱۰۲۹) آورده است. [۴۱] این حدیث در سنن ابی‌داود: ۴/۲۹۳، کتاب السنة، باب في الخلفاء، سنن ترمذی: ۳/۳۴۱، کتاب الفتن، باب ماجاء في الخلافة آمده و ترمذی می‌گوید: این حدیثی حسن است: که چندین نفر از سعیدبن جهمان روایت کرده‌اند که او را فقط با حدیثش در المستدرک حاکم (۳/۷۱) می‌شناسیم. استاد محب‌الدین خطیب در کتاب الـمنتقی من منهاج الاعتدال: ص ۵۷، در خصوص سند حدیث سخن گفته و ضعف آن را آشکار نموده است. و به عدم تصحیح آن توسط ابن عربی در کتاب العواصم من القواصم: ص ۲۰۱) اشاره کرده است. ولی البانی این حدیث را تصحیح و در صحیح الجامع الصغیر: ج ۳، ص ۱۱۸، آورده است. [۴۲] برای اطلاع از حقیقت «تحکیم» به کتاب العواصم من القواصم ابن عربی، چاپ دارالکتب السلفیة، قاهره، ۱۴۰۵ ه‍. ق (ص ۱۷۵-۱۸۲) مراجعه کنید. [۴۳] صحیح بخاری: ۱/۸۳، ۴، ۲۱، مسلم: ۴/۲۲۳۵-۲۲۳۶، مسند، چاپ المعارف، شماره‌های (۶۴۹۹، ۶۵۰۰، ۶۵۳۸، ۶۹۲۶، ۶۹۲۷). استاد احمد شاکر تمامی این احادیث را صحیح دانسته و درباره آنها سخن گفته است.