فصل دوم:
پاسخ به کسی که مدعی است قرآن دلالت بر این دارد که پیامبر جمأمور به تبلیغ امامت علی بوده است
مصنف رافضی میگوید: برهان دوم ما برای اثبات امامت علی این آيه است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ﴾[المائدة: ۶۷] .
«ای رسول، ابلاغ کن آنچه از سوی پروردگارت به تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالتت را ابلاغ نکردهای».
(اين نويسندهي شيعه ميگويد:) اتفاق بر این است که اين آيه در حق علی نازل شده است. و ابونعیم با سند خود از عطیه[۳۴] روایت میکند که گفت: این آیه بر پیامبر جدر حق علیبن ابیطالب نازل گردیده است. در تفسیر ثعلبی در بیان معنی آن آمده است که: ای پیامبر ج، آنچه در فضل علی بر تو نازل کردیم آن را ابلاغ کن! لذا رسول خدا جدست علي را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» يعني: «هر كس من مولاي او هستم پس علي هم مولاي اوست». و از آنجایی که به اجماع، پیامبر جمولای (سرپرست) ابوبکر و عمر و دیگر صحابه است، پس علی نیز مولا و امام آنهاست.
و همچنین در تفسیر ثعلبی آمده است: هنگامی که پیامبر جدر غدیر خم بود با ندایی مردم را جمع کرده، سپس دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی هم مولای اوست. و این سخن وی در سرزمینهای دیگر نیز پخش و پراکنده شد.
هنگامی که به گوش حارث بن نعمان فهری رسید سوار بر شتر شده نزد پیامبر جآمد از شتر خود پیاده شد و آن را بست و به نزد پیامبر جکه در میان عدهای از اصحاب بود، رسید. سپس گفت: ای محمد ج! به ما فرمان دادی که گواهی بدهیم معبود بر حقی جز خداوند نیست و تو رسول جاو هستی، ما نیز قبول کردیم. به ما دستور دادی پنج وعده نماز بخوانیم و زکات اموالمان را پرداخت کنیم و یک ماه روزه بگيريم و حج خانه خدا را به جا آوریم، همه را پذیرفتیم. به این بسنده نکردی تا اینکه بازوان[۳۵] پسر عمویت را گرفتی و او بر ما برتری دادی و گفتی: هر کس که من سرپرست اویم علی هم مولای اوست. آیا این سخن توست یا سخن خداوند است؟ پیامبر جفرمودند: سوگند به خدایی که جز او معبود برحقی نیست این دستور خداست. حارث روی گردانیده به سوی شتر خود رفت و گفت: پروردگارا، اگر این سخن او حق است پس بارانی از سنگ بر ما بباران یا عذابی دردناک بر ما فرو فرست. هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداوندی سنگی را بر فرق سرش فروکوبیده از پشت او خارج شد و او را به قتل رساند، آنگاه این آیات نازل شد:
﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ٣﴾[المعارج: ۱-۳] .
«پرسشگری پرسید از عذابی که واقع میشود (بگو) هیچ کس نمیتواند عذاب خدا را از کافران دفع کند».
این روایت را نقاش[۳۶] از جمهور علمای تفسیر آورده است.
[۳۴] عطیه بن سعدالعوفی که ابن حبان در خصوص وی در کتاب المجروحین (۲/۱۷۶) سخن گفته است، کنیه وی ابوالحسن و اهل کوفه بود. از ابوسعید خدری روایت کرده است. فراسبن یحیی و فضیلبن مرزوق از او روایت کردهاند. از ابوسعید خدری احادیثی شنیده است. پس از مرگ ابوسعید در مجالس درس کلبی حاضر میشد. هر گاه کلبی میگفت: پیامبر جفلان چیز را فرموده است وی سخن او را حفظ میکرد. با کنیه ابوسعید از او حدیث روایت میکرد. هر گاه شخصی از او میپرسید چه کسی این حدیث را به تو گفت: میگفت ابوسعید. بنابراین گمان میکردند که مقصود وی ابوسعید خدری است در حالی که کلبی مدنظر او بود. بنابراین استدلال به او و نوشتن حدیث از او جز به منظور تعجب شایسته نیست. شرح حال وی در کتابهای ذیل آمده است: تهذیب التهذیب (۷/۲۲۴)، شرح حال شماره: (۴۱۳)، الضعفاء و المتروکین ابن جوزی (ج ۲، ۱۸۰)، شرح حال شماره: (۲۳۲۱)، سؤالات ابوعبید آجری، (ص ۱۰۵)، شرح حال شماره: (۲۴)، میزان الاعتدال (۳/۷۹)، شماره: (۵۶۶۷) الضعفاء الکبیر، عقیلی (۳/۳۵۹)، شرح حال شماره: (۱۳۹۲) (م). [۳۵] لسان العرب، الضَّبع با سکون حرف باء؛ وسط بازو به همراه گوشتش است که هم انسان و هم غیر انسان را شامل میشود. به کل بازو یا زیر بغل یا نصف یا از بالا به پایین نیز گفته میشود. وقتی گفته میشود أخذ بضبعیه، یعنی دو بازویش را گرفت. [۳۶] ابوبکر محمدبن حسن بن زیاد موصلی. خطیب بغدادی در تاریخ خود (۲/۲۰۱) در خصوص او میگوید: وی عالم به حروف قرآن و حافظ تفسیر بود که در خصوص تفسیر کتابی تحت عنوان «شفاء الصدور» تصنیف کرده است و تصانیف دیگری در خصوص انواع قرائت و علوم دیگر دارد. همچنین در ص ۲۰۱ میگوید: در روایات او احادیث منکر با سند از راویان مشهور وجود دارد. ذهبی در سیَر أعلام النبلاء: ۱۵/۵۷۶، میگوید: دانی در کتاب «التیسیر» بر روایات او در خصوص قرائتها اعتماد کرده است و خداوند آگاهتر است، اما دل با روایات او آرام نمیگیرد. خداوند از او دربگذرد. شرح حال وی در این کتابهای آمده است: وفیات الأعیان: ۴/۲۹۸، تذکرة الحفاظ: ۳/۹۰۸، میزان الإعتدال: ۳/۵۲۰، الوافی بالوفیات: ۲/۳۴۵، البدایة والنهایة: ۱۱/۲۴۲، لسان الـمیزان: ۵/۱۳۲، شذرات الذهب: ۳/۸، (م).