به این استدلال از چند نظر میتوان پاسخ گفت:
پاسخ اول: صحت حدیث باید بررسی شود، او طبق عادت خويش آن را به هيچ كتابي نسبت نداده است. اما قولش كه گفت: «اين را جمهور روايت كردهاند» سخني است دروغ و بي اساس، چون در کتابهای معروف حدیث مانند صحاح و مسانید و سنن و غیره روایت نشده است و اگر متساهلین و هیزم جمع کنان شب آن را روایت کردهاند دال بر حجت بودن آن نيست تا مسلمانان از آن پیروی کنند.
خداوند دروغ را حرام گردانیده و قدغن کرده که از چیزهای سخن بگویيم که آن را نمیدانیم. همچنین رسول اکرم جمیفرماید: هر کس عمدی بر زبان من دروغ گوید باید جایگاه خودش را در آتش مهیا سازد[۶۲] .
دوم: به اتفاق اهل علم، اين روایت موضوع و ساختگي است و هر انسانی با ابتداییترین علم حدیث به دروغ بودن روایاتی پی میبرد که در کتابهای معتمد حدیث مانند صحاح و مسند و سنن و غیره روایت نشدهاند.
سوم: هرگز جائز نیست چنین چیزی به پیامبر نسبت داده شود، چون دروغ است و رسول اکرم بزرگ انبیاء و امام متقین و پیشرو امت در قیامت از دروغ مبرّاست.
اگر کسی بگوید: بعد از رسول خدا جعلی از همه بزرگتر است، در پاسخ گفته میشود: در حدیث چیزی وجود ندارد که دال بر این تأویل باشد، بلکه خلاف این در روایت ذکر شده است، چون بهترین امت اسلامی قرن اول بوده و آن قرن غیر از رسول الله جهيچ امام و بزرگ و رهبر دیگری نداشتند و پیامبر جچگونه از چیزی خبر میدهد که وجود خارجی نداشته باشد در حالی که مردم نیازمند آن باشند؟
و همچنین امام و پیشرو در روز قیامت محمد جاست، پس علی چه کسانی را رهبری میکند؟ همچنین از دیدگاه شیعه، جمهور مسلماناني كه دست پا و محلهاي شسته شده با آب وضوی آنها میدرخشد کافر و فاسق هستند، پس علي چه كساني را رهبري ميكند؟
در حدیث صحیح روایت شده که پیامبر فرموده: «آرزو داشتم که برادرانم را ببینم»، عرض شد: ای رسول خدا، مگر ما برادران تو نیستیم؟
فرمود: «شما اصحاب و یارانم هستید، برادرانم هنوز به دنیا نیامدهاند».
عرض كردند: چگونه آنها را می شناسي؟
فرمود: فرمود: «اگر شما مردی را ببینید که اسبهای فراوانی دارد و بعضی از آنها دارای پیشانی و دست و پاهاي سفید باشند آنها را در ميان اسبهاي سياه و تيره نمیشناسد»؟
گفتند: البته كه میشناسد.
فرمود: «برادرانم در حالی وارد محشر ميشوند که پیشانی و دست و پاهايشان بر اثر آثار وضو نوراني و سفيد هستند و من بر حوض کوثر میزبان آنها هستم».
این بیانگر آن است كه هر کس وضو بگیرد و اهل شستن دست و پا و صورت باشد «غُرّ مُحَجّل است» و چنین چیزی شامل همه مسلمان و در رأس آنها ابوبکر و عمر میگردد، اما شیعه که زیر پا و پاشنه را نمیشویند، از این نعمت بیبهره هستند، پس کسی از «غُرّ محجلین» باقی نمیماند تا امام آنها باشد و نمیتوانند وارد گروه «غُر محجلین» شوند چون سفيدي دست و پا و پيشاني فقط با شستن پاها به دست میآید یعنی همانطور که روشن و سفيدبودن دست موجب پیوستن به گروه «غر محجلین» میشود، پاها هم در رسیدن به این مقام سهيم هستند.
در حدیث صحیح ثابت شده که پیامبر فرمود: «وای به حال پاشنه و گودي پاهايي (كه شسته نميشوند) از آتش دوزخ».
در لغت عرب مشهور است تنها به اسبی میگویند «محجل» که هم دست و هم پاهایش سفید باشند، پس محجّل بودن با شستن دست و پا است، اگر کسی آنها را نشوید هرگز از «غر محجلین» به حساب نمیآید، پس چگونه امام «غر محجلین» امام شيعه هم خواهد شد؟
سپس ادعاي اینکه بعد از رسول الله جعلی قائد و بزرگ و سید است، با بداهت و علم ضروري دروغ بودنش معلوم و آشكار است. چون رسول خدا جهرگز چنین چیزی نفرموده، بلکه در بیانات تابناک حضرت خلاف این ثابت میشود. رسول اکرم جابوبکر و عمر را بدون محابا و پنهانكاري بر همه امت برتري داده است و این تفضیل به گونهای شهرت یافته بود كه حتی کفّار از آن اطلاع يافته بودند.
در جنگ اُحُد وقتی مسلمانان شکست خوردند، ابو سفیان خطاب به مسلمانان گفت:
«آیا محمد میان شماست؟» سه دفعه این جمله را تکرار كرد. پیامبر به مسلمانان فرمود: جوابش را ندهید.
بعد فریاد زد: فرزند ابو قحافه میان شماست؟ سه بار هم این را تکرار کرد. باز هم پیامبر جفرمود: جواب ندهید. بعد ابوسفیان سراغ عمر را گرفت ولی پیامبرجباز هم اجازۀ جواب نداد.
ابوسفیان خطاب به قومش گفت: شکست خوردهاند و از شرّ شان خلاص شديد.
عمرفاروق سنتوانست خود را کنترل کند و فریاد زد: دروغ میگویي ای دشمن خدا، آنان كه برشمردي همه زندهاند و آنچه تو خوشت نميآيد به جاي خود باقي است. تا آخر حدیث. امام بخاری و غيره آن را روایت کردهاند.
اين پيشرو كفار بود كه جز از ابوبكر و عمر سؤال نميكرد، زيرا خاص و عام ميدانستند كه اين سه نفر رأي كار هستند و سرپرستي كارها بدون آن سه ممكن نيست.
و همچنین دال بر این است که کفار هم میدانستد ابوبکر و عمر وزیر رسول خدا جهستند و از همه مردم بهتر اند و در اظهار و پشتيباني اسلام نقش منحصر به فردي ايفاء ميكنند و ديگران از چنين جايگاهي بهره ندارند. یعنی جايگاه آن دو براي کافران هم معلوم بود چه رسد به مسلمانان. و احادیث متواتری دال بر این موضوع وجود دارد.
در صحیحین (مسلم و بخاری) روايت شده كه ابنعباس گفت: وقتی عمر وفات يافت، مردم او را كفن پوشيدند و برايش دعا ميكردند و به نيكي او را ميستودند و بر او نماز ميخواندند، من هم در این میان بودم. مردی مرا از پشت گرفت، وقتی که نگاه کردم ديدم علی است بر عمر ترحّم میکرد و خطاب به عمر گفت:
«کسی را به جاي نگذاشتهاي كه دوست داشته باشم با كارهاي نيك او به ملاقات خدا بروم، آنگونه كه آرزو ميكنم با كارهاي شايسته تو به حضور خدا بروم. سوگند به خدا، به نظرم خدا تو را با دو رفيقت (پيامبر جو ابوبكر) حشر ميكند، چون خیلی از پیامبر شنیدم میفرمود: من و ابوبکر و عمر آمدیم، یا من و ابوبکر و عمر رفتیم، (ای عمر) امیدوارم خداوند تو را با آنها جمع گرداند»[۶۳] .
برتري ابوبکر و عمر بر علی و دیگران بر کسی پوشیده نبود، بدین علت شیعههای گذشته كه علي را ملاقات كردهبودند ابوبکر و عمر را بر علي ترجیح میدادند، مگر كساني كه از تشيع علوي هم منحرف شده بودند، بلكه تنها در ترجیح عثمان و علي بر يكديگر اختلاف داشتند.
همچنین روایت «علی ولی و سرپرست هر مؤمنی است بعد از من» دروغ محض است، چون رسول خدا جدر حال حیات و بعد از وفات دوست و ولي مؤمنان است و هر مؤمنی دوست رسول اکرم جاست. ولایت به معني دوستي که در مقابل عداوت قرار دارد به زمان اختصاص ندارد.
اما در مورد ولایتی که به معنی سرپرست و امارت است گفته میشود: والی هر مؤمنی است، مثلاً در فقه باب جنائز گفته میشود: اگر ولی (نزدیکان) و والی (امیر و سر پرست) نزد جنازهای جمع شدند، در قول اکثر فقهاء والی مقدم است و بعضی هم میگویند: ولی حق امامت دارد.
پس جملۀ «علی بعد از من ولی هر مؤمنی است»، جائز نیست که به پیامبر خدا نسبت داده شود، چون اگر هدف دوستی باشد، نیازمند کلمۀ «من بعدی» (بعد از من) نیست و اگر هدف امارت و سرپرستی باشد، باید بگوید: «والٍ علی کل مؤمن بعدی» نه ولي[۶۴] .
اما روایت «أنت منی وأنا منك» «تو از من و من از تو هستم» در این حدیث صحیح نیست، ثابت شده که پیامبر جآن را در سال قضیه فرموده که علی و جعفر و زید بن ثابت در مورد سرپرستي و كفالت دختر حمزه اختلاف پیدا کردند. رسول خدا جاو را به خالهاش که همسر جعفر بود داد و فرمود: خاله مانند مادر است.
و خطاب به جعفر فرمود: تو در اخلاق و سیرت مانند من هستی. و به علی گفت: من از تو و تو از من هستی. و به زید فرمود: تو برادر و دوست ما هستی.
در صحیحین روایت شده که پیامبر جفرمود: اگر قبیلۀ اشعری به سفر بروند یا نفقۀ آنها در محل سکونت کم شود، همه چیز خود را در یک جا جمع میکنند و آن را میان همدیگر تقسیم مینمايند، سپس به اشعریها فرمود: «آنها از من و من از آنها هستم». همانگونه كه به علی فرمود: «تو از من و من از تو هستم».
و به جلیبیب فرمود: «این از من است و من هم از او هستم».
پس روشن شد که این لفظ و عبارت بر امامت دلالت نميكند و حتی اگر خطاب به کسی چنین بفرماید دال بر فضل او بر دیگران نيست.
[۶۲] اصحابی مانند زبیر و انس و ابی سعید خدری و ابیهریره حدیث را روایت کرده اند (صحیح بخاری کتاب علم، باب اثم من کذب علی النبی)، صحیح مسلم کتب زهد (۴ / ۲۲۹۸ . ۲۲۹۹)، ابن ماجه و ترمذی و دارمی. و در مسند در موارد متعدد از جمله در چاپخانه المعارف شمارههای ۶۴۸۶، ۶۸۸۸، ۷۰۰۶، و ابن جوزی در مقدمۀ كتاب الموضوعات خود در بارۀ این حدیث گفته: حدود شصت و یک صحابه از رسول خدا جروایت و من هم از آنها ذكر میكنم. شیخ گفت: او را دیدم در غیر این نسخه از نود و هشت نفر روایت كرده از جمله ابوبكر صدیق س. [۶۳] حدیث به روایت ابن عباس است، امام بخاری در کتاب فضائل صحابه باب مناقب عمر و امام مسلم در کتاب فضائل اصحاب باب فضائل عمر آن را روایت کردهاند. [۶۴] یعنی بر هر مؤمنی امارت میکند.