در پاسخ به این استدلال باید گفت:
اینکه پیامبر جعلی و حسن و حسین و فاطمه شرا برای مباهله برگزید حدیثی صحیح است که امام مسلم از سعدبن ابیوقاص سروایت کرده که در حدیثی طولانی گفت[۱۴۳] : هنگامی که این آیه نازل شد ﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ﴾[آلعمران: ۶۱] [۱۴۴] . پیامبر جعلی و فاطمه حسن و حسین را فراخواند و فرمود: پروردگارا، اینان اهل من هستند.
ولیكن این گفته هیچ گونه دلالتی بر برتری و امامت ندارد. و این ادعا که خداوند او را نفس رسول خدا جقرار داده و چون اتحاد آن دو محال است پس اين باقي ميماند كه با ایشان مساوی باشد و چون پیامبر جولایت عامه داشت پس علی هم چنین است.
در جواب باید گفت: نمیتوان پذیرفت که جز مساوات پیامبر جبا علی چیزی باقی نمیماند، چون نه تنها دلیلی بر آن نیست بلکه حمل آن بر مساوات غیر ممکن بوده و هیچ کس نه علی و نه غیر او با پیامبر جبرابری نمیکنند.
و این لفظ در زبان عربی به معنی مساوات نیست، خداوند در خصوص داستان افک میفرماید:
﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا﴾[النور: ۱۲] .
«چرا هنگامی که این تهمت را شنیدید مردان و زنان مؤمن نسبت به خود گمان نیک بودن را نیندیشند».
این آیه لازمهاش اين نیست که زنان مؤمن و مردان مؤمن برابر باشند. و خداوند در داستان بنیاسرائیل میفرماید:
﴿فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ عِندَ بَارِئِكُمۡ﴾[البقرة: ۵۴] .
«به سوی پروردگارتان توبه کنید و نفسهای مشرکتان را بکشید و این برای شما نزد خداوند بهتر است».
که در اینجا «انفس» مستلزم مساوی بودن آنها نیست و نيز مستلزم آن نیست که گوسالهپرست برابر با کسی باشد که گوسالهپرست نیست. و در خصوص این آیات هم چنين گفته شده است كه ميفرمايد:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ﴾[النساء: ۲۹] .
«برخی از شما بعضی دیگر را نکشد».
و خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۱] .
«برخی از شما برخی دیگر را با اشاره و کنایه طعنه نزنید».
و از همه مؤمنان نهي شده که بعضی از آنها از بعض دیگر عیبجویی نکرده و طعنه نزند، با وجود اینکه چه در احکام و چه در فضیلت با هم مساوی نیستند و ظالم و مظلوم و امام و مأموم باهم برابر نیستند.
و در این باب این فرمودۀ خداوند را نیز میتوان ملاک قرار داد:
﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَكُمۡ﴾[البقرة: ۸۵] .
«اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید».
اگر لفظ «أنفسنا» در فرموده: ﴿وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ﴾[آل عمران: ۶۱] . مانند آن در فرموده ﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۱] . و آیۀ مورد استناد سورۀ نور و از این قبیل آیات باشد با وجود اینکه تساوی در آیات اخیر نه تنها واجب نیست بلکه ممتنع است، در آیه مورد استناد نیز این امر شدیدتر است. و لفظ آیات اخیر دلالت بر مساوات و مشابهت افراد دارد و تجانس و تشابه در برخی امور مشترک هستند مثل اشتراک در ایمان، كه مؤمنان در ایمان برادر هستند كه مراد از آیات ۱۲ سورۀ نور و ۱۱ سوره حجرات هم همين است.
و گاهي در دين اشتراک دارند گرچه منافق هم در بین آنهاست مثل اشتراک مسلمانان در اسلام ظاهری و اگر همراه دین اشتراک نسب هم باشد، این مساوات مؤكدتر میشود و در مورد قوم موسی هم به این اعتبار «أنفسنا» گفته شده است.
و آيهي:
﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ﴾[آلعمران: ۶۱] .
«بیایید فرزندان خود و فرزندان شما، زنان خود و زنان شما و انفس خود و انفس شما را فرا بخوانیم».
يعني مردان ما و مردان شما، يعني آن مرداني که در دین و نسب از جنس ما هستند و آن مرداني كه از جنس شما هستند. یا مقصود از تجانس در قرابت باشد؛ زیرا میفرماید:
﴿أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ﴾[آل عمران: ۶۱] .
چون فرزندان و زنان و مردان را مطرح کرده، پس معلوم میگردد که مقصود نزدیکان نسبی مرد و زن از فرزندان و خویشاوندان میباشد. به این دلیل حسن و حسین را از ميان پسران و فاطمه را از ميان زنان و علی را از مردان فراخواند و به لحاظ نسب هیچ کس نزدیکتر از اینها به پیامبر جنبود و آنها را زير جامۀ خود قرار داد (مسأله کساء مدّ نظر است).
و مباهله فقط با نزدیکان نسبی پیامبر جحاصل میشد و اگر پیامبر جخويشاوندان نسبي دورتر خود را فرا میخواند، مقصود حاصل نمیشد اگر چه نزد خدا برتر و بافضيلتتر هم باشند، زیرا مقصود این بود که آنها نزدیکان نسبی خود را فراخوانند همان گونه که پیامبر جنزدیکترین افراد به خود را فرامیخواند و انسان آنگونه كه نسبت به نزدیکان خود نگران است و محبت میورزد نسبت به دیگران چنين نيست. و آنها (مسیحیان) میدانستند که محمّد جرسول خداست و اگر با او مباهله کنند، خود و نزدیکانشان دچار عذاب میشوند، بنابراین ترس و نگراني در مورد خود و نزدیکانشان در آنها جمع شد كه موجب امتناع و سرپیچی آنها از مباهله گردید، زیرا انسان گاه مرگ خود را بر زنده بودن فرزندش برمیگزیند و انسان کهنسال گاهی مرگ را برمیگزیند تا نزدیکانش صاحب مال و نعمت باشند و این در میان انسانها فراوان وجود دارد.
و چون پیامبر جاز آنها درخواست کردند برای مباهله، فرزندان، زنان و مردان یا نزدیکان هر دو طرف حاضر شوند، آن دسته از نزديكان خود را هم برای خود فراخواند.
آیه مباهله سال دهم هنگامی نازل شد که گروه مسیحیان نجران نزد پیامبر جآمدند و هیچ کدام از عموهای پیامبر جدر قيد حيات نبودند و عباس نیز از پیشگامان نخستین اسلام نبود و مثل علی به پیامبر جوابسته نبود و در میان پسر عموهایش هم مثل علی کسی نبود و جعفر هم در سال هشتم در جنگ مؤته شهید شده بود، پس علی انتخاب شد. و این به خاطر آن بود که در میان نزدیکان کسی نمیتوانست جایگزین او شود، ولی این به معنای مساوی بودن وی با پیامبر جدر همه چیز، یا به معنای بالاتر بودن وی نسبت به سایر اصحاب نیست، بلکه مباهله یک نوع فضیلت برای وی محسوب میشد و این فضيلت بین او و فاطمه و حسن و حسین مشترک است و از ویژگیهای امامت به حساب نمیآید؛ چون زن از ویژگیهای امامت برخوردار نيست. و این بدان معنا نیست که هر کس با پیامبر جدر مباهله شرکت جست از دیگر اصحاب برتر است همان طور که نمیتواند به معنای برتری فاطمه و حسن و حسین نسبت به همه اصحاب باشد.
در پاسخ به این گفتۀ رافض: «اگر غیر اینان با آنها مساوی بودند یا در استجابت دعا برتر از آنها بودند، در آن صورت خداوند به پیامبر جدستور میداد که دیگران نیز همراه او باشند؛ زیرا نیاز به آن محسوس بود».
باید گفت: در این موضوع اجابت دعا مورد نظر نبوده است؛ زیرا دعای پیامبر جبه تنهایی کافی است. اگر مقصود از کسانی که در مباهله با پیامبر جشرکت داشتند استجابت دعایشان بود، در آن صورت از همه مؤمنان تقاضا میکرد که همراه پیامبر جدعا کنند، همان گونه که در طلب باران همگان را فرا میخواند. و یا همانگونه که پیامبر جاز بینوایان مهاجر کمک میطلبید و میفرمود: آیا جز این است که به وسیلهی دعا و نماز و اخلاص ضعفایتان یاری شدهايد و روزی میخورید؟[۱۴۵] ؟.
بديهي است که حضور اینان اگر به منظور اجابت دعایشان بود، در آن صورت دعاي بيشتر از کثرت افراد بهتر بود. ولی مقصود پیامبر جاز فراخواندن آنها اجابت دعایشان نبود، بلکه به خاطر مقابله اهل خود و اهل طرف مقابل بود. و به طور بدیهی روشن است که اگر پیامبر جابوبکر، عمر، عثمان و طلحه، زبیر، ابن مسعود و ابیبن کعب، معاذبن جبل شو غیره را برای مباهله فرامیخواند که از بزرگترین مردمان در پذیرش دعوت پیامبر جبودند، و دعای این عده و دیگر اصحاب در اجابت دعا شایستهتر و رساتر بود. ولی خداوند وی را به این امر دستور نداد آنها را همراه خود كند، چون مقصود مباهله حاصل نمیشد؛ زیرا مقصود این بود که مسيحيان کسانی را با خود بیاورند که به طور طبیعی به نسبت آنها مهرورزي و دلسوزی داشتند مثل فرزندان و زنان و مردانی که از دیگران به آنها نزدیکتر بودند، اگر پیامبر جغیر از نزدیکان نسبی را فرامیخواند آنها نیز همین کار را ميكردند چون اگر بر افراد دورتر بلایی نازل میشد بر آنها سخت و دشوار نمیآمد آن گونه که برای نزدیکان بر آنها سخت و دشوار بود؛ زیرا سرشت بشر آن گونه که برای نزدیکان خود نگران است براي اجانب نگران نيست.
لذا به پیامبر جدستور داده شد که از نزدیکان نسبیاش دعوت كند تا آنان نیز نزدیکان نسبی خود را به مباهله دعوت نمايند.
مردم در هنگام مقابله به یکدیگر میگویند: فرزندان و زنان خودتان را در نزد ما گرو بگذارید و اگر یکی از دو طرف فرد بیگانهای گرو بگذارد طرف مقابل راضی نمیشود. به همین ترتیب پیامبر جنیز اگر دیگران را فرامیخواند، طرف مقابل ایشان راضی نمیشدند. و لازم نيست شخصي كه در مقابل افراد طرف مقابل به مباهله فراخوانده ميشود نزد خدا از همه برتر باشد.
پس روشن شد كه آيهی مذكور به هيچ وجه بر مطلوب رافضي دلالت ندارد، ولی مصنف شیعی و امثال او از جمله کسانی هستند که در قلب آنها کژی و انحراف وجود دارد، مانند مسیحیانی که الفاظ و جملات مجمل را دستاويز خود قرار ميدهند و نصوص شفاف و صریح را رها میکنند، علاوه بر اينكه اين رافضی با ادعاي دروغین خود از بهترین افراد محمد جعیبجویی میکند. و گمان میکند «أنفس» یعنی مساوی بودن، در حالی که چنین چیزی در زبان عربی کاربرد نداشته و استعمال نگردیده است.
از جمله چیزهایی که باطل بودن ادعايش را آشکارتر میکند، اينكه لفظ «نساءنا» فقط به فاطمه اختصاص ندارد، بلکه همه دخترانش را شامل میشود که فراخواند. ولی چون در آن هنگام فاطمه زنده بود و امکلثوم و رقیه و زینب قبل از او فوت کرده بودند، فاطمه را به این کار اختصاص داد. همچنین لفظ «أنفسنا» مختص به علی نیست و مانند «أبنائنا» با صیغه جمع آمده است و لفظ «أبناءنا» نیز جمع به کار رفته، ولی چون به غیر از حسن و حسین نزدیکان نسبی فرزندی نداشت، لذا آن دو را فراخواند و اگر چه در آن موقع پسرش ابراهیم هم زنده بوده باشد، به علت اينكه کودک بوده فراخوانده نمیشد، ابراهیم فرزند ماریه قبطیه بود که مقوقس پادشاه مصر به پیامبر جهدیه نمود. پادشاه مذکور، ماریۀ قبطیه و سیرین را به پیامبر جهدیه کرد که این اتفاق بعد از صلح حدیبیه یا جنگ حنین بود و پیامبر جسیرین را به حسان بن ثابت بخشید و ماریه را برای خود برگزیده که ابراهیم از او متولد شد و ده ماه و چند روز زيست، سپس از دنیا رفت. و پیامبرجفرمودند: او مادر شیردهندهای در بهشت دارد که دوران شیردهي او را کامل خواهد کرد[۱۴۶] .
[۱۴۳] این حدیث از سعدبن ابیوقاص سدر صحیح مسلم: ۴/۱۸۷۱، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علیبن ابیطالب سروایت شده است و این حدیث طولانی است که این گونه شروع میشود: معاویه بن ابیسفیان به سعد دستور داد و گفت: چه چیزی مانع شد که ابوتراب را دشنام دهی؟ و سخن ابن تیمیه در آخر حدیث آمده است. [۱۴۴] در صحیح مسلم فقط قسمتی از آیه تا «أبناءکم» آمده است. [۱۴۵] این حدیث از مصعب بن سعد از پدرش سعدبن ابیوقاص سدر صحیح بخاری: ۴/۳۶-۳۷، کتاب الجهاد، باب «من استعان بالضعفاء والصالحین في الحرب» با این عبارت روایت شده گفت: سعد دید که نسبت به دیگران برتری دارد، پس پیامبر جفرمودند: آیا جز به سبب ضعیفانتان یاری و روزی داده میشوید؟ با الفاظ نزدیک به هم در سنن نسائی: ۶/۳۷-۳۸، کتاب الجهاد، باب «الاستنصار بالضعیف» و مسند احمد: ۳/۵۱، آمده است. استاد احمد شاکر در حاشیۀ خود میگوید: سند آن به دلیل منقطع بودن ضعیف است. ابن حجر در فتح الباری: ۶/۸۸-۸۹، میگوید: شکل این سیاق مرسل است مصعب دوران این حدیث را درک نکرده ولی ممکن است که از پدر خود شنیده باشد. که اسماعیلی احادیثی که مصعب از پدر خود روایت نموده اشاره کرده است و نسائی هم آن را تخریج نموده است. و حدیث دیگری نیز با الفاظی نزدیک به این حدیث از ابودرداء سدر سنن ابوداود (۳/۳۲)، کتاب الجهاد، باب «الانتصار برُذُل الخیل والضعفة» و مسند امام احمد، چاپ حلبی (۵/۱۹۸) آورده است. [۱۴۶] این حدیث نزدیک به این لفظ – از براء بن عازب سدر مسند امام احمد، چاپ حلبی (۴/۲۸۳، ۲۸۴، ۲۹۷، ۳۰۴) آمده است و حدیث نزدیک به آن از انسبن مالک سدر صحیح مسلم: ۸/۱۸۰۸، کتاب الفضائل، باب رحمته جالصبیان و العیال و تواضعه و فضل ذلک...آمده که اینگونه شروع میشود: کسی را مهربانتر از پیامبر جنسبت به فرزندان خود ندیدهام ... عمروبن سعید میگوید: هنگامی که ابراهیم وفات یافت، پیامبر جفرمودند: ابراهیم فرزند من است و در شیرخوارگی از دنیا رفت دو دایه دارد که در بهشت دوران شیردهیاش را کامل میکنند. این حدیث در مسند احمد: ۴/۱۱۲، و دو حدیث ضعیف در سنن ابن ماجه: ۱/۸۴، کتاب الجنائز، باب ماجاء فی الصلاة علی ابن رسولالله جآمده است.