امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

از چند نظر می‌توان به این استدلال پاسخ گفت:

از چند نظر می‌توان به این استدلال پاسخ گفت:

نخست: اینکه برای استدلال به حدیث، لازم است صحت آن بیان شود. این حدیث نه در مسند امام احمد /است و امام احمد هرگز در مسند و در الفضائل و حتی پسرش هیچ وقت آن را روایت نکرده اند. ادعاي این رافضی مبني بر اي که: در «مسند امام احمد» روايت شده دروغ وافترا است بر «الـمسند» بلکه این از زیاداتی است که قطیعی به اتفاق علمای اهل حدیث اضافه کرده و دروغ محض و ساختگي است. قطیعی[۲۸۹] از عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بغوی روایت کرده که محمد ذراع برایمان روایت کرد، عبدالمؤمن بن عباد برایمان روایت کرد، یزید بن معن برایمان روایت کرد، او هم از عبدالله بن شرحبیل از زید بن ابی‌اوفی روایت کرده[۲۹۰] است. اين رافضي به صورت کاملی آن را تمام نکرد ودر جايی که به این جمله می‌رسد که تو برادر و وارث من هستی، گفت: چه چیزی را از شما به ارث می‌برم اي رسول الله؟

فرمود: چیزی که انبیاء قبل از من به ارث بردند. او هم عرض نمود انبیاء چه چیزی را به ارث برده اند؟ فرمود: کتاب خدا و سنت پیامبرانشان[۲۹۱] .

این اسناد تاريك است، عبدالمؤمن بن عباد يكي از مجروحين است و روايتش مردود مي‌باشد و ابو حاتم قول يزيد بن معن را ضعيف مي‌شمارد[۲۹۲] و نمي‌داند او كيست؟ شايد او كسي باشد كه به دروغ از عبدالله بن شرحبيل نقل می‌کند، و او مجهول است از مردی از قریش از زید بن ابی‌اوفی.

دوّم: به اتفاق اهل معرفت این یک دروغ و افتراء ساخته شده است.

سوّم: احادیث وارده در مورد مؤاخات و برادری بین مهاجرین با هم و انصاری‌ها با هم مجموعاً دروغ است و پیامبر جهم با علی برادری به این شیوه نکرده است. و در بین ابوبکر و عمر هم این کار را نکرده، ولی در بین مهاجرین و انصار پيوند مؤاخات و برادري را بر قرار کرده همانطور که بین عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ربیع، و بین سلمان فارسی و ابی درداء، و بنی علی و سهل بن حنیف شبرادری برقرار نموده است و این برادري برقرار کردن در خانه‌های بنی نجار بوده همانطور که انس در حدیث صحیحی از آن خبر می‌دهد و در مسجد پیامبر جنبوده؛ همانگونه كه در این حدیث ساختگي گفته شده، بلکه در خانه ای که مربوط به بعضی از بنی نجار بود برقرار شده. این عقد مؤاخات و برادری است که صحیحین از عاصم بن سلیمان احول روایت می‌کند که گفت: به انس گفته آیا خبر داری که پیامبر جفرموده: «لا حلف في الإسلام» «هم‌پيماني در اسلام نيست». أنس گفت پیامبرجبین قریش و انصار در خانۀ من پیمان برادری را بست[۲۹۳] .

چهارم: این که در این حدیث گفته: شما برادر و وارث من هستی، نزد اهل سنت و شیعه باطل است، چون اگر منظور میراث مال باشد قولشان باطل است، چون فاطمه وارث ایشان است، و چطور عمویش عباس در قید حیات باشد ارث به پسر عمویش علی می‌رسد. یا چه چیزی او را تخصیص داده در بین این همه پسر عموها که در يك سطح خويشاوندي قرار دارند فقط او وارث باشد؟ و اگر منظور وارث بودن از علم و ولایت باشد، دلیلشان باطل است به فرمودۀ خدا:

﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ[النمل: ۱۶] . «سليمان وارث (پدرش) داود شد».

همچنین ﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥[مریم: ۵] . «پس از فضل خويش جانشيني به من ببخش».

چون لفظ ارث اگر احتمال بر این معنی داشته باشد، به همین خاطر امکان دارد آن انبیاء ارث برده باشند همانطور که علی از پيامبر جارث برده است، اما اهل سنت اين را به خوبي مي‌دانند چيزي كه پيامبر جاز علم به ارث گذاشته، مخصوص علی نمی‌باشد، بلکه مربوط به تمام اصحاب بود و هر یک به اندازه و سهم خود از آن ارث برده است. علم مانند مال نیست، هر کسی می‌تواند آن را به ارث ببرد و هیچ کس مزاحم دیگری نمي‌شود، چون علم و دانشي را كه کسی به ارث مي‌برد؛ در همان حال كسي ديگر هم مي‌تواند ياد بگيرد و مانعی نیست كه کسی دیگر هم آن را بداند، مثل مال نیست که اگر کسی آن را برداشت کسی دیگری نتواند از آن بهرمند شود.

پنجم: پیامبر جاخوت و برادری را براي غیر علی ثابت نموده همانطورکه در صحیحین آمده که به زید فرمود: «تو مولا و برادر ما هستی». و هنگامی که پیامبر جدختر ابوبكر را خواستگاری کرد به وی عرض کرد آیا شما برادر من نیستی؟ فرمود: من برادرت هستم و دخترت هم حلال من است[۲۹۴] . در صحیح آمده که در حق ابوبکر فرمود منظور برادری و اخوتی است که اسلام آن را به وجود آورده است. باز هم در حدیث صحیح آمده که فرمود: «دوست داشتم که برادرانم را ببینم». عرض کردند: مگر ما برادران شما نیستیم ای پیامبر جخدا؟. فرمود: «نه شما اصحاب و یاران من هستید، برادرانم کسانی هستند که بعد از من می‌آیند، به من ايمان مي‌آورند در حالي مرا نمی‌بینند». و فرمود: شما امتیازتان از برادری بيشتر است و آن صحابه بودن و رفاقت است، اما آنان تنها برادر هستند.

خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ[الحجرات: ۱۰] .

و پیامبرجفرمود: «با هم قطع رابطه نکنید، و از هم روگردان نشوید و با هم کینه نداشته باشید، به هم حسد نورزید و با هم به صورت بندگان خدا و برادران دینی رفتار کنید» صحیحین[۲۹۵] .

و فرموده: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ»[۲۹۶] .

و فرموده: «والذي نفسي بيده لا يؤمن أحدكم حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مِنْ الْخَيْرِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ»[۲۹۷] . «قسم به كسي كه جانم در دست اوست ايمانتان كامل نمي‌گردد تا آن‌چه را براي خود مي‌خواهيد براي ديگران هم نخواهيد».

این احادیث و امثال آنها در کتاب‌های معتبر زیادند، پس برادری موجب نمی‌شود که از هر رو مساوي شوند، بلکه از بعضی جهات است، پس چرا گفته شده که اگر عقد برادري علي با پيامبر جصحیح باشد موجب می‌شود علی از دیگران برتر و شایستۀ امامت باشد. با وجود این که برادري مشترک است و در کتب صحاح ثابت شده که پیامبر جدر چند حالت جداگانه فرموده: «اگر در میان اهل زمین می‌شد که دوست صميمي و خليل را انتخاب نمایم ابوبکر را بر مي‌گزيدم، اما همراه شما (پيامبر ج) رفيق خليل و دوست صميمي خداست، هيچ دريچه‌اي را در بين مسجد و خانه‌ها باز نگذاريد جز دريچۀ خانۀ ابوبكر، آن‌كه بيش از همه در بخشش مال و رفاقت بر من منت دارد ابوبكر است».

در این حدیث امتیازاتی برای ابوبکر سدر نظر گرفته شده که غیر از او این امتیاز را ندارند و با صراحت بیان شده که در میان تمام مردم سرزمین هیچ کس نزد پیامبر محبوب‌تر از ابوبكر نيست و از جايگاه بالاتر و منزلت رفيع‌تر برخوردار نيست و بيش از او به ايشان اختصاص ندارد.

همان‌گونه که در صحیحین آمده که به پیامبر جعرض شد: چه کسی نزد تو از همه محبوبتر است؟ فرمود: عائشه. عرض کردند در میان مردان. فرمود: پدرش. باز در صحیحین از عمر روایت شده که به ابوبکر گفت: شما از ما نزد پیامبر خدا جبزرگوارتر و خوب‌تر و محبوب‌تر هستی.

این احادیث که به اتفاق علمای اهل حدیث، صحیح و مقبول مي‌باشد و کسی نتوانسته به آنها اشکال وارد کند، جملگی این را مشخص می‌کنند که ابوبکر نزد پیامبر جاز همه محبوبتر و جایگاهش از همه مردم بلندتر بوده است.

پس اگر برادری و پائین‌تر از آن مرتبه باشد که برای ابوبکر بوده؛ تعارضي در كار نيست و اگر بالاتر از برادری ابوبکر باشد، این احادیث صحیح دلالت می‌کند که احادیث مربوط به برادري مجموعاً جعل شده و دروغ هستند اگر چه ما می‌دانیم که بدون تعارض هم جز احادیث برادري پيامبر جبا ابوبکر بقیه دروغ هستند.

هدف اصلی این است که این احادیث صحیح مشخص می‌نمایند که ابوبکر نزد پیامبر جاز علی محبوبتر است و قدر و منزلتش نزد او از علی و غیر علی بالاتر بوده، و برای این ادعا شواهد زياد است. در حدود هشتاد و چند نفر از علی روایت کرده‌اند که فرموده: «بعد از پیامبر ج، برترين اين امت ابوبکر است سپس عمر». این روایت را بخاری در صحیح از علی سنقل می‌کند. علي شايسته‌ي چنين ديدگاه و بينشي است نسبت به ابوبکر و عمر که از بزرگان صحابه‌ هستند و او جايگاهش را در دین از همه بهتر درک کرده و تأثیر و نقش تعيين‌كننده آنان در دین را شناخته است، تا جايي كه آرزو مي‌كند در حالي به ملاقات خدا برود كه همانند اعمال و كارهاي عمر را داشته باشد.

ترمذی و غیره مرفوعا از علی سروایت کردند که پیامبر جفرمود: این دو، (ابوبکر و عمر) سرور بزرگسالان اهل بهشتند، از امت‌هاي اول و آخر، اما این بشارت را به آنها مگو ای علی»[۲۹۸] .

این حدیث و امثال آن اگر با حدیث پيوند برادري و حدیث «طیر» و غیره مقايسه گردند، به اتفاق تمام مسلمین از آنها صحیحتر می‌باشد. اگر احادیثی که شک در صحت آنها نيست به اين‌ها افزوده شود چگونه است؟ علاوه بر دلایل روشن و قوی و متعدد که برای هر کس آن‌ها را به خوبی درک کند ضرورتاً و بداهتاً مي‌داند که ابوبکر نزد پیامبر محبوبترین صحابه بوده است. و از عمر و علی و عثمان بلند مرتبه تر بود. هر کس که آشنایی به سنت رسول اکرم جداشته باشد این را خوب‌تر درک می‌کند.کسی در آن شک و گمان دارد که فرق میان احادیث ضعیف و صحیح را نمی‌داند. یا باید همه را قبول نماید یا در همه توقف نماید.

واما علماي حدیث‌شناس و متخصصان علم حدیث این را خوب می‌دانند. و بدون ترديد هر کس در ميان اين امّت زبان صدق و راستگويي داشته باشد، می‌داند که علماء و اهل عبادت و پرهيزگاري متفق هستند بر این که درجه و منزلت ابوبکر و عمر از علی و سائر صحابه بالاتر است همانطور که بیهقی از شافعی/نقل مي‌كند که مي‌گفت: كسي از صحابه و تابعين در بارۀ برتري ابوبكر و عمر و مقدم بودنشان بر سايرين اختلاف ندارد. همچنین از علمای اسلام کسي در این مورد مخالفت نورزیده است همان‌گونه كه اين قول مالک و اصحابش و ابي‌حنیفه و اصحاب او و احمد و یارانش و ثوری و یارانش و لیث و یارانش و اوزاعی و یارانش و ابن جریر و یارانش و ابی ثور یارانش است.

همچنين این رأي تمام علمای مشهور است مگر کسی که به او توجه نمی‌شود.

کسی را در بین آنان که این را روایت می‌کنند پیدا نمی‌کنم که نزاع و مخالفتي در اين باره داشته باشد مگر این روایتی که از حسن بن صالح بن حیّ نقل شده که علی را ترجیح و برتری می‌داد وگفته شده که این دروغی است بر او بسته شده است. و اگر چنین چیزی صحیح هم باشد به نقل اجماع از سوي شافعی اشکال وارد نمی‌کند، چون حسن بن صالح نه از صحابه و نه از تابعین بوده است. شافعی هم اجماع صحابه و تابعین را در مورد برتری ابوبکر بر علی و ساير اصحاب ذکر کرده، اگر چه حسن آن را گفته باشد، پس اگر یکی از صد هزار امام و یا زیادتر خطاء كنند، امری منكر نیست.

در میان بزرگان و شیوخ روافض کسی یافت نمی‌شود که در چیزی از علوم اسلامی و حدیث و فقه و تفسیر و قرآن آگاه باشد، بلکه بزرگان و علمای شیعه یا نادان هستند و یا زندیق (کسی که در باطن کافر باشد و تظاهر به ایمان کند) مثل علماي اهل کتاب.

علاوه بر آن، در ميان سابقين اوّل و امامان سنت و اهل حدیث همگی اتفاق نظر دارند بر مقدم بودن عثمان بر علي ب. با وجود این که آنان با رغبت يا تهديد بر اين رأي جمع نشده‌اند، با اين‌كه داراي آراء و علوم و سليقه‌های مختلف بوده‌اند و در غير اين موضوع و در مسائل علمي اختلاف آراء داشتند. أئمۀ صحابه و تابعین شبر این قضیه متفق هستند سپس کسانی که بعد از آنان آمدند مانند مالک بن انس، ابن ابی‌ذئب و عبدالعزیز بن الماجشون و غيره از علماي مدینه.

امام مالک از از تمامی کسانی که دیده و آنان را ملاقات کرده اجماع حکایت می‌کند و می‌گوید: که هیچ کدام اختلاف نظر ندارند بر این که ابوبکر و عمر بر ساير صحابه مقدم ترند. ابن جریج و ابن عیینه و سعد بن سالم و مسلم بن خالد و غیر آنان هم از علماء مکه و ابوحنیفه و ثوری و شریک بن عبدالله و ابن ابی لیلی و غیر آنان هم از علمای کوفه، -كه کوفه مركز شیعیان بوده- و حتی ثوری می‌گوید که هر کس علی را بر ابوبکر مقدم قرار دهد به نظرم عمل او به آسمان و به سوی خدا برده نمی‌شود. [ابوداود در سنن خود این را روایت کرده است] [۲۹۹] .

و حماد بن زید و حماد بن سلمه و سعید بن ابی عروبه و امثال آنان از علماي بصره، و سعید بن عبدالعزیز و اوزاعی و غيره از علماي شام و لیث و عمرو بن حارث ابن وهب و دیگران از علماء مصر. سپس كساني مثل عبدالله بن مبارک و وکیع ابن جراح و عبدالرحمن ابن مهدی و امام ابی یوسف و امام محمد بن حسن و مانند امام شافعی و امام احمد ابن حنبل و اسحاق بن ابراهیم و ابی‌عبید و مانند امام بخاری و ابی داود و ابراهیم الحربی و مانند فضیل بن عیاض و ابی سلیمان الدارنی و معروف الکرخی و سری سقطی و جنید و سهل بن عبدالله التستری و... كه فقط خدا تعدادشان را مي‌داند، از کسانی که در اسلام زبان صدق دارند و خوش‌آوازه هستند و همه با عزم جازم معتقد بودند که ابوبکر و عمر بفاضل‌تر و برتر می‌باشند. همانطور که معتقد به امامت آن دو می‌باشند. با این که آنها باتمام وجودشان تابع پیامبر جبودند وایشان را دوست داشتند. آیا این بدين معنا نیست که می‌دانستند پیامبر ج، ابوبکر و عمر را بر علی شمقدم ‌داشته و آن دو را با محبت، ذکر خیر، مشاورت با آنها و غیره بر علی برتری داده است.

* * *

[۲۸۹] حدیث در «فضائل صحابه» ۲/۶۳۸- ۶۳۹ شماره: (۱۰۸۵) ذکر شده است. [۲۹۰] محقق كتاب « فضائل الصحابة» بر این مسند ۱/۵۲۵(حدیث شماره۸۷۱)، سپس در نوقع تعلیقه زدن بر این حدیث گفته: اسناد آن ضعیف است به خاطر عبدالمؤمن بن عباد، و قبل از آن در ۱/۵۲۵گفته: ابوحاتم عبدالمؤمن بن عباد عبدی را ضعیف دانسته و بخاری در مورد او فرموده: «حدیث او متابعت نمی‌شود» ساجی و ابن الجارود در كتاب الضعفاء و ابن حبا در الثقات او را ذكر كرده‌اند. تاریخ الكبیر: ۳/۲/۱۱۷، الدیوان ص۲۰۲ الـمیزان: ۲/۶۷۰، اللسان: ۴/۷۶. [۲۹۱] نگا: فضائل صحابه: ۲/ ۶۳۹. [۲۹۲] ترجمۀ عبدالمؤمن بن عباد در «الجرح والتعدیل» م ۳ق ۱ ص ۶۶ آمده و ابو حاتم در مورد او گفته: «ضعیف الحدیث است». [۲۹۳] حدیث از انس بن مالک سروایت شده در بخاری ۳/۹۶ (کتاب الكفالة) باب قول الله تعالی: ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡو نص حدیث از این قرار است: عاصم به ما خبر داد: به انس سگفتم: آیا به شما رسیده که پیامبر ج فرموده: لا حلف في الإسلام؟پس گفت: چطور پیامبر جخود بین قریش و انصار در خانۀ من حلف و برادری را برقرا کرده (این حدیث باز هم در صحیح مسلم ۴/۱۹۶ (کتاب فضائل الصحابة، باب مؤاخات النبی جبین أصحابه) و در سنن ابی‌داوود ۳/۷۸ (کتاب الفرائض باب في الحلف) ودر جاهای دیگر کتاب‌های حدیث یافت می‌شود. [۲۹۴] این حدیث از عروه بن زید روایت شده: در بخاری: ۷/۵ (کتاب النکاح، باب تزویج الصغار من الکبار) نص آن عبارت است از اینکه پیامبر جبرای خواستگاری عائشه نزد ابوبکر رفت، ابوبکر گفت: من برادر شما هستم پیامبر جدر جواب فرمود: شما در دین خدا و کتابش با من برادريد و عائشه هم برایم حلال است. [۲۹۵] این روایت با اختلاف در لفظ آن از انس بن مالک روایت شده در کتاب صحیح بخاری: ۸/۱۹،۲۰ (کتاب الأدب، باب ما ینهی عن التحاسد والتدابر، باب الهجره وقول رسول الله ج: لاَ يَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثٍ» و در صحیح مسلم: ج ۴/۱۹۸۳ (کتاب البر والصلة والآداب ، باب تحریم التحاسد والتباغض). حدیثی دیگر به این معنا از ابی هریره سروایت شده در صحیح بخاری ۸/۱۹ (موضع قبلی) و در صحیح مسلم: ۴/۱۹۸۵ و۱۹۸۶کتاب البر ... باب تحریم الظن والتجسس و حدیث از انس سدر سنن ابی داود: ۳۸۳۴ (کتاب الادب، باب فیمن هجر أخاه المسلم) و در ترمذی و ابن ماجه مسند و موطاء هم یافت می‌شود. [۲۹۶] این حدیث به همان لفظ از عبدالله بن عمر بروایت شده در بخاری: ۹/۲۲ (کتاب الاکراه، باب یمین الرجل لأصحابه أنه أخوه ...)، در صحیح مسلم: ۴/۱۹۹۶ (کتاب البر، باب تحریم الظلم)، در سنن ابی داود: ۴/۳۷۶ (کتاب الادب باب الـمؤاخاة) و در المسند (چاپ– المعارف ) ۸/۴۶. [۲۹۷] این حدیث با اختلاف در لفظ آن از انس بن مالک سدر صحیح بخاری ۱/۱۲ (کتاب الإیمان، باب من الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه) ابتدای این حدیث با جمله‌ی: «لا یؤمن أحدکم ...» آغاز شده است در مسلم ۱/۶۷-۶۸ (کتاب الایمان باب الدلیل علی أن من خصال الإیمان)، در سنن ابن ماجه ۱/۲۶ (الـمقدمة، باب الایمان) و در مسند (ط – الحلبی) ۳/۱۷۶- ۲۰۶ – ۲۵۱ ذکر شده است. [۲۹۸] ترمذی این حدیث را در باب الفاظ به هم نزدیک روایت کرده ۵/۲۷۲-۲۷۳ (کتاب الـمناقب باب ۵۳) ترمذی بار اول گفته: این حدیث غریب است و ولید بن محمد موقّری آن را ضعیف می‌داند بار دوم ترمزی این حدیث را از انس سدر (۵/۲۷۲ – ۲۷۳) ذکر می کند و می‌گوید: این حدیث حسن غریب و امام احمد آن را در مسندش آورده (چاپ المعارف)۲ /۳۷-۳۸ (شماره ۶۰۲ ) احمد شاکر می‌گوید: اسنادش صحیح می‌باشد. سپس گفت: حدیث را همچنین ترمذی (۴/۳۱۰) و ابن ماجة ۱/۲۵-۲۶با دو اسناد دیگرضعیف روایت كرده‌اند، و این حدیث و حدیث قبل از زیادات عبدالله بن أحمد است. و این حدیث -با وجود اختلاف در الفاظ- از عون بن أبی جحیفه از پدرش در سنن ابن ماجه ۱/۳۸ (الـمقدمة باب فضائل أصحاب رسول الله ج، فضل أبی بكر صدیق س) و صحیح البانی حدیث در صحیح الجامع الصغیر: ۶/۷۵، آمده و به مجمع الزوائد هیثمی: ۹/۵۳، نگاه كن. [۲۹۹] این روایت در سنن ابی‌داود: ۴/ ۲۸۸ (کتاب السنة، باب فی التفضیل) است. نص آن به این عبارت است: «من زعم أن علیا س کان أحق بالولایة منهما خطّأ أبابکر وعمر والـمهاجرین والأنصار، وما أراه أن یرتفع له مع هذا عمل إلی السماء».