امامت در پرتو کتاب و سنت

فهرست کتاب

می‌توان به استدلال فوق از چند نظر پاسخ گفت:

می‌توان به استدلال فوق از چند نظر پاسخ گفت:

اوّل: اینکه صدیق صيغه مبالغة صادق است، پس هر صدیقی می‌تواند صادق باشد، اما هر صادقی صدیق نيست و به دلایل زیادی ثابت شده كه ابوبکر سصدیق است، پس باید این آیه شامل او باشد. حتی شمولیت این آیه نسبت به ابوبکر بیش از ساير صحابه است و هنگامی که ما به خلافت او اقرار می‌نماییم درست نیست بگوییم علی امام است و بس، پس آیه بر ضد چیزی که آنان می‌خواهند دلالت می‌کند.

دوّم: باید گفته شود علی یا صدیق است، یا نیست، اگر صدیق نیست، پس ابوبکر صدیق است و همراه شدن با صادق صدّیق از بودن با صادقی که به درجۀ صدیق نرسیده باشد واجب‌تر است.

و اگر هم صدیق باشد، پس عمر و عثمان هم صدیق هستند، در نتیجه اگر هر چهار نفر صدیق باشند، پس صدیقیت تنها مخصوص علی نیست. و همچنین صادقیت هم به او اختصاص ندارد. پس اگر هم صادق باشد نباید با یکی باشید و بقیه را رها کنید. و اگر هم فرض کنیم که تعارضی در كار است، سه نفر براي همراهي كردن بيش از يك نفر اولويت دارند، چون آنان از حیث عدد بیشتر هستند مخصوصا که از لحاظ صداقت کامل‌ترند.

سوّم: باید گفته شود که این آیه شأن نزولش داستان و جریان کعب بن مالک است هنگامی که در غزوۀ تبوک تخلف نمود و با راستگویی تمام خدمت پیامبر جرسید و گفت که بدون هیچ عذری تخلف نموده، پس خداوند به برکت راستگویی توبه را از او پذيرفت، در حالی که جماعتی از کسانی که در این غزوه تخلف نمودند به او اشاره می‌نمودند که معذرت بیاورد و ودروغ گوید، همان طور که غیر او از منافقین معذرت خواهی کردند و دروغ گفتند. این موضوع در کتاب‌های صحیح و اسنادهای معتبر وکتاب‌های تفسیر ثبت شده است و مردم در این مورد متفق هستند[۲۸۳] .

مشخص است که این داستان هیچ اختصاصی به علی ندارد، بلکه کعب بن مالک گفته: پس از این ماجرا طلحه به سرعت بسویم آمد و مرا در آغوش گرفت و جز او - به خدا سوگند- هیچ‌کدام از مهاجرین بسویم نیامدند و هیچ وقت کعب این حالت تلخ را فراموش نمی‌کرد. وقتی که جریان چنين است پس حمل آن فقط بر علي باطل است.

چهارم: قطعا این آیه در این قصه نازل شده و کسی نگفته که او معصوم است، نه علی و نه غیر او، معلوم شد که خداوند وقتی که فرمود ﴿وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩معصوم بودن را شرط قرار نداده است.

پنجم: او فرموده «مع الصادقین» این کلمه از حیث لغوی جمع است و علی مفرد است، پس فقط او مراد نیست.

ششم: در آيه ﴿وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩یا منظور خداوند این است که در راستگويي و توابع آن با صادقين باشید و مانند راستگویان صداقت پيشه باشيد و با دروغگویان نباشید. همان‌گونه که می‌فرماید: ﴿وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣[البقرة: ۴۳] . «و با ركوع‏كنندگان ركوع كنيد».

و مانند اين آيه:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩[النساء: ۶۹] .

«و كسي كه از خدا و پيغمبر اطاعت كند، او همنشين كساني خواهد بود كه خداوند بديشان نعمت داده است از پيغمبران و راستروان و شهيدان و شايستگان، و آنان چه اندازه دوستان خوبي هستند!».

و يا اين آيه كه مي‌فرمايد:

﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦[النساء: ۱۴۶] .

«پس آنان از زمرۀ مؤمنان خواهند بود (و پاداش مؤمنان را خواهند داشت) و خداوند به مؤمنان پاداش بزرگ خواهد داد».

و یا مراد این است که با راستگویان باشید در همه چیز اگر چه این چیزها به صدق هم تعلق نداشته باشد.

منظور دوم باطل است، چون واجب نیست انسان در مباحات و امثال آن با صادقین باشد، پس اگر منظور اول صحیح باشد در این آيه امر نشده که همراه یک نفر معلوم و مشخص باشیم، بلکه منظور این است که صادق باشید نه دروغگو.

همانطور که پیامبر ج‌در حدیث صحیح می‌فرماید: «عَلَيْكُمْ بِالصِّدْقِ، فَإِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِي إلَى الْبِرِّ، وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِي إلَى الْجَنَّةِ، وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَصْدُقُ وَيَتَحَرَّى الصِّدْقَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ صِدِّيقًا، وَإِيَّاكُمْ وَالْكَذِبَ، فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إلَى الْفُجُورِ، وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِي إلَى النَّارِ، وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَكْذِبُ وَيَتَحَرَّى الْكَذِبَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا».

يعني: «پايبند به راستگويي باشید، زيرا صداقت بسوي نيكي رهنمود مي‌كند و نيكي بسوي بهشت، انسان وقتي بصورت پيوسته راست مي‌گويد و دنبال راستي است، نزد خدا نامش به عنوان صديق ثبت مي‌گردد، و از دروغ برحذر باشيد؛ زيرا دروغ به سوي گناه انسان را سوق مي‌دهد و فرجام گناه هم بسوي دوزخ است، وقتي كسي هميشه به دنبال دروغ و ناراستي است تا اين‌كه نزد خدا نامش به كذاب نوشته مي‌شود».

همان‌گونه كه گفته مي‌شود: همراه مؤمنان باش، با نيكان باش، يعني در این اوصاف با آنان همراه باش، منظور این نیست که بر شما واجب است در همه چیز از آنان اطاعت نمایی.

هفتم: گفته می‌شود: اگر منظور آیه اين باشد که بطور مطلق با صادقین باشید، به این خاطر است که صدق مستلزم دیگر کارهای خوب می‌باشد، همانطور که پیامبرجفرمود: «عَلَيْكُمْ بِالصِّدْقِ، فَإِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِي إلَى الْبِرِّ، وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِي إلَى الْجَنَّةِ، و...». در این هنگام این وصفی است برای هرکس که متصف به آن باشد ثابت می‌شود.

هشتم: گفته می‌شود: خداوند در این آیه به ما دستور داده که با صادقین باشیم و نفرموده با کسانی که صدق در آنان معلوم است، همان طور که می‌فرماید:

﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَ لِلَّهِ[الطلاق: ۲] .

«و بر (نگاهداري و يا جدائي) آنان دو مرد عادل از ميان خودتان گواه كنيد».

نفرموده کسی که دانستيد در بین شما آنها صاحب عدالت هستند. و یا در جایی دیگر می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا[النساء: ۵۸] .

«خدا به شما فرمان مى‏دهد كه سپرده‏ها را به صاحبان آنها رد كنيد» نفرموده به کسی که اگر دانستید که او اهلش هست. و یا این كه فرموده:

﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ[النساء: ۵۸] .

«و چون ميان مردم داورى مى‏كنيد به عدالت داورى كنيد».

نفرموده حکم به چیزی که دانستید عادل است، بلکه حکم را به وصف معلق کرده است.

بر ما لازم است که به اندازۀ امکان در مورد شناخت صدق و عدالت و اهل امانت و عدل اجتهاد کنیم نه اینکه در این مورد مکلف باشیم به علم غیب، همانطورکه به پیامبر ج‌ دستور داده شده به عدالت حکم نماید.

پيامبر جهم فرموده: «وَإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إلَيَّ، وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَقْضِيَ لَهُ عَلَى نَحْوِ مَا أَسْمَعُ مِنْهُ، فَمَنْ قَضَيْت لَهُ بِشَيْءٍ مِنْ حَقِّ أَخِيهِ فَلَا يَأْخُذْهُ، فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنْ النَّارِ» يعني: «شما برای رفع خصومت و منازعه پیش من می‌آیید، شاید بعضی از شما دلایل را بهتر ارائه دهد، و من به همان صورت كه به منازعه شما گوش فرا می‌دهم حکم صادر می‌کنم، پس اگر کسی بنا به دلایلی که مطرح می‌نماید و در آن حق برادرش را پايمال می‌گرداند هیچ چیزی را بر ندارد، چون چیزی را که از برادرش به ناحق می‌گیرد به قطعه ای از آتش برایش تمام می‌شود»[۲۸۴] .

نهم: فرض كنيد که منظور کسانی است که معلوم است راستگو هستند. اما این علم و دانستن مثل علم و دانستنی است که در این آیه بیان شده: ﴿فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ[الـممتحنة: ۱۰] . در حالی که ایمان از صدق هم مخفي‌تر است.

دهم: در نظر بگیرید که صدق او برایمان معلوم شده، اما باید گفته شود که صداقت ابوبکر و عمر و عثمان شهم معلوم و شناخته شده است، و هرگز آنان بر دروغ تکیه نکرده‌اند، اگرچه ممكن است دارای خطا و بعضی از گناه هم بوده باشند، دروغ از خطا و گناه هم بدتر است، به همین لحاظ است که شهادت دادن شاهدی که یک بار هم دروغ گفته باشد بنابه یکی از دو قول علماء مردود است و این یکی از دو روایت از امام احمد است و در این مورد حدیث مرسلی روایت شده. ما بطور یقین می‌دانیم که آنان هرگز نه به زبان پیامبر ج‌و نه غير از آن عمداً دروغ نگفته‌اند. و این را هم قبول نداریم که جز شخص معصوم كسي نمي‌تواند اهل دروغ نباشد، چون در بین مردم کسانی هستند که اگر ايشان را بيازمايي با يقين مي‌داني كه دروغ نمي‌گويد، اگر چه اهل خطا و گناهان ديگر هم باشد. و باز هم قبول نداریم که هر کس معصوم نباشد عمداً دروغ می‌گويد. این خلاف واقعيت است، چون اعتماد بر دروغ بستن کار بدترین مردم است، و اصحاب بزرگوار شهیچ کدام از کسانی نيستند که بر پیامبر جدروغ ببندند. اهل علم خوب می‌دانند که کسانی مثل: امام مالک و شعبه و یحیی بن سعید ثوری و شافعی و احمد و امثال آنان از کسانی نیستند که بر پیامبر جدروغ ببندند، بلکه به غیر از پیامبر جهم دروغ نمي‌بندند، حالا کسانی بالاتر از آنان مثل ابن عمر و ابن عباس و ابی سعید و غیره چطور؟!.

يازدهم: اگر به فرض هم بگوئیم که منظور از این آیه شخص معصوم است، این را قبول نداریم که معصوم فقط علی است و این صفت در غیر علی منتفی است، چون همانطور که قبلا ذکر شد، بسیاری از مردم که از شیعه به مراتب بهترند همين ادعای شيعه را سر مي‌دهند، اگر چه آن را با عبارات ديگر هم بيان كنند، و اگر علي معصوم باشد، ما نمی‌پذیریم که عصمت ساير اصحاب منتفی باشد، بلکه یا اینکه معصوم بودن همه آنها منتفی است و یا همه معصوم هستند.

* * *

[۲۸۳] این دو آیه: ۱۱۸-۱۱۹، سورۀ توبه را و دیگر روایاتی مختلف که در مورد کعب بن مالک آمده در تفسیر ابن کثیر نگاه کنید. [۲۸۴] حدیث از ام سلمه لروایت شده در صحیح بخاری: ۳/۱۸۰ (کتاب الشهادات باب من اقام البینة بعد الیمین) ۹/۲۵ (کتاب ترك الحیل، باب حدثنا بن کثیر)۹/۶۹ (کتاب الأحکام، باب موعظة الإمام للخصوم)، در صحیح مسلم: ۳/۱۳۳۷-۱۳۳۸ (کتاب الأقضیة باب الحکم بالظاهر واللحن بالحجة)، در سنن ابی‌داود: ۳/۴۱۰ (کتاب الأقضیة باب في قضاء القاضی اذا أخطأ) و در المسند (ط. الحلبی (۳/۳۲۰) و این حدیث در سنن ترمذی والنسائی وابن ماجه والموطا و جاهای دیگر از مسند پیدا می‌شود.