فصل دوم
بيان اين كه امامت علي از جمله اموري نبوده كه پیامبر جمأمور به تبليغ آن بوده باشد
رافضی میگوید: دلیل دوم از اثبات امامت علی خبر متواتر از پیامبرجاست هنگامی که آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ﴾[المائدة: ۶۷] .
نازل شد، پیامبرجمردم را در غدیرخم مورد خطاب قرار داد و به همه آنها فرمود: ای مردم آیا من از شما نسبت به خودتان برتر نیستم؟ آنهاگفتند بله، پیامبرجفرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». «هركس كه من دوست و مولاي او هستم، پس علي هم دوست و مولاي اوست، خدايا دوست بدار هركس علي را دوست ميدارد و دشمن بدار هركس او را دشمن ميدارد».
بعد عمر گفت: به به! او را دوست و سرور من و همه زن و مرد مؤمن قراردادی!.
در اینجا مقصود از مولی كسي است كه به تصرف در أمور و مسائل مختلف در اولويت است، به دلیل اينكه پیامبر جدر ابتدا فرمود: «آیا من از شما نسبت به خودتان برتر نیستم»؟
پاسخ به این نوع تفسیر و حدیث قبلا گذشت، و بیان کردیم كه اين دروغ است. آيۀ: ﴿بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ﴾مدت زمان درازی قبل از حجة الوداع نازل شد.
روز غدیر خم هجدهم ذی الحجه و بعد از برگشتن پیامبرجاز حج بود و بعد از آن پیامبر جدو ماه و اندي در قيد حيات بود. بديهی است که آخرین آیت سورۀ مائده اين آیه بود:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣﴾[المائدة: ۳] .
«امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم و (با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گامهايتان) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم».
و این آیه نهم ذی الحجه در عرفه در حجة الوداع نازل شد و پیامبر جدر عرفه ایستاده بود، همانگونه در صحاح و سُنن ثبت شده است و تمام علماي تفسیر و حدیث و غیر آنها آن مطلب را گفتهاند.
روز غدیر هیجدهم ذی الحجه بعد از بازگشت پیامبر جبه مکه و نه روز بعد از نزول آیه:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣﴾[المائدة: ۳] . وده است. پس چطور آیۀ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ﴾[المائدة: ۶۷] .در آن وقت نازل شد، در حالی که میان اهل علم اختلاف نیست که این آیه قبل از آن نازل شده است. هر چند این آیه در سوره مائده است، اما از آیاتي است که اوائل در مدینه نازل شده است. همانطور که تحریم خمر در آن سوره آمده است، در حالیکه بعد از غزوه اُحُد در اوایل هجرت به مدینه شراب حرام شد.
و همچنين داوري میان اهل کتاب در آن آمده است، مانند آیۀ: ﴿فَإِن جَآءُوكَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡۖ﴾[المائدة: ۴۲] . «اگر ايشان نزد تو آمدند (و داوري از تو خواستند) در ميانشان داوري كن يا از ايشان روي بگردان».
این آیه یا دربارۀ حد زنا كار است وقتي كه يهوديان رجم شدند، یا درباره قضاوت میان بنی قریظه و بنی نضیر بوده است هنگامی که نزاع و خصومتشان بر سر خونبها را نزد پیامبر جاسلام بردند. رجم یهوديان اولین كاري بوده که آن حضرت در مدینه انجام داد، و نيز قضاوت میان بنی قریظه و بنینضیر هم در همان اوايل بود؛ زيرا بنینضیر را قبل از جنگ خندق بيرون راند و به دنبال غزوه خندق بنيقريظه را به قتل رسانيد.
و به اتفاق مردم جنگ خندق پیش از صلح حدیبیه و فتح خیبر بوده است. همه آنها هم پیش از فتح مکه و جنگ حنین بودهاند. و باز آنها هم پیش از حجة الوداع و حجة الوداع هم قبل از خطبه غدیر بوده است. پس کسی که میگوید: در سوره مائده چیزهایی در رابطه با غدیر نازل شده است، به اتفاق اهل علم، او دروغگو و افتراگر است.
و باز هم خداوند در کتاب خود میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾ [المائدة: ۶۷] .
خداوند سبحان به پیامبر جضمانت داده اگر او رسالت الهی را تبلیغ کند او را از مردم حفظ ميكند تا از آسيب دشمنان در امان باشد، بهمین دلیل از پیامبر جروایت شده که قبل از نزول این آیه از طرف اصحاب محافظت میشد، هنگامی که این آیه نازل شد با اطمینان خاطر نگهبان گذاشتن را ترك كرد[۴] .
همه اینها قبل از تمام شدن تبلیغ رسالت الهی بوده است و در حجة الوداع این تبلیغ به اتمام رسید. پیامبر اسلام در حجة الوداع فرمود: «ألا هل بلغت، ألا هل بلغت؟» آگاه باشيد، آيا من پيام الهي را به شما ابلاغ كردم؟ گفتند: بله، پیامبر جفرمود: «اللهم اشهد، اللهم اشهد» خدايا تو گواه باش، خدايا تو گواه باش. باز به مردم فرمود: «أيها الناس إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا: كتاب الله. وأنتم تسألون عني فما أنتم قائلون»؟ «اي مردم من در ميان شما چيزي را ترک نمودهام اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نميشويد و آن كتاب الله است، از شما در بارۀ من سؤال ميشود، چه ميگوييد؟». مردم در جواب گفتند: ما گواهی میدهيم که تو رسالت الهی را أداء کردی و بجا آوردی و خيرخواهي كردي. سپس پیامبر جانگشتش را به سوی آسمان بلند کرد و آن را به سوی زمین پايين آورد و فرمود: «اللهم اشهد، اللهم اشهد». این لفظ حدیث جابر در صحیح مسلم و غیر آن از احادیث صحیح است[۵] .
پیامبر جفرموده است: «ليبلِّغ الشاهد الغائب، فربَّ مُبلَّغٍ أوعى من سامع»[۶] . باید حاضرین آنچه را که دیده و شنیدهاند به غائبین برسانند چون بسیاري از كساني كه با ابلاغ ديگران آگاه ميشوند از حاضرین آگاهترند.
آن مصونيتي كه خداوند قبلاً تضمين كرده بود در وقت تبلیغ هم موجود بود، پس این آیه بعد از حجة الوداع نازل نشده است، چون پیامبر جقبل از آن تبلیغ را بجای آورده بود و از کسی نميترسيد كه محافظهكاري كند، بلكه همه اهل مکه و مدینه و حوالي آن بعد از حجة الوداع مسلمان و مطیع پیامبر جبودند. و در میانشان کافری نبود، در حالی که منافقان شكستخورده بودند و نفاقشان را پنهان ميكردند، و کسی نبود که با پیامبر جمبارزه كند یا پیامبر جاز او بترسد.
پس در چنين شرايطي به ایشان گفته نميشود: ﴿بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾[المائدة: ۶۷] .
بنابر این، از آنچه که در روز غدیر خم رخ داد چیز مهمی نبود که پیامبر جبه تبلیغ آن أمر شده باشد، همانند آن چیزی که در حجة الوداع تبلیغ کرد؛ زيرا تعداد بسیار زیادی از آن کسانی که با پیامبر جحج کردند با او به مدینه برنگشتند، بلکه اهل مکه به مکه و اهل طائف به طائف و اهل یمن به یمن و صحرا نشینان نزدیک به جایگاه خودشان برگشتند، و تنها اهل مدینه و کسانی که نزدیک آن بودند با پیامبر جبه مدینه برگشتند.
اگر آنچه پیامبر جدر روز غدیرخم ذکر کرد از آن رسالتي بود كه پيامبر جمأمور تبليغ ان بود مانند آنچه در حج بیان کرد، در حجة الوداع آن را تبلیغ و بیان میکرد. پس مادامي در حجة الوداع در رابطه با امامت و امور متعلق به امامت چيزي بيان نكرد و نه با سند صحیح و نه ضعیف از هیچ کس نقل نشده که ذکری از امامت علی به میان آورده باشد و اصلا در خطبهاش نامی از علی نبرده است بلکه آن مجمع عمومی بوده که در آن به مسائل کلی أمر شده است، با همه اينها معلوم شد که امامت علی جزء رسالت تبليغي امر شده نبود، همانگونه كه حديث موالات و حديث ثقلين و امثال آن كه در رابطه با امامت علي به آنها استدلال ميشود، هیچ کدام از آن احادیث ذکر شده کوچکترین تعلقی به این موضوع ندارد.
آنچه مسلم روایت کرده این است که پیامبر جدر غدیر خم فرمود: «إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله» «من در ميان شما کتاب الله را جاميگذارم. كتاب الله» را ذکر کرد و بر تمسك و چنگ زدن به آن تشویق کرد، بعد فرمود: «وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي» «سپس عترت و اهل بيت، در باره اهل بيتم خدا را به ياد شما ميآورم». سه بار این را تکرار کرد. و تنها مسلم این را آورده است[۷] . امام بخاری اين را روایت نکرده است. امّا ترمذی با عبارت اضافی «وإنهما لن يفترقا حتى يردا عليَّ الحوض»[۸] را روایت کرده است. يعني اين دو از هم جدا نميشوند تا وقتي كه بر حوض كوثر بر من وارد ميشوند. جز یک نفر از حافظان حديث، همه به این زیاده طعنه دادهاند و گفتهاند که: این زیاده جزء حدیث نیست و کسانی که به صحت آن اعتقاد دارند گفتهاند: اين قسمت دلالت بر این دارد كه مجموع بنیهاشم که عترت هستند بر گمراهی متفق نمیشوند. اين را گروهی از اهل سنت گفتهاند. و آن از جوابهای قاضی أبی یعلی و غیر او است.
و در آن حدیثی که در صحیح مسلم آمده است که پیامبر جچنین چیزی گفته است، جز سفارش و توصیه به پیروی از قرآن چیز دیگری نبوده است. و این چیزی است که قبلا در حجة الوداع به آن توصیه شده است. پیامبر جبه پیروی از عترت که همان اهل بیت است أمر نکرده، بلکه فرموده: من در رابطه با اهل بیتم شما را به خدا یاد آوری میکنم. و تذکّر به أمت در خصوص اهل بیت مقتضی آن است آنچه قبل از غدیر خم نسبت به دادن حقوق و پرهيز از ظلمشان بحثی به میان آمده بود أمت را به آن یادآوری کند.
پس معلوم شد که در غدیر خم أمر مشروعی که جزء أمور تبلیغی أمر شده از طرف خدا باشد چیزی در خصوص حق و امامت علی و غیر او نازل نشده است. لازم به ذکر است حدیث موالات که ترمذی و احمد در مسندش از پیامبر جروایت کردهاند، پیامبر جفقط این جمله را فرموده است: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» که این را هم جهت رفع آن نگرانی در غدير خم فرمود، که بین علی سو لشکرش پيش آمده بود، تا نگرانیها و کدورت دلها برطرف گردد. اما دنبالۀ آن روایت كه عبارت است از: «اللهم والِ من والاه و عاد من عاداه» زیادي بوده و بدون شک دروغ و افترا است[۹] .
أثرم در سنن خود از احمد نقل کرده که عباس از حسین أشقر سؤال کرد و او هم دو حدیث را گفته است: یکی اینکه پیامبر جبه علی گفت: همانا تو را از من بری میدانند، امّا تو از من بری نمیشوی. و حدیث دوم اينكه «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» أبو عبيدالله به قطعی آن را انکار کرده است و بدون شک این دو حدیث را دروغ دانسته است. و نيز جملۀ: «أنت اولی بکل مؤمن ومؤمنة» را دروغ میداند و امّا جملۀ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». در صحاح نيامده، بلکه جزء روایت علماء است و مردم در صحت آن اشکال دارند. از بخاری و ابراهیم حربی و گروهی از اهل علم نقل شده که حدیث مذکور را طعنه زده و آن را ضعیف دانستهاند، امّا احمد و ترمذی آن را حسن خواندهاند و أبو عباس بن عقده با تمام شیوههای روایت آن را نوشته است[۱۰] .
ابن حزم[۱۱] گفته: آنچه از فضایل علی كه صحیح و فرمودۀ پیامبر جاست اين است: تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی جز این که بعد از من پیامبری نمیآید. همچنين این قول که میفرماید: «لأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ». «من فردا پرچم را به مردی میدهم که خدا و رسول خدا را دوست دارد و خداوند و رسولش هم او را دوست میدارند».
این صفت محبّت ورزی به خدا و رسولش برای هر مؤمن و مسلمی واجب است. پیامبر جتضمین داده که علی را فقط مؤمن دوست دارند و جز منافق بغض علی را ندارد، همانگونه كه عملکرد اصحاب انصار بر این صحه میگذارد که بغض کسی را که به خدا و روز آخرت ایمان دارند نداشتهاند.
ابن حزم میگوید: که اصلا از طریق راویان معتبر صحیح دانسته نشده است. و امّا سایر احادیثی که روافض بر آنها متكي هستند موضوع و ساختگي هستند. هر کسی کمترین آگاهی داشته باشد، با شیوه اخبار و روایت آن احادیث آشنایی پیدا کرده و آنها را میشناسد.
اگر گفته شود: ابن حزم از آنچه در بارۀ فضايل در صحيحين است اين قسمت را ذكر نكرده است: «أنت مني وأنا منك» يعني «تو از من و من از تو هستم». و حدیث مباهله و کساء را هم ذکر نکرده است.
در جواب گفته میشود که: مقصود ابن حزم همان حدیث صحیحی است که جز علی ذکر کسی دیگر در آن نرفته است، در حالی که در احادیث دیگر ذکر غیر علی نیز هست. مانند این که پیامبر جبه جعفر فرموده: «أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَخُلُقِي». تو به ظاهر و اخلاق من شباهت داری. و باز هم به زید فرموده: «أنت أخونا ومولانا» تو برادر و دوست ما هستی. در حدیث مباهله و کساء نام علی و فاطمه و حسن و حسین شذکر شدهاند، پس این اعتراض بر ابن حزم وارد نیست.
ما جواب معقول را میدهیم و میگويیم: اگر پیامبر جچنین چیزی را نگفته باشد، حرفی نیست و اگر هم گفته باشد، قطعاً منظورش جانشینی حضرت علی بعد از خود نبوده است، چون در لفظ حدیث چیز آنچنانی نیست که بر آن دلالت کند. و از جهت دیگری مسألهاي با آن مهمّی و بزرگی واجب است بصورت شفاف و آشکار تبلیغ شود. در حدیث چیزی نیست که آشکارا دلالت بر خلافت علی بعد از پیامبر جکند، چون کلمۀ «مولی» مانند ولی است همانطور که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[المائدة: ۵۵] .
«تنها خدا و پيغمبر او و مؤمناني ياور و دوست شمايند كه خاشعانه و خاضعانه نماز را به جاي ميآورند و زكات مال به در ميكنند».
و باز میفرماید:
﴿وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ ٤﴾[التحریم: ۴] .
«و اگر بر ضدّ او همدست شويد (و براي آزارش بكوشيد، باكي نيست) خدا ياور او است، و علاوه از خدا، جبرئيل، و مؤمنان خوب و شايسته، و فرشتگان پشتيبان او هستند».
پس بیان فرموده که خدا و رسولش دوست مؤمنان هستند و آنها هم دوست خدا و رسولش هستند و مؤمنان هم دوست همديگرند.
دوستی متضاد دشمنی و جنگ است، و از هر دو طرف ثابت است هرچند یکی از دو دوست بزرگوارتر باشد و دوستیش با احسان و نيكي و دیگری با اطاعت و عبادت باشد، همانگونه كه خدا مؤمنان را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند. و امّا کفار خدا و رسولش را دوست ندارند، بلکه با آنها دشمنی ميورزند.
و میفرماید:
﴿لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ﴾[الـممتحنة: ۱] .
«اي مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خويش را به دوستي نگيريد».
و در صورت عدم اطاعت از فرمان خدا آنها را مجازات ميدهد و ميفرمايد:
﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٩﴾[البقرة: ۲۷۹] .
«پس اگر چنين نكرديد، بدانيد كه به جنگ با خدا و پيغمبرش برخاستهايد، و اگر توبه كرديد (و از رباخواري دست كشيديد و اوامر دين را گردن نهاديد) اصل سرمايههايتان از آن شما است، نه ستم ميكنيد و نه ستم ميبينيد».
خداوند دوست و سرور مؤمنان است و آنها را از تاریکیها بسوی نور هدایت و راهنمایی میکند پس معنای دوستی همین است که خدا و پیامبر جدوست و سرور مؤمنان هستند و علی هم دوست و مولاي آنها میباشد آن ولايتي که نقطۀ مقابل دشمنی است.
مؤمنان خدا و رسولش را مولاي خود قرار ميدهند، آن نوع ولايتي که در مقابل دشمنی است، و این برای هر مؤمنی حکم ثابتی میباشد، پس علی ساز زمرۀ آن مؤمنان است که مؤمنان دیگر و علی را هم به دوستی میگیرند.
در این حدیث ایمان درونی علی سثابت شده و گواهی داده میشود که او شایستۀ دوستی ظاهری و باطنی است. فرمودۀ پیامبر جچیزهایی که دشمنان علی از خوارج و نواصب در بارۀ او میگفتند را رد ميكند. اما در حدیث نیامده که مؤمنان جز علی دوست دیگری ندارند؛ زيرا پیامبر جو همه مؤمنان صالح مولاي مؤمنان هستند، در مقابل علی هم داراي دوست و مولاست كه همه مؤمناني هستند كه او را دوست ميدارند.
همچنين پیامبر جفرموده است: «همانا قبيلههاي اسلم و غفار و مزينه و جهينه و قريش و انصار بجز خدا و رسولش، دوست و مولايی ندارند»[۱۲] . پس آنها را هم مولاي رسول خدا جقرار داده همانگونه كه مؤمنان شايسته و خدا و رسول الله جرا مولاي آنها قرار دادهاست.
بنابراين در مجموع بین ولیّ و مولی و والي و مانند آنها تفاوتهایی هست. مثلا ولایتی که متضاد عداوت است چیزی است، و ولایت به معني إمارت چیز دیگر است و حدیث مذکور در رابطه با معنای اوّلی آمده است نه دومی. پیامبر جنفرموده: «من كنت واليه فعليّ واليه». بلكه فقط با اين الفاظ آن را بيان فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ».
و امّا ادعاي اين كه مولي به معنای والی است باطل است، چون ولایت و دوستی دو طرفه است، مثلا مؤمنین أولیاء خدا و او هم مولای مؤمنان است. و امّا اینکه پیامبرجنسبت به مؤمنین از خودشان برتر است، يك جانبه است و فقط از طرف پیامبر جاست و این از ویژگیهای نبوت او میباشد. اگر فرض بر اين باشد كه پیامبر جبا اين بيان به جانشینی علی بعد از خويش تصريح كرده، اين عبارت ايشان موجب نميشود كه علي هم نسبت به مؤمنان از خودشان بيشتر در اولويت باشد، همانگونه كه همسرانش مادر مؤمنان نيستند. اگر مقصودش از آن، جانشين كردن علي بود میفرمود: هر کسی که من نسبت به او از خودش برترم. ولي این را نگفته و هیچ کس آن را نقل نکرده است و قطعا چنین معنایی باطل است: چون برتری پیامبر جنسبت به هر مؤمنی از نفس خودش، چه در حال حیات او و چه بعد از وفات مسألهاي ثابت است. و خلافت علی- به فرض وجود آن- بعد از پیامبر جمیبود نه در حال حیات او، چون جائز نیست علی سدر حال حيات پیامبر جخلیفه باشد، چون در آن صورت برتری پیامبر جنسبت به مؤمنان معنایی نداشت. آنچه که گذشت همه دلالت بر آن میکند که چیزی در خصوص خلاف علی مراد نبوده و اینکه علي دوست و ولیّ هر مؤمنی است، صفت ثابت او در حیات پيامبر جمیباشد، و حکمش به وفات پيامبر و بعد از آن تأخیر نمیافتد، امّا خلافت تا بعد از وفات صورت نمیگیرد. و با اين توضيح معلوم شد که این تعریفها با هم متفاوتند.
و اگر پیامبر جنسبت به مؤمنین در حال حیات و بعد از وفات تا روز قیامت سزاوارتر از خودشان است و اگر کسی را بر بعضی از كارها در حال حیاتش جانشین کرده، يا به فرض اينكه كسي را براي بعد از وفات خود جانشين كرده و با نص و اجماع خلیفۀ ایشان شده است، باز هم پيامبر جاست که نسبت به آن خلافت و نسبت به همه مؤمنان از خودشان در اولويت قرار دارد و هرگز غیر او نسبت به هر مؤمنی به ویژه در حال حیاتش برتری ندارد.
و امّا این که علی و غیر او مولای هر مؤمنی هستند صفت ثابتی برای علی در حال حیات پیامبر جو بعد از ايشان و بعد از وفات علی است. پس علی امروز مولی و دوست هر مؤمنی است نه اینکه متولی أمور مردم امروز باشد. همچنين سایر مؤمنین دوست یکدیگرند چه در حال حیات و چه بعد از مرگ.
[۴] این حدیث از عائشه لدر: سنن ترمذی: ۴/۳۱۷ (كتاب تفسیر القرآن، باب سورة الـمائدة) آمده و عبارت نصش این است: پیامبر جاز سوی اصحاب محافظت می شد تا اینكه آیه: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾نازل شد. به همین دلیل رسول الله جسرش را از پنجره بیرون آورد و به آنهایی كه از او محافظت می كردند فرمود: «یا أیها الناس انصرفوا فقد عصمنی الله» ترمذی گفته است: این حدیث غریب است، و بعضی از راویان این حدیث را از جریری او هم از عبد الله بن شقیق روایت كرده است. عبد الله گفته است: پیامبر جمحافظت میشد، و عائشه را در آن ذكر نكردهاند. و ابن كثیر این حدیث را در تفسیرش ذكر كرده است و گفته: پسر أبی حاتم آن را از عائشه روایت كرده و سپس روایت ترمذی را آورده و گفته: جریر و حاکم در المستدرک آن را از طریق مسلم بن ابراهیم چنین آورده اند، حاکم گفته: اسناد این حدیث صحیح است اما امام بخاری و امام مسلم آن را روایت نکرده اند. و هم چنین سعید بن منصور آن را از حارث بن ابی قدامه ایادی از جریری از عبدالله بن شقیق از عائشهل روایت کرده است. شیخ أحمد شاكر در «عمدة التفسیر» گفته: از اسناد آن از ابن كثیر: ۴/۱۹۳، صحیح است، و آن هم در ترمذی: ۴/۹۶، و طبری: ۷۶/۱۲۲. و حاكم (۲/۳۱۳) آمده و ذهبی بر صحت آن موافقت كرده است، و بعضی آن را نزد طبری و غیر او مرسل روایت كرده اند و ترمذی به آن اشاره كرده است. و این توضیحات دلیل بر صحت موصول نمی شود. [۵] این حدیث-با اختلاف الفاظ- از جابر بن عبد الله سدر صحیح مسلم ۲/۸۹۰ (كتاب الحج، باب حجة النبي ج)، و مسند امام احمد (چاپ الحلبی) ۴/۳۶۷ آمده است. [۶. - حدیث از أبی بكرة سدر: بخاری ۲/۱۷۶-۱۷۷ (كتاب الحج، باب الخطبة أیام منى) و باز بدین معنی در بخاری: ۱/۲۰ (كتاب العلم، باب قول النبی ج: رُبّ مبلغ أوعى من سامع) آمده است. [۷] مسلم: ۴/۱۸۷۳-۱۸۷۴ (كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علی ابن أبی طالبس). [۸. - آن حدیث با الفاظ نردیك به هم از زید بن أرقم وأبی سعید الخدری و زید بن ثابت شدر: سنن ترمذی: ۵/۳۲۸-۳۲۹ (كتاب المناقب، باب مناقب أهل بیت النبي جمسند (چاپ الحلبی) ۳/۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹، ۱۵/۱۸۱-۱۸۲، ۱۸۹-۱۹۰. ترمذی گفته است: «این حدیث حسن و غریب است». [۹] ابوعبدالرحمان گفته است که: حق به عکس آن است که امام ابن تیمیه رحمه الله به دنبال آن رفته است، و آن زیادتی که ابن تیمیه ذکر کرده صحیح است. علّامه ألبانی در خارج کردن حدیث موالاة وارد سخن شده و تمام کلامش را در این خصوص ذکر کرده است تا اینکه طالبان علم از آن نفع ببرند سپس به دنبال کلامش آسان کاری کرده – با کمال أدب و احترام به فضایل شیخ ألبانی- این دنبالۀ شیخ البانی تنها تلاشی است برای اثبات اینکه این تیمیه /در تضعیف روایت حدیث موالاة و زیادتی كه ذكر كرده منفرد نشده است. علامه البانی این حدیث را در سلسلۀ احادیث صحیح ج ۴ ص ۳۳۰ و بعد از آن، بعد از اینكه حدیث موالاة را میآورد گفته است: از حدیث زید بن أرقم و سعد بن أبی وقاص و برید بن حصیب وعلی بن ابی طالب و ابی أیوب أنصاری و براء بن عازب و عبدالله بن عباس و انس بن مالک و ابی سعید و أبی هریره به شرح زیر وارد شده است: ۱- حدیث زید از پنج طریق نقل و روایت شده است: طریق اول: از ابی طفیل از زید که گفت: موقعی که پیامبر جاز حجة الوداع تمام شد و در برگشتن به غدیر خم رسید، أمر کرد که سایبانی بسازند و چنین کردند، سپس فرمود: مثل اینکه من فراخوانده شدهام پس من آن را اجابت کردم و من دو چیز را میان شما بجا میگذارم، که یکی از این دو از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا و عترت که همان اهل بیت است، بدانید که با این چگونه میسازید، چون این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند، سپس گفت: همانا خداوند سرور من است و من هم سرور همه مؤمنان هستم «إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن» سپس دست علی را گرفت و فرمود: «من كنت وليه، فهذا وليه، اللهم والِ من والاه، وعاد من عاداه» هر کس که من دوست او هستم پس علی هم دوست او هست خدایا کسی که علی را دوست میدارد تو هم او را دوست بدار و کسی که با علی دشمنی دارد تو هم با او دشمنی کن. نسائی در خصائص علی: ص ۱۵ و الحاکم: ۳/۱۰۹ و امام احمد:۱/۱۱۸ و ابن ابیعاصم: ۱۳۶۵ و طبرانی: ۴۹۶۹-۴۹۷۰، استخراج و از سلیمان أعمش روایت کرده اند که گفته است: حبیب بن ابیثابت او هم از پدرش برای ما گفته است، و حاکم گفته: بنا بر شرط شیخین صحیح است. ناقد کتاب می گوید که: ذهبی از آن سکوت کرده است همانطور که میگوید: ای کاش حبیب مدلس و عنعنه نمیبود که در چنین صورتی ذهبی تنها نیست بلکه فطر بن خلیفه از ابی طفیل او را متابعت کرده است. أبی طفیل گفته است که: علی سمردم رادر جای پهناوری جمع کرد سپس به آنها گفت: ای مسلمانان شما را به خدا سوگند اگر کسی از شما در روز غدیر خم چیزی از پیامبر جشنیده است بلند شود و بگوید: سی نفر از آن جمع مردم، و در روایتی تعداد بسیاری از آنها بلند شدند که شاهد دست گرفتن علی از طرف پیامبر جبودند كه خطاب به مردم فرمود: «أتعلمون أنی أولى بالمـؤمنین من أنفسهم؟» مردم در جواب گفتند: بله یا رسول الله، بعد پیامبرجفرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». أبی طفیل گفته که خارج شدم مثل اینکه در درونم چیزی بود، به زید بن أرقم رسیدم و به او گفتم: من از علی شنیدهام که چنین و چنان میگوید: زید گفت که انکار نکنید من از رسول الله جشنیدم که چنین به او گفت. احمد: ۴/۳۷، ابن حبان در صحیحش (۲۲۰۵= موارد الظمآن) و ابن ابی عاصم: ۱۳۶۷-۱۳۶۸، طبرانی: ۴۹۶۸ و ضیاء در مختارش (شماره: ۵۲۷ با تحقیق) استخراج کردهاند حاکم گفته که میگویم: بنابر شرط بخاری سندش صحیح است. هیثمی در مجمع (۹/۱۰۴) گفته: امام احمد آن را روایت کرده است و راویانش بجز فطر بن خلیفه که ثقه است همه صحیحند. سلمه بن کهیل تابع فطر بن خلیفه شده که گفته: از ابا طفیل شنیدم که ابی سریحه یا زید بن أرقم (در اینجا شعبه شک کرده است) گفته: که از پیامبر جمختصرا روایت شده است که فرمود: «من كنت مولاه، فعلی مولاه» (ترمذی-۲/۲۹۸) استخراج کرده و گفته: حدیث حسن و صحیح است. ناقد میگوید که: سندش بر شرط شیخین است. حاکم (۳/۱۰۹-۱۱۰) از طریق محمد بن سلمه بن کهیل از پدرش از أبی طفیل از أبن واثله روایت کرده که با تفصیل از زید بن أرقم شنیده مانند روایت حبیب بدون قول: (اللهم وال ...) و حاکم گفته: بنا بر شرط شیخین صحیح است. ذهبی با قول خود آن را رد کرده و گفته: بخاری و مسلم آن را برای محمد استخراج نکرده اند و سعدی او را ضعیف دانسته است. ناقد میگوید: او دو ثقۀ قبل از خودش مخالفت کرده است در آن سند ابن واثله را اضافه کرده که این از اوهامش میباشد و حکیم بن جبیر که ضعیف است از ابی طفیل تابع او شده. طبرانی (۴۹۷۱) استخراج کرده است. طریق دوّم: از میمون ابیعبدالله مانند حدیث حبیب. احمد (۴/۳۷۲) وطبرانی (۵۰۹۲) از طریق ابیعبید و سپس از طریق شعبه استخراج کرده است و نسائی (ص۱۶) از طریق عوف هر دو از میمون بدون قول (اللهم وال ...) که شعبه آنرا اضافه کرده استخراج نموده، میمون گفته: بعضی از اقوام از زید برایم گفتهاند که پیامبر جفرمود: (اللهم ...) هیثمی گفته که احمد و بزار آن را روایت کرده اند که در آن میمون أبو عبدلله بصری موجود است ، ابن حبان او را ثقه و جماعتی ضعیفش دانسته اند. می گویم: که حاکم برایش تصحیح کرده است (۳/۱۲۵). طریق سوّم: از ابی سلیمان مؤذن گفته: مردم بر من گواهی دادند و سپس گفته: کسی را به خدا قسم که از پیامبر جشنیده که فرموده است (اللهم من کنت ...) گفت که شانزده مرد بلند شدند و شهادت دادند. امام احمد: ۳/۳۷۰ و أبو قاسم هبة الله بغدادی در أمالی دوم (ق ۲۰/۲) استخراج کردهاند. از أبی اسرائیل ملائی از حکم از او روایت شده، أبو القاسم گفته: این حدیث حسن و متنش صحیح است. هیثمی: ۹/۱۰۷، گفته: احمد روایت کرده و أبو سلیمان در آن است، من او را نمیشناسم مگر اینکه بشیر بن سلیمان باشد اگر او باشد پس ثقه است و بقیه راویانش معتبر هستند حافظ بن حجر بر او تعلیق زده بدین قول که أبو سلیمان زید بن وهب است همانطور که نزد طبرانی ثبت شده است. ناقد میگوید: او از راویان معتبر بخاری است، اما نزد ابی القاسم زیادت مؤذن ثبت شده است، که در ترجمۀ زید آن را ذکر نکردهاند، اگر این کلمۀ مؤذن چیزی ثابت بود باید در ترجمه اش میآمد. و امّا نسبت به أبواسرائیل که اسمش اسماعیل بن خلیفه است اختلاف وجود دارد، و در تقریب آمده که او صادق و بد حفظ است. ناقد میگوید: حدیثش در شواهد حسن است. سپس دریافتم که: طبرانی: ۴۶۹۶، به همان شیوه که نزدش ثبت شده آن را استخراج کرده است، بعد گفته: که أبو سلیمان مؤذن حجاج اسمش یزید بن عید الله است و از زید بن أرقم روایت میکند و حکم بن عتیبه و عثمان بن مغیره ثقفی و مسعر بن کدام از او روایت کرده اند. سپس حدیث را از راههای ذکرشده روایت کرده است. هیثمی می گوید: واژۀ مؤذن را برای جدا کردن أین دو أبو سلیمان ذکر کردهایم. ناقد میگوید: پس در این صورت او أبو سلمان است نه أبو سلیمان، و در نتیجه او زید بن وهب نیست همانطور که حافظ گمان برده بلکه یزید بن عیدالله است همانطور که مزی آن را تأیید کرد، حدیثی که طبرانی در ترجمهاش آورده این را تأیید میکند (أبو سلمان المؤذن عن زید بن أرقم ) و زیر آن سه حدیث را روایت میکند که این یکی از آنهاست. بله نزد طبرانی: ۴۹۸۵، از روایت اسماعیل بن عمرو بجلی ثبت شده است: که ابو اسرائیل ملائی از حکم از سلیمان زید بن وهب از زید بن أرقم ... گفته: و این روایت آن است که حافظ به آن اشاره کرده است و در جزما بر آن اعتماد کرده است که او أبو سلیمان زید بن وهب است، و بر حافظ پوشیده باقی مانده که اسماعیل بن عمرو بجلی که فردی ضعیف در آن است أبو حاتم و دار قطنی او را ضعیف دانسته اند همانطور که خود حافظ آن را در (اللسان) ذکر کرده است. طریق چهارم: از یحیی بن جعده از زید بن أرقم گفته که: با رسول جخارج شدیم تا اینکه به غدیر خم رسیدیم ... حدیث به همان طریق اوّل و در آن آمده: «ای مردم! هیچ پیامبری برگزیده نشده مگر اینکه به اندازۀ نصف عمر پیامبر پیش از خودش زندگی کرده است، و نزدیک است که من به سوی پروردگار برگردم، و من در میان شما چیزی را به امانت میگذارم بعد از آن گمراه نشوید و آن کتاب خدا است ... و در آن حدیث (اللهم وال ...) نیامده است، و طبرانی (۴۹۸۶) آن را استخراج کرده و راویانش معتبرند. طریق پنجم: از عطیه عوفی نقل شده که گفته: از زید بن أرقم پرسیدم: او همانطور که شنیده بدون زیادی نقل کرده، به او گفتم: آیا پیامبر ج این را گفته: (اللهم وال من والاه وعاد من عاداه)؟ زید گفت: همانطور که شنیدهام برایت بازگو میکنم. احمد: ۴/۳۶۸ و طبرانی: ۵۰۶۸-۵۰۷۱، استخراج کردهاند و راویان حدیث طبرانی معتبر هستند، و راویان حدیث مسلم بغیر از عطیه که ضعیف است همه معتبرند. نزد طبرانی حدیثهای دیگری هست که از عطیه روایت شده اند و خالی از ضعف نیستند (۴۹۸۳،۵۰۵۸،۵۰۵۹). ۲- حدیث سعد بن ابی وقاص که از سه طریق روایت شده است: طریق اوّل: از عبدالرحمان بن سابط بصورت مرفوع نسبت به قسمت اولش. ابن ماجه (۱۲۱) استخراجش کرده. و سندش صحیح است. طریق دوّم: از عبدالواحد بن ایمن از پدرش نقل کرده. و نسائی در خصائص (۱۶) استخراج کرده. باز اینهم سندش صحیح است، بدون از ایمن پدر عبدالرحمن بقیۀ رجال آن ثقه و از رجال بخاریاند. و صاحب التقریب او را نیز ثقه گفته است. طریق سوّم: از خیثمه بن عبدالرحمان با عبارت زیادی نقل شده است. حاکم در (۳/۱۱۶)از طریق مسلم ملائی استخراج و نقل کرده است. ذهبی در تلخیصش گفته: حاکم از تصحیح آن سکوت کرده و مسلم متروک است. ۳- حدیث بریده از سه طریق روایت شده است: طریق اوّل: از ابن عباس از بریده روایت شده است که گفته: باعلی به سوی یمن خارج شدم از او یک کم مهری و سختی دیدم، نزد پیامبر جآمدم وجریان علی را به صورت مذمت برایش گفتم. صورت پیامبر جتغییر کرد و فرمود: أی بریده! آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان برتر نیستم؟ گفتم: بله ای رسول خدا، فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». نسائی و حاکم در (۳/۱۱۰) و أحمد در (۵/۳۴۷) استخراج و از طریق عبدالملک بن أبی عنیبه روایت کردهاند که گفته: حکم از سعید بن جبیر از ابن عباس به ما خبر داده است. من میگویم: و این اسناد بر شرط شیخین صحیح است و تصحیح کردن حاکم به تنهایی بر شرط مسلم ناتمام است. طریق دوّم: از ابن بریده از پدرش نقل شده از کنار مجلسی رد شد که مهمان علی بودند و غذا می خوردند او هم نزدشان ایستاد و بعد گفت: چیزی در درونم نسبت به علی هست و خالد بن ولید همینطور مثل من بود پیامبر جمن را همراه لشکری که علی فرمانده آن بود فرستاد، کسانی را اسیر کردیم که علی جاریهای از خمس را برای خود برگرفت، بعد خالد بن ولید گفت: این کار را نکن، میگوید: هنگامی که به حضور پیامبر جآمدیم آنچه که رخ داده بود برایش بازگو کردیم سپس گفتم: که علی جاریه ای از خمس را برای خود بر گرفته است و میگوید كه: من مرد سر به زیری بوده که سرم را که پایین انداخته بودم، و چون به صورت پیامبر متوجه شدم، دیدم که صورت پیامبر جتغییر کرده است پس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». نسائی و أحمد در (۵/۳۵۰و ۳۵۸و۳۶۱) استخراج کردهاند و چگونگی روایتش از طرق مختلف از أعمش از سعد بن عبیده است. سندش بر شرط شیخین یا مسلم صحیح است. فقط ابن حبان (۲۲۰۴) از این صورت مرفوع استخراج کرده است. طریق سوّم: از طاووس از بریده بدون قول (اللهم وال ...) نقل شده است. طبرانی در صغیر (رقم-۱۷۱- الروض) و در أوسط (۳۴۱) استخراج کرده و از دو طریق از عبدالرزاق و با دو سند از او، از طاووس روایت شده است و راویانش معتبرند. ۴- حدیث علی بن أبی طالب که از نه طریق روایت شده است: طریق اوّل: از عمرو بن سعید که از علی سشنیده در رحبه که نام جایی است که مردم را به خدا سوگند میداد کیست آن کسی که از رسول الله جشنیده است می فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه) پس آن شش نفر بلند شدند گواهی دادند. نسائی از طریق هانی بن أیوب از طاووس که اصلش طلحه و از عمر بن سعید که اصلش: سعد است، استخراج کرده است. و هانی در روایتش گفته: ابن سعد، که در آن ضعف است. ابن حبان در کتاب (الثفات) آن را ذکر کرده است پس هانی از کسانی است که در شواهد و متابعات از او طلب گواهی کردهاند. طریق دوم: از زاذان بن عمر نقل شده که گفته علی سدر رحبه شنیدم همان حدیثی که روایت شده، و آن کسانی که بلند شدند و گواهی دادند سیزده مرد بودند. امام احمد: ۱/۸۴، و ابن ابی عاصم: ۱۳۷۲، از طریق ابی عبدالرحیم کندی روایت استخراج کردهاند گفته میشود که کندی شناخته شده نیست، هیثمی میگوید: در روایت احمد کسانی هست که من آنها را نمی شناسم. طریق سوّم و چهارم: از سعید بن وهب از زید بن یثیع گفته اند: علی در رحبه مردم را مخاطب قرار داده و میگفت: شما را به خدا سوگند هر کسی در روز غدیر خم از رسول الله شنیده که حدیث مذکور را فرموده است بلند شود، بعد از طرف سعید شش نفر و از طرف زید هم شش نفر بلند شدند و گواهی دادند که آنها در روز غدیر خم از رسول الله جشنیدند که به علی گفت: (اًلیس الله أولی بالـمؤمنین) گفتند: بله پیامبر جفرمود: (اللهم من کنت مولاه...) تا آخر حدیث. عبدالله بن احمد در (زوائدالـمسند-۱/۱۱۸) استخراج کرده، و ضیاء مقدسی از او در (الـمختاره-۴۵۶) با تحقیق از طریق شریک از ابی اسحاق روایت کرده است. نسائی (۱۶) از این طریق استخراج کرده، امّا سعید بن وهب را در سندش ذکر نکرده است، و در آخرش اضافه کرده که (قال شریک – شریک گفت): به ابی اسحاق گفتم: آیا از براء بن عازب شنیدی که اینطور از پیامبر جگفته باشد؟ا بی اسحاق گفت: بله. نسائی گفته: عمران بن أبان واسطی در روایت حدیثش از شریک قوی نیست. ناقد میگوید: که ابن أبی عاصم (۱۳۷۵) از شریک از طریق دیگر روایت کرده است. باز ناقد میگوید: شریک که بد حفظ است پسر عبدالله قاضی است. و حدیثش در شواهد خوب است. و به نظر نسائی (ص ۱۶) شعبه از شریک تبعیت کرده و امام احمد هم در بعضی موارد (۵/۳۶۶) و ضیاء در المختاره (رقم ۴۵۵- با تحقیق) از شریک آورده وغیر اینها هم از شریک پیروی کردهاند. طریق پنجم: باز هم از شریک از ابی اسحاق از عمرو ذی مر همان روایت قبلی که از سعید و زید نقل شده با این عبارت اضافی (وانصر من نصره، واخذل من خذله) آمده است. باز هم عبدلله آورده و میگوید که: حال شریک و عمرو ذی مر را میشناسم و ابن ابی حاتم (۳/۱/۲۳۲) هیچی از آنها ذکر نکرده است. طریق ششم: از عبدالرحمان بن ابی لیلی گفته که در رحبه شاهد بودم که علی مردم را به خدا سوگند میداد و همان عبارت اوّل حدیث قبلی بدون اضافه کردن (وانصر ..) ذکر کرده است. عبدالله بن احمد (۱/۱۱۹) از طریق یزیدبن ابی زیاد و سماک بن عبید بن ولید عبسی آورده است. ناقد میگوید: این دو طریق روایت با هم صحیحاند. و از این دو طریق آمده کسانی که در رحبه بلند شدند دوازده نفر بودند. طریق هفتم و هشتم: از أبیمریم و مردی از مجلس علی بدون زیاده، از علی نقل کرده که پیامبر جدر روز غدیر خم حدیث مذكور را گفته: ... میگوید: که مردم بعد از «وال من والاه وعاد من عاداه» چیزهایی را اضافه کردهاند. عبدالله (۱/۱۵۲) از نعیم به حکیم آورده که: ابو مریم و مردی از مجلس علی برایم گفته است. و این سندی است که در متابعات اشکالی ندارد همانطور که در (التقریب) آمده ابو مریم مجهول است. طریق نهم: از طلحه به مصرف گفته که از مهاجر بن عمیر یا عمیره بن مهاجر شنیدم که میگفت: از علی شنیدم که مردم را به خدا سوگند میداد ... این حدیث هم مثل روایت ابن ابی لیلا آمده است. ابن ابی عاصم (۱۳۷۳) مهاجر بن عمیره را با سند ضعیف آورده است، همانطور که در (الجرح والتعدیل) ذکر شده است. (۴/۱/۲۶۱) از روایت عدی بن ثابت انصاری. امّا نزد ابن حبان (۳/۲۵۶) معتبر است و جرح و تعدیلی نسبت به او مطرح نیست. ۵- حدیث ابو ایوب انصاری که رباح بن حارث از او روایت کرده که گفته: جماعتی در رحبه نزد علی آمدند و گفتند: السلام علیکم ای سرور ما، علی گفت: من چگونه سرور شما هستم در حالی که شما قوم عرب هستید؟ گفتند: روز غدیر خم از پیامبر جشنیدیم که میفرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». بدون هیچگونه عبارت اضافی برایش نقل کردند رباح گفته: هنگامیکه آنها رفتند دنبالشان را گرفتم و پرسیدم آنها که بودند؟ گفتند: گروهی از انصار که ابیأیوب انصاری در میانشان بود. أحمد (۵/۴۱۹) و طبرانی ( ۴۰۵۲و۴۰۵۳) از طریق حنش بن حارث بن لقیط نخعی اشجعی از رباح بن حارث آورده است. ناقد میگوید: این سند خوبی است و راویانش معتبر هستند. و هیثمی گفته که احمد و طبرانی روایت کردهاند و راویان احمد معتبرند. ۶- حدیث ابن عازب که عدی بن ثابت از او روایت کرده که گفته ما با پیامبر جدر سفر بودیم و به غدیر خم آمدیم و زیر دو درختی را برا ی پیامبر ججارو زده بودند و با (الصلاة جامعة) فریادی در میانمان بر آمد سپس پیامبر جنماز ظهر را بجای آورد و دست علی را گرفت، مگر نمیدانید که من نسبت به هر مؤمنی از خودش برتر هستم؟ ... این روایت مثل روایت فطر بن خلیفه از زید است. با این عبارت اضافی که آمده و گفته: بعد از آن عمر به علی رسید و به او گفت: أی ابن أبی طالب به مناسبت اینکه سرور هر زن و مرد شدهای تبریک میگوئیم. احمد و پسرش در (زائده-۴/۳۸۱ ) و ابن ماجه (۱۱۶) مختصرا از طریق علی بن زید از عدی بن ثابت – که راویانش معتبرند- آوردهاند راویان مسلم که ابی جدعان در ردیف آنهاست و ضعیف میباشد غیر علی بن زید است، همانطور که قبلا در طریق دوّم و سوّم از حدیث علی ذکر شد از ابن جدعان از براء بطریق دیگری آمده است. حدیث ابن عباس، که عمرو بن میمون به صورت مرفوع بدون زیاده از او نقل کرده است: احمد (۱/۳۳۰-۳۳۱) و حاکم از او (۳/۱۳۲-۱۳۴) آورده اند و حاکم گفته که سندش صحیح است و ذهبی با آن موافقت کرده و همانند احمد و حاکم گفته است. ۸و ۹ و ۱۰- حدیث انس بن مالک و أبو سعید و أبوهریره که عمیره بن سعد از آنها نقل کرده و گفته: در حالیکه علی سبر سر منبر بوده شاهد بودم که علی اصحاب پیامبر جرا بخدا سوگند میداد کیست آن کسی که از پیامبر جحدیث مذکور را شنیده است. برای روایت این حدیث راههای بسیار دیگری موجود است گروه زیادی که هیثمی درمیان آنها است در (الـمجمع: ،۹/۱۰۳-۱۰۸) آمدهاند. ناقد میگوید: بعد از تحقیق یقینی بر صحت سند روایتهای این حدیث آنچه که برایم آسان و ممکن بود ذکر کرده و آوردهام چون براستی روایتهای زیادی در خصوص این حدیث وارد شده است. و امّا قول راوی در طریق پنجم از حدیث علی سباعبارت «وانصر من نصره واخذل من خذله» در ثابت بودنش نزد من اشکالی هست چون ضعیف است و چیزی موجود نیست که ضعف آن را جبران کند. و همانطور قول عمر که به علی گفت: به دلیل اینکه سرور مومنین شدی تبریک میگویم. بنابراین خلاصه کلام روی حدیث مذکور و صحت آن همانطور که شیخ الاسلام این تیمیه بیان کرده قسمت اوّل حدیث ضعیف و قسمت دوّمش دروغ است. این نتیجه مبالغهگویی کسیست که قبل از بررسی طریق روایتها و دقت نظر در آنها احادیث ضعیف را نقل کرده و آورده است. امّا آنچه که شیعه در این حدیث و غیر آن ذکر می کنند که پیامبر جفرموده: (علی سجانشین بعد از من است) أصلا صحیح نیست، بلکه از افتراءات ودروغهای زیاد آنها است که تاریخ شاهد و دال بر کذب آن است. به فرض اینکه پیامبر جچنین چیزی گفته باشد باید آن طور که گفته در عمل واقع میشد، چون وحی بوده (وحی یوحی) (نجم: ۴) و خداوند سبحان خلاف وعده عمل نمیکند. ناقد کتاب میگوید: که بعضی از احادیث روایت شده شیعه را در رابطه با این موضوع در کتاب دیگری به نام (الضعیفه – ۴۹۲۳و ۴۹۳۲) در ردیف احادیثی که عبدالحسین در (المراجعات) به آن احتجاج میکند آورده ام که همه آنها دروغ و باطل است و عجیب تر از این از زبان امامان اهل سنت نقل کرده است. أبو عبدالرحمان گفته: که تنها ابن تیمیه قسمت اول حدیث را ضعیف و قسمت دومش را کذب نخوانده است. برای آگاهی بیشتر به کتاب (الکامل- در تضعیف راویان) كه تألیف ابن عدی است و کتاب (العلل الـمتناهیة) که تألیف ابن جوزی است بنگرید. حدیث موالات بدون شک جزء متواتر است و عبارت اضافی با سند قوی روایت شدهاند. و حتی به عکس آنچه است که ابن تیمیه و ابن حزم آورده اند، شایسته آن است که حق پیروی شود. [۱۰] ابو عباس أحمد بن محمد بن سعید بن عُقْدَة كوفی، در سال ۲۴۹ متولد شده و در سال ۳۳۳ وفات كرده است، و به رأی شیعه تمایل داشته است. به: لسان المیزان (۱/۲۶۳-۲۶۶)، و معجم الـمؤلفین: ۲/۱۰۶، الأعلام: ۱/۱۹۸، سزكین (م۱ ج۱، ص۳۶۱) بنگرید. [۱۱] در الفصل في الـملل والأهواء والنحل: ۴/۲۲۴، آمده است. [۱۲] با وجود اختلاف در الفاظ، حدیث از أبیهریرة و أبی أیوب ب در: صحیح بخاری: ۴/۱۷۹-۱۸۰، ۱۸۱ (كتاب الـمناقب، باب مناقب قریش، باب ذكر أسلم وغفار ومزینة وجهینة وأشجع)، مسلم: ۴/۱۹۵۴-۱۹۵۵ (كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل غفار وأسلم...)، سنن الترمذی ۵/۳۸۵ (كتاب الـمناقب، باب في غفار وأسلم وجهینة ومزینة)، (چاپ المعارف) ۱۵/۲۸، (چاپ الحلبی) ۲/۳۸۸، ۴۶۷-۴۶۸، ۴۸۱، ۵/۱۹۴ (از زید بن خالد الجهنی س).