شناخت الله عز و جل

فهرست کتاب

‏مطلب سوّم: اسمای حسنی خداوند [۱۷۷]

‏مطلب سوّم: اسمای حسنی خداوند [۱۷۷]

خداوند نامهایی دارد که تمامشان نیکو و زیبا هستند.

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ [الأعراف: ۱۸۰].

«خدا دارای زیباترین نام‌ها است ـ که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت می‌نمایند ـ پس خدا را با آنها بخوانید».

خداوند برخی از این نام‌ها را در سوره‌ی حشر ذکر نموده است:

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ [الحشر: ۲۲-۲۴].

‏«او خدایی است که جز او معبودی وجود ندارد؛ آگاه از جهان نهان و آشکار است او دارای رحمت عمومی ـ در این جهان در حق همگان ـ و دارای رحمت خاص ـ در آن جهان، نسبت به مؤمنان ـ است؛ او خدایی است که جز او معبودی وجود ندارد؛ او فرمانروا، منزه، بی‌عیب و نقص، امان‌دهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چیره، بزرگوار و شکوهمند و والامقام و فرازمند است؛ خداوند پاک است از چیزهایی که با او شریک قرار می‌دهند؛ او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است و دارای نامهای نیک و زیبا می‌باشد». ‏

۱- تعداد نامهای خداوند

در صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابو هریره س روایت شده است که رسول الله ص فرمود:

«إِنَّ لِلهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ اسْمًا، مِائَةً إِلاَّ وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْـجَنَّةَ، إِنَّهُ وِتْرٌ يُحِبُّ الْوِتْرَ» [۱۷۸].

(خداوند نود و نه اسم دارد؛ یعنی یکی کمتر از صد. هر کس که آنها را حفظ نماید، به بهشت می‌رود؛ و خداوند فرد است و عدد فرد را دوست دارد).

این حدیث حکایت از آن دارد که نام‌های خداوند محدود هستند و تصریح نموده است که خداوند نود ونه اسم دارد.

اما حدیثی که ابن مسعود س در این زمینه روایت نموده و همچنین دعایی که از رسول الله ص نقل شده است، بر این قول اشکال وارد می‌کند؛ ابن مسعود می‌گوید: نبی اکرم ص فرمود: هر کس دچار غم و‌اندوهی شود و دعای زیر را بخواند، خداوند غم و‌اندوهش را برطرف نموده و به خوشحالی تبدیل می‌کند:

«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ عَبْدُكَ، اِبْنُ عَبْدِكَ، وَاِبْنُ أَمَتِكَ، نَاصِيَتِيْ بِيَدِكَ، مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ، عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ، أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ، سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ، أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِيْ كِتَابِكَ، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِيْ عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ، أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيْعَ قَلْبِيْ، وَنُوْرَ صَدْرِيْ، وَجَلاَءَ حُزْنِيْ، وَذَهَابَ هَمِّيْ» [۱۷۹].

(الهى! من بنده‌ى تو و فرزند بنده و کنیز تو هستم؛ پیشانى من ـ زمامم ـ در دست تو است؛ فرمان تو در حق من نافذ است؛ فیصله‌ات در حق من عین عدالت است؛ الهى! من بوسیله‌ى هر اسمى که خـود را بـا آن مسمّى نموده‌اى، یـا آنرا در کتابت نازل کرده‌اى یا به یکى از مخلوقاتت تعلیم داده‌اى، یا ترجیح داده‌اى که نزد تو در علم غیب بماند، از تو مسألت مى‌نمایم که قرآن را بهار دل، نور سینه و برطرف کننده‌ى غم و‌اندوه من بگردانى).

همچنین در روایتی آمده است که رسول الله ص پروردگارش را چنین ستود:

«لاَ أُحْصِى ثَنَاءً عَلَيْكَ، أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ» [۱۸۰].

(آنچنان که حق ستایش تو است، نمى توانم آنرا بجاى آورم، بدون تردید تو آنچنانى که خود فرموده‌اى).

هم اکنون، اشکال اینجا است که این احادیث، گویای آن است که خداوند نام‌هایی دارد که در قرآن نیامده‌اند؛ بلکه تنها بعضی از بندگانش بطور استثنایی آنها را دانسته و یا تنها خداوند آنها را می‌داند و آنها را برای هیچ یک از مخلوقاتش معرفی نکرده است. حال آنکه حدیث ابو هریره س دال بر این مطلب است که خداوند نود و نه نام دارد و همه‌ی آنها در قرآن آمده و معروف و شناخته شده هستند؛ زیرا در حدیث ابو هریره جمله‌ی «من احصاها» (هر کس که آنها را حفظ کند) آمده است و ممکن نیست کسی انها را حفظ کند مگر این‌که نازل شده و مشخص و معلوم باشند؛ بنابر این، نتیجه می‌گیریم که نامهایی که خداوند آنها را به خود و یا به بعضی از بندگانش اختصاص داده است، خارج از آن نود و نه اسمی هستند که در حدیث ابو هریره آمده‌اند.

قول صحیح با توجه به تمام نصوص و روایات وارد شده این است که تعداد نام‌هایی که خداوند آنها را در قرآن معرفی نموده است یا رسول الله ص برای ما ایراد فرموده همان نود ونه اسم هستند؛ چرا که رسول الله ص به این عدد تصریح و تأکید نموده است؛ و همچنین کلمه‌ی «احصاها» این مطلب را تأیید می‌نماید؛ چرا که برای ما بیشتر از این نود و نه اسم، شناخته شده نیستند؛ و بقیه‌ی آنها در علم خدا بوده و از غیبیات هستند یا این‌که از جمله نام‌هایی هستند که خداوند آنها را به بعضی از بندگانش گفته است؛ در غیر اینصورت، محدود کردن نام ها به نود و نه چه سودی دارد؟!

۲-محدود بودن نام‌های نیکوی خداوند

پیامبر اکرم ص به ما خبر داده که نام‌های زیبای خداوند که شناخت و حفظ آنها در توان ما است، نود و نه نام هستند و هیچ حدیث صحیحی که تمام این اسمای حسنی را بگونه‌ای بیان کند که جای هیچ‌گونه اختلافی در معین کردن آنها باقی نگذارد، وارد نشده است؛ بلکه این نام‌های زیبای خداوند بصورت پراکنده در قرآن و احادیث وارد شده‌اند. در یک آیه، یک یا دو نام یا بیشتر وارد شده است؛ بعضی از آیات نیز با ذکر یک یا دو نام از نامهای خداوند ختم می‌شود.

دانشمندان علوم دینی همان‌گونه که به شرح و تفسیر این نام‌ها پرداخته‌اند، به جمع آوری آنها از قرآن و حدیث نیز توجه نموده‌اند؛ قرطبی کتابی به نام «معانی اسماء الله الحسنی» نگاشته است؛ ابن جریر طبری، ابوبکر ابن العربی، ابن حجر عسقلانی و دانشمندان دیگر نیز به این مهم پرداخته‌اند؛ قابل یادآوری است که علما درباره‌ی اغلب نام‌های خداوند اتفاق نظر دارند؛ تنها در تعداد کمی از آنها اختلاف دارند؛ به این معنی که گروهی از علما این اسم‌ها را جزو اسمای حسنی شمرده‌اند و گروهی دیگر با آنها به مخالفت پرداخته‌اند [۱۸۱].

دلیل این اختلاف، این است که بعضی از علما بر این باورند که هر چه را که قرآن برای خداوند به کاربرده است، جایز است که آنرا از اسمای حسنی قرار دهیم و آن را برای خداوند اطلاق کنیم؛ بنابراین ابوبکر ابن العربی، رابع ثلاثة و سادس خمسة را از اسمای حسنی دانسته و این نظریه را از آیه‌ی زیر استنباط نموده است:

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ [المجادلة: ۷].

«مگر ندیده‌ای که خداوند می‌داند چیزی را که در آسمان‌ها و چیزی را که در زمین است‌؟ هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگویی کنند، مگر این که خدا چهارمین ایشان است و نه پنج نفری مگر این که او ششمین ایشان است».

همچنین «فاعل» یعنی انجام دهنده و «زارع» به معنی رویاننده را با توجه به دو آیه‌ی زیر جزو اسمای الهی دانسته است.

﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ [الأنبياء: ۱۰۴].

«همان گونه که نخستین بار آفرینش را آغاز نمودیم، دوباره تکرار می‌کنیم؛ این وعده‌ای است که ما می‌دهیم و ما قطعاً آن را به انجام می‌رسانیم».

﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ٦٤ [الواقعة: ۶۳-۶۴]

«آیا هیچ درباره‌ی آنچه که کشت می‌کنید، ‌اندیشیده‌اید؟ آیا شما آن را می‌رویانید، یا ما ‌رویاننده‌ی آنها هستیم‌؟».‏

البته قول صحیح و درست این است که این‌ها جزو اسمای حسنی نیستند؛ یعنی رابع ثلاثه، سادس خمسة، فاعل و زارع به عنوان اسم برای خدا اطلاق نمی‌شوند.

در قرآن کریم فعل‌هایی ذکر شده‌اند که خداوند آنها را به صورت جزا، عدالت و مقابله به خود نسبت داده است؛ باید بدانیم که این افعال در سیاقی که آمده‌اند، برای خداوند مدح و کمال شمرده می‌شوند؛ اما اشتقاق نام از چنین افعالی برای خداوند جایز نیست. همچنین این الفاظ در جاهای دیگر یعنی در غیر آیاتی که وارد شده‌اند، بر خداوند اطلاق نمیشوند؛ بعنوان مثال در قران کریم آمده است که:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ [النساء: ۱۴۲].

«بی‌گمان منافقان ـ به خیال خام خود ـ خدا را گول می‌زنند! در حالی که خداوند ـ دماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ می‌نماید و در آخرت دوزخ را برای آنان مهیا می‌دارد و بدین وسیله ـ آنان را گول می‌زند».

﴿وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٥٤ [آل عمران: ۵۴]

‏«آنان مکر کردند و خدا نیز مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است».

و ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ [التوبة: ۶۷].

«خدا را فراموش کرده‌اند؛ پس خدا هم ایشان را فراموش کرده است».

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤ ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١٥ [البقرة: ۱۴-۱۵]

«وقتی که منافقان با مؤمنان روبرو می‌گردند، می‌گویند: ما هم ایمان آورده‌ایم و هنگامی که با رؤسای شیطان‌صفت خود به خلوت می‌نشینند، می‌گویند: ما با شماییم و مؤمنان را مسخره می‌نماییم.خداوند ایشان را مسخره می‌نماید و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند». ‏

واژه‌های ماکر، خادع، ناسی و مستهزیء برای خداوند جز در موارد یاد شده، اطلاق نمیشود و آنانی که این واژه ها را از اسمای حسنی شمرده‌اند، مرتکب خطای بزرگی شده‌اند؛ زیرا مکر و خداع گاهی بعنوان مدح و گاهی بعنوان ذم بکار می‌روند. و بکار بردن آنها برای خداوند صحیح نیست مگر این‌که مقید و مشروط به چیزی باشند که مفهوم و معنی ذم را برطرف کند همان‌گونه که آیه‌های مذکور مقید ومشروط آمده‌اند [۱۸۲].

بنابر اصل مذکور، واژه‌ی متکلم، مرید، فاعل و صانع از جمله اسمای حسنی نیستند؛ چون مسمیات آنها هم می‌توانند ممدوح باشد وهم می توانند مذموم باشند؛ اگر چنانچه جایز می‌بود که از افعالی که در قران کریم برای خداوند متعال بکار رفته‌اند، اسم برای خداوند مشتق گردد و بعنوان نمونه از یمکرون «ماکر» و از یخدعون «مخادع» گرفته شود؛ در این صورت باید واژه‌های الداعی، الآتی، الجائی، الذاهب، القادم، الناسی، القاسم، الساخط، الغضبان، اللاعن وغیره... نیز برای خداوند بعنوان نام استعمال می‌شدند.

خداوند هرگز خود را به کید و مکر و خداع و...متصف ننموده است مگر بصورت مجازات برای کسانی که مرتکب چنین کارهایی شده باشند. و پر واضح است که مجازات کردن افرادی که چنین اعمالی را مرتکب شوند، برای بندگان نیز حسنه قلمداد میشود، چه رسد به این‌که مجازات کننده خداوند باشد؟!

بعضی دیگر از نام‌های خداوند، آن‌هایی هستند که فقط همراه کلمه‌ی مقابلشان بر خداوند اطلاق می‌گردند؛ چرا که به کار بردن این اسم‌ها به تنهایی، نقص و عیب شمرده می‌شود. به عنوان نمونه، اسم‌هایی مانند المانع، الضار، القابص، المذل و الخافض به تنهایی برای خداوند بکار نمی‌روند؛ بلکه لازم است که با ضد یا مقابل‌شان همراه باشند. به عنوان مثال ما می توانیم بگوییم: المعطی المانع، الضار النافع، القابض الباسط، المعز المذل و الخافض الرافع.

یکی دیگر از نام‌های زیبای خداوند، «منتقم» است که در قرآن همیشه مضاف بسوی «ذو» به کار رفته است؛ مانند ﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٩٥ [المائدة: ۹۵]. «و خداوند توانا و انتقام‌گیرنده است».

یا این‌که مقید با کلمه‌ی «مجرمین» به کار رفته است؛ مانند: ﴿إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُنتَقِمُونَ [السجدة: ۲۲]. «مسلّماً ما از همگی بزهکاران انتقام خواهیم گرفت».

۳-اسم اعظم = نام بزرگ‌ترخداوند

رسول الله ص در احادیث متعددی متذکر شده‌اند که خداوند دارای یک اسم اعظم است که که نسبت به سایر نامهایش برتری‌هایی دارد؛ برخی از این روایات عبارتند از:

۱- بریده‌ی اسلمی س می‌گوید: رسول الله ص شنید که شخصی چنین دعا می کند:

«للَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ».

پس فرمود: «دَعَا اللهَ بِاسْمِهِ الْأَعْظَمِ الَّذِي إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعْطَى، وَإِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ» [۱۸۳].

(این شخص، درخواستش را با اسم اعظم خداوند از او طلب نمود؛ همان اسمی که هرگاه از خداوند بوسیله‌ی آن اسم بخواهند، عنایت می‌نماید؛ و هرگاه خداوند را با آن اسم فراخوانند، اجابت می‌کند.) [ترمذی و ابو داود]

۲- انس س می‌گوید: همراه رسول اکرم ص داخل مسجد نشسته بودم؛ شخصی نماز می خواند و چنین دعا کرد:

«اللهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الـْحَمْدَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْـحَنَّانُ الْـمَنَّانُ، بَدِيعَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، یَا ذَا الْـجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ إِنِّي أَسْأَلُكَ». رسول اکرم ص فرمود: «دَعَا اللهَ بِاسْمِهِ الْأَعْظَمِ الَّذِي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ، وإِذَا سُئِلَ بِهِ أَعْطَى» [۱۸۴].

(این شخص، درخواستش را با اسم اعظم خداوند از او طلب نمود؛ همان اسمی که هرگاه خداوند را بوسیله‌ی آن اسم فراخوانند، اجابت می‌کند و هرگاه از خداوند بوسیله‌ی آن اسم بخواهند، عنایت می‌نماید.) [روایت ترمذی، ابن ماجه و دارمی]

۳- در سنن ابن ماجه از ابو امامه س روایت است که رسول الله ص فرمود: «اسْمُ اللهِ الأَعْظَمُ فِي ثَلاثِ سُوَرٍ مِنَ الْقُرْآنِ: الْبَقَرَةِ، وَآلِ عِمْرَانَ، وَطه». (اسم اعظم خداوند در سه سوره‌ی قرآن کریم یعنی بقره، آل عمران و طه آمده است).

قابل یادآوری است که این حدیث را ابن ماجه در سننش و طحاوی در مشکل الآثار و ابن معین در التاریخ و العلل و افرادی دیگر نیز روایت نموده‌اند [۱۸۵].

۴- دو آیه‌ی سوره‌های بقره و آل عمران که اسم أعظم خداوند در آنها آمده است، مشخص و معین شده‌اند؛ چنانچه ترمذی، ابو داود، ابن ماجه و دارمی از اسماء بنت یزید انصاری ل روایت نموده‌اند که پیامبر خدا ص فرمود:

«اسْمُ اللهِ الأَعْظَمُ فِي هَاتَيْنِ الآيَتَيْنِ: ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣ [البقرة: ۱۶۳] وَفَاتِحَةُ آلِ عِمْرَانَ: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢ [آل عمران: ۱-۲].

(اسم اعظم خداوند در آیه‌ی ۱۶۳ سوره‌ی بقره و آغاز سوره‌ی آل عمران می‌باشد.) آنچه که از کنار هم قرار دادن نصوص وارده پیرامون اسم اعظم خداوند برمی‌آید، این است که اسم اعظم خداوند، همان «الله» است؛ زیرا اسم «الله» تنها اسمی است که در تمام نصوصی که پیامبر ص بیان نموده که اسم اعظم در آنها هست، وجود دارد.

یکی دیگر از دلایلی که باعث ترجیح نظریه‌ی فوق می‌شود، این است که اسم «الله» بر اساس شمارش المعجم الفهرس دو هزار و ششصد و نود هفت بار در قرآن کریم تکرار شده است و با لفظ «اللهم» پنچ بار آمده است؛ حال آنکه اسم دیگری که مختص به الله تعالی است، یعنی «الرحمن» صرفا پنجاه و هفت بار در قران کریم وارد شده است.

علاوه بر این، معانی و مفاهیم زیادی را که اسم «الله» در بردارد، دلیل دیگری برای مدعای فوق می‌باشد.

۴- وجوب ایمان آوردن به نام‌های خداوند

تمام سلف صالح اتفاق نظر دارند که ایمان آوردن به همه‌ی اسمای حسنی و صفاتی که این اسما بر آنها دلالت دارند و همچنین افعالی که از این صفات نشأت می‌گیرد، واجب است؛ بعنوان نمونه، با توجه به اسم قدیر، واجب است ایمان داشته باشیم که خداوند بر همه چیز قادر و توانا است؛ همچنین ایمان به کمال قدرت او و این‌که تمام کائنات از قدرت خداوند بوجود آمده‌اند، واجب می‌باشد.

۵- مسلمان چگونه اسمای حسنی را برشمارد؟ [۱۸۶]

نبی اکرم ص کسانی را که اسمای حسنی خداوند را احصاء کنند، یعنی برشمارند، وعده‌ی بهشت داده است؛ اما علما در مورد معنی و مفهوم «احصاء» دچار اختلاف نظر شده‌اند.

خطابی می گوید: این کلمه احتمال دارد یکی از معانی زیر را داشته باشد:

اول: این‌که آنها را تا آخر برشمارد؛ یعنی به بعضی از آنها اکتفا نکند؛ بلکه با تمامی آنها از خداوند مسئلت نماید و با ذکر همه‌ی آنها خداوند را ستایش کند و ثنا گوید. و تنها در این صورت است که مستحق وعده‌ی ورود به بهشت می‌گردد.

قابل یادآوری است که امام بخاری / همین نظریه را برگزیده و ترجیح داده است؛ یعنی احصاء را به حفظ تفسیر کرده است؛ چرا که در روایت دیگری «من حفظها» (کسی که آنها را حفظ کند) آمده است.

دوم: این‌که احصاء به معنی توانایی عمل به مقتضای معانی این اسما می‌باشد؛ یعنی این‌که معانی این اسما را درک کند و به مقتضای آنها عمل نماید و خود را ملزم به معانی آنها بداند؛ مثلاً وقتی که می‌گوید: «رزّاق» به رازق بودن خداوند اطمینان کامل داشته باشد و همین طور درباره‌ی سایر اسمای خداوند.

سوم: منظور از احصاء، احاطه و فرا گرفتن تمامی معانی آنها است.

بعضی نیز گفتهاند که احصا کردن بمعنی عمل به آنها می‌باشد؛ مثلاً وقتی می‌گوید: «حکیم» باید تسلیم تمام اوامر و فرمان‌های او شود و بپذیرد که کلیه‌ی اوامر و نواهی او مبتنی بر حکمت هستند.

ابن بطال می‌گوید: روش عمل کردن به آنها به شیوه‌های زیر می‌باشد:

۱- در مورد صفاتی مانند رحیم و کریم که اقتدا به آنها جایز است، باید تمرین کند تا آنها را در خود ایجاد نماید.

۲- در مورد صفاتی مانند جبّار، قهار و عظیم که مختص ذات او هستند، باید آنها را بپذیرد و در برابر آنها فروتن باشد و از متصف نمودن خود به این گونه صفات، بپرهیزد.

۳- هنگام یادآوری صفاتی که در آنها مفهوم وعده وجود دارد، باید امیدوار باشد.

۴- هنگام یادآوری صفاتی که در آنها مفهوم وعید وجود دارد، باید از نافرمانی خداوند بیم داشته باشد و بترسد.

البته کلمه‌ی «احصاء» از نظر ظاهری به معنی حفظ و انجام عبادت و بندگی خداوند است. همچنین حفظ قرآن کریم بدون عمل کردن به آن، سودی ندارد چنانکه در توصیف کسانی که از دین خارج می‌شوند، چنین آمده است که: آنها قرآن را می‌خوانند ولی از گلوی‌شان تجاوز نمی‌کند یعنی به آن عمل نمی‌کنند.

۶- برشمردن اسمای حسنی خداوند

شاید علامه ابن حجر عسقلاتی / در این زمینه بسیار به حق نزدیک شده است؛ چرا که وی نود و نه اسم خداوند متعال را از قرآن کریم استخراج نموده و برشمرده است و اینگونه تعداد آنها موافق با عددی است که در حدیث ابو هریره س آمده است. ما نیز طبق بیان علامه ابن حجر عسقلانی به ذکر آنها می‌پردازیم:

(۱) الله (۲) الربّ (۳) الاله (۴) الواحد (۵) الرحمن (۶) الرحيم (۷) الـملك (۸) القدوس (۹) السلام (۱۰) المؤمن (۱۱) الـمهيمن (۱۲) العزيز (۱۳) الجبّار (۱۴) الـمتكبر (۱۵) الخالق (۱۶) البارئ (۱۷) الـمصور (۱۸) الاول (۱۹) الآخر (۲۰) الظاهر (۲۱) الباطن (۲۲) الحي (۲۳) القيوم (۲۴) العلي (۲۵) العظيم (۲۶) التواب (۲۷) الحليم (۲۸) الواسع (۲۹) الحكيم (۳۰) الشاكر (۳۱) العليم (۳۲) الغني (۳۳) الكريم (۳۴) العفو (۳۵) القدير (۳۶) اللطيف (۳۷) الخبير (۳۸) السميع (۳۹) البصير (۴۰) المولی (۴۱) النصير (۴۲) القريب (۴۳) الـمجيب (۴۴) الرقيب (۴۵) الحسيب (۴۶) القوي (۴۷) الشهيد (۴۸) الحميد (۴۹) المجيد (۵۰) المحيط (۵۱) الحفيظ (۵۲) الحق (۵۳) المبين (۵۴) الغفار (۵۵) القهار (۵۶) الخلاق (۵۷) الفتاح (۵۸) الودود (۵۹) الغفور (۶۰) الرؤوف (۶۱) الشكور (۶۲) الكبير (۶۳) الـمتعال (۶۴) المقيت (۶۵) المستعان (۶۶) الوهاب (۶۷) الخفي (۶۸) الوارث (۶۹) الولی (۷۰) القائم (۷۱) القادر (۷۲) الغالب (۷۳) القاهر (۷۴) البر (۷۵) الحافظ (۷۶) الأحد (۷۷) الصمد (۷۸) المليك (۷۹) المقتدر (۸۰) الوكيل (۸۱) الهادي (۸۲) الكفيل (۸۳) الكافي (۸۴) الأكرم (۸۵) الأعلی (۸۶) الرزاق (۸۷) ذوالقوة الـمتین (۸۸) غافرالذنب (۸۹) قابل التوب (۹۰) شديد العقاب (۹۱) ذو الطول (۹۲) رفيع الدرجات (۹۳) سريع الحساب (۹۴) فاطر السموات و الأرض (۹۵) بديع السموات و الأرض (۹۶) نور السموات و الأرض (۹۷) مالك الملك (۹۸) ذوالجلال (۹۹) ذو الإكرام.

۷- ویژگی‌های اسم‌های الله

شیخ حسن البنا در کتاب «العقائد» [۱۸۷] می‌گوید: «بعضی از مردم، برای هر یک از اسم‌های خداوند متعال ویژگی و اسراری را بیان کرده‌اند تا جایی که بعضی‌ها در این باره بیشتر افراط کرده‌اند و از این حد هم تجاوز نموده‌اند و مدعی شده‌اند که هر یک از اسم‌های خداوند یک خادم روحانی دارد که هرکس آن را ورد زبان خود کند، آن خادم به خدمت او می‌پردازد.

حتی عده‌ای از مردم مدعی‌اند که اسم اعظم خداوند سری از اسرار است که به بعضی از افراد داده می‌شودز و هرکس که موفق به دریافت این سر گردد، مشکلات را حل می‌کند و کارهای خارق العاده‌ای انجام می‌دهد و چنین انسان‌هایی از خصوصیاتی برخوردارند که دیگران چنین خصوصیاتی ندارند».

این گروه از انسان‌ها که شیخ حسن البنا به آنان اشاره نموده است، بدون آگاهی و شناخت و بدون هیچ دلیل و مدرک صحیحی از قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم ص این سخنان را بر زبان آورده‌اند. و باید دانست که چنین سخنانی که مبتنی بر کتاب و سنت نباشند، هیچ اعتباری ندارند؛ چنان‌که رسول الله ص می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ». (هر عملی که مطابق با دستور ما نباشد، مردود است).

بدون تردید، چنین گفته‌ها و ادعاهایی باعث گسترش باورهای پوچ و اعتقادات انحرافی در جامعه خواهند شد و تلاش‌ها و اوقات زیادی را ضایع می‌سازند و گمراهی بزرگی ایجاد می‌کنند.

تنها فضیلتی که رسول الله ص برای اسم اعظم خداوند، بیان فرموده‌اند این است که هرگاه بوسیله‌ی آن دعا شود، مستجاب می‌گردد و هر گاه بوسیله‌ی آن سؤال شود، پاسخ داده خواهد شد.

۸-فائده‌ی دانستن اسماء حسنای خداوند

اما فوایدی که از شناخت و معرفت این اسم‌ها و صفات عاید مسلمان می‌شود، مختصراً بشرح زیر هستند:

۱- اسما و صفات الهی بزرگ‌ترین ابزار و وسیله‌ی شناخت حق تعالی هستند و بدون آنها ایمان به خداوند یک تصّور غامض و پیچیده خواهد بود و هیچ نتیجه‌ی خوب و مطلوبی ندارد. و ما در صفحات گذشته به تفصیل در مورد آنها سخن گفتیم.

۲- اسما و صفات خداوند بزرگ‌ترین ابزار تعریف و تمجید خداوند متعال هستند که ما بوسیله‌ی آنها خداوند را تعریف و تمجید می نماییم. همچنین بزرگ‌ترین ذکری هستند که خداوند ما را به انجام آن، امر نموده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا٤١ [الأحزاب: ۴۱].

‏«ای مؤمنان! بسیار خداوند را یاد کنید».

‏۳- دعا و خواندن خداوند بوسیله اسما و صفاتش. چنان‌که خداوند می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ [الأعراف: ۱۸۰].

«خدا دارای زیباترین نام‌ها است ـ که بر بهترین معانی و کامل‌ترین صفات دلالت می‌نمایند. پس به هنگام ستایش یزدان و درخواست حاجات خویش از خدای سبحان ـ او را بدان نام‌ها بخوانید».

همچنین پیامبر خدا ص چند بار درباره‌ی یکی از یارانش فرمود: او خداوند را با اسم اعظم خواند و از وی طلب نمود؛ همان اسمی که اگر بوسیله‌ی آن، سؤال شود، خداوند اجابت می‌نماید.

۴- دانستن اسما و صفات الهی باعث افزایش ایمان می‌گردد. هر‌اندازه که انسان در مورد اسما و صفات خداوند آگاهی و شناخت بیشتری پیدا کند، به همان میزان، به ایمانش افزوده می‌شود.

۵- با شناختن آنها، انسان احساس قدرت می‌نماید و ثابت قدم می‌ماند؛ چرا که تکیه گاهش خداوند توانا و غالب می‌باشد.

۶- دانستن صفات الهی قلب انسان را با خداوند ارتباط می‌دهد؛ زیرا کسی که می‌داند رزق از جانب خداوند است و او رازق است، رزق را تنها از او می جوید؛ انسانی که می‌داند خداوند جبار و چیره و غالب و توانا است از معصیت و نافرمانی او پرهیز می‌کند و کسی که می‌داند خداوند آگاه است، مواظب خود می‌باشد و همیشه او را مراقب خود می‌داند و....

۷- انسان اجر و پاداش بزرگ و فراوانی را تنها می‌تواند در سایه‌ی آشنایی با اسما و صفات خداوند بدست آورد؛ لذا یاد گرفتن اسما و صفات، بهترین مطالبی هستند که انسان باید آنها را فراگیرد؛ همچنین یاد گرفتن و یاد دادن آنها بهترین عملی هستند که انسان آن را انجام میدهد.

[۱۷۷] مؤلف کتاب مستقلی درباره‌ی اسما و صفات خداوند بر اساس عقیده‌ی اهل سنت و جماعت نوشته است؛ در صورت نیاز به مباحث بیشتر، به آن کتاب مراجعه نمایید. (این کتاب هم توسط انتشارات حرمین ترجمه و چاپ شده است). [۱۷۸] صحیح بخاری (۱۱/۲۱۴) شماره (۶۴۱۰) و صحیح مسلم (۴/۲۰۶۴) شماره (۲۶۷۷) و عبارت آن از صحیح مسلم است. [۱۷۹] روایت احمد بن حنبل (۱/۳۹۱) و علامه ابن حجر آنرا در فتح الباری (۱۱/۲۲۰) به احمد و ابن حبان نسبت داده است. (آلبانی این روایت را صحیح دانسته است). ناشر [۱۸۰] صحیح مسلم (۱/۳۵۳) حدیث شماره (۴۸۶). [۱۸۱] به کتاب «تلخیص الحبیر» (۴/۱۷۲) مراجعه نمایید. [۱۸۲] معارج القبول (۱/۷۷). [۱۸۳] مشكوة المصابيح (۱/۷۰۳) شماره (۲۲۸۹) و سند آن صحیح می‌باشد. [۱۸۴] مشكوة المصابيح (۱/۷۰۴) شماره (۲۲۹۰) و محقق مشكاة سند آن را صحیح دانسته است. [۱۸۵] به سلسله احادیث صحیحه (۲/۳۸۳) شماره (۷۴۶) تألیف شیخ آلبانی مراجعه نمایید. [۱۸۶] در این باره به کتاب معارج القبول (۱/۸۴) مراجعه نمایید. [۱۸۷] مجموعه‌ی الرسائل (۴۴۴-۴۴۷) و شیخ حسن البنا این مطالب را در رد آنها نوشته است.