فصل پنجم: خدا در تصور امتهای گمراه
هدف ما از ارائهی این بحث در این موضوع بیان تاریخ انحراف در عقیده نیست؛ زیرا اولا این موضوع به دلیل کثرت انواع انحرافها، خارج از حیطهی قدرت بنده میباشد. ثانیا نیازی به این جنبهی تاریک تاریخ نیست؛ چون کفر هر جا و در هر قالبی که باشد، یک دین و آیین بشمار میرود؛ بلکه هدف ما از بیان این موضوع، این است که بدانیم این امتها به چه چیزهایی گرفتار شدهاند تا ارزش عقیدهی اسلامی برای کسانی که آن را قبول کردهاند در این میان بیشتر روشن گردد.
در واقع کسانی که باطل را تجربه کردهاند و آنرا خوب شناختهاند، بعد از اینکه حق را بپذیرند، بهتر آنرا درک میکنند؛ ولی آنانی که از اسلام پیروی میکنند اما افکار و ادیان مقابل و مخالف را خوب نمیشناسند، زودتر در دام انحراف میافتند؛ چه زیبا است سخن عمر بن خطاب س که میگوید:
«بزودی در دوران آن نسل مسلمانی که شناختی از جاهلیت ندارند، تارهای ریسمان اسلام یکی بعد از دیگری، پاره خواهد شد».
مسلم است کسی که تاریکی شب را تجربه کرده است، بهتر میتواند از روشنایی روز لذت ببرد؛ همچنین قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتارآید.
سید قطب / این حقیقت را خوب درک کرده است آنجا که میگوید: انسان ضرورت این دین را درک نمیکند و نیاز به این فاصله گیری و دور شدن از گمراهیهایی که بشریت در تاریکیهای آن سرگردان بوده و اهمیت استقرار و ثبات یافتن بر یقین آشکار در زمینه اعتقادی را درک نخواهد کرد تا زمانی که از سنگینی و بزرگی این ابرهای متراکم و سنگین سرگردانی و سردرگمی، در زمینههای اعتقادی و تصوری و خرافی و افکار و اوهام پلید و شعار و تقالید و اوضاع و احوالی را که بر دل و دیدگان بشریت زنگار زده بود را تجربه نکند. و تا زمانی که واقعیت هرج و مرج و آشفتگی و پریشانی و دیوانگی و اسارت و محدودیتهایی که بقایای عقاید و باورهای آسمانی به سبب تحریف و تأویل و زیاد و کم شدن از جانب بشریت و آمیخته شدن آن با فلسفه و بت پرستی و خرافی گری را درک نکند».
ما در اینجا به ذکر سه نمونه از آنها اکتفا می کنیم:
یکی از آنها نمایندهی عقیدهی یکی از دولتهایی است که مردم، آن را متمدن و با فرهنگ میدانستند. دومی هم بیان انحراف یکی از ادیان آسمانی از حق است. و سومی هم بیان بت پرستی اعراب قبل از بعثت نبی مکرم اسلام ص میباشد.