اول: دليل فطرت
فطرت سالم بدون هیچگونه دلیلی به وجود آفریدگار، اعتراف میکند؛ قرآن در مورد وجود آفریدگار، طولانی به ایراد سخن نپرداخته است؛ بلکه بیشتر به این نکته میپردازد که فطرت سلیم و روانی که با شرک آلوده نشده باشد، بدون هیچگونه دلیلی نه تنها به وجود آفریدگار، بلکه به یگانه بودن او نیز اعتراف میکند؛ چرا که این موضوع، فطری بوده و با روان هر کسی عجین است؛ چنانکه میفرماید:
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠﴾ [الروم: ۳۰].
«روی خود را خالصانه متوجّه آیین اسلام بگردان؛ این، سرشتی است که خداوند مردم را بر آن سرشته است؛ پس نباید سرشت خدا را تغییر داد؛ این است دین و آیین محکم و استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند».
این فطرت همان پدیدهای است که مورد توجه تمام پژوهشگران و محققان تاریخ ادیان بوده است و همهی ملتهایی که تاریخ آنها مورد پژوهش قرار گرفته است معبودانی برای خود انتخاب کردهاند که مورد توجه و تقدیس آنان بودهاند [۶۸].
در اینجا این سؤال مطرح است که اگر ایمان به خدای یگانه امری است فطری پس چرا انسانها در طول تاریخ، معبودان مختلفی را عبادت کردهاند؟
پاسخ این سؤال این است که فطرت، انسان را بهسوی خالق و آفریدگار یگانه دعوت میکند؛ اما عوامل زیادی انسان را احاطه کردهاند و این عوامل انسان را از توجه بهسوی معبود حقیقی منحرف میکنند؛ آنچه را که پدران در روح و روان فرزندانشان غرس میکنند و نویسندگان و معلمان و پژوهشگران به افکار واندیشههای نوآموزان القا مینمایند، فطرت را آلوده نموده و پردهای روی چشمان آنان قرار میدهد بگونهای که نمیتوانند متوجه خدای واقعی شوند.
پیامبر اکرم ص برآنچه که ما بیان نمودیم مهر تأیید زده و در حدیثی که بخاری و مسلم از ابو هریره س روایت نمودهاند، میفرماید:
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ، أَوْ يُنَصِّرَانِهِ، أَوْ يُمَجِّسَانِهِ».
(هر نوزادی بر فطرت پاک به دنیا میآید؛ اما والدین ـ و همان عوامل محیطی ـ او را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی بار میآورند).
نکتهی قابل توجه این است که پیامبر اکرم ص نفرمودند «یسلمانه» یعنی والدین و عوامل محیطی او را مسلمان میکنند؛ زیرا که مسلمان بودن، خواست و اقتضای فطرت است و نیازی به عوامل خارجی ندارد.
گاهی هم این سؤال مطرح میشود که اگر نوزاد را به حال خودش بگذاریم و فطرت او را تحت تأثیر قرار ندهیم، آیا موحد و اهل معرفت به بار میآید؟ در پاسخ باید گفت که: اگر شیاطین انس او را منحرف نکنند و فطرت او را آلوده نگردانند، شیاطین جن او را رها نمیکنند؛ زیرا شیطان با خود عهده کرده که بنی آدم را گمراه کند:
﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣﴾ [ص: ۸۲-۸۳]
«شیطان گفت: به عزّت و عظمت تو سوگند که همهی آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلص تو را ـ که بر آنان سلطه و قدرتی ندارم و وسوسهام در آنها تأثیری نمیگذارد».
آری، به شیطان این توانایی داده شده است که خود را به قلب انسان برساند و در اعماق دلها نفوذ کند؛ چنانکه در حدیث صحیح آمده است که:
«إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِى مِنَ الإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ، فَخَشِيتُ أَنْ يَقْذِفَ فِى قُلُوبِكُمَا شَرًّا» أَوْ قَالَ: «شَيْئًا»» [۶۹].
(شیطان مانند خون در رگهای انسان عبور میکند و من از این میترسم که شیطان در دلهای شما شر و فساد القا کند).
قرآن کریم نیز شیطان را اینگونه توصف نموده است:
﴿ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥﴾ [الناس: ۵]. «وسوسهگری است که در سینههای مردم به وسوسه میپردازد».
همچنین در روایات صحیح آمده است که هر انسانی، همراهی از جنیها دارد که او را به فساد و انجام دادن کارهای زشت وادار میکند. در قرآن کریم نیز آمده است که:
﴿۞قَالَ قَرِينُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَيۡتُهُۥ وَلَٰكِن كَانَ فِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٖ٢٧﴾ [ق: ۲۷].
«شیطانی که در دنیا پیوسته همدم او است، میگوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی وا نداشتهام؛ بلکه او خود در گمراهی ژرف بسر میبرده است».
انسان تنها هنگامی از دست این همراه بد نجات پیدا میکند که به خدای یگانه پناه ببرد:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: ۱-۶]
«بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم؛ به مالک و حاکم واقعی مردم؛ به معبود به حقّ مردم از شر وسوسهگری که واپس میرود؛ آن وسوسهگری است که در سینههای مردم به وسوسه میپردازد چه از جنّیها باشد وچه از انسانها».
شیاطین جن در فساد و آلوده کردن فطرت انسان نقش بزرگی را ایفا میکنند. در کتاب صحیح مسلم از عیاض بن حمار روایت است که روزی رسول اکرم ص خطبهای ایراد نمود و در قسمتی از آن خطبه چنین فرمود:
«إِنَّ اللهَ أَمَرَنِي أَنْ أُعَلِّمَكُمْ مَا جَهِلْتُمْ مِمَّا عَلَّمَنِي يَوْمِي هَذَا، وَإِنَّهُ قَالَ: كُلُّ مَالٍ نَحَلْتُهُ عِبَادِي فَهُوَ لَهُمْ حَلالٌ، وَإِنِّي خَلَقْتُ عِبَادِي حُنَفَاءَ كُلَّهُمْ، فَأَتَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِينِهِمْ، وَحَرَّمَتْ عَلَيْهِمْ مَا أَحْلَلْتُ لَهُمْ، وَأَمَرَتْهُمْ أَنْ يُشْرِكُوا بِي مَا لَمْ أُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا».
(ای مردم! خداوند به من دستورداده است تا شما را از آنچه که نمیدانید و امروز به من آموخته است، آگاه نمایم؛ خداوند فرمود: تمام چیزهایی را که به بندگانم عنایت نمودهام، حلالاند. و من تمام بندگانم را پاکیزه و بدور از انحراف آفریدهام؛ اما شیاطین بهسوی آنها آمده و آنها را از آیینشان منحرف نموده و آنچه را که برای آنان حلال کرده بودم، برآنان حرام میکنند و به آنان فرمان میدهند که برای من شریک و انباز قرار دهند درحالی که من دلیلی برای این کار نفرستادهام) [۷۰].
[۶۸] حتی کمونیستهای عصرحاضر که تمام سعی و تلاششان این است که خود را از قید بندگی خدا رها سازند، در عین حال، آنان نیز پایه گذاران مسلک خود را معبود خود قرار دادهاند؛ چنانکه ما مشاهده میکنیم که در برابر مجسمهی خدای ساختگیشان در میدان سرخ به مناسبت یادبود و بزرگداشت روز وفات رهبران خود به حالت فروتنی و ذلت جمع میشوند طوری که آنرا معبود خود قرار دادهاند و به جای اینکه آفریدگار انسان را عبادت کنند، انسان مردهای را پرستش میکنند. وای به حالشان و تاسف برای آنان. [۶۹] صحیح مسلم (۴/۱۷۱۲) شماره (۲۱۷۵). [۷۰] مسلم (۴/۲۱۹۷).