مطلب سوم: مقایسهای میان صاحبان عقیده و صاحبان رأی
قبل از اینکه این موضوع را به پایان برسانم باید بگویم که ما به افراد صاحب عقیده نیاز داریم نه به فیلسوفان؛ ما به کسانی نیاز داریم که دردها و مشکلات این امت را مداوا کنند و چنین کاری هرگز از دست فیلسوفان بر نمیآید.
استاد احمد امین / میان صاحب رأی و صاحب عقیده و تأثیر هر کدام از آنها بر زندگی، مقایسهای انجام داده و میگوید: اینکه دربارهی چیزی رأی و نظری داشته باشید، با اینکه به همان چیز معتقد باشید تفاوتهای فاحشی وجود دارد.
زیرا وقتی انسان رأی و نظری داشته باشد، آن را به معلومات خود میافزاید؛ اما هنگامی که به چیزی معتقد شود، آن را در خون خود جاری مینماید و در مخ و استخوانش سرایت میدهد و در اعماق دلش فرو می برد.
صاحب رأی (فیلسوف) میگوید: چه بسا مطلبی که در واقع، باطل است من آن را درست و صحیح بدانم؛ زیرا امروز، دلایل آن را تأیید میکنند و ممکن است فردا دلایلی باشد که عکس آن را به اثبات برساند و چه بسا من در مسألهای اشتباه کنم و گاهی هم ممکن است که حقیقت را دریافته باشم.
اما صاحب عقیده نسبت به عقیدهاش مطمئن بوده و صحتش را قطعی میداند و هیچ شک و تردیدی در مورد آن به خود راه نمیدهد؛ زیرا وی هم اکنون هم عقیدهاش را حق میداند و فردا هم آن را حق و صواب میداند و هرگز این تصور را به خود راه نمی دهد که شاید فردا دلایلی پیدا شود که اعتقاد او را رد نماید یا شک و تردیدی در آن ایجاد کند.
برای صاحب رأی اهمیتی ندارد؛ اگر نظریهاش جامهی عمل پوشید و تحقق یافت، خوشحال و شاداب میشود و اگر رأیش جامهی عمل نپوشید، مشکلی ندارد؛ چون از قبل رأیش را بر این بنا نهاده که نظریهاش درست است اما احتمال خطا و اشتباه هم دارد؛ همچنانکه نظریهی دیگران را اشتباه دانسته، هرچند احتمال صواب هم دارد؛ بر خلاف صاحب عقیده که مصمم و قاطع است و سردی و سستی به خود راه نمیدهد؛ او بی خیال و لاابالی نیست؛ بلکه تا عقیدهاش تحقق پیدا نکند، آرام نمی گیرد.
بله، صاحب رأی خیلی ساده از نظریهاش پشیمان شده و تغییر جهت میدهد؛ هر وقت دلیلی داشت یا مصلحتی ایجاب کرد به راحتی از نظریهاش منصرف شده و به دلیل و رأی دیگری رو میآورد؛ اما صاحب عقیده، به عقیدهاش افتخار نموده و با افتخار، عقیدهاش را ابراز می دارد مانند پیامبر اسلام ص که فرمود:
«لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی یساری علی ان أدع هذا الذی جئت به ماترکته» [۵۰]. (اگر آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند برای اینکه از عقیدهای که آوردهام، دست بردارم، هرگز آن را رها نمینمایم).
رأی و نظریه مانند جسد خشک و بی روح است و تا زمانی که عقیده در آن ندمد فاقد حیات است؛ رأی مانند غار تاریکی است که تا هنگامی که نور عقیده بر آن نتابد، روشنی ندارد و تاریکیاش برطرف نمیگردد؛ عقل و نظریه راکد هستند و جریان ندارند و پشهها در سطح آن، تخم میگذارند؛ اما عقیده دریای متلاطمی است که به حشرات ضعیف و ناتوان اجازه نمیدهد که روی آن زاد و ولد کنند؛ رأی، مه رقیقی است که در فضا شکل میگیرد اما عقیده ستارهای است که میدرخشد.
رأی مشکل آفرین است و پیامدهای بدی دارد و به آرزوها قالب و جسد می بخشد؛ آری رأی شبهه برانگیزاست و شخص را دچار شک و تردید می کند؛ اما عقیده به مبارزه با خطرها پا به میدان میگذارد و کوهها را به لرزه در میآورد، چهرهی زمان را دگرگون مینماید، سیر تاریخ را تغییر میدهد و شک و تردید را از ریشه میکند و قاطعیت و یقین را برمیانگیزد و جز در برابر خواستههای روح و ایمان تسلیم نمی شود [۵۱].
[۵۰] این، حدیث ضعیفی است که طبری آن را در تاریخش (۲/۳۲۶) روایت نموده، است و بیهقی نیز آن را در کتاب دلائل النبوة (۲/۱۸۷) از ابن اسحاق نقل نموده و سند آن، منقطع میباشد؛ نگا: السیرة النبویّة (۱/۳۳۰) تألیف ابن هشام. [۵۱] کتاب فیض الخاطر، تألیف احمد أمین که از کتاب (ایمان وحیات) د.قرضاوی آنرا نقل نموده است.