شناخت الله عز و جل

فهرست کتاب

مبحث دوم: خدا وند نزد یهود [۲۳۱]

مبحث دوم: خدا وند نزد یهود [۲۳۱]

تصورات بت پرستی، خرافات، آلودگیهای ناسیونالیستی و ملی گرایی، دین بنی اسرائیل ـ یهودیت ـ را به طور کلی تحت تأثیر قرار داده بود. پیامبران بنی اسرائیل یعنی یعقوب پسر اسحق پسر ابراهیم و در رأس آنها خود اسرائیل با یکتا پرستی و توحید خالصی که پدرشان ابراهیم به آنها یاد داده بود، به‌سوی قومشان مبعوث شدند؛ سپس پیامبر اولوالعزم و بزرگ ؛موسی؛ نیز با دعوت و پیام توحید و با شریعت موسوی که بر اساس توحید و یکتا پرستی بنا نهاده شده بود، به‌سوی قومش فرستاده شد؛ اما دیری نپایید که بنی اسرائیل از راه منحرف شدند و تا حد بت پرستی تنزل کردند و در کتاب مقدس‌شان (تورات) انواع خرافات و خزعبلات و افسانه‌ها را در باره‌ی خدا ثبت نمودند به گونه‌ای که در پست‌ترین اعتقادات ملت‌هایی که هیچ هدایت الهی و کتابی آسمانی نداشتند، سقوط کردند.

عقیده‌ی توحیدی که خداوند برای ابراهیم ÷ فرستاده بود، عقیده‌ای پاک، شفاف فراگیر و کاملی بود که ابراهیم به وسیله‌ی آن به مقابله و مبارزه با شرک و بت پرستی پرداخت؛ آن هم مبارزه‌ای شدید، قاطع و جدی چنانکه قرآن آنرا به تصویر می‌کشد و ابراهیم پسرش را بدان سفارش نمود همان‌گونه که یعقوب قبل از این‌که بمیرد، پسرش را بدان سفارش نموده بود:

﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ إِبۡرَٰهِيمَ٦٩ إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا تَعۡبُدُونَ٧٠ قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ٧١ قَالَ هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ٧٣ قَالُواْ بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ٧٤ قَالَ أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ٧٥ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ٧٦ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٧ ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ٧٨ وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ٨٠ وَٱلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحۡيِينِ٨١ وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيٓ‍َٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ٨٢ رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ٨٣ وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ٨٤ [الشعراء: ۶۹-۸۴].

‏ «ای پیامبر! سرگذشت ابراهیم را برای کافران بیان کن؛ آن ‏‏هنگامی که به پدرش ـ آزر ـ و قوم بت‌پرست خود گفت: چه چیزی را پرستش می‌کنید؟! آنها گفتند: بت‌های بزرگی را می‌پرستیم و دائماً بر عبادت‌شان ماندگار می‌مانیم. ابراهیم ‏گفت: آیا هنگامی که آنها را به کمک می‌خوانید، صدای شما را می‌شنوند و نیازتان را برآورده می‌کنند؟ ‏‏یا سودی به شما می‌رسانند و یا زیانی متوجّه شما می‌سازند؟ گفتند: فقط ما پدران و نیاکان خود را دیده‌ایم که این چنین می‌کردند. ابراهیم گفت: ‏‏آیا متوجه هستید و می‌بینید که شما و اجداد گذشته‌تان چه چیزی را می‌پرستید؟! ‏شما باید بدانید که ‏همه‌ی آنها ـ معبودان ـ دشمن من هستند بجز پروردگار جهانیان؛ ‏آن پروردگاری که مرا آفریده است و هم او مرا راهنمایی می‌نماید؛ آن ذاتی که مرا می‌خوراند و می‌نوشاند. آن کسی است که مرا می‌میراند و سپس مرا زنده می‌گرداند و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا گناهم را بیامرزد. پروردگارا! به من کمال و معرفت عنایت کن و مرا از زمره‌ی شایستگان و بایستگان گردان و برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان بر جای دار».

﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠ إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٣١ وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢ أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣ [البقرة: ۱۳۰-۱۳۳].

‏ ‏‏«چه کسی از آیین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن که خود را خوار و کوچک دارد. ما او را در این جهان برگزیدیم و او در جهان دیگر، از زمره‌ی شایستگان است. بیاد آور آن زمانی را که پروردگارش بدو گفت: اخلاص داشته باش. او گفت: خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم. ابراهیم فرزندان خود را به این آیین سفارش نمود و یعقوب ـ نوه‌ی او نیز چنین کرد و هر کدام به فرزندان خویش گفتند: ـ ای فرزندان من! خداوند آیین توحیدی اسلام را برای شما برگزیده است. پس نمیرید جز این که مسلمان باشید. ‏آیا ـ شما یهودیان و مسیحیان ـ هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، حاضر بودید؟ آن هنگامی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم فرمان او هستیم». ‏

اما نسل‌های بعدی آنان، از این توحید خالص و این عقیده‌ی ناب و این اعتقاد در مورد آخرت، برگشتند و پیمان خود را شکستند و بر این پیمان شکنی خود پافشاری و اصرار کردند تا این‌که موسی ÷ با عقیده‌ی توحید و یکتا پرستی به سویشان آمد و مجدداً این عقیده را از نو باز سازی نمود؛ اما باز هم آنها بر آن دوام نیافتند و پایداری نکردند؛ بلکه از آن روی گرداندند و منحرف شدند.

بلی، هنوز موسی ÷ در میانشان بود که انحراف آنها آغاز گردید؛ آنان شروع به پرستش گوساله‌ای کردند که سامری آنرا از طلا و جواهراتی ساخت که از زنان مصری گرفته و با خود آورده بود.

﴿قَالُواْ مَآ أَخۡلَفۡنَا مَوۡعِدَكَ بِمَلۡكِنَا وَلَٰكِنَّا حُمِّلۡنَآ أَوۡزَارٗا مِّن زِينَةِ ٱلۡقَوۡمِ فَقَذَفۡنَٰهَا فَكَذَٰلِكَ أَلۡقَى ٱلسَّامِرِيُّ٨٧ فَأَخۡرَجَ لَهُمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٞ فَقَالُواْ هَٰذَآ إِلَٰهُكُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ٨٨ [طه: ۸۷-۸۸]

‏ «گفتند: ما به اختیار خود از وعده‌ی تو سرپیچی نکرده‌ایم؛ لیکن بارهای سنگینی از زیورآلات مردمان بار ما شده بود و ما آنها را از خود دور‌انداختیم و سامری نیز از خود دور افکند؛ ‏سپس مجسّمه‌ی گوساله‌ای را برای مردم بیرون آورد که صدای گوساله داشت. پس سامری و پیروانش گفتند: این معبود شما و معبود موسی است و او دچار فراموشی شده است ـ و در طلب آن به کوه طور رفته است». ‏

البته قابل یاد آوری است که قبل از این‌که به پرستش گوساله روی آورند، از موسی ÷ خواسته بودند که بتی را برای‌شان قرار دهد تا او را پرستش کنند:

﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨ [الأعراف: ۱۳۸].

‏«و بنی‌اسرائیل را از دریا گذراندیم؛ آنها در مسیر خود به گروهی رسیدند که بتهایی داشتند و مشغول پرستش آنها بودند. در این هنگام، به موسی گفتند: ای موسی! برای ما معبودی بساز همان‌گونه که آنها دارای معبودهایی هستند. موسی گفت: شما گروه نادانی هستید». ‏

ناگفته نماند که قرآن کریم نیز بسیاری از انحرافات، اعتقادات شرک آمیز و بت پرستی‌های آنها را بیان می‌کند؛ آنها خداوند را دارای فرزند می‌دانستند:

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ [التوبة: ۳۰].

‏ «و یهودیان گفتند: عُزَیر پسر خدا است و ترسایان ‌گفتند: مسیح پسر خدا است». ‏

همچنین یهودیان خداوند را بخیل و تهی دست معرفی می‌کردند:

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٦٤ [المائدة: ۶۴].

‏«یهودیان می‌گویند: دست خدا با غل و زنجیر بسته است. دست‌هایشان بسته باد! و به سبب آنچه می‌گویند نفرین‌شان باد؛ بلکه دو دست خدا باز است؛ هرگونه که بخواهد، می‌بخشد و انفاق می‌نماید. و گفتنی است که آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل می‌شود، بر سرکشی و کفرورزی بسیاری از آنان می‌افزاید. ما در میان آنان ـ به سبب انحراف عقیدتی و معیارهای غلطی که به نام خدا به آیین خود راه داده‌اند ـ تا روز قیامت، دشمنی و کینه‌توزی افکنده‌ایم. آنان هر زمان که آتش جنگی علیه پیغمبر و مؤمنان افروختند، خداوند آن را ـ با شکست ایشان و پیروزی پیغمبر و مؤمنان ـ خاموش ساخته است. آنان برای ایجاد فساد در زمین تلاش می‌کنند و خداوند مفسدان و تباهکاران را دوست نمی‌دارد».

﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ١٨١ [آل عمران: ۱۸۱].

‏ «بیگمان، خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند: خدا فقیر است و ما بی‌نیازیم. آنچه را گفتند و به قتل رساندن پیامبران را به ناحق، برایشان خواهیم نوشت و بدانان خواهیم گفت: بچشید عذاب آتش سوزان را». ‏

یکی از اعتقادات ناسیونالیستی پلید و آلوده‌ی آنان، این بود که می‌گفتند: خدای ما از خودمان است و ما را بجز در موارد رفتار ما با یکدیگر در سایر موارد به قانون اخلاق محاسبه نمی‌کند؛ به این معنی که ما را به سبب بداخلاقی با بیگانگان (غیر یهودیان) محاسبه نمیکند؛ چنان‌که قرآن برایمان بازگو می‌نماید:

﴿۞وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِينَارٖ لَّا يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَيۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ سَبِيلٞ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥ [آل عمران: ۷۵].

‏«و در میان اهل کتاب کسانی هستند که اگر دارایی فراوانی به رسم امانت بدی‌شان بسپاری، آن را به تو بازپس می‌دهند. همچنین در میان آنان کسانی هستند که اگر دیناری به رسم امانت بدی‌شان بسپاری، آن را به تو بازپس نمی‌دهند مگر آن که پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی. این بدان خاطر است که ایشان می‌گویند: ما در برابر امّی‌ها (یعنی غیر یهود) مسؤول نبوده و بازخواستی نداریم! و بر خدا دروغ می‌بندند حال آن که می‌دانند». ‏

همچنین کتاب‌های تحریف شده‌ی آنان اوصافی را برای خدایشان بیان کرده‌اند که از اوصافی که بت پرستان برای خدایانشان ذکر کرده‌اند، دست کمی ندارد.

در اصحاح سوم از سفر تکوین آمده که: «آدم پس از این‌که مرتکب اشتباه شد و از آن درخت (طبق گفته‌ی صاحب اصحاح، درخت معرفت خیر و شر) تناول نمود، صدای پروردگار را شنید درحالی که در بهشت قدم می‌زد. به هنگام وزش بادهای سحری، آدم و همسرش در وسط بهشت خود را از خداوند پنهان کردند. پس خداوند فریاد زد: ای آدم! تو کجا هستی؟ آدم جواب داد: ای پروردگار! من صدای تو را در بهشت شنیدم و از تو ترسیدم؛ زیرا من لخت هستم؛ لذا خود را از تو پنهان نمودم. خداوند فرمود: چه کسی به تو اعلام نمود که لخت هستی؟ آیا از درختی که به تو توصیه نمودم از آن نخورید، تناول نموده‌اید؟

سپس خداوند فرمود: این انسان مانند یکی از ما شده و خیر و شر را تشخیص می‌دهد و شاید هم اکنون دستش را دراز کند و باز از درخت حیات بخورد و برای همیشه زنده بماند. پس پروردگار او را از بهشت بیرون راند تا در زمینی که از آن آفریده شده به کار و کوشش بپردازد؛ پس انسان را از بهشت بیرون راند و فرشتگانی را در شرق باغ عدن با شعله‎های شمشیری که در حال چرخش هستند، گمارد تا از درخت زندگی نگهبانی و حراست کنند».

پر واضح است که در سخنان فوق، خداوند متعال به جهل متصف شده است به گونه‌ای که نمی‌دانست آدم کجا است تا این‌که آدم خودش را معرفی نمود. همچنین خداوند تشبیه شده است که مانند بشر راه می‌رود. و سبب رانده شدنش از بهشت معصیت و گناه کردن آدم نبود چنانکه قرآن بیان می‌کند؛ بلکه سبب آن این بود که خدا می‌ترسید از این‌که آدم از درخت زندگی بخورد و برای همیشه ماندگار بماند! و خداوند شناخت خیر و شر را به آدم یاد نداده است، بلکه هنگامی آن را فرا گرفت که از درخت یاد شده خورد. تمام این‌ها دروغ و افتراهایی است که بر خداوند سبحان بسته‌اند.

از سخن آنان چنین برداشت می‌شود که حیات و زندگی جاوید و ابدی خدا به سبب خوردنش از درخت زندگی بوده است؛ خداوند منزه و پاک و فراتر از چیزهایی است که آنان میگویند.

آنان، همچنانکه جهل را به خدا نسبت می‌دهند،‌اندوه و پشیمانی و ندامت را نیز به خدا نسبت می‌دهند و می‌گویند: هنگامی که در دوران نوح ÷ شر و فساد انسان گسترش یافت، خداوند از آفرینش انسان نگران و‌اندوهگین شد: «و چون پروردگار، انسان را دید که در روی زمین شر و بدیهایش بسیار زیاد است و تمام افکار و تصورات روزانه‌اش برنامه ریزی برای بدرفتاری در آن روز است؛ بنابراین، خداوند از این‌که انسان را روی زمین آفریده و کار و بار زمین را به او واگذار نموده است، غمگین شد و در دل خود پشیمان شد، پس پروردگار گفت: من انسان را از روی زمین محو و نابود می‌کنم، انسان با چهار پایان و پرندگان آسمان و خرس‌ها یکی است؛ زیرا ترسیدم از این‌که او را در زمین گمارده‌ام، اما نوح نعمتی را در چشمان پروردگار دید».

این خرافات را بشنوید که در إصحاح دوازدهم از سفر تکوین آمده است: «پس از این‌که زمین را به وسیله‌ی ذریه و فرزندان نوح آباد نمود و همه یک زبان و یک لغت سخن می‌گفتند، در سفرشان به شرق، نعمتی را در سرزمین شنعار دیدند ودر آنجا سکونت گزیدند و به یکدیگر گفتند: بیایید با هم آجر درست کنیم و آن را داغ کنیم و بپزیم. پس آجر برای آنها جای سنگ و سنگ جای گل را گرفت و گفتند: بیایید برای خود شهر و قلعه‌ی بلند و سر به فلک کشیده‌ای بسازیم تا این‌که روی زمین پخش و پراکنده نشویم.

پس پروردگار فرود آمد تا این شهر و این قلعه‌ای را که بنی آدم بنایش کرده بودند از نزدیک ببیند. پروردگار گفت: این‌ها یک رنگ و هم دل و یک زبان هستند و این ابتدای کارشان است؛ هرچه دل‌شان بخواهد انجام می‌دهند بدون این‌که مانعی داشته باشند. زود باش برویم و در آنجا فرود آییم و زبان‌شان را درهم و برهم و مشوش کنیم تا سخنان یکدیگر را نفهمند؛ پس خداوند آنها را از هم جدا نمود و در زمین پراکنده ساخت. بدین ترتیب از ساختن شهر و قلعه دست کشیدند. به همین جهت، آنجا را بابل نام نهادند؛ زیرا پروردگار در آنجا زبان‌ها را ایجاد نمود و گسترش داد و از همان جا انسان‌ها را روی زمین متفرق و پراکنده ساخت».

بنگرید این چه خرافات و افسانه‎ای است که حقیقت‌ها را وارونه می‌کند و نزدیک است که واقعیت‌ها را به طور کلی نابود و محو نماید! این چه خدایی است که این افسانه‌ها ترسیم می‌کنند؟ خدایی که از ا نسان می‌ترسد و از تجمع و گردآمدنشان می‌هراسد و این چنین به مبارزه و مقابله با ایشان می‌پردازد پیش از این‌که آنها متحد و هم رأی شوند. و آنها را در زمین متفرق و پراکنده می‌نماید، پس از آن که زبانشان را متنوع می‌نماید؟

آری، یهودیان کردار شر و بد را به خدا نسبت می‌دهند، همچنانکه پشیمانی و ندامت از کردارش را به او نسبت دادند. در سفر صموئیل دوم، اصحاح بیست و چهارم چنین آمده: «پروردگار بامدادان به میان بنی اسرائیل آمد و از مردمی که به چاه هفتم آمده بودند، هفتاد هزار مرد را کشت و فرشته‌ی مرگ دستش را به‌سوی اورشلیم دراز کرد تا آنجا را نیز نابود کند؛ اما پروردگار از بدی پشیمان شد و به فرشتگان ویرانگر و نابود کننده‌ی مردم گفت: حالا بس است، دست بردارید».

اگر ما سخنان قرآن را در مورد گمراهیهای یهودیان در وصف پروردگارشان و همچنین تحریف‌هایی که در تورات آمده به کناری بگذاریم و به «تلمود» این کتابی که خاخامها و دانشمندان یهود نوشته‌اند که جایگاه و اهمیتش از نظر آنها خیلی بیشتر از تورات است، بنگریم و دقت کنیم، از گمراهی و سرگردانیهایی که یهودیان در آن افتاده‌اند، انسان نه تنها در زمینه‌ی اعتقادی، بلکه در تمام زمینه‌های شریعت، وحشت زده و دچار رعب و هراس می‌گردد.

ما به نقل قسمتی از کتاب «الکنز المرصود فی قواعد التلمود» که راجع به ارجمندی و بزرگواری خدایان بحث میکند، بسنده می‌کنیم؛ خداوند از دیدگاه آنان به خواندن و یاد گرفتن نیاز دارد و همچنین به یاوه گویی و مزاح و بازی کردن سرگرم می‌شود؛ چنانکه در تلمود آمده است که: «روز، دوازده ساعت است که خدا سه ساعت اول را به نشستن و مطالعه‌ی شریعت سپری می‌کند و در سه ساعت دوم، حکم و فرمان صادر می‌نماید و در سه ساعت سوم، به طعام دادن جهان مشغول است و در سه ساعت پایانی، سرگرم بازی با حوت ؛پادشاه ماهیان؛ است».

از این بدتر و خطرناکتر بشنو: «خداوند جز خواندن و مطالعه نمودن تلمود همراه با فرشتگان هیچ کار دیگری ندارد.» آن هم نه تنها با فرشتگان، بلکه همراه با أسمودیه یعنی پادشاه شیاطین و اهریمنان در مدرسه‌ی آسمان.

اما حوتی که خداوند با او مشغول لهو و لعب است، کیست؟ حوت، ماهی بسیار بزرگی است که می‌تواند یک ماهی را که طولش سیصد فرسخ باشد، قورت دهد بدون این‌که در قورت دادنش دچار زحمت شود. از بس که این حوت، بزرگ است، خداوند می‌ترسد که چنین موجودی زاد و ولد و تولید مثل کند؛ زیرا تمام دنیا نابود می‌شود. لذا زنش را بر او حرام نمود. و اگر خداوند این کار را نمی‌کرد، ددان و جانداران بزرگ، همه‌ی دنیا را اشغال می‌کردند و تمام ساکنانش از بین می‌رفتند. به همین جهت خداوند با قدرت و نیروی خویش جنس نر حوت‌ها را باقی گذاشت و جنس ماده‌شان را کشت و به عنوان غذای لذیذ مؤمنان در فردوس مهیّا و آماده نمود.

علاوه بر این خرافات و ترهات که پایه و اساس عقیده‌ی آنها گردیده است، می‌گویند: «خداوند پس از نابود کردن آن هیکل، دیگر با حوت بازی نکرد و میل رقصیدن با حوا را نداشت؛ بلکه او را با لباس‌هایش آراست و گیسوها را برایش بافت».

خداوند آنها را هلاک و نابود گرداند؛ آنان سخنان کافران و ملت‌های گمراه و مشرک گذشته را تکرار می‌کنند. بر اساس تصورات آنان، خدا با انسان‌ها هیچ تفاوتی ندارد؛ مانند انسان‌ها فکر می‌کند، مانند انسان‌ها رفتار می نماید، گاهی سرگرم بازی است، گاهی می رقصد، گاهی شاد و گاهی دلتنگ و محزون است، گاهی هم گریه می‌کند! برای چه؟ به سبب ویران شدن مجسمه‌ی یهود که سلیمان برای‌شان ساخته بود.

بله، آن مجسمه به زعم آنان، رمز شکوه و عظمت یهود بود؛ خداوند از تاریخی که آن مجسمه نابود شده تا امروز سه چهارم شب را با گریه و ناله سپری می‌کند و همچون شیر نعره می‌زند و می‌گوید: «هلاک و نابود شوم؛ چرا که من خانه‌ی خود را ویران و مجسمه را نابود کردم و فرزندان خود را دستخوش چپاول و غارت نمودم».

بلکه از این بیشتر در تحریف و دروغ بستن، مبالغه و زیادهروی نموده و می‌گویند: خداوند در حسرت نابودی آن مجسمه، کوچک، ضعیف و ناتوان گردید. بزرگی خداوند به‌اندازه‌ی چهار آسمان است در حالی که قبل از بین رفتن آن مجسمه به‌اندازه‌ی تمام آسمان‌ها و زمین بود.

خداوند را چنین توصیف می‌کنند که خداوند، هنگام تمجید و ستایش از جانب بندگانش (یهودی‌ها) احساس حقارت می‌کند و سرش را پایین می‌اندازد؛ چنانکه می‌گویند: «هنگامی که خداوند ستایش خود را از زبان مردم می‌شنود، احساس حقارت می‌کند و سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: چه خوشبخت است خدایی که ستایش و بزرگداشت می‌شود با وجود استحقاق و شایستگیش برای آن؛ اما پدری که فرزندانش را در رنج و مشقت رها نماید، شایسته‌ی هیچ گونه ستایشی نیست».

باید گفت: خداوند نابودشان گرداند؛ دچار چه انحراف بزرگی شده‌اند.

یکی دیگر از افتراها و دروغ‌هایی که به خداوند نسبت می‌دهند، این است که خداوند به سبب بدبختی و سیه روزی یهود و آنچه که برایشان پیش آمده است، به سر و صورتش می‌زند و گریه می‌کند و اشک در چشمانش سرازیر می‌شود؛ آنها می‌گویند: «و چون خداوند می‌بیند، که یهود را در بدبختی و شقاوت رها کرده است، پشیمان می‌شود و هر روز به سر و صورتش میزند و گریه می‌نماید تا جایی که دو قطره اشک از چشمانش سرازیر شده و در دریا می‌افتد؛ طوری که صدای افتادن آنها را تمام موجودات هستی از آغاز دنیا تا پایان آن می‌شنوند و دریاها به حرکت و جنب و جوش در می‌آیند و بیشتر اوقات، زمین نیز به لرزه در می‌آید و زلزله رخ می‌دهد».

علاوه بر این، آنها خطا و اشتباه و اعتراف نمودن به گناه را به خدا نسبت می‌دهند و به گمان آنها، خداوند در آفریدن ماه دچار اشتباه شده است ـ خداوند پاک و منزه است از دروغ و بهتان‌های که به او نسبت می دهند ـ ماه به خدا می‌گوید: «تو به خطا رفتهای که مرا کوچک‌تر از خورشید آفریدهای. پس خدا اشتباه خود را قبول کرده و به آن اعتراف می‌کند و می‌گوید: یک حیوان برای کفاره‌ی گناه من ذبح کنید؛ زیرا من ماه را کوچک‌تر از خورشید آفریده‌ام». من نمی‌دانم آنها چگونه کفاره دادن را برای خداوند مجاز شمرده‌اند و اصولاً کفاره دادنش برای چه کسی است؟

در واقع،‌ اندیشه‌هایی که این افتراها و دروغ‌ها را به خداوند نسبت می‌دهند، خیلی هرزه و بیخردند. عقلی که این ترهات را قبول کند و به آنها ایمان داشته باشد و تصدیق‌شان کند، خیلی سبک و فرومایه است. سپاس خدای را که ما را به‌سوی حق و راستی راهنمایی نموده است.

یکی دیگر از سبک سری‌ها و بیخردی‌های آنها که جزو عقیده‌ی آنها نیز گردیده، این است که می‌گویند: «سبک سری و بی خردی بر خدا نیز چیره می‌شود؛ چنانکه هنگام خشمگین شدن بر بنی اسرائیل و سوگند یاد کردن که آنها را از زندگی همیشگی و حیات جاوید محروم می‌نماید، دچار این عارضه گردید؛ اما پس از برطرف شدن سبک سری و نادانیش، پشیمان گردید و سوگندش را عملی نساخت؛ چرا که محتوای سوگندش خلاف عدالت بود».

بله، آنها تنها به نسبت دادن سبک سری و بیخردی به خدا و یاد کردن سوگندهای خطا و انحرافی و ظلم کردن و کفاره دادن هم اکتفا نمی‌کنند، بلکه به گمان آنها، خداوند نیاز دارد که کفاره‌ی سوگندش را بپردازد؛ در تلمود آنها چنین آمده است که: «هرگاه خداوند مرتکب سوگند اشتباه و غیر قانونی شود، نیاز دارد که کسی او را از سوگندش آزاد سازد و کفاره‌اش را بدهد؛ یکی از خردمندان بنی اسرائیل شنید که خداوند فرمود: چه کسی مرا از این سوگند که بر زبان آورده‌ام، آزاد می‌سازد و کفاره آن را میدهد؟ و هنگامی که سایر خاخامها اطلاع پیدا کردند که آن شخص کفاره‌ی سوگند خداوند را نپرداخته و او را آزاد نساخته، آن شخص را یک الاغ شمردند؛ چرا که خداوند را از سوگندش بری نساخت. به همین سبب، خاخام‌ها فرشته‌ای را میان آسمان‌ها و زمین به نام «می» تعیین کردند تا در مواقع ضروری کفاره‌ی سوگند و نذرهای خدا را ادا نماید» [۲۳۲].

آنچه بییان گردید نمونه‌هایی از عقیده‌ی انحرافی و جعلی یهودیان است که پایه و اساس دینشان بر آن بنا نهاده شده است. همان‌گونه که ملاحظه می‌نمایید آنها در گرایش به پستی و انحطاط دست کمی از دروغ و افسانه‌های یونانیان و بت پرستان در مورد خدایانشان ندارند.

[۲۳۱] برگرفته از «خصائص التصور الاسلامی» ص (۱۱) تألیف سید قطب با اندکی تصرف. [۲۳۲] آنچه بیان گردید فقط گوشه‌ای از ترهات و خرافات فراوانی است که یهودیان در «تلمود» نوشته‌اند.