شناخت الله عز و جل

فهرست کتاب

اشتباه داروین در تشریح مراحل تکامل

اشتباه داروین در تشریح مراحل تکامل

داروین بر این باور است که در جهان هستی راز و قانونی وجود دارد که بر اساس آن موجودات ضعیف از بین می‌روند و بجز آن دسته از موجودات که شایسته‌تر و قوی‌تر هستند، بقیه نابود می‌شوند و موجودات زنده و اصلح، صفات خود را به فرزندان خود منتقل می‌کنند؛ بنابراین، صفات قوی متراکم شده به صورت حیوانی جدید بروز می‌کند. آری ما می‌پذیریم که در جهان هستی، قانونی مبتنی بر از بین رفتن همه‌ی موجودات زنده اعم از ضعیف و قوی وجود دارد؛ زیرا خداوند مرگ را برای هر موجود زنده‌ای قرار داده است؛ اما در برابر این قانون، قانونی دیگر به نام قانون تکافل اجتماعی نیز میان موجودات زنده حاکم است؛ زیرا خداوند زیستن و زنده بودن را مد نظر قرار داده و اسباب آن را نیز تدارک دیده است. ما می‌بینیم که خورشید، ماه، ستارگان، دریاها، بادها، باران‌ها، گیاهان و نیروی جاذبه همه در جهت ابقا و ادامه‌ی حیات انسان و سایر حیوانات همکاری دارند.

توجه کردن به عناصر نابود کننده و در نظر نگرفتن عوامل بقا، در واقع در بینش انسان خلل و نقص ایجاد میکند؛ اگر در جهان هستی، قانونی و نظامی برای از بین رفتن وجود دارد، در کنار آن، قانونی برای حیات و بقا نیز وجود دارد و هر کدام در حیات موجودات زنده نقش بسزایی دارند؛ اگر اوضاع و شرایط طبیعی مانند باد، رعد وبرق، حرارت، آب، تند بادها و غیره قادر به از بین بردن مخلوقات و دست آوردهای آنان مانند کورکردن چشمان و منهدم ساختن بناها هستند، کاملاً غیر عقلانی است که این اوضاع و شرایط طبیعی و مرده و بی جان و فاقد درک و شعور را قادر به ایجاد و آفرینش چشم بدانیم حال آنکه خود چشم ندارند و یا این‌که آنها را قادر به بازسازی ساختمانی بدانیم که نقص فنی دارد.

آری، عقل می‌پذیرد که اوضاع و شرایط طبیعی، صلاحیت تخریب و از بین بردن را دارند؛ اما کاملاً غیر عقلانی است که فکر کنیم این اوضاع و شرایط می‌توانند این جهان هستی و شگفت آور را تفسیر و توجیه کنند؛ بی گمان، هر عضوی از اعضای موجودات زنده در نهایت دقت و محکم کاری خلق شده و دارای نظامی بس دقیق و شگفت آور است که با سایر اعضا همکاری می‌کند به گونه‌ای که نسبت دادن این محکم کاری و دقت و نظم فوق العاده و شگفت آور و دقیق به شرایط طبیعی بی برنامه و پر هرج و مرج از جمله محالات است.

سید جمال الدین افغانی در کتاب خود «الرعد علی الدهریین» پس از بررسی و انتقاد از دیدگاه داروین و دهریها می‌گوید: «من از طرفداران این نظریه می‌پرسم اجزای ماده با وجود انفصال و جدایی از همدیگر، چگونه از اهداف همدیگر آگاهی پیدا کرده‌اند؟ و با یاری جستن از کدام ابزار و اسباب است که هر جزء، مسیر و مقصد خود را فهمیده است؟ کدام پارلمان و مجلس سنا و شیوخ برای ایجاد این موجودات جهانی و بسیار بی‌نظیر برگزار گردیده است؟ قسمت بسیار کوچکی از این جهان هستی، مثلاً جوجه‌ای که در تخم گنجشکی قرار دارد، چگونه دانسته است که به صورت پرنده ظاهر شود و دانه بخورد و برای زیستن خود به منقار و چینه دان نیاز دارد؟

بدون تردید، این نظام «بقای اصلح» که داروین آن را ارائه داده است، موجب نابودی حیات انسان می‌شود و زندگی انسان را در واقع با هلاکت مواجه ساخته است؛ بله، این نظریه «بقای اصلح» مجوز ظلم و ستم را برای هر ستمگری، خواه فرد باشد یا حکومت، فراهم ساخته است؛ زیرا ستمگر وقتی که به چپاول و ستمگری و حیله و نیرنگ می‌پردازد، فکر نمی‌کند که مرتکب رذایل اخلاقی شده است؛ بلکه بر اساس نظریه‌ی داروین به قانونی از قوانین فطرت عمل می‌کند؛ آری، این نظریه و بینش است که مجوز هر جنایت و خیانتی را برای استعمارگران صادر کرده است.

۲ـ اما آن انتخاب طبیعی که باعث رغبت و میل به زاد و ولد در میان افراد قوی و از بین رفتن افراد ضعیف می‌شود نیز نمی‌تواند دلیلی بر وجود تکامل در نوع آن باشد؛ بلکه از این نکته، چنین برداشت می‌شود که افراد قوی همان یک نوع، باقی می‌مانند و افراد ضعیف آن از بین می‌روند.