شناخت الله عز و جل

فهرست کتاب

برای توضیح این قانون به مثال زیر توجه کنید

برای توضیح این قانون به مثال زیر توجه کنید

چند سال قبل، باستان شناسان در صحرای ربع خالی به دنبال بادهایی که در آن منطقه وزیده بود، آثار شهری را که در زیر ریگ‌ها محو شده بود، کشف نمودند؛ آنان بلافاصله، تحقیق و پژوهش‌های گسترده‌ای را آغاز نمودند تا بتوانند اطلاعاتی را در مورد تاریخ بنای آن شهر بدست آورند؛ جالب اینجا است که به ذهن هیچ کدام از این باستان شناسان و سایر دانشمندان هم خطور نکرد که این شهر بر اثر عوامل طبیعی مانند تند بادها، باران یا گرما و سرما بوجود آمده باشد؛ بلکه اذعان داشتند که این شهر ساخته‌ی دست انسان بوده است.

چنانچه کسی چنین تصور می‌کرد که این شهر در اثر حوادث طبیعی به وجود آمده است، قطعاً مردم او را فاقد عقل و خرد دانسته و دلشان به حال او می‌سوخت و از خداوند می‌خواستند که شفایش دهد.

حالا اگر کسی بگوید: این شهر در میان آسمان و زمین به وجود آمده و سپس روی زمین قرار گرفته است بدون این‌که انسان در ایجاد آن دخالتی داشته باشد، بی تردید این گفته در غرابت و شگفتی دست کمی از گفته‌ی قبلی ندارد و حتی شگفت انگیزتر است؛ زیرا که عدم نمی‌تواند چیزی را وجود بخشد و این امری است بسیار بدیهی که هیچ چیزی نمی‌تواند خود را به وجود بیاورد.

شهر یاد شده آن‌گونه که ما آن را می‌شناسیم، قطعاً نیاز به یک ایجاد کننده و سازنده داشته است و هر عملی دلیل بر وجود عامل و نشان انجام دهنده‌ی آن است؛ بنابراین، شهر مذکور نیز قطعاً ساخته‌ی دست افرادی خردمند و ماهر در فن ساختمان سازی و آشنا به اصول بنایی بوده است.

اگر انسانی را ببینیم که از نقطه‌ی پایین یک ساختمان به بالاترین نقطه‌ی آن رفته باشد، آن را انکار نمی‌کنیم و امری عجیب و شگفت آور نمی‌دانیم؛ زیرا انسان قادر به انجام این کار است. اما اگر سنگی را ببینیم که در ردیف پایین ساختمان قرار داشته است؛ سپس به بالاترین سطح آن منتقل شده است، قطعاً نمی‌پذیریم که آن سنگ خود بخود به بالای آن ساختمان رفته باشد؛ بلکه حتماً انسانی آن را به آن جا انتقال داده است؛ زیرا که سنگ خاصیت حرکت و توانایی صعود را ندارد.

بسیار شگفت آور است که مردم بطور قطعی می‌دانند که یک شهر بدون سازنده ساخته نمی‌شود و خودش نیز نمی‌تواند خود را بسازد و یقین دارند که برای انتقال سنگی از کف ساختمان به سقف آن، باید انسانی وجود داشته باشد که آن کار را انجام دهد؛ اما برای ایجاد و آفرینش این جهان هستی، آفریدگاری را لازم نمی‌دانند و بوجود آمدن آن را بدون ایجاد کننده جائز و ممکن می‌دانند؛ حال آنکه ساختن جهان هستی به مراتب پیچیده‌تر از ساختن یک شهر یا بالا رفتن یک سنگ است؛ خداوند متعال می فرماید:

﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧ [غافر: ۵۷].

‏«قطعاً آفرینش آسمان‌ها و زمین بسی دشوارتر از آفرینش مردم است و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند». ‏

اما منکرین این مسئله، هنگامی که با شیوه‌ی علمی و منطقی که خردها را مخاطب قرار میدهد، روبرو می‌شوند، ناچار یا آن را می‌پذیرند و بدان اعتراف می‌کنند یا این‌که راه لجاجت و عناد در پیش می‌گیرند.

به همین دلیل، علما و دانشمندان اسلامی، همواره با منکرین وجود خدا مبارزه نموده‌اند؛ یکی از دانشمندان اسلامی با گروهی از منکران وجود خدا روبرو شد و با آنها به مناظره و بحث و جدل در مورد خداوند پرداخت و به آنان گفت: اگر شخصی بگوید؟ یک کشتی را دیدم که پر از اموال گرانبها بود و امواج متلاطم دریا و طوفان‌ها آن را احاطه کرده بودند؛ اما آن کشتی بدون این‌که کسی آن را کنترل کند یا به حرکت درآورد، خود بخود و بدون ناخدا در جهت درست، حرکت می‌کرد؛ آیا عقلاً چنین چیزی ممکن است؟ آنان گفتند: خیر، عقل چنین چیزی را نمی‌پذیرد. آن عالم بزرگوار گفت: وقتی که عقل چنین چیزی را محال و غیر معقول می‌داند چگونه وجود و استمرار این جهان هستی را با این همه گستردگی و پیچیدگی و دگرگونی‌هایش بدون آفریدگار و نگهبان ممکن و معقول می‌داند‌؟!

اینجا بود که همه‌ی حاضران به گریه افتادند و تسلیم شدند و توبه نمودند و گفته‌ی آن بزرگوار را تصدیق کردند.

بله، این قانون که عقلها در برابر آن تسلیم هستند و آن را می‌پذیرند، همان چیزی است که این آیه‌ی قرآن کریم بدان اشاره دارد:

﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ [الطور: ۳۵]

«آیا ایشان بدون هیچ گونه خالقی آفریده شده‌اند؟ یا این که خودشان آفریدگارند؟ ـ و خود را آفریده‌اند».‏

با وجود این‌که خردمندان تسلیم این واقعیت هستند که این جهان هستی، آفریدگاری دارد که تنها او شایسته‌ی عبادت است؛ اما این آیه وجود آفریدگار را به روشی بسیار بلیغ و رسا و مؤثر، اثبات می‌کند، به گونه‌ای که به محض شنیدنش روح و روان انسان را به هیجان می‌آورد.

امام بخاری در صحیح خود بروایت از جبیر بن مطعم می‌گوید: پیامبر اکرم ص در نماز مغرب سوره‌ی طور را تلاوت می‌نمود؛ هنگامی که به آیه‌ی: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦ [الطور: ۳۵-۳۶] رسید، نزدیک بود که قلبم از جایش کنده شود و پرواز کند [۷۱].

امام بیهقی می گوید: ابوسلیمان خطابی می‌گوید: دلیل به لرزه افتادن قلب معطم بن جبیر س این بوده است که او معنی و مفهوم آیه را کاملاً درک نموده و به نشانه‌های روشنی که این آیه در برگیرنده‌ی آن است به خوبی پی برده است و سرشت پاک و تیزهوشی او محتوای آیه را برایش آشکار ساخته است [۷۲].

خطابی در تفسیر آیه‌ی فوق می‌گوید: یعنی آیا بدون آفریدگار به وجود آمده‌اند؟! این سخن، جایز نیست؛ چون تعلق و پیوند آفریده با آفریدگار از ضروریات می‌باشد. آنها وقتی که خدای آفریدگار را انکار می‌نمایند درحالی که امکان ندارد بدون آفریدگار به وجود آمده باشند؛ پس باید خودشان خود را به وجود آورده باشند؟! و این، نهایت تباهی و بطلان است؛ زیرا چیزی که خود، وجود نداشته باشد، چگونه قدرت و توانایی آنرا دارد که به دیگران، هستی ببخشد و کاری انجام دهد؟! پس وقتی که هر دو راه غیر ممکن و باطل هستند، این خود، دلیل روشنی است مبنی بر این‌که آنان آفریدگاری دارند و باید به وی ایمان بیاورند.

سپس می‌گوید:

﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦ [الطور: ۳۶]. ‏«یا این‌که آنان آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند». ‏

آنان هرگز وبه هیچ وجه نمی توانند ادعا کنند که آسمان‌ها و زمین را ما آفریده‌ایم؛ چون آنان برای ادعای خود دلیلی ندارند؛ بلکه تمام دلیلها بر علیه آنان بوده نه به سود آنان.

این که خطابی می‌گوید: کافران نمی‌توانند چنین ادعایی داشته باشند، تنها به منظور خاتمه دادن به مجادله ومباحثه است؛ زیرا ادامه‌ی آن، سودی ندارد؛ و اگر نه ممکن است که در میان آنها انسان لجوج و کینه توزی پیدا شود که بگوید: من خودم را آفریده‌ام همان گونه که در گذشته نیز کسانی ادعا کرده‌اند که مرگ و زندگی در دست آنها است؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُۖ [البقرة: ۲۵۸].

«آیا با خبری از کسی که با ابراهیم درباره‌ی پروردگارش راه مجادله و ستیز را در پیش گرفت؛ آن هم بخاطر این‌که خداوند بدو حکومت و شاهی داده بود؛ هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که ـ با دمیدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن ـ زنده می‌گرداند و می‌میراند، او گفت: من نیز زنده می‌کنم و می‌کشم».

ما مشاهده می‌کنیم که ابراهیم ÷ در پاسخ این سخن او سؤال دیگری را مطرح می‌نماید که ناتوانی و عجز او را روشن می‌نماید و نادرست بودن سخن قبلی او را نیز به اثبات می‌رساند:

﴿قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ [البقرة: ۲۵۸].

«ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرِق برمی‌آورد، تو آن را از مغرب برآور».

در نتیجه ﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ [البقرة: ۲۵۸]. «آن مرد کافر مبهوت شد و خداوند مردم ستمکار ـ مُصِرّ بر تبهکاری و دشمنی حق ـ را هدایت نمی‌کند».

فرض کنیم کسی وجود دارد که می‌گوید: من خودم را آفریده‌ام؛ اما آیا می‌تواند ادعا کند که آسمان‌ها و زمین را نیز آفریده است؟! پس وقتی که عدم نتواند آسمان و زمین را بوجود آورد و همچنین آسمان و زمین خودشان را نیافریده‌اند و از طرفی دیگر، منکران وجود خداوند هم نمی‌توانند ادعای آفرینش آسمان‌ها و زمین را داشته باشند، پس لابد همه‌ی این‌ها آفریدگاری دارند که آنها را بوجود آورده است که بی گمان او، همان ذات پروردگار أ است.

[۷۱] صحیح بخاری (۸/۶۰۳) شماره (۴۸۵۴). [۷۲] الاسماء و الصفات (۱/۳۹۱) تألیف بیهقی.