مطلبدوم: دانشمندان شگفتیهای صنعت خدا را در آفریدههایش بیان میکنند
دانشمندان همواره شگفتیهای صنعت خداوند در آفریدههایش را بیان کرده و مایهیاندرز خود و دیگران قرار دادهاند. هم اینک بنده گوشههایی از آنچه که دانشمندان در گذشته و حال در این زمینه بدان دست یافتهاند، ذکر خواهم نمود. و دوست دارم هنگامی که خوانندهی محترم به این نمونهها بر خورد میکند، این گفتهی موسی ÷ را مورد دقت و توجه قرار دهد که فرعون را مخاطب قرار داد و فرمود:
﴿قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ٥٠﴾ [طه: ۵۰]
«پروردگار ما آن کسی است که هر چیزی را وجود بخشیده است و سپس رهنمودش کرده است».
یعنی خداوند هر چیزی را متناسب با خلقتش آفریده و به سمت و سویی که به نفع وصلاح آن است، راهنمایی نموده است؛ در صفحات آتی به نمونههایی از این عنایات و راهنماییها اشاره خواهیم نمود.
۱- به وجود آمدن اجسام از سلولها و تقسیم شدن آنها
الف) اجسام موجودات زنده از چه چیزی ساخته میشوند و چگونه بوجود میآیند؟
یکی از پژوهشگران معاصر بنام دکتر یوسف عزالدین ضمن ارائهی توضیحات بسیار روشنی در این خصوص میگوید: «اغلب حیوانات و گیاهان از تعداد بسیار زیادی از واحدهای بسیار ریز که ما آنها را «سلول» مینامیم، ساخته شدهاند همانگونه که یک ساختمان از مجموعهای سنگ یا آجرهای بهم پیوسته درست میشود».
ب) چرا سلولها همواره در حال تقسیم شدن هستند؟
دکتر یوسف عز الدین در بارهی راز تقسیم شدن سلولها میگوید: «سلولهای بدن ما و سایر حیوانات همواره در حال تقسیم شدن هستند؛ این تقسیم شدن گاهی بخاطر رشد و نمو جسم است و گاهی هم بخاطر تعویض یا ترمیم سلولهایی است که به علل و اسبابی از بین رفتهاند؛ هر سلولی از این سلولها از مادهی بسیار عجیب و شگفت انگیزی به نام «پروتوپلاسم» ساخته شدهاند.
داخل هر سلولی محتویات زیادی که هر کدام وظیفهی مشخصی را انجام میدهند، وجود دارد؛ بعضی از این محتویات، اجسام بسیار ریزی بنام «کروموزوم» هستند که عامل انتقال وراثت میباشند؛ تعداد این کروموزومها در سلولهای هر نوع از حیوانات و گیاهان مختلف، ثابت و مشخص است؛ بعنوان نمونه، تعداد این کروموزومها در سلولهای گربه با تعداد آنها در سلولهای سگ یا فیل یا گیاه هویج یا لوبیا متفاوت است و در هر سلول از سلولهایی که بدن انسان را تشکیل می دهند، چهل و شش عدد از این کروموزومها وجود دارد.
هرگاه در درون جسم ما یک سلول به دو سلول تقسیم میشود، هر سلول جدید لزوماً باید حاوی همان تعداد از کروموزومها یعنی چهل و شش کروموزوم باشد؛ زیرا اگر این عدد دچار نقص گردد، دیگر انسان بصورت انسان باقی نمیماند. و این سلولها همانگونه که بیان گردید همواره در حال تقسیم شدن هستند و این جریان در تمام ساعات شبانه روز حتی هنگامخواب نیز ادامه مییابد؛ اما ما تاکنون نتوانستهایم واقعیت نیرویی را که بر این جریان شگفت انگیز تقسیم سلولها حکومت میکند، درک کنیم؛ بلکه دانش بشر تنها میتواند گامهای عملی این جریان را با استفاده از میکروسکوپهای عادی یا میکروسکوپهای الکترونیکی که حجم اجسام را بسیار بیشتر از میکروسکوپهای عادی بزرگ میکنند، مشاهده کند».
ج) چرا سلولهای تناسلی با سایر سلولها تفاوت دارند؟
دکتر یوسف عز الدین میگوید: «تمام سلولهایی که در نتیجهی تقسیم سلولها در جسم انسان بوجود میآیند، باید حاوی چهل و شش کروموزوم باشند به استثنای سلولهای تناسلی مردان یعنی اسپرم و سلولهای تناسلی زن یعنی تخمک؛ بدین معنی که هنگامی که سلولهای بافت جهت شکل دادن سلولهای تناسلی تقسیم میشوند، سلولهایی را که تولید مینمایند، حاوی چهل و شش کرومزوم نیستند؛ بلکه هر سلول تناسلی مرد یا زن صرفا دارای بیست و سه کروموزوم میباشد».
سپس در توضیح علت اختلاف تقسیم سلولهای تناسلی میگوید: «فلسفهی این تفاوت این است که برای شکل گرفتن نخستین سلول در جسم جنین، باید اسپرم مرد با تخمک زن درآمیزد تا اولین سلول جسم جنین شکل گیرد و بدین ترتیب، سلول بارور شده از بیست و سه کروموزوم اسپرم مرد و بیست وسه کروموزوم تخمک زن بهم آمیخته تشکیل شود تا تعداد کروموزومها در سلول جدید در جسم جنین به تعداد اصلی که چهل و شش کروموزوم است، برسد.
و این سلول بارور شده که دارای چهل و شش کروموزوم میباشد، تقسیمش را ادامه میدهد؛ نخست، به دو سلول، بعد به چهار سلول، سپس هشت و به همین منوال، تقسیم میشود تا اینکه جنین کامل شده و از رحم مادر بدنیا میآید و به همین ترتیب از راه تقسیم سلولها به رشد و نموش ادامه میدهد تا بصورت یک انسان کامل که در هر سلول آن چهل و شش کروموزوم وجود دارد، در میآید. درست همانگونه که در سلولهای جسم والدین و اجداد و گذشتگانش و در تمام انسانها وجود داشته است».
شکی وجود ندارد که کاهش تعداد کروموزومها به نصف (بیست و سه) صرفا هنگام درست شدن سلولهای تناسلی برای اینکه تعداد کروموزومهای جنس نر و ماده به هم درآمیزد و به تعداد اصلی (چهل و شش) برسد، حاصل یک تصادف کورکورانه و بی اراده نیست؛ بلکه یقیناً نتیجهی یک برنامهی بسیار حساب شده و دقیق از طرف یک نیروی برتر میباشد که بر همه چیز آگاه است.
باید دانست که این ترتیب در تعداد کروموزومها نمیتواند نتیجهی آزمایش و خطا باشد؛ چرا که اگر چنین خطایی در آغاز آفرینش حتی برای یک بار هم اتفاق میافتاد، کار موجودات زنده قبل از تشکیل نسل دومش خاتمه پیدا میکرد و پایان می یافت. آیا این برنامه با این ترتیب دقیق و حساب شده به تنهایی دلیلی قانع کننده بر وجود نیرویی برتر، مدبر، توانا و دانا نیست؟!
د) چرا سلولهای مغز تقسیم نمیشوند؟
اما نوعی دیگر از سلولها که با بقیهی سلولهای جسم اختلاف دارند، سلولهای مغزاند؛ این سلولها تقسیم نمیشوند و در این باره با سایر سلولها متفاوتاند. دکتر یوسف عزالدین دربارهی راز و فلسفهی تقسیم نشدن این سلولها میگوید:
«عدم تقسیم سلولهای عصبی که مغز و سیستم عصبی انسان را تشکیل میدهند، ممکن نیست که از طریق تجربه و احتمال خطا و صواب باشد؛ چرا که اگر سلولهای عصبی مانند سایر سلولها تقسیم میشدند، اتفاق بسیار وحشتناکی میافتاد و آن اینکه سلولهای مغز در چنین شرایطی قادر نبودند که شخصیت انسان را حفظ کنند و تمام سیستم حافظهی انسان در زمان بسیار کوتاهی متلاشی میشد.
باید دانست که تعداد سلولهای مغز انسان یا هر حیوانی دیگر از هنگام تولد تا هنگام وفات اضافه نمیشوند حتی یک سلول به آنها افزوده نمیشود؛ بلکه گلبولهای قرمزی که در خون شناورند، از بین میروند و بجای آنها سلولهای جدیدی میآیند و این عمل تقریباً در هر یکصد روز یکبار تکرار میشود. و این گلبولهای قرمز در مغز استخوان شکل میگیرند و بعد از آن در جریان خون، شناور میشوند تا جانشین سلولهای مرده شوند».
هـ ) راز تفاوت در نیروی ماهیچههای بدن
دکتر عزالدین پیرامون این موضوع چنین میگوید: «قویترین عضلات در جسم انسان و پستانداران عضلات رحم جنس ماده هستند؛ همان عضلاتی که جنین را فشار میدهند تا از شکم مادر بیرون بیاید؛ زیرا اگر این عضلات از بدو آفرینش انسان یا سایر حیوانات چنین قوی نمیبودند، هیچگاه نخستین جنین از شکم مادر بدنیا نمی آمد.
پس از عضلات رحم، عضلات قلب و فکها از نظر نیرو و توانایی در درجهی بعدی قرار دارند؛ عضلات قلب باید به اندازهای قوی و نیرومند باشند که بتوانند در مدت طول عمر یک انسان که گاهی بیش از یکصد سال هم میباشد، عمل رساندن خون را به تمام اعضایی که نیاز به خون دارند، انجام دهند. همچنین عضلات فکها باید قوی باشند تا شخص بتواند دندانهای فک بالا و پایین را روی هم قرار دهد تا عمل جویدن هر نوع غذا در طول مدت زندگی برایش مقدور باشد».
۲ـ مقاومت موجودات زنده در برابر عوامل نابود کننده
دکتر یوسف میگوید: «در تمام موجودات زنده یک ویژگی بسیار مهم وجود دارد که تمام آنها اعم از کوچک و بزرگ در آن مشترک هستند؛ این ویژگی، توان دفاع و مقاومت در برابر عوامل نابود کننده است؛ زیرا آفریدگار جهان هستی خواهان بقای آنها میباشد.
ویروس آنفلوانزا هر از چند گاهی یک بار تغییر شکل میدهد تا توان مقاومتش بیشتر گردد و براحتی نابود نشود؛ در مقابل، حشرات نیز در نسلهای مختلفشان در برابر سمهای شیمیایی مصونیت پیدا میکنند تا با عناصر نابود کننده و عواملی که جنس حشرات را تهدید میکند، مبارزه کنند.
حتی در خود انسانها نیز افزایش زاد و ولد در زمان جنگها مشاهده شده است؛ همچنین مشاهده گردیده زنانی که در مدت طولانی از قرصهای ضد بارداری استفاده میکنند، اگر بدلیلی استفاده از این قرصها را در چند وعده ترک کنند، در نخستین آمیزش جنسی باردار شده و اکثراً فرزندان دو قلو و سه قلو میزایند تا کم و کاستیهایی که در زاد و ولد در فاصلهی استفاده از قرصهای ضد بارداری بوجود آمده است، جبران شود.
اگر شخصی به هر دلیلی یکی از کلیههایش را از دست بدهد، کلیهی دیگر بزرگ میشود و عمل دو کلیه را انجام میدهد؛ گویا در جسم، شعوری وجود دارد که نقص ایجاد شده را درک نموده و در اسرع وقت در صدد جبران آن برمیآید.
آری، خدای یگانه است که این توانایی شگفت آور را با چنین توازن و تناسبی به این مخلوقات عنایت فرموده است تا در معرض فنا و نابودی قرار نگیرند همانگونه که تمام حیوانات را با ابزار دفاعی متناسب با حالش مسلح نموده است و در این زمینه میان انسان و کژدم و اژدها و گرگ و غیره، اندک تفاوتی وجود ندارد.
امکان ندارد این ضابطه و قانون که بر تمام موجودات حاکم است، نتیجهی یک پدیدهی اتفاقی و تصادفی و کورکورانه باشد؛ زیرا یک پدیدهی اتفاقی و حادثهی آنی و لحظهای هرگز نمیتواند مظهر قانونی باشد که همهی کائنات و جهان هستی از آن پیروی کنند.
۳- هدایت زنبور عسل و گوشهای از شگفتیهای قدرت خداوند در خلقت آن
ابن قیم [۸۱]/ ضمن بیان راهنمایی زنبور عسل بوسیلهی خداوند از شگفتیهای قدرت الهی در آفریدههایش چنین میگوید: «موضوع راهنمایی زنبور عسل از شگفت آورترین شگفتیها است؛ زیرا آنها یک مدیر و فرمانده دارند که نام آن یعسوب است؛ یعسوب به لحاظ جسم و شکل از همهی زنبورهای عسل بزرگتر و زیباتر است».
زنبورهای عسل ماده (ملکهها) در آغاز فصل بهار تخم گذاری میکند و بیشترین فرزندانشان ماده هستند. و چنانچه در میان آنان فرزندان نری دیده شود، فورا آنها را از میان خود بیرون میرانند یا میکشند مگر تعداد بسیاراندکی که باقی میمانند؛ زیرا فرزندان نر در جامعهی زنبورهای عسل هیچگونه کاری انجام نمیدهند و به کسب و کار نمی پردازند.
زنبورهای عسل به دستههای مختلفی تقسیم میشوند: گروهی از آنها همواره از ملکهی خود حراست میکنند و همیشه با او هستند. گروه دیگری درصدد تدارک و ساختن موم هستند. موم در واقع ته ماندهی عسل است و در آن شیرینی مانند شیرینی انجیر وجود دارد و بیشتر از عسل مورد توجه زنبور عسل است. زنبور عسل همواره آن را صاف و تمیز نگاه میدارد و از آلوده شدن با ادرار حفاظت میکند. گروه دیگری از زنبورهای عسل، مسئول ساختن خانه هستند. یک گروه هم کار آبرسانی را بعهده دارند. گروه دیگری خانهها را جارو میزنند و از هر گونه آشغال و زباله آنها را صاف و تمیز نگه میدارند. این گروه هرگاه در سلولها زنبوری تنبل و بیکار ببینند، آن را کشته و از بین میبرند تا تنبلی آنها آثار منفی بر سایر کارکنان و پرسنل نداشته باشد.
نخستین سلولی که میسازند خانهی امیر و فرمانده است که یک خانهی مربع شکل و شبیه تخت خواب است و ملکه روی آن نشسته و گروهی از زنبورها مانند وزار و مشاورین از چهار طرف او را احاطه میکنند و از آن جدا نمیشوند. زنبورهای عسل در جلو خود چیزی مانند حوضچه میسازند و صافترین عسلی را که تهیه میکنند در آن حوضچه می ریزند. عسل این حوضچه غذای ملکه و اطرافیانش میباشد.
زنبورهای عسل سلولها (خانهها) را بگونهای میسازند که گویا بر اساس یک نقشهی منظم و از پیش طراحی شده است و کوچهها و محلهها در آن پیش بینی شدهاند. آنها خانههایشان را بصورت یک شش ضلعی که تمام ضلعهای آن باهم برابرند، میسازند. بلی، گویا کتاب اقلیدس را خوانده و بهترین نقشهی خانه سازی را فرا گرفتهاند؛ چرا که مهمترین ویژگیهای خوب یک خانه عبارتند از اینکه مستحکم و جادار باشد. و فلسفهی انتخاب شکل شش ضلعی از میان اشکال مختلف، این است که هرگاه این شش ضلعیها با یکدیگر وصل شوند، دایرهای مانند سنگ آسیاب شکل میگیرد و در میان آنها هیچگونه سوراخ و فاصلهای باقی نمیماند؛ در نتیجه، بصورت یک طبقهی محکم که حتی یک سر سوزن در آن راه پیدا نمیکند، در میآید.
چه مقام بالایی دارد آن خالقی که به زنبور عسل الهام نموده تا چنین خانهی محکمی بسازد که تاکنون بشر از ساختن آن عاجز است. پس روشن گردید که خانههای زنبور عسل از دو ویژگی مهم برخوردارند: یکی اینکه زاویههایش تنگ نیستند تا بدون استفاده بماند؛ دوم اینکه زنبور، شکلی را برای خانههایش انتخاب نموده که هرگاه این شکلها با یکدیگر متصل شوند و فضای مورد نظر این خانهها پر شود، هیچ فضای خالی و بدون استفادهای باقی نمیماند. آری، زنبور عسل میداند که تنها شکلی که از این دو ویژگی برخوردار است، شش ضلعی است؛ زیرا شکلهای مثلث و مربع هر چند که ممکن است فضای مورد نظر را پر کنند ولی زاویههای آن تنگ و کوچک هستند و سایر شکلها نیز هر چند که زاویههایشان بزرگ و وسیع هستند اما تمام فضای مورد نظر را تحت پوشش قرار نمیدهند؛ بلکه میان آنها فضای خالی و غیر قابل استفاده، باقی میماند؛ اما شش ضلعی از هر دو ویژگی فوق برخوردار است. بنابراین، خداوند زنبورها را راهنمایی نموده است تا خانههایشان را بدون استفاده از خط کش، ابزار آلات هندسی، نقشه و نمونهی قبلی به شکل شش ضلعی بسازند حال آنکه ماهرترین مهندسان ساختمان سازی بدون استفاده از ابزارهای بزرگ مهندسی نمی توانند چنین کاری انجام دهند.
چقدر با عظمت است آن خدایی که زنبورها را برای بدست آوردن غذا بسوی چراگاهها راهنمایی نموده و راههای دقیق و دشوار را سهل و ساده در اختیار آنها قرار داده است تا بدون اینکه گم شوند مسیرهای طولانی میان باغها و کشتزارها را طی کنند و بهترین و لذیذترین عصارههای چراگاهها را بگیرند و به خانههای خالیشان برگردند و این نوشیدنی رنگارنگ و لذیذ را که شفا بخش است در آنها بریزند. همانا در فرایند فوق، نشانههای زیادی برای کسانی که میاندیشند، وجود دارد.
آری، زنبورها هنگامی که کار ساختن خانهها را به پایان میرسانند، با شکمهای خالی بیرون آمده و به گشت و گذار در دشت و کوه و صحرا می پردازند و عصارهی لذیذ گلها و برگ درختان را میمکند و با شکم سیر بر میگردند.
خداوند در دهان زنبورها حرارتی قرار داده است که آنچه را که می مکند به وسیلهی آن حرارت می پزند و طعم لذیذ و مرغوبی به آن میدهند؛ سپس آن عصاره را در سلولهایشان میریزند و هنگامی که خانههایشان پر شدند، دهانهی آنها را با موم صاف و تمیز میبندند؛ آنگاه اگر برایشان مقدور باشد، محل دیگری را در نظر میگیرند و در آنجا شروع به خانه سازی میکنند و همان کاری را که در خانههای نخستین انجام دادهاند، تکرار مینمایند.
در فصل زمستان هم که هوا سرد میشود و دیگر گل و گیاهی وجود ندارد و برگ درختان میریزد و زنبورها نمی توانند فعالیتی انجام دهند، در خانههایشان میمانند و از عسلهایی که ذخیره کردهاند، تغذیه میکنند. بله، زنبورها در روزهای کسب و کار، صبح زود از خانه بیرون میروند و در چراگاهها به سیاحت میپردازند و هر گروهی از آنها کارهای مخصوص خود را انجام میدهند و با فرا رسیدن شب به خانههایشان برمیگردند.
اما ملکه بیشتر اوقات را در خانه می گذراند و از خانه بیرون نمیرود مگر زمانی که قصد هوا خوری و تفریح داشته باشد؛ آنگاه از مقر فرماندهی بیرون میرود در حالی که وزرا و خدمتگذاران، وی را همراهی میکنند و لحظاتی از روز را در مزارع و باغها به سیر و سیاحت میپردازد و سپس به خانهاش برمیگردد.
یکی از حرکات شگفت انگیز ملکه این است که هرگاه از زنبوری یا از صاحب سلول یا کارگران ضرری متوجه او شود به خشم آمده و از سلول بیرون میآید و از آن فاصله میگیرد و گروهی از زنبورها نیز همراه او بیرون میروند و سلولها را خالی میگذارند.
هرگاه صاحب کند و آن را خشمگین و ناراضی ببیند و احتمال بدهد که زنبورها را به محلی دیگر ببرد، برای برگرداندن و جلب رضایت او فوراً توسط زنبورها، محلی را که به آنجا رفته است، شناسایی میکند؛ آن هم بدین صورت که تعداد زیادی از زنبورها به سراغ او رفته و بصورت خوشهی انگوری در اطراف آن تجمع میکنند و این تجمع باعث میشود که محلش کشف گردد.
گفتنی است که هر گاه ملکه عصبانی شود روی درختی بلند مینشیند و سایر زنبورها نیز به او ملحق میشوند و اطرافش گرد میآیند تا جایی که شکل یک توپ را بخود میگیرند. آنگاه صاحب کندو چوب درازی بر میدارد و یک دسته گیاه معطر و تمیز به یک طرفش میبندد و آن را به ملکه نزدیک میکند و یک وسیلهی موسیقی نیز همراه خود برمیدارد و آن را مینوازد و آنقدر به این کارش ادامه میدهد تا اینکه ملکه راضی شود. پس وقتی که خشمش فروکش کند و راضی شود روی دستهی گیاه مینشیند و کارگران و سایر زنبورها نیز از او پیروی میکنند و بر دستهی گیاه می نشینند و بدین ترتیب، صاحب کندو آنها را به سلول میبرد. قابل ذکر است که زنبور هرگز روی مردار، حیوان و غذا نمینشیند.
یکی دیگر از کارهای شگفت انگیز زنبور عسل این است که اگر ملکه دست به اعمال ظالمانه بزند، از او اطاعت نمیکنند و او را از بین میبرند. همچنین زنبورهای قد بلندی را که حجم نسبتاً بزرگتری دارند و کار مفیدی انجام نمیدهند، از بین برده و از سلولها بیرون میکنند و پس از این پاکسازی، بهترین عسل را تولید میکنند.
قابل یادآوری است که زنبورهای ریزتر که مسئول تهیهی عسل هستند، تلاش مینمایند تا زنبورهای بی ثمر را بیرون از سلولها به قتل برسانند تا سلولها همچنان پاک و تمیز بمانند. همچنین هنگامی که جنگ به پایان میرسد، کشته شدگان را به محلی دور از سلولها انتقال میدهند.
در میان زنبورها، کارگران و کارمندان بسیار شریفی وجود دارد که فعالانه انجام وظیفه میکنند. از طرفی دیگر، میان آنها گروهی تنبل و بی ارزش و بی ثمر وجود دارد که تنبلی را ترجیح میدهند. کارگران شریف و وظیفه شناس همواره گروه دوم را از نزدیک شدن به سلولها جلوگیری میکنند تا مبادا کارگران شریف را تحت تأثیر قرار دهند و به کم کاری و بیکاری تشویق کنند. همچنین این گروه شریف با آنها یک جا زندگی نمیکنند تا بیکاری و تنبلیشان به آنها سرایت نکند.
زنبور عسل از حساسترین و پاکیزهترین حیوانها است؛ بدین جهت، فقط هنگام پرواز کردن مدفوع میکند و از کثافت و بوی بد متنفر است. دوشیزگان و بچههای کوچک آنها نسبت به بزرگان با جدیت و حراست بیشتری انجام وظیفه میکنند، کمتر گزنده هستند و بهترین عسل را تهیه میکنند و گزیدن و گاز گرفتن آنها از نیش زدن بزرگترها ضرر کمتری دارد.
از آنجا که زنبور عسل یکی از مفیدترین و مبارکترین مخلوقات است، بخشی از وحی و هدایت الهی به او اختصاص یافته است حال آنکه بقیهی حیوانات از این ویژگی برخوردار نیستند. مادهای که از شکم آنها بیرون میآید سبب شفای بیماریها و روشنایی برای مردم قرار داده شده و بخاطر همین مزیت، سایر حشرات با زنبورها عداوت و دشمنی دارند و دشمنان آنها از پستترین حیوانها هستند. آری، چنین است سنت خداوند دانا و توانا در آفریدههایش» [۸۲].
محققان معاصر در مورد زندگی زنبور عسل سخن میگویند [۸۳].
امروز، علم و دانش پیشرفت نموده است و این پیشرفت، ما را از بسیاری از شگفتیهای آفرینش و اسرار جهان هستی آگاه ساخته است. دانشمندان و محققان امروزی اطلاعاتی پیرامون زندگی زنبور عسل ارائه دادهاند که ما قبلاً آنها را نمیدانستیم و آن اینکه زنبورهای عسل به سه دسته تقسیم میشوند: زنبور ملکه، زنبور نر و زنبور شاغل یا کارگر. زنبور ملکه، مادر کندو بشمار میرود و سایر زنبورهای داخل سلولها فرزندان او میباشند. جا دارد بدانید که یک ملکه روزانه چیزی حدود یکهزار و پانصد تا دوهزار تخم میگذارد و چه بسا که تخمهایش تا سه هزار و پانصد نیز میرسد و این تخم گذاری بطور مداوم و مستمر از آغاز فصل بهار تا پایان فصل تابستان ادامه دارد.
این تعداد بسیار زیاد تخمها بخاطر جبران کمبودهای مداومی است که سلولهای زنبور با آن مواجه هستند. عمر زنبورها کوتاه است؛ هر کدام از آنها پنج تا هفت هفته بیشتر زنده نمیماند. در نتیجه، سلولها نیاز به نسلهای جدیدی پیدا میکنند و این نسلهای جدید هستند که کمبود وارده بر سلولها را جبران میکنند تا سلولها همواره وظیفهی خود را که دنیای زنبورها به آن نیازمند است، انجام دهند. همچنین این تعداد زیاد برای آن است که بتوانند هنگام درگیری با دشمن و خطرهایی که آنان را تهدید میکند از خود دفاع کنند؛ زیرا اگر چنین نمیبود سلولها منقرض شده و از بین میرفت.
یکی دیگر از شگفتیهای آفرینش زنبور ملکه این است که او در خانههایی تخم میگذارد که زنبورهای کارگر، آنها را در مقیاسهای مختلف ساختهاند؛ او بزرگترین خانه را برای ملکهی آینده در نظر میگیرد و تخمی را که ملکه در آن میگذارد، در آینده ملکه میشود؛ و تخمی را که ملکه در خانههای کوچک که باندازهی یک چهارم اینچ است، میگذارد، برای زنبورهای نر در نظر میگیرد. اما تخمی را که در خانهی کوچکتر که باندازهی یک پنجم اینچ است میگذارد، خانهی زنبورهای کارگر میباشد. قابل یادآوری است که ملکه با هر تخم زنبور کارگری که میگذارد، سه تا چهار کرم دیگر نیز میگذارد تا باروریش بیشتر شود حال آنکه در خانههای زنبور نر این کار را انجام نمیدهد.
یکی دیگر از شگفتیهای آفرینش الهی در زنبور ملکه این است که زنبور ملکه تنها در حال پرواز جفت گیری میکند و عمل لقاح صورت میگیرد و در این امر، یک راز و فلسفهی بسیار شگرفی نهفته است و آن اینکه زنبور نر برایش امکان ندارد که با زنبور ملکه در روی زمین جفت گیری کند؛ زیرا آلت تناسلی زنبور نر پنهان است و نمیتواند آن را بیرون بیاورد مگر هنگامی که در حال پرواز است؛ هنگام پرواز کیسههایی که زنبور نر دارد از هوا پر میشوند و باد میکند و این باد کردن بر آلت تناسلی زنبور نر فشار وارد میکند؛ در نتیجه، آلت تناسلیاش از محلی که پنهان است، بیرون میآید.
از دیگر شگفتیهای آفرینش الهی در ملکهی دوشیزه این است که ملکهی دوشیزه توانایی ویژهای جهت دعوت کردن زنبور نر برای تلقیح و جفت گیری دارد و هرگاه ملکهی دوشیزه به انجام عمل جنسی تمایل داشته باشد با سردادن صدای مخصوصی زنبور نر را متوجه خود میکند؛ بدین صورت که از سلول خود بیرون آمده و با صدای ویژهای به دور سلول خود دور میزند و زنبور نر به استقبال این صدا میآید و نه تنها بسوی همان یک سلول میرود بلکه اطراف تمام سلولهای مجاور را گرفته و گروههای زنبور نر پشت سر ملکه به حرکت درمیآیند و ملکه در فضایی وسیع و بازی به سیر و سرعتش ادامه میدهد تا زنبورهای نری که قویتر هستند و سرعت بیشتری دارند به ملکه رسیده و به انجام عمل جنسی با ملکه موفق میشوند؛ البته زنبورهای نر بعد از انجام عمل جنسی زندگی خود را از دست میدهند؛ زیرا این زنبورها بعد از تلقیح ملکه، آلت تناسلی خود را از دست میدهند؛ چون آلت تناسلیشان در آلت تناسلی ملکه جا میماند و این امر، موجب از بین رفتن زندگی زنبور نر میگردد.
خوانندهی محترم حتماً سؤال میکنید که زنبور نر چگونه صدای ملکه را میشنود؟ پاسخ این سؤال این است که خداوند به هر زنبوری دو تا شاخک حساس عنایت نموده است که هر کدام از ا ین شاخکها از حلقههای بهم پیوستهای درست شدهاند که روی این حلقهها تعداد زیادی سوراخ وجود دارد. تعداد این حلقهها در زنبور نر دوازده عدد و در ملکه و زنبورهای کارگر یازده عدد میباشند و تعداد سوراخهای حسی موجود در شاخک حساس زنبور نر (۲۸۰۰) و در شاخک حساس زنبور کارگر(۲۴۰۰) و در زنبور ملکه (۱۶۰۰) عدد میباشند.
در واقع دو شاخک حساس زنبور بمنزلهی فرستندهها و گیرندههای امواج رادیویی هستند که زنبور نر از آنها برای گرفتن صداهای صادره از ملکه و نیز سایر صداها، استفاده میکند. همچنین زنبور این شاخکها را برای بوییدن، شنیدن و لمس کردن مورد استفاده قرار میدهد.
هرگاه زنبور کارگر یا زنبور نر یا ملکه شاخکهای حسی خود را از دست بدهد، نمیتواند نقش خود را ایفا کند؛ چرا که بیشتر حواسش از قبیل حس شنوایی، حس بویایی و لامسه در آن شاخکها متمرکز است، همانگونه که قبلاً بیان گردید.
آفرینش و ساخت فیزیکی زنبور نر بسیار متناسب با وظیفهای است که برای آن خلق شده است؛ زنبور نر، بزرگ، قوی و توانمند است. زیاد میخورد و اصلا کار نمیکند یعنی عصارهی گلها و درختان را جمع آوری نمیکند، عسل تولید نمی نماید، خانه نمیسازد، حراست و نگهبانی هم ندارد حتی برای خوردن غذایش هیچ تلاشی انجام نمیدهد؛ بلکه زنبورهای کارگر غذا را در دهنش میگذارند. تنها وظیفهی آن باردار کردن ملکه است؛ از این رو پس از انجام وظیفهاش، زنبورهای کارگر در تهیهی غذا نه تنها هیچگونه کمکی به او نمیکنند، بلکه به او حمله میکنند و او را میکشند یا از خانه بیرونش میکنند.
اکنون باید بدانیم که تعداد زنبورهای نر به نسبت سایر زنبورها بسیاراندک است؛ تعداد آنها در یک کندو از دویست عدد تجاوز نمیکند.
اما زنبورهای کارگر بیشترین تعداد و آمار را دارند؛ زیرا آنها عناصر فعالی هستند که کارهای مختلفی را انجام میدهند و به انجام وظایف بسیار مهم میپردازند.
آنها هستند که عصارهها را میآورند، گردهی غنچهها و خوشهها را جمع آوری میکنند و عسل میسازند. همچنین ملکه را در تهیه و تدارک غذای مخصوص یاری میکنند و خانههای مخصوص نگهداری عسل را میسازند و نسلهای جدید زنبورها را پرورش میدهند. آنها از سلولها پاسداری میکنند، سلولها را پاک و تمیز نگه میدارند، حتی کار تهویه و گرم نگاه داشتن آنها را نیز انجام میدهند.
کارها و وظایف در سلولها بر اساس تخصص و کاردانی تقسیم شدهاند و این تخصص به سن و سال زنبورها بستگی دارد؛ زنبورها در هر سن و سالی وظیفهی مخصوصی دارند و با طولانیتر شدن عمر و سن و سال آنها، عمل و وظیفهی جدیدی به آنها سپرده میشود. بر این اساس، زنبورها با گذشت زمان و با پایان رسیدن عمرشان کلیهی اعمال و وظایفی را که سلولها بدان نیاز دارند، تجربه میکنند. قابل ذکر است که زنبورها، زندگی را با کارهای آسان و سادهای که نیازی به زحمت و تلاش فراوان ندارد آغاز میکنند و در پایان زندگی به انجام کارهای بسیار مهم و پیچیدهای مانند دور زدن در مزارع، بدست آوردن عصاره و گردهی غنچهها و خوشهها، تهیه آب و ساختن واندوختن عسل میپردازند و هم چنین ملاحظه می شود که آنها تدریجاً براساس تجربه و کاردانی و مهارتی که خداوند به آنها عنایت کرده است، وظایف را انجام میدهند. بنابراین، هر وظیفهای که به آنها سپرده میشود، متناسب با توانمندیها و استعدادهایی است که آنها دارند تا بتوانند نقش خود را در انجام وظایف جدید به نحو احسن ایفا کنند.
لذا زنبورهای کارگر در روز اول و دوم به تمیز کردن و جارو زدن خانههایی میپردازند که جای زنبورهایی بوده که تکامل یافتهاند و رشد و نمو خود را طی کردهاند و به بلوغ رسیده و از خانهبیرون رفتهاند. کارگران، این خانهها را تمیز کرده و برای نسلهای بعدیشان آماده میکنند. زنبور ملکه تا وقتی که تحقیقی کامل را دربارهی آنها انجام ندهد و از پاکیزه بودن آنها اطمینان حاصل نکند، تخم خود را در این خانهها نمیگذارد.
روز سوم و چهارم، نقش پرورش و پروراندن کرم بچههایی که بیش از سه روز از عمرشان گذشته و در آینده زنبورهای کارگر و زنبورهای نر را تشکیل میدهند، ایفا میکنند. آنچه که دانشمندان آن را «نان عسل» مینامند که در واقع آمیخته ای از عسل و دانهی لقاح است را به آنها میدهند که این مواد غذایی را از داخل خانههای شش ضلعی که زنبورها در آنجا اندوختهاند، بدست میآورند.
زنبورهای کارگر بعد از روز پنجم تا روز دوازدهم از عمر خود، به تغذیه نمودن ملکه به وسیلهی غذای مخصوص خود میپردازند همانگونه که زنبورهای کارگر و نر در روزهای اول و دوم و سوم عمرشان از این غذاهای با ارزش تغذیه میکردند. زنبور کارگر در این سن (۵ تا۱۲) روز به این وظیفهی مهم میپردازند تا غدههای ویژه در این فاصله رشد کنند و زنبورها به وسیلهی آنها بتواند غذای ملکه را آماده کنند. بعد از روز دوازدهم، زنبور ماده میتواند پرواز کند اما نمیتواند دور برود؛ بلکه تمام حرکاتش را بقصد آموختن و یاد گرفتن انجام میدهد و وظیفهی بسیار مهم آن از روز دوازدهم تا هیجدهم ساختن خانههای مومی برای اندوختن عسل و تربیت نسل جدید زنبورها است.
دلیل تخصص آن در انجام این نقش در این سن، رشد چهار جفت از غدههای موجود در حلقههای شکم او است. زنبورها با استفاده از دو فک خود در این سن به ساختن خانههای بسیار زیبا و محکم با طول و عرض مهندسی و حساب شده در نهایت کاردانی و کارشناسی و منظم میپردازند.
در روز نوزدهم و بیستم، زنبورها نظافت و حراست سلولها را به عهده میگیرند و بعد از روز بیستم، زنبورها به مزارع و باغها برای جمع کردن عصاره، گرده غنچهها و ساختن عسل و آوردن آب به سلولها میروند. این مرحلهی پایانی، بخش عمده و اکثر عمر زنبور را در بر میگیرد.
نسلی از زنبورها میرود و نسل دیگری میآید و زنبورها در یک روند بهم پیوسته از کارها که شامل تمام اعمال میباشد، بطور مداوم و مستمر در حال پیشرفت هستند، بدون اینکه گروهی از زنبورها عمل خاصی را در طول عمر خود برعهده گرفته باشند؛ بلکه در هر مرحله از مراحل عمر، زنبورها متخصص کار خاصی میشوند.
بسیار پاک و منزه است خداوند یگانه و بینیازی که این موجود کوچک را آفریده و چنین اعمال زیبا، محکم، فوق العاده و پیچیده را به او آموخته است؛ بیگمان، این معجزهای است که حکایت از وجود خالق بسیار دانا و آگاه دارد.
از جمله کارهای بسیار شگفتآور و حیرتانگیز آفرینش الهی در این موجود کوچک، این است که خداوند متعال دو معده به آن عنایت فرموده است؛ یکی از آنها را برای جمع آوری مواد اولیهای که از عصارهی گلها و درختان بدست میآورد و همچنین حمل و رساندن آب به سلولها مورد استفاده قرار میدهد و معدهی دوم را برای غذایی که آنرا هضم میکند و خود را بوسیلهی آن تغذیه مینماید، استفاده میکند.
شگفت آور اینکه زنبور عسل زمانی که عصارههای گلها را در معدهی اول خود جمع میکند، فقط به انتقال دادن آنها اکتفا نمیکند بلکه در دوران انتقال دادن و رسانیدن آن به سلولها، برای تبدیل آن به عسل، کارهای مقدماتیاش را انجام میدهد؛ یعنی با ترشح نمودن خمیرهای لازم برای تبدیل عصارهها به عسل، اقدام میکند.
زنبور برای انجام کارهای مختلف در سلولها به گردهی گلها نیاز دارد. برای انجام این کار خداوند روی ساق پاهای عقب آنها جاهای خالی مخصوصی را تعبیه کرده است تا دانهها و گردهی گلها را در آن جمع کند؛ این کیسهها به «سبد گردهها» معروف است. همچنین خداوند در قسمت داخلی مچ پاهای عقبی آن، چیزی شبیه قلم مو گذاشته است. زنبوران کارگر آن را برای افشاندن گردهی گلها و دسته بندی آنها بکار میبرند و سپس آنها را در «سبد گردهها» جمع میکنند.
یکی دیگر از شگفتیهای فوق العاده و حیرت آور زنبور عسل که به تازگی دانشمندان آن را کشف کردهاند، همان غدهای است که در قسمت پایانی شکمش قرار دارد و دانشمندان آن را غدهی بویایی (ناسانوف) نام گذاشتهاند.
این غده بوی مخصوصی را ترشح میکند که هر زنبوری به وسیلهی آن بو، سلول خود را از میان سایر سلولها تشخیص میدهد. همچنین زنبور عسل با استفاده از راهنمایی این بوی مخصوص میتواند از مسافتهای بسیار طولانی به سلول خودش بر گردد. نگهبانان سلولها زنبوری را که به سلول خودش بر میگردد، بوسیلهی همین بوی مخصوص که از بدن هر زنبوری به مشام آنها میرسد، میشناسند.
جالب اینجاست که زنبورها هرگاه اقتضا شود میتوانند برای شناسایی یکدیگر یک بوی جدید ایجاد کنند؛ بعنوان نمونه، هنگامی که گروهی از زنبورها جدا میشوند تا کندویی جدید درست کنند با بویی جدید یکدیگر را میشناسند. هنگامی که دانشمندان با استفاده از شیوههای علمی، گروهی از زنبورها را با گروهی دیگر از آنها مخلوط کردند، برایشان روشن گردید که زنبورها بعد از مخلوط شدن، بوی جدیدی ترشح نمودند تا همگی دارای یک بو باشند و اینگونه از سایر زنبورها جدا شده و بتوانند سلول خود را شناسایی کنند.
یکی دیگر از نکات قابل ذکر در زندگی زنبور عسل این است که این حشره، دیوار خانههای شش ضلعیش را از موم خالص میسازد تا مانع نفوذ هوا گردد؛ اما هنگام بستن درب خانههایی که لارو (نوزاد زنبور) در آن قرار دارد، موم را با دانههای لقاح مخلوط میکند تا هوا از لابلای دانههای لقاح به داخل خانهها نفوذ کند و بدینصورت لاروها زنده بمانند. اگر خداوند زنبور را برای انجام این کار هدایت نمیکرد، لاروها خیلی ساده از بین میرفتند و تخم زنبور عسل از روی زمین برچیده میشد.
خداوند متعال نیز دربارهی نشانههای شگفت انگیزی که در زنبور عسل نهفتهاند و راهنمایی آن که بسیار جای تفکر و تأمل دارد، میفرماید:
﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ٦٨ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلٗاۚ يَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٦٩﴾ [النحل: ۶۸-۶۹].
«پروردگارت به زنبوران عسل ـ راه زندگی و طرز معیشت را ـ الهام نمود که از کوهها و درختها و داربستهایی که مردمان میسازند، خانههایی برگزینید. سپس ما به آنها الهام نمودیم که از همهی میوهها بخورید و راههایی را طی کنید که خداوند برای شما تعیین نموده است و کاملاً در اختیارند. از درون زنبور عسل، مایعی بیرون میتراود که رنگهای مختلفی دارد. در این مایع رنگارنگ، بهبودی مردمان نهفته است؛ بیگمان در این ـ برنامهی زندگی زنبوران عسل و ارمغانی که آنها به انسانها تقدیم میدارند که هم غذا و هم شفا است ـ نشانهی روشنی ـ از عظمت و قدرت پروردگارـ است برای کسانی که میاندیشند».
بدون تردید، مسلمانان بسیار زود به منافع بزرگ عسل پی بردند. اما کسانی که از هدایت خداوند بهرهای ندارند، تازه در این عصر به منافع آن پی بردند و فوائد آنرا کشف کردند. آری، محققان و پژوهشگران واقعیتهای حیرت انگیزی را کشف کردند و به این نتیجه رسیدند که عسل هم غذا و هم دوا است؛ غذای بسیار خوشگوار، زود هضم و از ویژگیهایی برخوردار است که سایر غذاها چنین ویژگیهایی ندارند. همچنین دانشمندان دریافتهاند که عسل را میتوان بعنوان دارو برای مداوای کلیهی بیماریها مورد استفاده قرار داد. قابل یادآوری است که این اکتشافات ادامه دارد و هر روز، فایدهی جدیدی در عسل کشف میشود.
چگونه زنبورها یکدیگر را به محل غذا راهنمایی میکنند؟
از جمله مشاهدات و اکتشافات دانشمندان معاصر شیوهای است که زنبورها محل غذا را به یکدیگر نشان میدهند. دکتر یوسف عزالدین در این باره میگوید: «اگر بعضی از زنبورهای کارگر، مزرعه و باغ یا انبوهی از نباتات را پیدا کنند که منبع مناسبی برای غذای آنها باشد، به محلی که سایر زنبورها در آنجا تجمع کردهاند بر میگردند و بقیهی کارگران را از این گنج بدست آمده آگاه میسازند. این اطلاع رسانی بوسیلهی یک نوع رقص شگفت انگیزی که زنبورها آن را بگونهای طبیعی و بدون اینکه بدانند چرا چنین میکنند، انجام میدهند.
زنبورها رقصهای بسیار شگفت آوری را که هر کدام از این حرکتهایشان، معنی و مفهوم خاصی دارد، انجام میدهند؛ زیرا بدنهی زنبور هنگام رقصیدن زاویهای میسازد که بهسوی خورشید اشاره میکند؛ همچنین نحوهی رقصیدن زنبورها در صورتی که مزرعه و باغ کشف شده از محل تجمع زنبورها نزدیک باشد، با رقصی که در صورت دور بودن مزرعه و باغ کشف شده، انجام میدهند، متفاوت است.
زنبورها از نوع رقصیدنها میفهمند که مزرعه و باغ کشف شده که مصدر غذای آنها است، در چه فاصلهای و در چه جهتی قرار دارد و راه رسیدن به آنجا مقتضی رفتن از چه زاویهی مشخصی در برابر خورشید است.
بعضی از زنبورهای کارگر، عین آن حرکت و رقص را انجام میدهند؛ آنگاه زنبوری که مزرعه را پیدا کرده است، اطمینان پیدا میکند که سایر زنبورها هدف او را متوجه شدهاند. بنابراین بقیهی زنبورها به پرواز در آمده و خود را جهت بدست آوردن غذای بیشتر به آن مزرعه و باغ میرسانند.
بیتردید، زنبوری که باغ یا مزرعه را کشف کرده است، با انجام رقص خود معلومات و اطلاعات زیادی را به سایر زنبورها که در لانهی خود هستند، انتقال میدهد. اگر ما انسانها خواسته باشیم به وسیلهی یک شکل ریاضی و هندسی به این درک و فهم که زنبورها رسیدهاند، برسیم حد اقل سه الی چهار ساعت طول میکشد و آن هم در صورتی ممکن است که مهارت کافی را در علوم ریاضی داشته باشیم؛ اما زنبور عسل همهی این چیزها را در آن واحد میفهمد و در یک خط مستقیم بسوی مزرعه برای بدست آوردن غذای لازم پرواز میکند.
زندگی و شیوهی عمل زنبور عسل جریانی است فوقالعاده حیرتانگیز و شگفت آور و هیچ توجیه و تفسیری نمیتوان برای آن بیان نمود مگر اینکه بوجود یک الهام الهی ایمان بیاوریم که آفریدگار جهان آن را در نهاد این زنبورهای کوچک که عقل کافی و نیروی تفکر لازم برای انجام این عمل را ندارند، به ودیعه گذاشته است».
زنبور عسل رنگهایی را میبیند که برای ما قابل رؤیت نیستند
دکتر یوسف عزالدین نکات جالب توجهی دربارهی قدرت دید زنبور عسل بیان مینماید؛ وی میگوید: «زنبور عسل رنگهایی را میبیند که ما انسانها قادر به دیدن آنها نیستیم و حتی تصور آن نیز برای ما غیر ممکن است و آن، اشعهی ما فوق بنفش است که ما آن را سیاه میبینیم».
سپس دکتر یوسف فلسفه و حکمت رؤیت اشعهی مادون بنفش، توسط زنبورها را توضیح میدهد ومیگوید: «فلسفه وحکمت آن این است که اشعهی مادون بنفش تنها اشعهای است که میتواند ابرها را بشکافد و در آنها نفوذ کند.
زنبورها بیشتر در مناطقی زندگی میکنند که در اغلب ماههای سال از برف پوشیدهاند در حالی که دیدن آفتاب برای زنبورها بمنظور پیدا کردن محل باغها و مزارع ضروری است؛ لذا فلسفهی رؤیت اشعهی مافوق بنفش این است که زنبورها بوسیلهی این اشعه میتوانند خورشید را بمنظور پیدا کردن محل باغها و مزارع جهت استفاده از گردهی گلها و گیاهان ببینند. در نتیجه، علیرغم پنهان شدن خورشید پشت ابرها، آنها میتوانند محل غذای خود را پیدا کرده و از گرسنگی مهلک و کشنده نجات یابند. آری، این واقعیت بسیار شگفت انگیز، حکایت از وجود یک آفریدگار مدبر و آگاه دارد؛ زیرا ممکن نیست توانایی و قدرت دیدن این رنگ در نتیجهی تجربهی چند ساله بدست آمده باشد. بلکه لازم است که از نخستین لحظات پیدایش آن، این توانایی در آن، وجود داشته باشد بدلیل اینکه اگر از روز اول چنین نمیبود، نسل زنبور در این مناطق از دیر زمان منقرض شده بود.
۴- راهنمایی مورچهو شگفتیهای خداوند در آفرینش آنها
ابن قیم در مورد نوعی دیگر از آفریدههای خداوند بحث نموده و بیان می دارد که چگونه خداوند آن را در زندگیش هدایت نموده است.
وی میگوید: «همین مورچه یکی از هدایت یافتهترین حیوانها است؛ این موجود بسیار کوچک برای بدست آوردن غذای خود از لانه اش بیرون میرود اگرچه مسیر یا مقصدش خیلی دور باشد؛ و هنگامی که به غذا دست پیدا کند، آن را با دشواری زیاد حمل کرده و در مسیرهای طولانی مارپیچ که دارای پستی و بلندیهای فراوانی هستند، به لانهی خود میرساند و زاد و توشهاش را در آناندوخته و ذخیره میکند.
بعد ازاندوختن آن، دانههایی را که گمان میبرد سبز میشوند، هر کدام را دو قسمت میکند تا سبز نشوند؛ حتی دانه و حبوباتی را که با وجود دو تکه شدن سبز میشوند، چهار تکه میکند. و هرگاه دانهها خیس شده واحتمال پوسیده شدن آنها وجود داشته باشد، در انتظار روز آفتابی مینشیند؛ به محض اینکه هوا را صاف و آفتابی تشخیص دهد، دانههای اندوخته را در نزدیکی درب لانههای خود زیر نور آفتاب میگذارد و بعد از خشک شدن آنها را به انبار بر میگرداند. و هرگز یک مورچه دانهای را نمی خورد که توسط مورچهی دیگری جمع آوری شده باشد.
در مورد هدایت مورچهها، حکایت خداوند متعال از زبان مورچهای که سلیمان ÷ صدایش را شنید، برای ما کافی است:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ١٨﴾ [النمل: ۱۸].
«آن گاه که به درّهی مورچگان رسیدند، یک مورچه گفت: ای مورچگان! به لانههای خود بروید تا سلیمان و لشکریانش بدون این که متوجّه شوند، شما را پایمال نکنند».
ما ملاحظه مینماییم که مورچه سخن و خطابش را با ندایی آغاز مینماید تا مخاطبان او به صدایش گوش فرا دهند؛ سپس اسم مبهمی را میآورد و به دنبال آن، اسم جنسی را ذکر مینماید تا عمومیت را برساند. بعد از آن، به همراهانش دستور میدهد تا به محل سکونت خود بروند و از ضرر احتمالی سپاه سلیمان در امان بمانند. سپس سبب آن دستور را بیان نموده و میگوید: ممکن است با بیتوجهی لشکر مواجه شوند و زیر پاهای آنان لِه شوند و در پایان هم عذر پیامبر خدا و سپاهیانش را بیان میکند و میگوید: آنان متوجه شما نمیشوند. این در واقع از شگفت آورترین رهنمودهای خداوند متعال است.
دقت نمایید که چگونه خداوند برای مورچه ارزش قایل شده است آنجا که میفرماید:
﴿وَحُشِرَ لِسُلَيۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّيۡرِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ١٧﴾ [النمل: ۱۷].
«لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرنده، برای او گرد آمدند و همهی آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند».
سپس میفرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ﴾ [النمل: ۱۸] .
«آن گاه که حرکت کردند تا به وادی مورچگان رسیدند».
این تعبیر، حکایت از آن دارد که آن وادی مانند وادی سباع و امثال آن، به وادی نمل معروف بوده است. بعد، خداوند از تیزهوشی و شناخت دقیق این مورچه خبر میدهد، آنجا که سایر مورچهها را امر کرد تا به محل سکونت مخصوص خود بروند. پس این مورچهی مادر میدانست که هر طایفه و گروهی از مورچهها دارای محل سکونت مخصوصی هستند که دیگر مورچهها حق ورود به آنجا را ندارند و به آنجا نمیروند؛ بعد مورچهی مادرمیگوید:
﴿لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ﴾ [النمل: ۱۸]. «تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند».
قابل ملاحظه است که مورچه نام سلیمان و سپاهش را به زبان میآورد و آنها را برای سایر مورچهها معرفی مینماید و بعد از آن میگوید:
﴿وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾ [النمل: ۱۸]. «بدون این که متوجّه شوند».
مورچه با این جمله، از یک طرف عذر سلیمان و لشکریانش را بیان مینماید و از طرف دیگر، مورچهها را مورد سرزنش قرار میدهد که در صورت پایمال شدن، مقصرند؛ چرا که احتیاط لازم را نکرده و به خانههایشان نرفتهاند. اینجا بود که پیامبر خدا، سلیمان ÷ با شنیدن سخنان مورچه تبسم نمود؛ چرا که آن صحنه، بسیار شگفت انگیز بود.
زهری از عبید الله بن عبد الله بن عتبه از ابن عباس روایت نموده است که: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صعَنْ قَتْلِ النَّمْلَةِ، وَالنَّحْلَةِ، وَالـْهُدْهُدِ، وَالصُّرَدِ» [۸۴].
(رسول الله ص از کشتن مورچه، زنبور عسل، هدهد وجیرجیرک منع فرمود).
از ابو هریره در صحیح بخاری روایت است که رسول اکرم ص فرمود:
«نَزَلَ نَبِىٌّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجِهَازِهِ فَأُخْرِجَ، وَأَمَرَ بِقَرْيَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللهُ ﻷ إِلَيْهِ: أَنْ قَدْ قَرَصَتْكَ نَمْلَةٌ أَحْرَقْتَ أُمَّةً مِنْ الْأُمَمِ تُسَبِّحُ، فَهَلاَّ نَمْلَةً وَاحِدَةً؟» [۸۵].
(یکی از پیامبران زیر درختی منزل گرفت؛ مورچهای او را گاز گرفت؛ آن پیامبر دستور داد تا جهازش را از آنجا ببرند و آن محل سوزانده شود. خداوند به او وحی نمود: مورچهای تو را گاز گرفت، تو امتی را که خداوند را تسبیح میگفتند، سوزاندی؟! چرا به از بین بردن یک مورچه اکتفا نکردی؟).
عوف بن ابی جمیله از قسامه بن زهیر از ابوموسی اشعری روایت نموده که او فرمود: تمام موجودات سرداران و رؤسایی دارند حتی مورچهها.
از شگفتیهای راهیابی مورچه، این است که او میداند آفریدگارش بالای آسمانها و روی عرش قرار دارد آنگونه که امام احمد در کتاب «الزهد» از ابوهریره روایت نموده است که رسول الله ص فرمود:
«خرج نبی من الأنبیاء بالناس یستسقون، فإذا هم بنملة رافعة قوائمها الی السماء تدعو مستلقیة علی ظهرها، فقال:ارجعو افقد کفیتم أو سقیتم بغیرکم».
(یکی از پیامبران همراه مردم برای نماز استسقا (طلب باران) بیرون رفت؛ ناگهان نگاهشان به مورچهای افتاد که پشت سر افتاده و دست و پایش را بسوی آسمان بلند نموده و دعا میکند؛ در این هنگام، آن پیامبر، خطاب به مردم فرمود: برگردید؛ چرا که توسط دیگران برای شما نماز باران خوانده شده است). این حدیث از طرق مختلفی روایت شده است و طحاوی نیز آن را در«التهذیب» آورده است.
در مسند امام احمد آمده است که: «سلیمان بن داوود برای نماز استسقا (طلب باران) بیرون رفت. مورچهای را دید که بر پشت خوابیده، دستهایش را بسوی آسمان بلند کرده است و میگوید: پروردگارا! من یکی از آفریدههای تو هستم؛ ما به آب و روزی تو نیازمندیم؛ یا به ما آب و روزی بده یا ما را از بین ببر. سلیمان فرمود: برگردید؛ شما بوسیلهی دعای دیگران سیراب خواهید شد».
به من گفتند: مورچهای از لانهی خود بیرون رفت و نگاهش به نصف ملخ مردهای افتاد و میخواست آن را حمل کند ولی نتوانست. آن مورچه رفت و بعد از چند لحظه، با چند مورچهی دیگر برگشت تا با کمک یکدیگر آن را حمل کنند. شخصی که شاهد جریان بود، میگوید: من آن ملخ را از زمین برداشتم؛ مورچه در جستجوی آن برآمد؛ اما آن را پیدا نکرد. آنگاه همهی مورچهها رفتند و آن را رها کردند. آن شخص میگوید: من آن ملخ را دوباره روی زمین گذاشتم؛ این بار هم همان مورچهی اول برگشت و تلاش نمود که آن را حمل کند اما نتوانست؛ دوباره رفت و با چند مورچهی دیگر برگشت. این بار هم من آن را از روی زمین برداشتم. مورچه در آنجا به جستجویش پرداخت اما آن را نیافت. این بار هم همهی مورچهها برگشتند و رفتند. آن شخص میگوید: این عمل را چند بار تکرار کردم. بار آخر مورچهها بصورت دایره حلقه زدند و آن مورچه را وسط خود قرار دادند و تکه تکه کردند. من وقتی این جریان را برای استادم بازگو کردم، فرمود: خداوند مورچه را چنان آفریده است که فطرتاً از دروغ و دروغگو متنفر است.
جالب است بدانید که مورچه یکی از حریصترین حیوانها است بگونهای که در حرص، ضرب المثل شده است. نقل می کنند: هنگامی که سلیمان ÷ از حرص مورچهها به ذخیرهی غذا اطلاع یافت، یکی از آنها را احضار نمود و پرسید: هر مورچه در سال چقدر غذا میخورد؟ مورچه گفت: سه دانهی گندم. پس سلیمان ÷ دستور داد تا آن مورچه را در شیشهای بیندازند و سه دانهی گندم در آن برایش بگذارند. بعد از گذشت یک سال، دستور داد تا شیشه را باز کنند. متوجه شدند که هنوز یک و نیم دانهی گندم باقی مانده است. سلیمان ÷ از مورچه پرسید: مگر نگفتی که غدایت در مدت یک سال، سه دانهی گندم است؟
مورچه گفت: بلی، اما من با خود فکر کردم که تو مشغول امور هم نوعان خودت هستی و گمانم بر این بود که عمرم بیشتر از یک سال است؛ لذا من به خوردن یک و نیم دانهی گندم اکتفا کردم و یک و نیم دیگر را برای ادامهی زندگیام باقی گذاشتم. اینجا بود که سلیمان ÷ از شدت حرص مورچه تعجب نمود. آری، این از هدایات شگفت آور و عنایات حیرت انگیز خداوند است.
یکی از نشانههای شدت حرص مورچه، این است که این موجود کوچک در طول تابستان با جدیت تمام مشغول جمع آوری توشه است؛ زیرا او خوب میداند که جستجوی غذا و کسب و کار در زمستان برایش بسیار دشوار است؛ پس در تابستان برای زمستان ذخیره میکند. نکتهی قابل توجه این است که مورچه با جسم ضعیف و نحیفی که دارد، چند برابر وزنش را حمل میکند و به لانهی خود انتقال میدهد.
مورچهها مانند زنبور عسل رهبری ندارند که به تدبیر امور زندگیشان بپردازد؛ اما آنها راهنمایی دارند که برای پیدا کردن غذا به گشت زنی می پردازد و اگر غذایی پیدا کند، سایر دوستانش را اطلاع میدهد؛ آنگاه همگی بصورت دسته جمعی بیرون میروند و هر کدام از آنها با در نظر داشتن مصالح عمومی کار میکنند تا جایی که دانه را هرگز تنها برای خودش نمیگیرد بگونهای که دیگران را از آن محروم نماید.
یکی دیگر از شگفتیهای زندگی مورچه، این است که اگر کسی بخواهد عسل یا هر چیز دیگری را دور از دسترس مورچهها نگه دارد، اطراف آن، گودال کوچکی حفر میکند و آنرا پر از آب مینماید یا اینکه ظرف بزرگی را پر از آب کرده و آن عسل یا مانند آن را در آن ظرف آب میگذارد. مورچه برای دست یافتن به آن، نخست، اطراف ظرف دور میزند؛ اما نمیتواند خود را به آن چیز برساند. آنگاه از دیوار خانه بالا میرود و خود را به سقف خانه میرساند و در آنجا کاملا در مقابل آن چیز قرار میگیرد و از آنجا خود را بالای آن چیز میاندازد. ما خود بارها این نکته را تجربه نمودهایم».
غذا و لانهی موریانه
استاد یوسف عزالدین دربارهی یافتههای علمی پیرامون این موجود بسیار شگفت انگیز، چنین برای ما سخن میگوید:
یکی از غریزههایی که خداوند به این موجود کوچک عنایت فرموده است، به اندازهای شگفت آور است که هر عاقل و خردمندی را در برابر پروردگار بزرگ جهان هستی به سجده وا میدارد.
به عنوان نمونه، آنچه را که ما در زندگی این نوع از حشرات یعنی موریانه مشاهده میکنیم، دلیل بارز و روشنی بر این مدعا است. این حشرات در لانههایی زندگی میکنند که هرگاه جمعیت یک لانه از حد معمول و معقول یعنی از تعدادی که غذا برای آنها وجود دارد، تجاوز کند، این حشرهی بسیار ریز بطور طبیعی و از راه غریزه این واقعیت را درک میکند و برای رهایی از این مشکل، بلعیدن تخمها را آغاز میکند و بدین ترتیب هم از رشد جمعیت جلوگیری مینماید و هم کمبود غذای خود را جبران میکند.
این حشره در واقع نمیداند که چرا دست به چنین کاری میزند؛ اما این هدایتی است که از جانب خداوند به آنها الهام شده و آنها را به انجام چنین عملی واداشته است که بدون درک معنی و مفهوم آن، به نفع آنها تمام میشود و اینگونه خود را از نابود شدن نجات میدهند.
گفتنی است که موریانه از چوب تغذیه میکند و با حرص و طمع تمام، آن را میبلعد؛ حتی در برخی از اماکن موریانه خیز که این حشره به کثرت وجود دارد، مردم شام خود را روی میز غذاخوری صرف میکنند؛ اما هنگام صبح که برای صرف صبحانه میروند، با میزی مواجه میشوند که پایههایش شکسته و ظرف یک شب فرو ریخته است (یعنی موریانه این میزهای چوبی را تکه تکه کرده و بلعیدهاند).
در یکی از مناطق استرالیا که جمعیت این حشرهی ویرانگر در آنجا بسیار زیاد است، یکی از جهانگردان از داخل قطار به بیرون نگاه میکند، از دور، روستایی را مشاهده مینماید و جویای اطلاعاتی در مورد آن می شود؛ اما هنگامی که جواب را میشنود، بسیار دچار شگفتی و تعجب میگردد؛ زیرا به او میگویند: در این روستا هیچ انسانی زندگی نمیکند بلکه اینها خانههایی هستند که موریانهها برای خود ساختهاند.
بله، این خانهها چند متر از سطح زمین ارتفاع دارند و موریانه آن را از مواد بسیار عجیبی ساخته است؛ این مواد آمیختهای از آب دهن موریانه و مواد دیگری است که از بتن مسلح نیز محکمتر است و امکان ندارد که حشرات بتوانند به داخل آنها راه پیدا کنند یا آب از دیوارهای آنها نفوذ کند و به داخلشان سرایت نماید. و در داخل آنها تونلهایی وجود دارد که از هر جهت منشعب میشوند و محل زندگی موریانه هستند.
این حشره جهت اطلاع رسانی از نوعی رمز استفاده میکند که شبیه کد تلفن است؛ زیرا سر خود را چند بار به دیوارههای تونلمیزند و بدین ترتیب موریانههای دیگر منظور او را میفهمند. موریانه این کار را انجام میدهد بدون اینکه بداند که چرا و برای چه چنین کاری را انجام میدهد. اما این کار، یک الهام الهی است که غریزه نام دارد.
دانشمندان از مدتها پیش در توجیه و تفسیر اینکه چگونه ممکن است این حشره با استفاده از این نوع غذا (چوب) زنده بماند، دچار حیرت و سر در گمی شده بودند؛ زیرا چوب خشک حاوی هیچ یک از مواد غذایی نمیباشد و اصولا قابل هضم نیست؛ اما بعدها این راز را کشف کردند.
دانشمندان در دستگاههاضمهی این حشره حیوانات بسیار ریز تک سلولی کشف کردند؛ این موجودات بسیار ریز موادی را از جسم خود ترشح میکنند که چوب را به مواد غذایی قابل هضم تبدیل میکند و این چوب تبدیل شده به مواد غذایی است که موریانه را تغذیه میکند.
بسیار شگفتآورتر این است که هنوز موریانهای پیدا نشده است که در شکمش این موجودات زندهی تک سلولی وجود نداشته باشند. اگر این حیوانات ریز از بدو آفرینش موریانه، در داخل شکم آن وجود نمیداشت، زندگی برای آن ممکن نبود و نژاد موریانه همان روزهای اول خلقت منقرض میشد. آیا ممکن است چنین چیزی بصورت تصادفی و اتفاقی رخ داده باشد! یا اینکه این یک امر از پیش طراحی شده از طرف یک طراح بسیار ماهر و کارشناس است؟
مورچهدام پرورش میدهد و کشاورزی میکند
یکی دیگر از شگفتیهای زندگی مورچه که دکتر یوسف عز الدین بدان اشاره نموده، این است که: مورچه با صدها نوع از حشرات و حیواناتی که از خودش کوچکتر و ناتوانترند، آشنایی دارد و انس گرفته است حال آنکه انسان فقط با چیزی حدود بیست نوع از حیوانات وحشی که آنها را هم برای استفادهی خود رام کرده است، آشنایی دارد. بلی، مورچهها کشاورزی و شبانی (چوپانی) را از طریق غریزه شناخته و یاد گرفتهاند.
مورچهها، حشرهای را که به «شته» معروف است و روی برگهای بعضی از گیاهان دیده میشوند، میچرانند و از آنها نگهداری میکنند تا از آنها استفاده کنند. مورچهها درآغاز فصل بهار مأموران خود را برای جمع آوری تخمهای این حشره بسیج کرده و پس از پیدا کردن، از آنها در همان جایی که تخمهای خودشان را میگذارند، نگهداری میکنند و مانند تخمهای خود، آنها را نیز مورد توجه قرار میدهند و هرگاه تخم این حشره بصورت جوجه و نوزاد از پوستهی تخم بیرون آمد، مورچهها به آنها غذا میدهند و مانند نوزادان خود به وضع آنها رسیدگی میکنند. بعد از مدتی کوتاه، شتهها همانگونه که گاو شیر میدهد، مایهای شیرین مانند عسل از خود ترشح میکنند. مورچهها هم مسئولیت دوشیدن شتهها را بمنظور دستیابی به این غذای لذیذ و خوشمزه به عهده میگیرند؛ گویا این حشرات دامهای شیر دِه مورچهها هستند.
آری، مورچه نه تنها به پرورش این دامها توجه دارد بلکه به کشاورزی و کشت و زرع زمین نیز عنایت خاصی دارد؛ یکی از دانشمندان در یکی از جنگلها قطعه زمینی را به طول پنج و عرض سه قدم مشاهده نمود؛ در این زمین، نوعی برنج کوتاه که شش سانتیمتر قد داشت، سبز شده بود؛ به ظاهر، چنین به نظر میرسید که حتما این قطعه زمین توسط شخصی نگهداری و مراقبت میشود؛ چرا که خاکهای اطراف ریشهی برنجها شکافته شده بود و علفهای هرزه را بیرون آورده بودند. جالب اینجا بود که در نزدیکیهای این زمین هیچ شالیزاری وجود نداشت. قطعاً این برنج خود بخود نروییده و رشد نکرده بود؛ بلکه شالیکاری آن را کاشته بود.
آنگاه آن دانشمند مشاهده نمود که مورچههایی در آنجا رفت و آمد دارند. پس آنجا نشست تا ببیند که این مورچهها چکار میکنند؛ بعد از آن، دیری نگذشت که برایش روشن گردید که مورچهها این برنج را در آن قطعه زمین کاشتهاند و زراعت آن را شغل خود قرار داده و تمام وقت را در آنجا سپری میکنند؛ بعضی از آنها زمین را شخم میزنند و برخی دیگر علفهای هرزه را بیرون میآورند و هرگاه شاخهای از گیاهان هرزه پیدا شود، گروهی از مورچهها آن را با دندانهای خود میشکنند و بدور از مزرعه انتقال میدهند.
به هر حال، آن دانشمند همچنان آنجا را زیر نظر داشت تا اینکه برنجها رشد کرد و طول آنها به شصت سانتیمتر رسید و دانههای آن رسید. زمانی که فصل درو و برداشت محصول فرا رسید، دید که صف درازی از مورچههای کارگر بهسوی محل زراعت آمدند و از تنههای برنج بالا رفتند تا اینکه به دانهها رسیدند. هر کدام از مورچهها یک دانهی برنج را میچید و به سرعت آن را پایین میآورد و سپس آنرا به سیلوهای زیرزمینی میبرد و در آنجا ذخیره مینمود.
از این شگفت آورتر اینکه گروهی از مورچهها بالای تنهی برنجها رفته و دانهها را چیده و به پایین میانداختند و گروهی دیگر آنها را جمع آوری میکردند و به سیلو و انبارهایشان انتقال میدادند. این دسته از مورچهها در خانههایی زندگی میکنند که مانند خانهی ما انسانها بخشها و اطاقهای متعددی دارد. قسمتی از این اطاقها در زیرزمین و بعضی دیگر را روی زمین ساختهاند و در این شهرها خدمتگذار و کارگر و کارفرما مشاهده میشد.
شگفت آورتر از همهی اینها، این است که میان مورچهها پزشکهایی وجود دارند که شب و روز به مداوای مورچههای مریض مشغول هستند و بعضی از آنها نیز اجساد مورچههای مرده را انتقال میدهند.
این موجود بسیار ریز بدون اندک تفکر و اندیشهای، تمام این کارهای مهم را انجام میدهد؛ زیرا این کارها را برحسب غریزهای انجام میدهند که خداوند در بدنهای کوچک آنها به ودیعه گذاشته است.
۵- شگفتیهای آفرینش خداوند در هدهد (شانه به سر)
علامه ابن قیم با اسلوب و شیوهی ساده و آسان خود دربارهی نوعی دیگر از آفریدههای خداوند که در قرآن کریم یادی از آن به میان آمده است، برای ما سخن میگوید؛ آن موجود، «هدهد» است. ابن قیم دربارهی هدایتی که خداوند به هدهد بخشیده است، چنین میگوید:
«این پرنده (هدهد) بیش از سایر موجودات حتی انسانها در بارهی شناخت آبهای زیرزمینی مهارت دارد. از جمله هدایتهای هدهد این است که خداوند در کتابش (قرآن کریم) بیان نموده است: هنگامی که سلیمان ÷ آن را در جمع پرندگان و سایر حیوانات ندید، آن را تهدید کرد. وقتی که هدهد نزد حضرت سلیمان آمد، قبل از اینکه مجازات شود، مبادرت به عذرخواهی نمود و چنان حضرت سلیمان را مورد خطاب قرار داد که او را وادار به توجه به سخنان خود نمود و در نهایت، عذرش را پذیرفت. از زبان قرآن بشنویم که چگونه این جریان را برای ما بازگو مینماید:
﴿أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ﴾ [النمل: ۲۲].
«هدهد گفت: من بر چیزی آگاهی یافتهام، که تو از آن آگاه نیستی».
در ضمن این تأخیر وعدم حضور، تو را از جریانی خبر میدهم که کاملاً از آن مطلع هستم؛ زیرا بطور کامل شاهد آن بودهام و آن جریان بسیار شایان توجه است. بنابراین گفت: ﴿وَجِئۡتُكَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ يَقِينٍ﴾ [النمل: ۲۲].
«من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آوردهام».
نبأ در لغت و زبان عرب به خبر و جریانی گفته میشود که حایز اهمیت باشد و انسانها منتظر شنیدن آن باشند. سپس هدهد آن خبر را چنین توصیف نمود کهاندک تردیدی در آن وجود ندارد. بله، با این مقدمه، قلب مخاطب را برای شنیدن خبر آماده کرد و علاقهای وافر برای شنیدن آن در او ایجاد نمود. این نوعی براعت استهلال و ابتکار در بیان مطالب است.
بعد از آن، واقعیت جریان را همراه با دلایل تأکیدی و محکم آشکار نمود و گفت:
﴿إِنِّي وَجَدتُّ ٱمۡرَأَةٗ تَمۡلِكُهُمۡ﴾ [النمل: ۲۳].
«من دیدم که زنی بر آنان حکومت میکند».
سپس دربارهی آن ملکه و عظمت شأن او سخن گفت و اظهار داشت که او یکی از بزرگترین ملکهها است؛ زیرا هر آنچه که پادشاهان و سلاطین بزرگ دارند، به او نیز داده شده است. هدهد در ادامهی سخنانش به عظمت و شوکت بیشتر او اشاره نمود و از تختی که ملکه روی آن مینشست، صحبت به میان آورد و گفت:
﴿وَلَهَا عَرۡشٌ عَظِيمٞ﴾ [النمل: ۲۳]. «و تخت بزرگی دارد».
بعد از آن، خبری به سلیمان ÷ گفت تا او را بعد از دعوتشان بسوی توحید برای جهاد و مبارزه با آنان (قوم سبأ) آماده سازد؛ لذا گفت:
﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا يَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [النمل: ۲۴].
«من او و قومش را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده میکنند».
یک نکتهی بلاغی:
حرف عطف در ابتدای جملهی مذکور حذف شده است یعنی این جمله بدون عطف بر جملهی ما قبل بصورت مستقل ذکر شده است تا روشن شود که مقصد مهم همین است که در این جمله بیان گردیده است و جملات قبلی بعنوان مقدمهای برای این جمله هستند. سپس عوامل فریبنده و گمراه کنندهی آنان را برای حضرت سلیمان بیان کرد و گفت: عامل اصلی انحراف آنان این است که شیطان اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه راست منحرف کرده است و آنان را از صراط مستقیم که همانا عبادت و سجدهی خداوند متعال است، منع کرده است. سپس خبر داد که همین مانع است که آنان را از رسیدن به هدایت و سجده کردن برای خداوند ـ که جز برای او سجده و کرنش روا نیست ـ بازداشته است.
بعد از آن، بخشی از افعال خداوند سبحان را که عبارت از بیرون آوردن چیزهای پنهان در زمین و آسمانها است، یادآور شده است. از جمله باران، گیاهان، معادن و انواع چیزهای دیگر که از آسمان نازل و یا از زمین بیرون میآیند و بیان این سری از افعال خداوند (بیرون آوردن چیزهای پنهان از آسمانها و زمین) از میان سایر افعالش، بیانگر این خصوصیت هدهد است که خداوند مهارت استثنایی را به آن در شناخت آبهای زیرزمینی عنایت کرده است.
مفسر معروف علامه زمخشری میگوید: «اخراج الخبء» نشانگر این است که این کلمات از سخنان هدهد بودهاند؛ زیرا هدهد دارای توانایی ویژهای در زمینهی شناخت آبهای زیرزمینی میباشد و آن هم الهامی است از جانب خدایی که امور پوشیده و پنهان زمین و آسمان را پدید آورده است. بر هیچ خردمندی که با نور خدا مینگرد، پنهان نیست که مهارت و توانایی هر انسانی در فن و علم و صنعتش برگرفته از الهام خداوند است و انسان هیچ عملی را انجام نمیدهد مگر اینکه خداوند به آن جامهی عمل می پوشاند.
۶-هدایت کبوتر و شگفتیهای آفرینش در آن
گفتار ابن قیم در مورد کبوتر و شگفتیهای خداوند در آفرینش و هدایت آن بهسوی مقصدی که برایش آفریده شده است، بسیار طولانی میباشد و دلیل بر این واقعیت است که تأمل نمودن در مورد آفریدههای خداوند همواره روش و منهج دانشمندان بوده است؛ زیرا این دستور خداوند به بندگانش می باشد. در این باره ابن قیم / میگوید: «کبوتر از نظر هدایت و راهیابی یکی از شگفت انگیزترین پرندگان است تا جایی که امام شافعی / میگوید: زیرکترین پرنده کبوتر است. کبوترِ نامه رسان، پیامها و نامهها را از جایی به جایی دیگر میبرد. چه بسا که قیمت یک کبوتر از قیمت یک برده هم بیشتر باشد؛ زیرا کاری را که این پرنده انجام میدهد از دست یک انسان و یا حیوان دیگری ساخته نیست؛ چرا که کبوتر فاصلهی هزاران فرسخ طی میکند و اخبار و اطلاعات بسیار مهم را از کشورها و دولتها آورده و سپس به همان مکان بر میگردد.
آنانی که کبوترها را پرورش میدهند و به امور آنها رسیدگی میکنند، نسبت به نسب و نژاد آنها توجه خاصی دارند و در انتخاب نر و مادهی آنها برای جفت گیری بسیار دقت میکنند؛ کبوتر نر را نمیگذارند که با غیر همسرش جفت گیری کند؛ زیرا در آن صورت میترسند که نسب آن عوض شود. باید دانست که بسیاری از پرورش دهندگان کبوتر از رحمهای همسران خود چنان نگهداری نمیکنند که از رحم کبوترهایشان نگه داری میکنند.
آنانی که به کبوترداری مشغول هستند، دربارهی کبوترها قانون و ضوابط خاصی دارند و فوق العاده به آنها توجه دارند تا جایی که اگر یک کبوتر را ببینند که روی زمین افتاده و مرده است، حسب و نسب و محل اصلی آن را میدانند. همچنین به کبوتری که شناخت و تجربهی زیادی دارد، بها و ارزش بیشتری میدهند.
برای پیام و نامه رسانی از کبوترهای نر استفاده میکنند؛ چرا که کبوترهای نر برای برگشتن به خانه بدلیل وجود همسرش (کبوتر ماده) تعهد بیشتری دارند. علاوه بر این، کبوتر نر از کبوتر ماده توان بیشتری برای حمل بار سنگین دارد و جسمش قویتراست و در شناسایی مقصد و مسیر از مهارت و کارشناسی بیشتری برخوردار است. البته گروهی دیگر از کفتر بازان و کبوتر داران به دلیل ملاحظات دیگری در کار پیام رسانی و نامه رسانی از کبوترهای ماده استفاده میکنند و میگویند: کبوتر نر هرگاه به مسافرتی دور و طولانی اعزام شود، عشق و علاقهاش به کبوتر ماده افزون میگردد و اگر کبوتر مادهای را ببیند نمیتواند خود را کنترل کند. در نتیجه، رفتن به مقصد و پیام رسانی را ترک کرده و به تسکین غریزه جنسیاش میپردازد.
میزان هدایت کبوتر، بستگی به میزان تعلیم و تربیتش دارد. کبوتر به میمنت و مبارک بودن و انس با انسانها شهرت دارد؛ مردم را دوست دارد. مردم نیز او را دوست دارند. کبوتر با محلی که در آن زندگی میکند، انس و الفت خاصی دارد و نسبت به مالکش متعهد و با وفا است و از مناطق بسیار دور دست بسوی مالکش بر میگردد. حتی وقتی که با مشکلی مواجه میگردد و مجبور میشود که سالها از وطنش فاصله بگیرد، اما به محض اینکه مجال و فرصت مراجعت برایش میسر شود، بسوی مالکش بر میگردد.
کبوتر هرگاه قصد جفت گیری کند، فوق العاده در حق کبوتر ماده مهربان میشود و هرگاه کبوتر نر احساس کند که همسرش از وی حامله شده است، بلافاصله به منظور ساختن لانه دنبال خس و خاشاک و تکههای ریز و باریک چوب مورد نیاز میرود و با آنها لانهی خود را میسازد و آنرا طوری میسازد که تخمها در آن براحتی جا گیرند و بخاطر اینکه تخمها و جوجههای نوزاد به بیرون از لانه نیفتند، کنارههای لانه را در حد مناسب بلند میسازد و بعد به صورت نوبتی داخل آن میمانند، لانه را گرم نگاه میدارند، تمیزش میکنند و شکل آن را تغییر میدهند و فضای جدیدی که رنگ و بوی بدن کبوترها را دارد، در آن بوجود میآورند تا تخمی که در آن گذاشته میشود، در محلی قرار گیرد که مشابه با رحم کبوترها باشد و میزان گرمی، سردی، زبری و نرمی آن مناسب با میزان گرمی، سردی، زبری و نرمی رحم کبوترها باشد.
سپس هر زمان که کبوتر ماده احساس کند که لحظات تخم گذاریش فرا رسیده است، بلافاصله به لانهی از پیش آماده شده میرود و تخمش را در آنجا میگذارد و هرگاه رعد و برق مهیبی آن را وحشت زده کند، تخمش را در غیر مکان مخصوص رها میسازد. عیناً مانند زنی که در اثر مواجه شدن با خطر و وحشت، جنینش را سقط میکند.
بعد از اینکه کبوتر ماده تخمش را در لانه میگذارد، هر دوی آنها (نر و ماده) نوبتی کار حضانت تخم را برعهده میگیرند و زمانی که مدت حضانت به پایان رسید و پوستهی تخم نزدیک به شکافتن شد، پدر و مادر در بیرون آمدن نوزادشان به او کمک میکنند. بعد از آن، نخست در گلویش میدمند تا چینه دان نوزادشان، گشاد شود؛ زیرا میدانند که چینه دان آن بسیار کوچک است، بنابر این، چینه دانش را پس از اینکه بهم چسپیده است، باز و وسیع میکنند.
سپس پدر و مادر بخوبی میدانند که هر چند چینه دان آن مقداری گشاد شده است اما در روزهای نخستین گنجایش غذا ندارد؛ لذا کبوتر پدر و مادر، غذای مخلوط با آب دهن خود را در دهن نوزاد میگذارند؛ چرا که آنها بخوبی میدانند که معدهی نوزاد بدلیل باریکی جدارههای آن در روزهای نخستین صلاحیت هضم غذا را ندارد؛ به همین سبب، در روزهای آغازین، دانه و حبوبات نسبتاً نرمتری به دهان نوزاد میاندازند و پس از گذشت مدتی، تدریجاً دانههای سخت و خشنتری را متناسب با توانایی جدارههای معدهی نوزاد تدارک میبینند.
بلی، آنها همواره نوزادشان را برحسب رشد تدریجیش با آب و دانه پذیرایی میکنند و نوزاد این توجه و عنایت را از پدر و مادر خود میخواهد و زمانی که والدین احساس کنند که نوزاد توانایی چیدن دانهها را بوسیلهی منقارش پیدا کرده است، بعضی اوقات از انداختن دانه در دهانش خودداری میکنند تا دانه چیدن را یاد گرفته و بدان عادت کند و هرگاه پدر و مادر احساس کنند که نوزاد رشد کرده و قوی شده است و اگر غذا دادن به نوزادشان را ترک کنند، نوزاد میتواند غذای مورد نیازش را پیدا کرده و با منقار خودش آن را از روی زمین بردارد، دیگر به آن دانه نمیدهند، حتی اگر از پدر و مادر غذا بخواهد به او غذا نمیدهند و او را از خود دور میکنند و کتکش میزنند.
بله، هرگاه آنها احساس کنند که نوزاد میتواند روی پای خودش بایستد و به دنبال آب و دانه برود، این شفقت شگفتآور از آنها سلب میشود و آن مهربانی وعطوفت را به فراموشی میسپارند.
یکی از شگفتیهای درک و فهم کبوتر این است که هرگاه حامل نامه و پیامی باشد، دور از شهرها و آبادیها پرواز میکند تا کسی مانع آن نشود و آن را از انجام وظیفهاش جلوگیری نکند. همچنین اگر در راستای انجام مأموریتش تشنه شود، هرگز از آن آبهایی که در محل عبور و مرور مردم قرار دارند، آب نمیخورد؛ بلکه برای آب خوردن جایی را پیدا میکند که دور از مردم باشد.
یکی دیگر از شگفتیهای دنیای کبوترها، درک و شعور آنها است که پدر و مادر دربارهی پرورش و نگهداری جوجههایشان کارها را تقسیم میکنند؛ پرورش، حضانت و نگهداری را کبوتر مادر برعهده میگیرد و تهیهی غذا و گذاشتن دانه در دهان نوزاد بر عهدهی کبوتر نر میباشد؛ زیرا این پدر است که صاحب فرزند بشمار میرود و مسئول تدارک نان و نفقه برای آنان است. و مادر، آنان را در شکم نگاه میدارد، بدنیا میآورد و شیر میدهد.
یکی دیگر از شگفتیهای آفرینش کبوترها چیزی است که جاحظ آن را بیان میکند. وآن اینکه: شخصی چهار عدد کبوتر داشت. پرهای دوتا از آنها قیچی شده بود و توانایی پرواز نداشتند و پرهای دوتای دیگر سالم بود و میتوانستند پرواز کنند. کبوترهایی که قادر به پرواز بودند، دوتا جوجه داشتند. صاحب این کبوترها میگوید: در سقف خانه سوراخی را به منظور رفت و آمد کبوترها، باز کرده بودم تا بتوانند بیرون رفته و برای خود و جوجههایشان آب و دانه بیاورند. بر حسب اتفاق، زندانی شدم. لذا برای کبوترانی که پرهایشان قیچی شده بود و قادر به پرواز نبودند، فوق العاده نگران بودم و تردیدی نداشتم که از بین میروند. چرا که آنها نمیتوانستند پرواز کنند. همچنین آب و دانهای کنار آنها وجود نداشت که از آن تغذیه کنند.
پس از مدتی که تمام فکر و ذکرم آنها بودند، از زندان آزاد شدم. خود را به خانه رساندم و در را باز کردم؛ دیدم که جوجهها بزرگ شدهاند و کبوترهای پر بریده هم شرایط خوبی دارند. بسیارتعجب کردم. دیری نگذشت که دوتا کبوتر دیگر وارد لانه شدند، دیدم که دوتا کبوتری که قادر به پرواز نبودند خود را به دو کبوتر پرواز کننده نزدیک نموده، گویی که از آنها طعام میخواستند، دو کبوتر پرواز کننده آب و دانه را در دهان آنها گذاشتند همانگونه که به جوجههای خود آب و دانه میدادند.
به این هدایت و راهنمایی دقت بفرمایید! کبوترهای پر بریده یاد گرفته بودند که جوجهها چگونه لطف و مهربانی والدین خود را جلب میکنند و چگونه از والدین تقاضای طعام دارند، همان حرکات جوجهها را انجام میدادند و بدین ترتیب، شفقت و مهربانی آنها را جلب نموده بگونهای که آنها همچون جوجههای خود، آب و دانه را به آنها میدادند و این کبوترها مورد پذیرایی قرار میگرفتند.
یکی دیگر از هدایتهای آنها این است که هرگاه، هنگام پرواز، انسانها را ببینند، میدانند که چه کسانی خواهان آنها هستند و چه کسانی دشمنشان هستند؛ لذا برخلاف عمل آنها عمل میکنند تا از دستشان جان سالم بدر برند.
یکی دیگر از هدایتهای آنها این است که یک کبوتر در ابتدای پرواز، خود را غافل و بیخبر میانگارد و در میان کرکس، عقاب، باز، کلاغ، و پرنده شکاری میرود تا بداند کدام یک از پرنده ها قصد شکارش را دارد و کدام یکی در صدد شکارش نیست. و هرگاه شاهین را ببیند، گویی که زهر و سم کشنده را دیده است و با دیدن آن، دچار وحشت و سردرگمی میشود، همانگونه که گوسفند با دیدن گرگ، و الاغ با دیدن شیر، دچار وحشت و سر درگمی می شود.
[۸۱] کتاب «شفاء العلیل» ص (۱۰۱). آنچه که از ابن قیم نقل نمودیم توجه مرا به این نکته معطوف میدارد که گذشتگان این امت (سلف صالح) توجه ویژهای به تأمل و تفکر در آفریدههای خداوند داشتهاند؛ همچنین از علم و آگاهی بالایی برخوردار بودهاند؛ اما در این میان، دچار اشتباهاتی نیز شدهاند؛ لذا متوجه نشدهاند که زنبورهای عسل ملک ندارند بلکه ملکه دارند. [۸۲] شفاء العلیل ص (۱۰۱). [۸۳] مطالبی که در اینجا ذکر شده است از کتاب «النحلة تسبح الله» تألیف محمد حسن حمصی نقل شده البته با اندک تغییری در سبک آن. [۸۴] ابن تیمیه در المنتقی ص (۵۷۹) این روایت را به احمد و ابو داود و ابن ماجه نسبت داده است. [۸۵] صحیح بخاری (۶/۱۵۴) شماره (۳۰۱۹) و نگا (۶/۳۵۶) شماره (۳۳۱۸) و صحیح مسلم (۴/۱۷۵۹) شماره (۲۲۴۱).