مبحث سوم: انحراف اعراب از توحید
اعراب بر دین پدرشان ابراهیم ÷ یعنی توحید و یکتا پرستی بودند و تا حدود چهار صد سال قبل از بعثت بر یکتاپرستی باقی ماندند. در این دوران، فردی به نام عمرو بن عامر خزاعی در میان آنان ظهور کرد که مردم از وی بطور کامل حرف شنوی داشتند وهیچ کس توان آن را نداشت که با او مخالفت کند. وی از جایگاهش بهره برداری بد کرد و دین اعراب را تغییر داد.
در صحیح بخاری از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمود:
«رَأَيْتُ عَمْرَو بْنَ عَامِرِ بْنِ لُحَيٍّ الـْخُزَاعِيَّ يَجُرُّ قُصْبَهُ فِي النَّارِ، وَكَانَ أَوَّلَ مَنْ سَيَّبَ السَّوَائِبَ» [۲۳۳].
(عمرو بن عامر بن لُحَی خزاعی را دیدم که رودههایش را در آتش، بدنبال خود میکشید؛ زیرا او اولین کسی بود که سایبه را رواج داد).
[سایبه به حیوانی میگویند که کفار آنرا بنام بتها، رها میکردند].
باز هم در صحیح بخاری از عایشه ب روایت شده است که رسول الله ص فرمود: «رَأَيْتُ جَهَنَّمَ يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَرَأَيْتُ عَمْرواً يَجُرُّ قُصْبَهُ، وَهْوَ أَوَّلُ مَنْ سَيَّبَ السَّوَائِبَ» [۲۳۴].
«جهنم را دیدم که بخشی از آن، بخش دیگرش را نابود میکند و عمرو بن عامر بن لُحَی خزاعی را دیدم که رودههایش را در آتش، بدنبال خود میکشید؛ زیرا او اولین کسی بود که سایبه را رواج داد».
بله، همین عمرو بن عامر خزاعی بود که دین اعراب را با دعوت آنان بسوی بت پرستی و ایجاد بدعت، تغییر داد و بر اساس خواهشات نفسانی خویش، حلالها را حرام، و حرامها را حلال ساخت که خداوند متعال به بخشی از آنها در قرآن کریم اشاره مینماید:
﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ وَلَٰكِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَأَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ١٠٣﴾ [المائدة: ۱۰۳]
«خداوند بَحیره، سائبه، وصیله، و حامی [۲۳۵] را مشروع و مقرّر نداشته است و لیکن کافران بر خداوند دروغ میبندند حال آنکه بیشتر آنان نمیفهمند».
دربارهی اینکه چگونه عمرو بن عامر خزاعی بتها را در شبه جزیرهی عربستان پخش کرد، روایات مختلفی وجود دارد. برخی میگویند: عمرو با یک کاهن از جنیها سر و کار داشت و آن کاهن مکان بتهایی را که مورد پرستش قوم نوح ÷ بودند و در همان زمان دفن شده بودند، به او نشان میداد؛ در نتیجه، او آنها را بیرون میآورد و در میان اعراب پخش میکرد.
برخی دیگر میگویند: هنگامی که عمرو مردم شام را دید که بتها را پرستش میکنند، از آنها خواست که یکی از آن بتها را به او بدهند. آنها یک بت به او دادند و او نیز آن بت را با خود آورد و در مکه نصب کرد [۲۳۶].
علت پیروی عربها از عمرو بن لحی هم این بود که وی در میان آنها از موقعیت بالایی برخوردار بود؛ او در آن زمان رهبری قبیلهی قدرتمند خزاعه را به عهده داشت. خزاعیها قبیلهی جرهم را شکست داده و بر مکه و بیت الله مسلط شده بودند و اینگونه اعراب عمرو را بعنوان رهبر و فرمانروای خود پذیرفته بودند؛ لذا هر بدعتی را که پدید میآورد، آن را قانون و برنامهی زندگی خود قرار میدادند؛ چرا که او مردم را در موسمهای مختلف، لباس و غذا میداد و چه بسا که در یک موسم تا سقف ده هزار شتر ذبح میکرد و برای ده هزار نفر نیز لباس تدارک میدید [۲۳۷].
برخی هم میگویند همین عمرو بن عامر بن لُحی خزاعی بود که مردم را به پرستش «لات» دعوت کرد. گفتنی است «لات» نام مردی در طائف بود که بالای سنگ بزرگی نوعی هریسه (غذایی از گندم و گوشت) برای حاجیان درست میکرد. هنگامی که آن مرد فوت نمود، عمرو بن لحی معتقد بود که آن مرد فوت نکرده است؛ بلکه به درون آن سنگ رفته است؛ لذا به مردم دستور داد تا آن سنگ را عبادت کنند.
یکی دیگر از اموری که به عمرو بن عامر بن لحی نسبت میدهند، این است که او کلمات «لبیك اللهم لبیك، لا شریك لك لبیك» را که اعلام توحید و یکتاپرستی بود و حاجیان از زمان ابراهیم ÷ تا دوران عمرو بن لحی آن را میگفتند، تغییر داد. روزی، او لبیک گویان اطراف کعبه طواف میکرد که شیطان به شکل و قیافهی پیر مردی در کنارش ظاهر شد و جملهی «الا شریکا هو لك» (مگر یک شریک) را به کلمات بالا افزود. ابتدا عمرو از شنیدن این کلمات برآشفت و گفت: این چه کلمهای است؟ شیطان گفت: این کلمه اشکالی ندارد؛ آن را بگو. پس عمرو نیز آن را گفت و بعد از آن، اعراب نیز آن را میگفتند.
[۲۳۳] صحیح بخاری (۸/۲۸۳) شماره (۴۶۲۳). [۲۳۴] صحیح بخاری (۸/۲۸۳) شماره (۴۶۲۴). [۲۳۵] «بَحیره» به معنی گوش شکافته است؛ و آنان به شتری میگفتند که پنج شکم میزایید و پنجمین آنها نرینه بود. در این صورت، گوشش را میشکافتند و بار کردن، سوار شدن و خوردن گوشت آن را حرام میدانستند و از هیچگونه چراگاه و آبی آن را باز نمیداشتند. «سَآئبه» هم به معنی رها است؛ و آنها به شتر مادهای میگفتند که صاحبش نذر میکرد که اگر به سلامت از سفر برگردد، آن را رها کند. چنین شتری مانند بَحیرَه برای وفای به نذر معاف و آزاد میشد. «وَصِیلَه» به معنای واصله یعنی رسیده و پیوسته است؛ و آنها به برّهی مادینهای میگفتند که به صورت دوقلو همراه نرینهای متولّد میگردید و به خادمان بتان داده میشد. «حَامٍ» به معنی حامی و حافظ است؛ و به شتر نری گفته میشد که از نژاد آن ده نسل متولّد میگردید و در این صورت، همچون بَحِیرَه و سَآئِبَه آزادانه میچرید و از باربری و سواری معاف میشد. مشرکان با حیوانات اینگونه رفتار می کردند تا به خدایانشان نزدیک شوند. [۲۳۶] السیرة النبویة (۱/۱۲۱) تألیف ابن هشام. [۲۳۷] البدایة والنهایة (۲/۱۸۷).