شناخت الله عز و جل

فهرست کتاب

نمونه‌های دیگری از شگفتی‌های هدایت و راهنمایی خداوند نسبت به آفریده‌هایش

نمونه‌های دیگری از شگفتی‌های هدایت و راهنمایی خداوند نسبت به آفریده‌هایش

علامه ابن قیم مجموعه‌ی دیگری از شگفتی‌های الهام و راهنمایی خداوند به مخلوقاتش را که علماء در زمان خودشان آنها را دیده و مشاهده کرده‌اند، برای ما بیان می‌کند از جمله:

۷-یک سگ به نوزادی که مادرش فوت کرده است، شیر می‌دهد

جاحظ می‌گوید: زمانی که طاعون مرگبار آمد، اعضای یک خانواده به آن مبتلا شدند. اهالی محله هیچ شک و تردیدی نداشتند که همه‌ی اعضای این خانواده مرده‌اند؛ به همین سبب، درب آن منزل را بستند. اتفاقاً نوزاد شیرخواری جان سالم بدر برده بود ولی اهالی محله به زنده بودن او پی نبرده بودند. بعد از مدتی، یکی از وارثان و نزدیکان آن خانواده به آن منزل می‌رود و در آن را باز می‌کند؛ وقتی وارد منزل می‌شود، نگاهش به طفلی می‌افتد که مشغول بازی با توله سگی است؛ این صحنه او را به وحشت می‌اندازد. اما دیری نمی‌گذرد که سگی که متعلق به آن منزل و آن خانواده بود، می‌آید. کودک به محض این‌که سگ را می‌بیند بسوی آن می‌دود و سگ این امکان را که طفل پستان‌هایش را بمکد فراهم می‌کند و طفل پستان‌های سگ را می‌مکد. بلی، وقتی که طفل به شدت گرسنه شده و توله سگ‌ها را دیده بود که از پستان‌های مادر شیر می‌خورند، بسوی آن سگ رفته وآن هم بحالش ترحم کرده بود و چون یک دفعه طفل را شیر داده بود، باز آن طفل درخواستش را تکرار نموده و آن سگ هم به تقاضایش جواب داده بود.

۸- پرندۀ شبان فریب، یک مار افعی را می‌کشد

ابن الاعرابی می‌گوید: یک مار آمد و تخم پرنده‌ی «شبان فریب» را خورد. آن پرنده آمد و بالای سر افعی صدا درمی‌آورد و پرواز می‌کرد و خود را به مار نزدیک می‌کرد تا این‌که مار دهن خود را باز کرد و می‌خواست پرنده را ببلعد؛ در این هنگام، پرنده خاری را در دهن اژدها‌انداخت. خار در گلوی اژدها گیر کرد و آن را از پا در آورد.

ابو عمر شیبانی درباره‌ی این حادثه سخن اسدی را در قالب این شعر سروده است:

إن کنت ابصرتنی عیلا و مصطلمـاً
فربمـا قتل الـمــکاء ثعبانــاً

(اگر مرا فقیر و نیازمند و مظلوم می‌بینی، بسا اوقات که پرنده‌ی شبان فریب مار افعی را به قتل می‌رساند).

۹- هدایت روباه و نیرنگ‏هایش

یکی از شگفتی‌های هدایت روباه این است که هرگاه کک و شپش وارد بدنش شدند، مشتی پشم را در دهن خود می‌گیرد و به داخل‌آب می‌رود و‌اندکی در آنجا می‌ماند تا کک‌ها و پشه‌ها روی پشمی که در دهن گرفته است، بروند. آنگاه آن مشت پشم را در آب ‌انداخته و خود از آب بیرون می‌آید.

یکی دیگر از کارهای شگفت انگیز روباه این است که گرگی توله‌های یک روباه را خورد. قابل یاد آوری است که خود گرگ نیز توله‌هایی داشت. در همان اطراف نیز گودالی برای شکار درندگان وجود داشت. روباه خود را داخل آن گودال‌انداخت و تونلی برای بیرون آمدن از آن، درست کرد.

بعد از آن، به سراغ فرزندان گرگ رفت و همه‌ی آنها را کشت و به گوشه‌ای رفت و در انتظار گرگ نشست. وقتی گرگ آمد و متوجه شد که روباه فرزندانش را کشته است، روباه خود را به گرگ نشان داد. گرگ او را دنبال کرد. روباه فرار کرد و خود را داخل گودال‌انداخت و از تونلی که از قبل حفر کرده بود، بیرون رفت. گرگ نیز پشت سر روباه خود را در گودال ‌انداخت، اما روباه را در آنجا نیافت و نتوانست از آنجا بیرون برود. و این‌گونه مردم منطقه آن را کشتند.

از دیگر حیله‌‌گری‌های روباه این است که روزی، یک روباه مردی را دید که دو مرغ در دست دارد. پس کمین کرد و یکی از آن دو مرغ را از دست آن مرد قاپید و فرار کرد. بعد از آن، به فکر گرفتن مرغ دوم افتاد؛ لذا چیزی شبیه مرغ به دهان گرفت و خود را از دور به آن مرد نشان داد و او را به طمع ‌انداخت تا مرغش را پس بگیرد. آن مرد برای پس گرفتن مرغش بسوی روباه رفت. روباه آن چیزی را که در دهن داشت، به زمین ‌انداخت و فرار کرد. مرد نیز دوان دوان رفت تا آن را بردارد؛ در همین اثنا، روباه بسوی مرغ دوم شتافت و آن را در دهان گرفت و پا به فرار گذاشت. بدین ترتیب، روباه هر دو مرغ را از آن مرد گرفت.

یکی دیگر از نیرنگ‌های شگفت آور روباه، این است که یک روباه به جزیره‌ای که در آن پرندگان زیادی وجود داشت، رفت و از حیله‌های زیادی استفاده کرد که آنها را شکار کند؛ ولی نتوانست کاری انجام دهد. سرانجام، مقداری علف خشک آورد و آنها را در جوی آبی که بسوی پرندگان جریان داشت،‌انداخت. پرندگان از دیدن این گیاهان، وحشت کردند و بسیار ترسیدند اما وقتی که فهمیدند این‌ها علف هستند، به محل خود بازگشتند. روباه این عمل را سه تا چهار بار تکرار کرد. پرندگان نیز با گیاهان آشنا شده و دیگر از آنها احساس ترس و وحشت نمی‌کردند. این بار روباه مجموعه بسیار بزرگی از خس و خاشاک را جمع آوری کرده و خود را در آن پنهان نمود و بسوی پرندگان رفت. پرندگان نیز به گمان این‌که این‌ها همانند گذشته خس و خاشاک هستند، از آنها نترسیدند و فرار نکردند. اینجا بود که روباه از میان خس و خاشاک‌ها پرید و یکی از پرندگان را گرفت و طعمه‌ی‌ خود ساخت.

یکی دیگر از حیله‌های روباه این است که هرگاه، بسیار گرسنه شود، بدنش باد کرده و خود را در صحرا می‌اندازد و هیچ حرکتی از خود نشان نمی‌دهد بگونه‌ای که گویی مردار شده است. در این هنگام، پرندگان پیرامون آن جمع می‌شوند و نخست، آن را آزمایش می‌کنند و هنگامی که هیچ حرکت و آثار تنفسی از او نمی بینند، به او نزدیک می‌شوند و منقارش می‌زنند. ناگهان روباه از جای خود می‌پرد و کارشان را یکسره می‌کند.

یکی دیگر از دسیسه‌هایش، این است که هرگاه خارپشت را شکار کند، بخاطر خارهایش آن را بر پشت می‌خواباند. خار پشت خود را جمع می‌کند بگونه‌ای که بصورت مشتی خار در می‌آید. آنگاه روباه روی شکم آن ادرار می‌کند و تمام بدنش را خیس و آلوده می‌کند. هنگامی که بدن خارپشت خیس شود، توان حرکتش را از دست می دهد؛ در نتیجه، دست و پایش شل و باز می‌شود و روباه از طرف شکم پوست آن را می‌کند و گوشتش را نوش جان می‌کند.

۱۰- شگفتی‌های موجود در گرگ‌ها

یکی از کارهای شگفت انگیز گرگ این است که یک بار می‌خواست انسانی را که تیر و کمان داشت، بکشد. پس استخوان کله شتری را در دهان گرفته و رو به آن مرد رفت. شخص تیرهای زیادی به‌سوی آن پرتاب نمود؛ اما گرگ این استخوان را جلو می‌آورد و نمی‌گذاشت تیرها به بدنش اصابت کنند تا این‌که تیرهای آن مرد تمام شد و خسته گردید. اما خوشبختانه انسان دیگری را دید و در دفع گرگ از وی کمک گرفت.

۱۱- شگفتی‌های گاو

رسول اکرم ص در مورد گاو که در حماقت و کودنی ضرب المثل است، فرمود:

«بَيْنَمَا رَجُلٌ يَسُوقُ بَقَرَةً أَرَادَ أَنْ يَرْكَبَهَا، فَقَالَتْ: إِنَّا لَمْ نُخْلَقْ لِهَذَا». فَقَالَ النَّاسُ: سُبْحَانَ اللهِ، بَقَرَةٌ تَتَكَلَّمُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: «فَإِنِّي آمَنْتُ بِهِ أَنَا، وَأَبُو بَكْرٍ، وَعُمَرُ» وَلَيْسَ هُمَا ثَمَّ» [۸۶].

«مردی می‌خواست بر گاوی که همراه داشت، سوار شود. گاو خطاب به او گفت: من برای این کار آفریده نشده‌ام». مردم تعجب کردند و گفتند: سبحان الله، گاو چگونه حرف می‌زند؟! رسول الله ص فرمود: «من و ابوبکر و عمر این را می‌پذیریم و باور داریم». گفتنی است که ابوبکر و عمر ب در آنجا حضور نداشتند.

همچنین رسول اکرم ص فرمود: «یک گرگ گوسفندی را از گله‌ای ربود؛ چوپان گوسفند را از او پس گرفت. گرگ گفت: تو گوسفند را از من پس گرفتی؛ اما روزی که جز من چوپانی وجود نداشته باشد، چه کسی آن را نجات می‌دهد»؟ مردم شگفت زده شدند و گفتند: ای پیامبر! چگونه گرگ سخن میگوید؟! رسول اکرم ص فرمود: «من و ابوبکر و عمر این مطلب را می‌پذیریم». گفتنی است که ابوبکر و عمر در آنجا حضور نداشتند [۸۷].

۱۲- شگفتی‌های موش‌ها

یکی از حرکات شگفت آور موش‌ این است که هرگاه روغنی را که در قسمت بالا و دهانه‌ی ظرف قرار دارد، بخورد و روغن کم شود بگونه‌ای که نتواند دهن خود را به آنجا برساند، آب با دهن خود می‌آورد و در ظرف می‌ریزد تا روغن بالا بیاید و آن را بخورد.

۱۳- یکی از کارهای شگفت انگیز‌حیوانات این است که آنها خود را مداوا می‌کنند

پزشکان بر این باورند که نخست، یک پرنده‌ی نوک دراز آمپول می‌زد و انسان‌ها آمپول زدن را از او آموخته‌اند؛ بلی، هرگاه این پرنده در دفع مدفوعش دچار مشکل شود، خود را به دریای شوری می‌رساند و مقداری آب شور با منقارش برمی‌دارد و آنها را در مقعد خود می‌ریزد؛ بدین ترتیب، مدفوعش به راحتی بیرون می‌آید.

راسو وجوجه تیغی نیز هرگاه مارهای سمی را بخورند، بلا فاصله به نوعی درخت بیابانی روی می‌آورند و از برگ‌های آن به منظور از بین بردن سم‌ها به عنوان پاد زهر می‌خورند.

روباه نیز هرگاه به سردرد مبتلا شود یا مجروح گردد، به نوعی رنگ، روی می‌آورد و آن را به جای پماد روی زخم می‌گذارد. خرس نیز هرگاه مجروح شود به گیاهی که خودش آن را می‌شناسد روی می‌آورد و بوسیله‌ی آن خود را مداوا می‌کند و شفا می‌یابد.

۱۴- انسان‌ها از حیوانات یاد می‌گیرند

بسیاری از انسان‌های عاقل چیزی‌هایی را از حیوانات، یاد می‌گیرند که در زمینه‌های مختلف زندگی از قبیل امرار معاش، اخلاق، صنعت، جنگ، حراست و صبر بدان نیاز دارند و از آنها استفاده می‌کنند؛ حیوانات از اغلب مردم هدایت یافته‌تر هستند چنانکه قرآن کریم می‌فرماید:

﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا٤٤ [الفرقان: ۴۴].

‏«آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان ـ چنان که باید ـ می‌شنوند یا می‌فهمند؟! آنها همچون چهارپایان هستند و بلکه گمراه‌تر».

امام محمد باقر س می‌گوید: خداوند، تنها به تشبیه نمودن کفار با چهارپایان اکتفا ننموده است؛ بلکه آنها را پست‌تر و گمراه‌‌تر از چهارپایان قرار داده است؛ مثلاً یکی از رهنمودهای خداوند به درنده‌‌های ماده این است که نوزادش را بعد از ولادت تا چند روز در فضا نگهداری می‌کند تا آن را از گزند مورچه و خزنده‌های دیگر در امان نگهدارد و برای این منظور، درنده ماده همواره نوزادش را بلند می‌کند و می‌گذارد و از جایی به جایی دیگر انتقال می‌دهد تا این‌که بدن بچه‌اش محکم و قوی گردد.

ابن الاعرابی می‌گوید: از یگی از بزرگان قریش سؤال شد: این همه معلومات را چه کسی به تو یاد داده است؟ این کارها را کسی می‌داند که صاحب کسب و تجربه باشد؟ گفت: آنکسی که کبوتر را یاد داده است که در راستای پرورش تخم‌های خود آنها را زیر و رو می‌کند؛ چون می‌داند که اگر تخم‌ها همواره در یک حالت روی زمین گذاشته شوند، به زمین می‌چسبند و فاسد می‌شوند.

از یکی دیگر پرسیدند: چه کسی به تو یاد داده که در پی رفع نیازمندیهایت کوشش کنی و صبر و شکیبایی را پیشه کنی تا به آن برسی؟ گفت: همان کسی که سوسک را یاد داده است که هرگاه از دیواری بالا رود و بیفتد، بار دیگر نیز برود؛ اگر افتاد، بار سوم و چهارم نیز بالا برود و کارش را ادامه ‌دهد تا این‌که به پیروزی برسد.

از یکی دیگر پرسیدند: چه کسی به تو یاد داده است که صبح زود دنبال کارهایت بروی؟ گفت: همان کسی که پرندگان را یاد داده است که صبح زود با شکم خالی بروند و از دور و نزدیک، در جستجوی روزی خود باشند و بدون این‌که احساس ناراحتی و خستگی کنند به تلاش خود ادامه ‌دهند و از موانع و مشکلات فضا و زمین هراس نداشته باشند.

از یکی دیگر پرسیدند: چه کسی آرامش و احتیاط و مصلحت‌اندیشی را به تو یاد داده است تا به مطلوبت برسی و هر گاه به آن دست یافتی، مانند شیر روی آن می‌پری؟ گفت: همان کسی که به گربه آموخته است که در کمین موش بنشیند و حرکت نکند و به این سو و آنسو نرود؛ بلکه خود را مرده وانمود کند تا این‌که هنگام نمایان شدن موش، مانند شیر به آن حمله ببرد.

از یکی دیگر پرسیدند: چه کسی صبر، تلاش و توانایی تحمل بارهای سنگین را به تو آموخته است؟ گفت: همان کسی که ابو ایوب (شتر نر) را یاد داد که در برابر بارهای سنگین و رفتن با پای پیاده و تحمل سختی‌ها، صبر و استقامت کند. بارهای سنگین، رنج گرسنگی و تشنگی، سختی و مشکلات بر تمام اعضا و جوارحش فشار می‌آورد؛ اما با وجود این، صبر و شکیبایی را از دست نمی‌دهد.

از یکی دیگر پرسیدند: چه کسی ایثار و سخاوت را به تو یاد داده است؟ گفت: کسی که به مرغ‌ها یاد داده است، که دانه‌ها را در زمین پیدا کنند و با وجود این‌که خود شدیداً بدان نیاز دارند، آن دانه‌ها را نمی‌خورد بلکه به آرامی جوجه‌هایش را پیدا کرده وآنها را با کمال میل به جوجه‌هایشان میدهند. و هرگاه دانه‌های زیادی برایش گذاشته شود، آنها را به هر طرف، پراکنده می‌کنند و لو این‌که جوجه‌ای در آنجا وجود نداشته باشد؛ زیرا سرشت و طبیعت آنها با بذل و بخشش خو گرفته است و خوردن طعام را به تنهایی از جمله خصلت‌های نکوهیده می‌دانند.

از یکی دیگر پرسیدند: این همه زیرکی و تدبیر در طلب روزی را چه کسی به تو یاد داده است؟ گفت: همان کسی که آن همه نیرنگ و تدبیر را ـ که خردمندان از دانستن و به کار‌انداختن آنها ناتوانند ـ به روباه یاد داده است به گونه‌ای که این صفحات گنجایش همه‌ی آنها را ندارد.

چه کسی به شیر آموخته است که آثار قدم‌هایش را با دم خود محو کند تا کسی مسیر حرکتش را پیدا نکند و به آن پی نبرد؟ چه کسی به شیر نر یاد داده است که در روز سوم ولادت نوزادش، نزد آن بیاید و در بینیش بدمد زیرا وقتی که مادرش آن را به دنیا می‌آورد، مانند مرده‌ای است اما همواره از آن پاسداری می‌کند تا این‌که شیر پدر این کار را انجام می‌دهد (در دماغش می دمد).

چه کسی به شیرهای نجیب و شریف یاد داده است که جز از شکار خود نخورند؟ و هرگاه به حیوان شکار شده‌ای گذر کنند، از آن نخورند اگر چه بسیار هم گرسنه باشند.

چه کسی به فیل‌های ماده یاد داده است که هنگام ولادت، داخل آبی رفته و بچه‌ی خود را در آن به دنیا آورد؛ زیرا فیل بر خلاف سایر حیوان‌ها، ایستاده وضع حمل می‌کند و چون قد بلندی دارد، احتمال می‌دهد که نوزادش بیفتد و صدمه ببیند؛ بنابراین در لحظه‌ی زایمان به درون آبی می‌رود و نوزادش را در آن به دنیا می‌آورد؛ زیرا آب برای آن بمنزله‌ی یک فرش نرم و زیرانداز مناسبی است.

چه کسی به مگس یاد داده است که هنگام افتادن در مایعات، بالی را که موجب بیماری است، در آن بیندازد؟

چه کسی به سگ‌ها یاد داده است که هنگام دیدن آهو، بیمار را از سالم و ماده را از نر تشخیص دهد و آهوی نر را دنبال ‌کند با وجود این‌که می‌داند نر در دویدن قوی‌تر از ماده است؛ اما آهوی نر پس از چند قدم دویدن با فشار ادرار مواجه می‌شود؛ زیرا همه‌ی حیوانات وقتی که با ترس و هراس دچار شوند، ادرار بر آنها فشار می‌آورد و حیوان نر در حال دویدن نمی‌تواند ادرار کند؛ در نتیجه از سرعت دویدنش کاسته می‌شود و سگ به آسانی می‌تواند خود را به آن برساند. برخلاف حیوان ماده؛ زیرا حیوان ماده بدلیل وسعت مجرای ادرارش، در حال دویدن هم می‌تواند ادرار کند و از شدت و فشار ادرارش جلوگیری کند.

چه کسی سگ را یاد داده است زمانی که زمین پوشیده از برف است، نقطه‌ای را پیدا کند که در آنجا برف کمتری وجود دارد؛ چون می‌داند هرجا که برف رقیق‌تر و کم‌تر باشد در زیر آن، خرگوش وجود دارد؛ چرا که بدلیل حرارت تنفس خرگوش، برف‌ها ذوب می‌شوند. پس سگ، خرگوش را در آنجا پیداکرده و شکارش می‌کند.

چه کسی گرگ را یاد داده است که هنگام خوابیدن، چشم‌هایش را نوبتی ببندد و همواره یکی از چشم‌هایش را باز نگه دارد و چشم دیگری را بخواباند و هرگاه خواب بر چشم بازش فشار آورد آن را خوابانده و چشم خوابش را باز کند؟ بعضی‌از عرب‌ها درباره‌ی آن چنین گفته‌اند:

ینام بإحدی مقلتیه ویتقی
بأخری الـمنایا فهو یقظان نائم

(با یک چشم می‌خوابد و با چشم دیگر خود را از خطر مرگ محفوظ می‌دارد و در عین بیداری، خواب؛ و در عین خواب، بیدار است).

چه کسی به گنجشک آموخته است، هنگامی که یکی از جوجه‌هایش بیفتد، از دیگر گنجشک‌ها یاری جوید؟ تا جایی که تمام گنجشک‌های اطراف به یاری آن می‌شتابند و اطراف جوجه به پرواز در می‌آیند و آن را با تاکتیک‌های مختلف به حرکت وا می‌دارند و به آن روحیه و همت می‌بخشند تا این‌که همراه آنها به پرواز درآید.

یکی از شکارچیان تجربیات خود را درباره‌ی درک و شعور گنجشکی چنین بیان می‌دارد: گنجشکی را دیدم که روی دیواری نشسته بود. با دست‌های خود بسوی آن اشاره کردم طوری که گویا می‌خواهم آن را بزنم. گنجشک از جای خود تکان نخورد. این بار، سرم را به‌سوی زمین پایین آوردم و چنان وانمود کردم که می‌خواهم چیزی را از زمین بردارم، باز هم گنجشک از جای خود تکان نخورد و پرواز نکرد. اما همین که سنگ ریزه‌یا هسته‌ی خرمایی را در دست گرفتم، پیش از آنکه آن را بردارم و پرتاب کنم، گنجشک بلافاصله پرواز کرد.

چه کسی به عنکبوت یاد داده است که برای غافل گیر کردن مگس‌ها خود را جمع و جور کند و به زمین بچسپاند؛ آنگاه مانند شیر روی آنها بپرد و شکارشان کند؟!

چه کسی به عنکبوت آموخته است که تارهایش را آن چنان بلند و محکم ببافد و در قسمت‌های فوقانیش تاری را قرار دهد و خود را بدان آویزان کند و هرگاه پشه در تارهای طور آن گیر کرد، خود را سرازیر کرده و آن را شکار کند؟

چه کسی به آهو آموخته است که به حالت عقب گرد وارد اتاقش شود تا خطرهایی که خود و بچه‌هایش را تهدید می‌کنند، ببیند؟

چه کسی گربه را یاد داده است که هرگاه موشی را در سقف خانه ببیند، سر را بسوی آن بلند کرده گویی که به رفتن آن دستور میدهد. سپس به او اشاره می‌کند که برگردد تا این‌که وحشت زده گردد و از شدت ترس بلغزد و بیفتد!؟

چه کسی موش صحرایی را یاد داده است که خانه‌اش را در لبه‌های بلند رودخانه، جایی که از مجرای آب و سیل و محل عبور و گذاشتن سم حیوانات بالاتر است، حفر کند. چه کسی به او یاد داده است که آن را عمیق حفر کند و در گوشه‌های مختلف آن سوراخ‌های دیگری را حفر کند و میان این حفره‌ها پرده‌ی نازکی قرار دهد که هرگاه با خطری مواجه شد به راحتی آن را گشوده و فرار کند. و از انجایی که موش صحرایی بسیار فراموش کار است، خانه‌اش را همیشه در کنار تپه یا سنگی حفر می‌کند تا در لحظات فراموشی بعنوان علامتی از تپه و سنگ استفاده کند!

چه کسی به پلنگ آموخته است که هر وقت چاق شد، خود را پنهان کند؛ زیرا حرکت برایش مشکل می‌گردد و تا چاقیش برطرف نشده خود را آشکار نمی‌کند؟!

چه کسی به آهوی کوهی یاد داده است که هرگاه وسیله‌ی دفاعی‌اش یعنی شاخ‌هایش را از دست داد، خود را پنهان کند و چون محل رستن شاخ‌هایش زخمی شده است و در اثر عدم حرکت چاق شده است، وقتی که جای شاخ‌هایش بهبود یافت، خود را در معرض نور خورشید و بادها قرار دهد و حرکات زیادی را انجام دهد تا گوشت روی آنها سفت و محکم گردد و چاقیش برطرف شود و توانایی مقابله با دشمنانش را به دست آورد.

دایره‌ی این بحث بسیار گسترده است و نمی توان تمام نمونه‌ها را یکی یکی بیان کرد؛ لذا کافی است سخن خداوند را در این رابطه بشنویم که می‌فرماید:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ٣٨ وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا صُمّٞ وَبُكۡمٞ فِي ٱلظُّلُمَٰتِۗ مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٩ [الأنعام: ۳۸-۳۹].

‏«و هیچ جنبنده‌ای در روی زمین و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند، وجود ندارد مگر این‌که گروههایی همانند شمایند. در کتاب کائنات هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم. پس از گذشت این چند روزه زندگی دنیوی، آنان در پیشگاه پروردگارشان جمع‌آورده می‌شوند. آنان که آیات ما را تکذیب می‌کنند، کرانند و لالانند و در تاریکی‌های ـ گوناگون کفر و جهل و تعصّب و تقلید ـ قرار دارند. خداوند هر که را بخواهد گمراه می‌سازد و هر که را بخواهد بر جاده‌ی مستقیم ـ ایمان ـ قرار می‌دهد». ‏ ‏

وجه تشابه میان حیوانات و انسان‌ها

ابن عباس ب طبق روایت عطا می‌گوید: منظور خداوند از ﴿إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ [الأنعام: ۳۸]. این است که: همه‌ی جنبندگان وپرندگان، مرا می‌شناسند و به وحدانیت من ایمان دارند، و مرا به پاکی یاد کرده و مرا تمجید می‌کنند آنگونه که در جای دیگر قرآن آمده است:

﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ [الإسراء: ۴۴].

«وهیچ موجودی وجود ندارد مگر این که ـ با زبان حال یا قال ـ حمد و ثنای الله را می‌گویند ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید»؛ چرا که زبان‌شان را نمی‌فهمید و از ساختار اَسرار آمیز جهان هستی و نظام پیچیده‌ی آفرینش، اطلاع چندانی ندارید.

ودر جای دیگر خطاب به پیامبر اکرم می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّيۡرُ صَٰٓفَّٰتٖۖ كُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِيحَهُۥۗ [النور: ۴۱].

«مگر نمی‌دانی که هر کس و هر چیزی که در آسمان‌ها و زمین وجود دارد و همه‌ی پرندگان در حالی که ـ در هوا ـ بال گسترده‌اند، سرگرم تسبیح الله هستند؟! و همگی به نماز و تسبیح خود آشنایند» و برابر فرمان تکوینی یا تشریعی و یا الهام الهی به وظیفه‌ی خویش در زندگی آگاهند و به زبان قال یا حال بیان‌گر عظمت و جبروت پروردگار و نمایانگر قدرت و حکمت آفریدگارند.

وآیات زیر مؤید مطلب فوق هستند:

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ [الحج: ۱۸].

«آیا ندیده‌ای و ندانسته‌ای که تمام کسانی که در آسمان‌ها بوده و همه‌ی کسانی که در زمین هستند و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جانوران برای خدا سجده می‌کنند»؟.

﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٤٩ [النحل: ۴۹].

‏«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین جنبنده وجود دارد، خدای را سجده می‌برند و کرنش می‌کنند و فرشتگان نیز خدای را سجده می‌برند و تکبّر نمی‌ورزند». ‏

﴿يَٰجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُۥ وَٱلطَّيۡرَۖ [سبأ: ۱۰].

«ای کوه‌ها و ای پرندگان! با او ـ در تسبیح و تقدیس خدا ـ هم آواز شوید».

﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ٦٨ [النحل: ۶۸].

‏«پروردگارت به زنبوران عسل ـ راه زندگی و طرز معیشت را ـ الهام نمود که از کوه‌ها و درختان و داربست‌هایی که مردمان می‌سازند، خانه‌هایی برگزینید».

﴿قَالَتۡ نَمۡلَةٞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ [النمل: ۱۸].

«مورچه‌ای گفت: ای مورچگان! به لانه‌های خود بروید».

و مانند قول سلیمان که می فرماید:

﴿وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ [النمل: ۱۶].

«ای مردم! به ما ـ درک ـ سخن پرندگان آموخته شده است و به ما از همه‌ی چیزها عنایت شده است».

مجاهد می‌گوید: ﴿أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ یعنی صنف‌هایی هستند که هر کدام نام و نشان خود را دارد.

زجاج می‌گوید: ﴿أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ یعنی مانند شما پس از مرگ دوباره زنده می‌شوند.

ابن قتیه می‌گوید: ﴿أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ یعنی در طلب غذا و تهیه‌ی رزق و اجتناب از مهلکات مانند شما هستند.

سفیان بن عینبیه می‌گوید: هر انسانی در روی زمین نوعی شباهت با حیوان‌ها دارد. بعضی‌ها مانند شیر می‌غرند، بعضی‌ها مانند گرگ می‌روند، بعضی‌ها مانند سگ عوعو می‌کنند، بعضی‌ها مانند طاووس حرکت در می‌آورند و بعضی‌ها با گرازها تشابه دارند که هر گاه طعام پاکیزه‌ای بسوی آن ‌انداخته شود از آن دوری می‌کنند؛ به همین سبب است که اگر انسانی پنجاه حکمت را بشنود، یکی از آنها را بخاطر نمی‌سپارد و اگر انسانی مرتکب یک اشتباه شود آن را می‌بینند و برای همیشه به خاطرش می‌سپارند.

خطابی می‌گوید: تفسیر سفیان چقدر زیبا است و چه استنباط عاقلانه‌ای از این آیه کرده است؛ زیرا اگر سخنی برحسب ظاهر درست درنیاید، باید به عمق آن توجه کرد؛ خداوند از وجود تشابه میان انسان و همه‌ی پرندگان و خزندگان خبر داده است و این تشابه از لحاظ صورت و خلقت ممتنع است. همچنین از جهت نطق و معرفت نیز معدوم است؛ بنابراین، حتماً این تشابه از لحاظ خصوصیات اخلاقی می‌باشد.

خداوند متعال بعضی از خزندگان را کاسب و حیله‌گر و بعضی دیگر را متوکل و ساده آفریده است. بعضی از حشرات توشه‌ی سال خود را ذخیره می‌کنند و بعضی‌ها به مقدار کفایت روزانه‌ی خود بسنده کرده با اعتماد به این‌که خداوند روزی هر روزش را مقدر کرده است، از‌اندوختن برای روز بعد خودداری می‌کنند. بعضی از آنها هم هرگز فرزندان خود را نمی‌شناسند و بعضی از حیوان‌های ماده تنها فرزندان خود را کفالت و سرپرستی کرده و به آنها ستم نمی‌کنند و بعضی دیگر فرزندان خود را از بین می‌برند و فرزندان دیگران را حفاظت و نگهداری می‌کنند. بعضی‌ها فرزندان خود را زمانی که به پدر و مادر احتیاجی نداشتند، نمی‌شناسند. بعضی‌ها ذخیره می‌کنند و بعضی‌ها دنبال کاسبی نمی‌روند، بعضی از حیوان‌های نر فرزندان خود را کفالت و سرپرستی می‌کنند و بعضی‌ها همواره در حق فرزندان خود مهربان هستند.

بعضی از حیوانات بخاطر نداشتن مادر، یتیم می‌شوند. و بعضی هم بخاطر از دست دادن پدر. بعضی‌ها دنبال فرزند نمی‌روند. بعضی‌ها هم تمام فکرشان را معطوف به پیداکردن فرزند می‌کنند. بعضی‌ها احسان و نیکی را شناخته و در برابر آن سپاس‌گذاری می‌کنند. بعضی‌ها اصلاً توجهی به احسان و نیکی ندارند. بعضی‌ها دیگران را برخود ترجیح می‌دهند و بعضی‌ها اگر به نعمت فراوانی حتی مازاد بر نیاز خود دست یابند، کسی را اجازه نمی‌دهند که از کنار آنها، عبور کند.

بعضی‌ها با انسان‌ها مأنوس هستند و به آنها اظهار علاقه می‌کنند و بعضی‌ها از انسان‌ها وحشت دارند و از آنها فرار می‌کنند. بعضی‌ها غذاهای پاکیزه را مصرف می‌کنند و بعضی‌ها از غذاهای ناپاک تغذیه می‌کنند و بعضی‌ها هر دو نوع غذا را می‌خورند.

بعضی‌ها به دیگران تعرض نمی‌کنند و به کسی اذیت وآزار نمی‌رسانند و بعضی‌ها بدون این‌که مورد تعرض قرار گیرند، دیگران را اذیت و آزار می‌کنند. بعضی‌ها کینه توز هستند و هرگز از بدی کسی نمی‌گذرند و بدی را فراموش نمی‌کنند و بعضی دیگر هرگز بدی را بخاطر نمی‌آورند. بعضی اصلا خشم نمی‌کنند و بعضی دیگر بسیار زود خشمگین می گردند. بعضی‌ها دارای درک و معرفت هستند و به امور بسیار ریز آگاهی دارند تا جایی که انسان‌ها نمی‌توانند چنین آگاهی را داشته باشند و بعضی دیگر هم بسیار کودن هستند بگونه‌ای که اصلاً شناختی ندارند.

بعضی‌ها بد را بد می‌دانند و از آن نفرت دارند و بعضی‌ها هم میان بد وخوب تفاوتی قایل نیستند. بعضی‌ها زود یاد می‌گیرند و بعضی‌دیگر برای یاد گرفتن نیاز به زمان طولانی دارند و بعضی‌ها هم اصلاً صلاحیت یاد گرفتن را ندارند.

همه‌ی این تفاوت‌ها بارزترین دلیل بر وجود آفریننده‌ی آنها است. این دگرگونی‌ها حکایت از صنعت محکم، تدبیر شگفت انگیز، حکمت دقیق حق تعالی دارند؛ زیرا معارف شگفت‌انگیز، راهکارهای پنهان، تدابیر خوب و حرکت آرامی را که خداوند در وجود آنها به ودیعت گذاشته، همان چیزی که زبان‌ها را به تسبیح وا می‌دارد و دل‌ها را پر از معرفت می‌نماید و‌اندیشه‌ها را بسوی معرفت حکمت و قدرت او سوق می‌دهد. آنچه که هر خردمندی از وجود آنها می‌داند، این است که هیچ‌کدام از آنها بیهوده آفریده نشده است و آفرینش هر یک از آنها حکمتی دارد. همچنین دلیل قاطعی است بر این که او پروردگار تمام موجودات و مالک آنها است و او منفرد به هر کمال و زیبایی است و بر هر چیز توانا است و او آگاه به هر پیدا و پنهانی است.

۱۶-هدایت خداوند برای رشد و افزایش موجودات

دکتر یوسف عزالدین در توضیح و بیان این مطلب می‌گوید: «یکی از شگفتی‌های بسیار مهم که تمام موجودات زنده در آن مشترک هستند، قدرت و توانایی رشد و افزایش و ازدیاد نسل است به گونه‌ای که هر موجودی جهت تداوم و بقای نسل خود و پیشگیری از انقراض و از بین رفتن نسلش در حال تولید مثل و زاد و ولد است.

کار تولید مثل و افزایش نسل در میان موجودات به روش‌ها و شیوه‌های متعددی صورت می‌گیرد؛ اما در نهایت، همه در راستای یک هدف اساسی گام بر می دارند. مثلاً باکتری‌ها در گیاهان در حال افزایش و رشد هستند هم‌چنانکه تمام حیوانات و گیاهان علی رغم درجه و رتبه‌ی رشد و پیشرفتشان، در حال افزایش می‌باشند. از نظر علوم ریاضی امکان ندارد که نر و ماده (زوجیت) در میان این همه موجودات به صورت تصادفی ایجاد شده و شکل گرفته باشد، بگونه‌ای که هزاران نوع از گیاهان و حیوانات به‌سوی مقصدی رهسپار شده باشند که آن هم محافظت و نگهداری از نسل خود و پیشگیری از انقراض و از بین رفتن آنها از طریق ایجاد و تولید مثل ‌باشد.

نر و ماده‌ی بعضی از حیوانات و گیاهان را نمی توان تشخیص داد؛ اما با وجود این، در حال ازدیاد جمعیت و تولید مثل هستند؛ مثلاً موجود کوچکی همچون آمیب که تک سلولی است و در آب زندگی می‌کند به روش بسیار شگفت انگیزی تولید مثل میکند؛ این موجود زنده از طریق تقسیم شدن، به بقای نسل و حیات خود ادامه میدهد. و هر قسمت از آن، موجود مستقل و جداگانه‌ای می‌شود و به همین ترتیب هر کدام از آن دو قسمت نیز به دوتای دیگر و همچنان این تقسیم تصاعدی ادامه پیدا می‌کند. البته این تقسیم شدن هنگامی صورت می‌گیرد که شرایط مناسب و مهیا باشد.

و هرگاه که این حیوان کوچک احساس خطر کند، به دور جسم خود پرده‌ای ایجاد می‌کند و در داخل آن به تقسیم و تولید مثل می‌پردازد و یک سلول به دو بلکه به ده‌ها سلول تقسیم می‌شود تا از اتلاف وقت جلو گیری کند و به این کار ادامه می‌دهد تا وقتی که شرایط و زمینه مساعد گردد و خطر برطرف شود.

همچنین حیوانات اولیه‌ای مثل برامیسیوم که آنها هم در آب زندگی می‌کنند و در شرایط هموار و مناسب همانند آمیب‌ها از طریق تقسیم شدن به تولید نسل و حیات خود ادامه میدهند. اما برامیسیوم‌ها گاهی به تجدید نشاط و حیات خود نیاز پیدا می‌کنند؛ لذا جهت رشد و تکثیر نوع خود به روش بسیار پیچیده و شگفت انگیز دیگری متوسل شده و آن این‌که به جای تقسیم شدن به دو تا، هر هسته به چهارتا تقسیم می‌شود.

در بعضی از این حیوانات اولیه که بالاتر و پیشرفته‌تر هستند، در شرایطی که نتوانند به آسانی جفت گیری کنند، هر حیوانی همزمان نقش نر و ماده را با هم ایفا میکند. آن هم به این صورت است که جسمش اعضای تناسلی نر و ماده را دارد و بدین ترتیب بارور می‌شود و بدون این‌که در انتظار مهیا شدن شرایط جفت گیری باشد، به تولید مثل و زاد و ولد خود ادامه می‌دهد. نمونه‌ی این نوع حیوان‌ها، کرم‌های جگر و روده می‌باشند که چون در این جاهای تنگ و محدود نمی‌توانند به آسانی به هم برسند و جفت گیری کنند، بدین روش متوسل می‌شوند و هرگاه هم امکان جفت گیری میسر شد، یکی از آنها در نقش نر و دیگری در نقش ماده به عمل جفت گیری می‌پردازند.

ملیون‌ها بار تصادف در یک لحظه برای یک هدف مشترک و معین در میان حیوانات مختلف و با وسایل گوناگون، چیزی است که علم آن را نمی‌پذیرد و از نظر ریاضی و حساب احتمالات مردود است؛ بلکه باید به وجود نیرویی توانا و مقتدر و آفریننده اعتراف نمود که مافوق تمام این جریان‌ها است و فعال و تأثیر گذار است.

از هنگام وجود اولین پستاندار روی زمین، جنس ماده دارای دستگاه شیرسازی بوده تا بچه‌ی آن بتواند غذای خود را پس از بیرون آمدن از شکم مادر به آسانی بدست آورد. اگر این پستان در مادر وجود نمی‌داشت هیچ حیوان شیر خواری نمی‌توانست رشد کند و به حیات و زندگی خود ادامه دهد. این کاری است هدفمند و برنامه ریزی شده که در ابتدای خلقت صورت گرفته و هرگز در دایره‌ی تجربه و آزمون و خطا نمی‌گنجد؛ زیرا یک بار هم احتمال اشتباه در آن وجود ندارد.

آیا هیچ انسان عاقل و خردمندی تصور می‌کند که تهیه وآماده شدن غذای بچه در جسم مادر نتیجه‌ی یک تصادف کور باشد؟ این در حالی است که شیر حیوانات پستاندار علاوه بر این‌که ارزش غذایی دارد، سرشار از ویتامین‌هایی می‌باشد که در رشد و محکم نمودن جسم بچه و بیمه نمودنش در برابر امراض و بیماری‌ها بسیار مؤثر می‌باشد و تمام کوشش‌هایی که تاکنون در زمینه‌ی ساخت و تهیه‌ی شیرهای لازم برای تغذیه‌ی کودکان، صورت گرفته، در مقایسه با شیر و غذایی که خداوند در جسم مادران قرار داده، ناکام و ناتوان بوده و ناتوان خواهد ماند. آیا تهیه و ساخت این منبع غذایی برای بچه‌ها اتفاقی و تصادفی است؟ یا این‌که خدایی دانا و توانا و حکیم آنرا تهیه و تدارک دیده است؟!

اهمیت غریزة جنسی

دکتر یوسف در مورد غریزه‌ی جنسی و اهمیت و تأثیر بسیار مهم آن می‌گوید: «از چیزهایی که تاکنون دانشمندان در مورد ماهیت و کنه آن متحیر و درمانده‌اند، غریزه‌ی جنسی است که جنس نر و ماده را مجذوب همدیگر نموده است.

غریزه‌ی جنسی قوی‌ترین غریزه‌ای است که در وجود انسان و حیوانات قرار دارد؛ زیرا مهم‌ترین غریزه‌ای است که در بقا و ماندن و عدم انقراض نسل موجودات تأثیر اساسی دارد تا جایی که هدف اساسی از ماندن بعضی از موجودات، انجام عمل جنسی و جفت گیری است که پس از آن بلافاصله می‌میرند.

مثلاً حشره‌ای که به مگس مایو معروف است، تنها چند روز زندگی می‌کند و در طول این چند روز چیزی نمی خورد؛ زیرا دهان و معده ندارد تا چیزی را بخورد؛ بلکه هدف و فلسفه‌ی وجود آن در این مدت کوتاه از عمر تنها جفت‌گیری با جنس مخالفش می‌باشد تا نسلش منقرض و برچیده نشود که هر گاه این مسؤلیت را ادا نمود، بلافاصله می‌میرد و جهان را بدرود می‌گوید».

۱۷-هدایت حیوانات برای ترمیم و بازسازی قسمت‌های تلف شده‌ی بدنشان

دکتر یوسف در مقالاتی که در روزنامه‌ی الاهرام پخش و منتشر شد، در مورد حیواناتی که بخش‌های از بین رفته‌ی بدن‌شان را ترمیم و بازسازی می‌کنند، می‌گوید: «یکی دیگر از ویژگی‌های بسیارشگفت انگیزی که در تمام حیوانات و گیاهان وجود دارد، توانایی ترمیم و بازسازی قسمت‌های فرسوده و از بین رفته‌ی بدن‌شان می‌باشد که این ویژگی در حیوانات مختلف دارای درجات و روش‌های مختلفی است.

مثلاً در بعضی از حیوانات مانند هیدرا به چیز بسیار شگفت‌انگیزی برخورد می‌کنیم که علم فقط آنرا توصیف می‌نماید؛ اما نمی‌تواند آنرا تفسیر کند. این حیوان لوله‌ای شکل که طولش تنها چند میلی متر است، در آب زندگی می‌کند. قسمت زیرین این موجود، بسته است. اما قسمت فوقانیش باز است که هم عمل خوردن وهم عمل دفع را از همین قسمت قوقانی انجام می‌دهد. اطراف قسمت فوقانیش را اجزای گود و توخالی فرا گرفته که به گودی جسم متصل شده است.

هرگاه این حیوان را از وسط به دو نیم تقسیم کنیم طوری که قسمت بالایش یک نیم آن بشود و قسمت پایین آن نیم دیگر آنرا تشکیل دهد، پس از تقسیم شدن، بلافاصله سلول‌های این دو قسمت به زیاد شدن و تولید مثل می پردازند تا کاستی و نقص‌هایشان را جبران کنند بگونه ای که هر نیمه‌اش به‌ یک حیوان مستقل تبدیل می‌شود و هر کدام مانند حیوان اولی، کامل می‌باشند. تازه، کار به اینجا ختم نمی‌شود؛ بلکه اگر آن را به جای دو قسمت، به چهار قسمت یا بیشتر تقسیم کنیم، هر قسمت جداگانه رشد نموده و به یک حیوان مستقل و کامل تبدیل میگردد.

جداره‌ی جسم این حیوان از دو لایه‌ی سلول تشکیل شده است: یک لایه‌ی خارجی و یک لایه‌ی داخلی که قسمت درونی جسم را فرا گرفته است. در هر کدام از این لایه‌ها سلول‌های مختلفی وجود دارند که هر سلولی وظیفه‌ی خاصی را به عهده دارد. وظیفه‌ی اصلی سلول‌های لایه‌ی خارجی، محافظت از جسم حیوان است؛ اما وظیفه‌ی اساسی سلول‌های لایه‌ی داخلی، هضم غذایی است که این حیوان آنرا از طریق قسمت فوقانیش قورت می‌دهد و می‌خورد.

حالا اگر این حیوان را مانند جوراب به طرف دیگر برگردانیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ دانشمندانی که در مورد این حیوان تحقیق نموده‌اند، می‌گویند: بلافاصله سلول‌های لایه‌ی خارجی که هم اکنون به لایه‌ی داخلی تبدیل شده‌اند به‌سوی قسمت خارجی هجرت می نمایند و سلول‌های داخلی نیز که اکنون در قسمت خارجی و بیرونی حیوان قرار دارند، به‌سوی داخل حرکت می‌نمایند تا حیوان به شکل و ترکیب اولی باز گردد. در صورتی که به هر دلیل سلول‌ها نتوانند این تغییر و تحول را در خود ایجاد کنند، این موجود حیات خود را بدرود می‌گوید و می میرد؛ زیرا سلول‌هایی که گودی جسم را فرا گرفته‌اند و عمل هضم را به عهده گرفته بودند، نمی توانند به ادای وظیفه‌ی خود بپردازند و سلول‌های لایه‌ی خارجی نیز همین طور از عهده‌ی وظیفه‌ی خود بر نمی‌آیند و نمی‌توانند از آن محافظت کنند؛ در نتیجه، این حیوان خواهد مرد.

حیوانات دیگری همچون میگو نیز هرگاه یکی از پاهایشان را از دست بدهند، بلافاصله پای دیگری به وجود آمده و جای پای از بین رفته را می‌گیرد.

مارمولک نیز هرگاه خطری را احساس کند و انسان یا حیوانی دمش را بگیرد، فوراً دم خود را بریده و خود را از خطر نجات می‌دهد و بعداً دم دیگری از وی می‌روید و جای آن را می‌گیرد.

بدن ما نیز هرگاه به سبب تراشیدن و اصلاح سر یا به هر علت دیگر بریده شود و مجروح گردد، سلول‌های جدیدی جای سلول‌های از بین رفته و فرسوده را می‌گیرند و محل بریده شده را ترمیم می‌کنند. و اگر این عمل صورت نمی‌گرفت، هرگز انسان قادر به انجام هیچ گونه عمل جراحی نمی‌بود.

همچنین اگر یکی از اعضای بدن انسان دچار شکستگی گردد، بلافاصله سلول‌های جدیدی ایجاد شده و محل شکسته شده را ترمیم و بازسازی می‌کنند.

آیا همه‌ی این‌ها نتیجه‌ی تصادف می‌باشد یا دست توانا و مقتدری در تدبیر و سامان دادن این امور در کار است که تمام این کارها را در راستای هدفی معین و مشخص انجام می‌دهد که آن هم محافظت و نگهداری از وجود و حیات موجودات است و نیروهای پنهانی در آن موجود بر آن حکم می‌کند که هنوز علم به کنه و ماهیت آن پی نبرده است. بله این‌ها نیروهایی هستند که خداوند در وجود این حیوانات به ودیعت نهاده است که این حیوانات چیزی را در مورد آن نمی‌دانند و اصولاً از آن بی‌خبرند».

۱۸- تمام موجودات زنده تنفس می‌کنند اما هر کدام بگونه‏ای

دکتر یوسف در مقالات ارزنده‌اش به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید: «عمل تنفس که در تمام موجودات زنده از کوچک‌ترین آنها گرفته تا بزرگ‌ترین و کامل‌ترین آنها وجود دارد، کار بسیار شگفت انگیزی است؛ این عمل در هر صورت چیزی بجز اکسیده شدن نیست؛ یعنی اکسیژن با مواد غذایی‌ای که در سلول‌های بدن قرار دارند تبدیل به یک ماده می‌شود. در نتیجه، انرژی لازم را برای هر موجود زنده ایجاد می‌کند که اگر این انرژی نمی‌بود، هیچ موجود زنده‌ای نمی‌توانست به هیچ فعالیتی بپردازد.

عمل اکسیده شدن در حیوانات مختلف به روش‌های گوناگونی صورت می‌گیرد؛ اما در هر صورت نتیجه که همان آزاد شدن انرژی و نیرو می‌باشد، یکی است. در عین حال، عمل اکسیده شدن باعث می شود تا آب و دی اکسید کربن تولید گردد؛ لذا تنفس، همان گرفتن اکسیژن لازم برای اکسیده نمودن مواد غذایی و پس دادن آب و دی اکسید کربن می‌باشد.

در موجودات کوچکی همچون آمیب‌ها که که تک سلولی هستند، عمل تنفس به ساده‌ترین روش صورت می‌گیرد؛ این حیوان که شبیه یک تکه ژلاتین نرم و شل می‌باشد، در آب زندگی می‌کند و در آب‌های اطراف آن مقداری از اکسیژن مذاب وجود دارد و این اکسیژن مذاب داخل آب به درون جسم آمیب‌ها نفوذ می‌کند و مواد غذایی‌ای را که در درون سلول‌ها قرار دارد، اکسیده می‌نماید؛ در نتیجه، انرژی لازم برای حرکت و رشد و نمو آن و سایر فعالیت‌هایش، آزاد می‌گردد.

آمیب‌ها به روش بسیار شگفت انگیزی از آبها رها و آزاد می‌شوند؛ بدین ترتیب که چند قطره‌ی کوچک آب جمع می‌شوند و یک فضای خالی را که پر از آب است، تشکیل می‌دهند. این حفره به طرف کناره‌ی جسم آمیب حرکت می‌کند و روی آن منفجر می‌شود؛ سپس آبها باز می‌گردند تا دوباره این عمل را از نو تکرار کنند. بدین ترتیب، بارها و بارها این کار را تکرار می‌کنند. و دی اکسید کربن از درون جسم به‌سوی آب‌های اطراف نفوذ می‌کند.

و عمل تنفس در حشرات از طریق شکاف‌هایی که در دو طرف جسم قرار دارند، صورت می‌گیرد. گفتنی است که این شکاف‌ها به لوله‌های ریزی وصل می‌شود که در درون جسم حشرات وجود دارد و از آن لوله‌های ریز، لوله‌های کوچک‌تری منشعب می‌شود و این انشعاب‌ها همچنان ادامه پیدا می‌کند تا جایی که در نهایت به تمام سلول‌های بدن می‌رسد و با این نظم دقیق، اکسیژن از راه شکاف‌های خارجی بطور مستقیم وارد سلول‌های بدن می‌شود.

اما در انسان‌ها و تعداد زیادی از سایر حیوانات، اکسیژن از طریق گلوبول‌های قرمز که در خون شناورند، به تمام بافت‌های بدن می‌رسد. قابل یادآوری است که داخل گلوبول‌های قرمز رنگ، ماده‌ای به نام هموگلوبین وجود دارد.

یکی از ویژگی‌های بسیار مهم هموگلوبین این است که خیلی سریع با اکسیژن و دی اکسید کربن درمی‌آمیزد و به آسانی نیز از آنها جدا میگردد.

هنگامی که گلبول‌های قرمز به ریه‌ها می‌رسند، اکسیژن را با خود حمل می‌کنند و با جریان خون به مویرگ‌هایی که در بافت‌های بدن قرار دارند می‌رسانند. در آنجا، اکسیژن از آنها جدا شده و از میان دیوارهای نازک مویرگ‌ها به بافت‌ها نفوذ می‌کند و برای اکسیده نمودن مواد غذایی به کار گرفته می‌شود و دی اکسد کربن که از عمل اکسیده شدن به وجود آمده به داخل گلبول‌ها نفوذ می‌نماید و گلبول‌ها دی اکسید کربن را با جریان خون به ریه‌ها می‌رسانند و اینجا است که دی اکسید کربن از هموگلوبین خون جدا می‌شود و با عمل بازدم به خارج از جسم انسان منتقل می‌شود. سپس دوباره اکسیژن را برمی‌دارند و این فرایند همچنان تکرار می‌شود.

عمل تنفس در حیوانات مختلف با وسایل متعددی صورت می‌گیرد؛ اما در هر صورت، نتیجه یکی است و آن رساندن اکسیژن به سلول‌های بدن و آزاد شدن دی اکسید کربن است.

این امر به طور قاطع بر دو چیز دلالت دارد:

اول: این نظم و برنامه‌ی دقیق کار آفریدگار مدبر و توانا است؛ زیرا امکان ندارد که یک فرایند بصورت تصادفی، به روش‌های گوناگونی صورت گیرد و در تمام صورت‌ها فقط یک نتیجه داشته باشد.

دوم: نتیجه‌ی دوم از فرایند فوق این است که آفریدگار، یکی است؛ زیرا تمام آفریده‌ها از یک روش پیروی می‌کنند و فعالیت‌هایشان به یک نتیجه‌ی غیر قابل تغییر منتهی و ختم می‌گردد.

۱۹- موجودات زنده به روش‌های مختلفی غذای خود را به دست می‌آورند

دکتر یوسف در این رابطه می‌گوید: «تمام موجودات زنده از گیاهان گرفته تا حیوانات باید به گونه‌ای تغذیه کنند؛ گیاهان به روشی تغذیه می‌کنند که به طور کلی با روش تغذیه حیوانات تفاوت دارد؛ زیرا گیاهان ثابت و پا برجا هستند و نمی‌توانند مانند حیوانات برای بدست آوردن غذای خود به اینجا و آنجا حرکت کنند؛ به همین جهت، آنها غذای خود را در محل رویش خود و از طریق نور خورشید به دست می‌آروند.

اما حیوانات غذای خود را از مواد گیاهی یا حیوانی بدست می‌آورند؛ غذایی که حیوانات آن را می‌خورند باید هضم شود تا جسم بتواند آنرا جذب کند و مورد استفاده قرار گیرد؛ عمل هضم غذا بسیار پیچیده است؛ زیرا باید مواد مختلف و ترکیب شده از مواد گوناگون را به ساده‌ترین ترکیب درآورد تا جسم بتواند به آسانی آن را بمکد و مورد استفاده قرار دهد.

بعضی از مواد غذایی، روغنی هستند و برخی دیگر پروتئینی و برخی دیگر نشایسته‌ای و... هستند.

برای هضم هر نوع غذا، آنزیم مخصوصی لازم است که در آن تأثیر کند. و آن آنزیم در مواد دیگر، آن تأثیر را ندارد اگر چه آمیخته با آن هم باشد. مثلاً آنزیمی که در مواد روغنی تأثیر می‌کند و آن را هضم می‌کند با آنزیمی که در مواد پروتئینی یا نشایسته‌ای مؤثر است، فرق دارد.

پس آیا ممکن است که این همه تدابیر، نتیجه‌ی یک تصادف کور و بی شعور باشد؟ یا نتیجه‌ی آزمایش و خطا باشد؟!

هر انسانی که از کمترین عقل و شعوری برخوردار باشد، نمی‌تواند قبول کند که این همه فعل و انفعالات نتیجه‌ی تصادف باشد؛ همچنین علم ریاضی و حساب احتمالات نیز بر نظریه‌ی تصادف خط بطلان کشیده است.

مثلاً حیوان ریز و کوچکی همچون آمیب که از یک سلول ساخته شده است، عمل تغذیه را به روش بسیار عجیبی انجام می‌دهد که انسان را شگفت زده میکند؛ این حیوان از چند متری به‌سوی غذایی که در اطرافش وجود دارد می‌رود؛ غذایی که چه بسا چندین بار از آمیب‌ها کوچک‌تر است و مواد غذایی با وجود این که بسیار ریز هستند در حال حرکت هم می‌باشند؛ اما با وجود این، آمیب‌ها بسوی آنها حرکت نموده و آنها را شکار می‌کنند. شگفت انگیزتر اینکه: این حیوان بسیار ریز (آمیب) که تنها از یک سلول ساخته شده است، نه مخی دارد و نه دستگاه عصبی؛ اما با وجود این، می‌تواند مواد غذایی ثابت را از مواد غذایی متحرک تشخیص دهد. اگر این مواد غذایی، حیوان متحرکی باشد، آمیب‌ها بسیار با احتیاط بسوی آن حرکت می‌کنند تا فرار نکند؛ اما اگر این مواد غذایی، ثابت باشد، بسیار سریع و با شتاب بسوی آن می‌رود و آن را فراچنگ می آورد.

این حیوان کوچک که فقط با میکروسکوپ‌های بسیار قوی قابل مشاهده است و با چشم اصلا نمی توان آن را دید، چگونه می‌تواند این مواد غذایی را درک و احساس کند در حالی که خود نه چشم و نه هیچ دستگاه عصبی ونه هیچ اعضای احساس کننده‌ای برای احساس نمودن در اختیار ندارد؟!

وقتی که آمیب‌ها مواد غذایی را به دست می‌آورند، فوراً آنرا توسط قطره آبی احاطه نموده و بلا فاصله بدنش، ترشح آنزیم‌های ترش و هضم کننده را آغاز می‌کند تا طعمه بدست آورده را که هنوز زنده است، بکشد. سپس به ترشح آنزیم‌های بریان کننده می‌پردازد؛ زیرا مهم‌ترین آنزیم‌ها که آنزیم‌های گوارش و هضم مواد پروتئینی می‌باشند، تنها وقتی می‌توانند به کار خود اقدام کنند که مواد بصورت بریان در آمده باشد».

۲۰-گردش خون در تمام اجزا و اعضای جسم جانوران

دکتر یوسف در مورد گردش خون در اعضای جانوران میگوید:

«گردش وجریان خون در بخش‌های متعدد اعضای حیوانات به روش‌های گوناگونی صورت می پذیرد. همچنین ساختار قلب در حیوانات مختلف متفاوت است. اما در نهایت، کار همه یکی بوده و یک نتیجه در بر دارد و آن رساندن خون به تمام اعضا و اجزای بدن می‌باشد.

وقتی که انسان به قلب و دستگاه گردش خونش و تعداد زیادی از حیوانات می‌نگرد و در آن می‌اندیشد، می‌بیند که قلب ؛این عضو بسیار شگفت انگیز؛ از حفره‌هایی که به وسیله‌ی دریچه‌های بازی به یکدیگر متصل شده‌اند، تشکیل شده است؛ وظیفه‌ی این دریچه‌ها آسان نمودن عبور خون از یک جهت و جلوگیری از بازگشت خون از جهت دیگر است.

همچنین رگ‌های بزرگ خونی را که برای همین هدف به کار می‌روند، همانند این دریچه‌های خونی ساخته‌اند.

رگ‌های خونی اعم از سرخ‌رگ‌ها، سیاه‌رگ‌ها و مویرگ‌ها طراحی بسیار شگفت آوری دارند.

سرخ‌رگ‌ها به لوله‌های بسیار ریز منشعب شده‌اند تا سرانجام به مویرگ‌های بسیار نازک منتهی شوند و فلسفه و حکمت نازکی و ریزی این مویرگ‌ها، امکان تبادل گازهای اکسیژن در هموگلوبین موجود در گلوبول‌های قرمز و نفوذ به بافت‌های بدن می‌باشد که در عین حال دی اکسید کربن از بافتهای بدن به مویرگها نفوذ کرده و گلبول‌های قرمز آنها را جمع کرده و بر می‌دارند. سپس مویرگ‌ها گرد آمده و رگ‌هایی را به وجود می‌آورند که خون را به ریه‌ها می رسانند؛ البته پس از این‌که گلوبول‌ها از دی اکسید کربن پاک شدند و اکسیژن را گرفتند؛ و این عمل همیشه تکرار می شود.

قلب همیشه در حال تپیدن است تا وقتی که حیات در آن وجود دارد و همواره حفره‌های آن، باز و بسته می‌شوند و بدین ترتیب، خون پاک و پالایش شده و حامل اکسیژن را به رگ‌های خونی و بافتهای بدن می‌فرستد و از آن طرف نیز دی اکسید کربن را با خود آورده و آن را دفع می‌نماید.

در درون جسم انسان و تعداد زیادی از حیوانات دیگر مایعات مختلفی مانند خون و غیره جریان دارد که هر کدام وظیفه‌ی معینی را انجام می‌دهند. چنان که می‌دانید خون دارای وظایف متعددی است؛ از جمله مواد غذایی را به تمام اجزای بدن می‌رساند. و در بدن برخی از حیوانات که خون وجود ندارد، مانند کر‌م‌های کبد وکرم کدو ترکیب جسم آنها بگونه‌ای است که این کار از طریق وسایل دیگری انجام می‌پذیرد.

خون در بدن ما و در بدن بعضی از حیوانات دیگر از مایعی بوجود آمده است که تعدادی از سلول‌ها که ما آنها را گلوبول‌های قرمز و گلوبول‌های سفید می‌نامیم، در داخل آن شناورند که هرکدام وظیفه‌ی خاصی دارند.

گلوبول‌های قرمز چنا‌نکه بیان کردیم یک وظیفه‌ی تنفسی دارند؛ اما گلوبول‌های سفید دارای اشکال مختلف و وظایف متعددی هستند؛ بعضی از آنها کارشان بلعیدن و نابود کردن میکروبهایی است که به هر طریقی وارد بدن انسان یا حیوان می‌شوند. ما در طول شبانه روز میلیون‌ها میکروب را از راه تنفس به داخل بدن خود منتقل می‌کنیم؛ اما هر روز مریض نمی‌شویم؛ زیرا آنها همچون تغذیه‌ی آمیب‌ها، میکروب‌ها را بلعیده و در خود حل می‌کنند و تنها وقتی این میکروب‌ها می‌توانند ما را تهدید کنند که مقاومت این گلوبول‌ها ضعیف شود و تعداد میکروب‌ها از حد معمول بگذرد و به‌اندازه‌ای زیاد شوند که گلوبول‌ها از عهده‌ی مقاومت در برابر آنها برنیایند.

۲۱- ترکیب حواس در جانوران

دکتر یوسف می‌گوید: «بیشتر حیوانات دارای اعضایی برای حس نمودن می‌باشند؛ مانند حس بینایی، بویایی، لامسه، شنوایی. قابل یادآوری است که ترکیب اساسی چشم در تمام پستانداران و بسیاری از حیوانات دیگر بسیار نزدیک به هم و در عین حال پیچیده و شگفت انگیز است. بله، چشم دارای مردمکی است که نور را می‌گیرد و نیز شکافی دارد که نور از راه آن نفوذ می‌کند و از مردمک می‌گذرد؛ در صورتی که نور کم باشد، این شکاف، باز می‌شود و هرگاه نور بیشتر باشد، خود به خود بسته‌تر و تنگ می‌شود؛ فلسفه‌ی این عمل، بسیار روشن است؛ زیرا هرگاه نور ضعیف باشد چشم به نور بیشتری نیاز دارد، اما هرگاه نور، قوی و شدید باشد مقدار کمی از آن برای دیدن کافی است؛ لذا مردمک چشم بسته می‌شود و به‌اندازه‌ی لازم نور را به درون خود نفوذ می‌دهد.

چشم اشیا را در نور بسیار کم می‌بیند تا جایی که هیچ عقلی نتوانسته است وسیله‌ای اختراع کند که شکل اشیا را در زیر چنین نور‌اندکی تصویر برداری کند.

همچنین زنبور عسل می‌تواند اشعه‌ی ماورای بنفش را ببیند. جغد می‌تواند اشعه‌ی مادون قرمز را که یک اشعه‌ی حرارتی است، ببیند؛ در صورتی که به هیچ وجه ما قادر به رؤیت آن نیستیم. به همین جهت، جغد می‌تواند در تاریکی بسیار شدید موش را از راه نور مادون قرمزی که آن را از بدن خود ایجاد میکند، ببیند.

آری، پرتو نور از عدسیه‌ی چشم نفوذ می‌کند و روی شبکیه در ته چشم می‌تابد. شبکیه‌ی چشم از نه طبقه‌ی مختلف تشکیل شده است که مجموع آنها به‌اندازه‌ی یک ورق کاغذ بسیار نازک ضخامت دارند. طبقه‌ای که در دورترین نقطه‌ی چشم قرار دارد از میلیون‌ها شاخه و نقشه تشکیل شده که در نهایت نظم و دقت، رنگ‌ها را به وسیله‌ی آن تشخیص داده و توسط عصب‌های بینایی به نقطه‌ی مشخصی از مغز انتقال می‌دهد تا چشم بتواند چیز مورد نظر را به خوبی ببیند و تشخیص دهد.

این نظم و دقت شگفت انگیز موجود در عدسیه و خط و نقشه‌ها و اعصاب و...باید در یک لحظه صورت بگیرند؛ زیرا اگر همه با هم و در یک لحظه انجام نگیرند، کار دیدن و رؤیت امکان پذیر نمی‌باشد. حالا چگونه این همه عوامل توانستند که در یک لحظه این هماهنگی را بوجود آورند و کار یکدیگر را تکمیل کنند؟

علم ریاضی به ما می‌گوید: بوجود آمدن چنین چیزی از طریق تصادف امری است محال و غیر قابل قبول. دستگاه تصویربرداری تلویزیونی که بشر آنرا اختراع نموده است چیزی جز تقلید و الگو برداری از کار چشم نیست؛ بلکه تمام صنعت و نوآوری‌هایی که امروزه بشریت به ساخت و اختراع آنها دست یافته است، همه الهام گرفته از چیزهایی است که در طبیعت و جهان آفرینش وجود دارند.

حالا سؤال اینجا است که چگونه برای ساخت یک دستگاه ساده‌ی تصویربرداری لازم و ضروری است که عقل و فکری وجود داشته باشد؛ اما برای ساخت و بوجود آمدن چشم در انسان و حیوانات، عقل و فکر به کار نرفته، بلکه از طریق تصادف و اتفاقی به وجود آمده است؟ کدام عقل و کدام عاقل و انسان خردمند چنین چیزی را می‌پذیرد؟!

جالب این‌که هر موجودی که به دیدن نیاز داشته باشد، خداوند برای آن چشم متناسب با خلقتش آفریده است؛ اگر چه در ترکیب و کیفیت با چشم و دیدگان ما تفاوت‌های زیادی دارند. اما در هر صورت، هدف و مقصود مورد نظر را که دیدن است تأمین می‌کنند؛ مثلاً در پوست کرمهای خاکی سلول‌هایی وجود دارند که به نور و تاریکی حساسیت نشان داده و بدین ترتیب آنچه که این موجود در زیر خاک بدان نیاز دارد از این طریق، تأمین می‌شود.

حشرات نیز چشم دارند اما نه همانند چشم انسان و بوزینه و گاو و ماهی و...بلکه به شکل و کیفیت مخصوصی. با وجود این تفاوت و اختلاف‌ها، حشرات چیزهایی را که مورد نیازشان هست به وسیله‌ی چشم‌های خود می‌بینند و هرگز اختلاف وسایل و ابزارها با وجود تشابهی که در هدف وجود دارد، نتیجه‌ی تصادف و اتفاقی نیست؛ بلکه در پشت پرده، نقشه و برنامه‌ای وجود دارد که همه‌ی این‌ها را به‌سوی یک هدف معین و مشخص، راهنمایی و هدایت نموده است.

خداوند به هر موجود زنده‌ای به‌اندازه‌ی نیازش درک و احساس عنایت نموده است؛ مثلاً مگس خانگی به چشم‌هایی نیاز دارد که غذا را به وسیله‌ی آنها ببیند و هر حرکتی را که برای زندگیش لازم است درک نماید؛ لذا خداوند به بیشتر حشرات، دو تا چشم ارزانی داشته که هر کدام از آنها از صدها مردمک کوچک تشکیل شده‌اند و هر کدام نقطه‌ی خاصی را می‌بینند و این نقطه‌ها در زاویه‌ی دید او جمع شده و مگس شیء را به صورت کامل درک کرده و آن را می‌بیند. همچنانکه آفریدگار دانا، آن را به نوع چشم دیگری مجهز نموده که ما آن را چشم ساده می‌نامیم و آن بدین شکل است که سه تا از این چشم‌ها روی قله‌ی سر آنها قرار دارند که وظیفه‌ی آنها درک و احساس هرگونه حرکتی است که پیرامون او صورت می‌گیرد. به همین جهت است که گرفتن مگس در شرایط عادی چیزی است تقریباً غیر ممکن.

۲۲- چگونگی طراحی و شکل گیری استخوان‌ها و مفاصل

استخوان‌های ما و تعدادی از حیوانات از طریق مفصل‌ها به حرکت در میآیند و تعداد معینی از ماهیچه‌ها منقبض شده و در همان حال، تعداد دیگری با هماهنگی و توافق شگفت‌آوری منبسط می‌گردند و بدین ترتیب دست وپا و انگشت و...به سوی نقطه‌ی مورد هدف به حرکت در میآیند؛ ترکیب و کیفیت طراحی شده‌ی مفصل‌ها بگونه‌ای است که کار خود را انجام می‌دهند بدون این‌که به هیچ وجه با هم برخورد کنند.

همان گونه که ستون فقرات به گونه‌ای طراحی شده‌اند که با وجود ارتباط و هماهنگی منظمی که دارند می‌توانند اشیای سنگین را تحمل کنند بدون این‌که به هم نزدیک و ساییده شوند. ما می‌بینیم که ستون فقرات از یک نقشه و برنامه‌ریزی بسیار شگفت انگیزی پیروی می‌کنند؛ عصب‌هایی اطراف ستون فقرات را محاصره کرده‌اند تا از آنها محافظت و نگهداری کنند همچنانکه جمجمه مخ را درون خود محافظت می‌نماید. و این رشته‌های عصبی از طریق شکاف‌های بسیار ریزی به ستون فقرات نفوذ می نمایند که تمام این تصمیمات در یک لحظه اتخاذ و عملی می‌شود. و اگر یکی از این رشته‌های عصبی یا هر یک از اجزای دیگر در این ستون فقرات از کار بیفتد، حرکت آن موجود متوقف شده و هرگز نمی‌تواند بجنبد. آیا این همه نظم و ترتیب که در میان این رشته‌های عصبی و دیگر اجزای بدن وجود دارد و در یک لحظه صورت می‌گیرد، نتیجه‌ی تصادف است؟

۲۳- فلسفه‌ی لخته شدن خون

مسلم و معروف است وقتی که بدن ما زخمی میگردد، خونی که از رگها خارج می‌شود پس از مدتی، روی زخم لخته می‌شود که این لخته شدن خون دارای فلسفه و حکمت‌های بسیاری است؛ زیرا این خون لخته شده رگ‌های زخمی شده را مسدود نموده و از خارج شدن خون از بدن جلوگیری میکند. و اگر این خون‌های روی زخم، لخته نمی‌شدند، خونریزی ادامه پیدا می‌کرد و باعث مرگ انسان می‌شد.

دلیل این‌که این کار از جانب آفریدگار جهت حفظ موجودات جاندار صورت می‌گیرد، این است که می‌بینیم در هر موجود زنده‌ای این عمل به گونه‌ای صورت می‌گیرد؛ اما در هر صورت، نتیجه یکی است و آن جلوگیری از نابود شدن موجودات است. در بیشتر حشرات بدین صورت است که هرگاه بدن حشره‌ای بعنوان نمونه سوسک، زخمی شد، فوراً تعدادی سلول جمع شده و زخم را مسدود می‌کنند و از بیرون آمدن خون جلو گیری می‌کنند و در بعضی حشرات نیز همانند بدن ما خون روی زخم، لخته می‌شود و از خارج شدن خون جلوگیری می‌کند.

رسیدن به یک هدف از راه‌های مختلف، دلیل قاطعی است بر وجود آفریدگار دانا و توانایی است که برای حفظ و نگهداری این موجودات، این همه نقشه و برنامه را تدبیر و طراحی نموده است.

۲۴- دو شاخک احساس کننده‌ی پشه

شاخکهای احساس کننده در پشه‌های نر درازتر از شاخک‌های احساس کننده‌ی پشه‌ی ماده هستند؛ باید گفت ممکن نیست که این اختلاف به صورت تصادفی به وجود آمده باشد؛ در گدشته فکر می‌کردند که درازی شاخک‌های پشه‌ی نر از مظاهر زیبایی آن است و تنها به خاطر جلب توجه پشه‌ی ماده می‌باشد؛ اما بعدها روشن شد که فلسفه‌ی آن، چیز دیگری است و آن این است که پشه‌ی نر از طریق این شاخک‌ها صداهایی را دریافت می‌کند که پشه‌ی ماده آنها را ایجاد می‌کند، در حالی که پشه‌ی نر بسیار از او دور است و صداهای پشه‌ی ماده دارای امواج خاصی است که بسیار شبیه امواج رادیویی می‌باشد و پشه‌ی نر از راه‌های بسیار دور آنها را از طریق این شاخک‌ها دریافت می‌کند.

پشه‌ی نر شاخک‌های احساسی خود را در جهات مختلف می‌گرداند تا صدای پشه‌ی ماده را دریافت کند همچنانکه ما آنتن تلویزیون‌های خود را به این سو و آن سو حرکت می‌دهیم تا صدا و تصویر را به طور واضح دریافت نماییم. شاخکهای پشه‌ نیز از جهات خاصی صدای پشه‌ی ماده را به طور واضح دریافت می‌نماید و زاویه‌ای را که مگس ماده در آن جا قرار دارد، تشخیص داده و بسیار سریع به طرف آن پرواز می‌نماید و با آن جفت گیری می‌کند.

می‌بینیم که خداوند نیروی بسیار شگفت انگیزی را به این موجود بخشیده که به وسیله‌ی آن می‌تواند جنس مخالفش را ده‌ها متر دورتر از خود، درک نماید با وجود این‌که چندین صدای دیگر در آن مسیر وجود دارد؛ اما او صدای پشه‌ی ماده را از میان آنها تشخیص میدهد. اگر چنانچه به این سیستم مجهز نمی‌بود، یافتن جنس مخالف و جفت گیری با آن برایش بسیار مشکل بود و نسل آنها در معرض نابودی قرار می‌گرفت.

بله، ملیون‌ها سال قبل از این‌که انسان به دستگاه‌های فرستنده و گیرنده و شبکه‌های ماهواره‌ای دست یابد، پشه‌ها بدان مجهز بوده‌اند؛ آیا ممکن است که وجود چنین سیستم مهم و شگفت انگیزی در وجود آنها تصادفی و اتفاقی باشد؟

۲۵-حیواناتی که در تاریکی می‌درخشند و چشمک می‌زنند

جنس ماده‌ی برخی از حشرات، در تاریکی پرتوهایی را از خود بروز می‌دهند که تنها جنس نر آنها می‌تواند این نور و چشمک را تشخیص دهد و هرگز در تشخیص دادن آن، در میان صدها نور دیگر که حشرات مختلف دیگر از خود بروز می‌دهند، دچار اشتباه نمی‌شود و جنس نر آن حشره به محض دریافت آن پرتوها که هرگز چشم ما قادر به دیدن آنها نیست، بلا فاصله به‌سوی آن پرواز نموده و جنس مخالفش را پیدا می‌کند و با آن جفت‌گیری می‌نماید و بدین ترتیب به ماندگاری نسل خود می‌پردازد.

علم ریاضی ثابت نموده که هرگز چنین نظم و ترتیبی زاده‌ی دست سرشت و طبیعت فاقد عقل و شعور نیست؛ بلکه همه‌ی این‌ها از روی برنامه و نقشه‌ی از پیش تعیین شده از جانب آفریدگار هستی بوده و به‌سوی هدف معینی رهسپارند.

۲۶- هضم غذا در حیوانات

می‌دانیم که برای سهل نمودن هضم غذا، قطعه قطعه نمودن آن بسیار لازم است و ترکیب و تنظیم دندانها در حیوانات مختلف متفاوت است؛ اما در هر صورت، یک هدف را دنبال می‌کنند که خرد کردن غذا می‌باشد.

ترتیب دندان‌ها در انسان بسیار حیرت آور است؛ زیرا ترتیب آنها بگونه‌ای است که هر دسته از آنها وظیفه‌ی خاصی را انجام می‌دهند و این دندان‌ها در حیوانات دیگری که به آنها نیاز ندارند، وجود ندارد بلکه به سیستم دیگری مجهز هستند که غذا را به آسانی خرد کرده و به محل گوارش و هضم آن می‌فرستد. اما در حیواناتی که دندان دارند به محض شروع به جویدن غذا، غده‌های بزاقی، آب را در دهان ترشح نموده و با غذایی که در دهان دارد، مخلوط می‌شود و بدین ترتیب هضم آن آسان میگردد.

در روده‌ها و معده چنانکه قبلاً هم بیان شد آنزیم‌هایی ترشح می‌شود که هر کدام در هضم نوع مشخصی از غذاها تأثیر نموده که در انواع دیگر آن تأثیر ندارد.

۲۷- تکوین و شکل گیری جنین

شکل گیری جنین در انواع حیوانات پدیده‌ای بسیار حیرت آور است که تا به حال علوم تجربی فقط توانسته است مراحل آنرا بیان کند؛ اما از شناخت ماهیت و کنه آن عاجز است؛ این عمل با جذب و آمیخته شدن سلول و تخمک نر (اسپرماتوزوئید) به سلول و تخمک ماده شروع می‌شود و یک سلول تلقیح شده را به وجود می‌آورند؛ این سلول بلافاصله توسط نیروی مرموزی که در آن پنهان است شروع به تقسیم شدن می‌کند و یک سلول به دو سلول، دو سلول به چهار سلول، چهار سلول به هشت سلول و به همین ترتیب، تقسیم ادامه پیدا می‌کند تا به ‌اندازه‌ی مشخصی می‌رسند و مجموع آنها به شکل یک توپ تو خالی در می‌آیند که جدار آن از یک طبقه‌ی سلول تشکیل می‌شود؛ سپس نصف آن شکل توپ مانند در نصف دیگرش فرو می‌رود و به صورت دو جدار دوسلولی تبدیل می‌شود.

در اغلب حیوانات از جمله انسان در میان دو لایه‌ی تشکیل شده یک لایه‌ی تک سلولی دیگری نیز تشکیل می‌گردد و مرتب این سلول‌ها در حال تقسیم شدن می‌باشند تا این‌که از هر یک از این لایه‌ها، اعضای معینی شکل می‌گیرد.

از لایه‌ی خارجی، پوست و دستگاه‌های عصبی و یک سری دیگر از اعضا بوجود می‌آیند و از لایه‌ی وسطی، ماهیچه‌ها و استخوان‌ها تشکیل می‌شوند؛ و از لایه‌ی داخلی نیز بعضی دیگر از اجزای دستگاه‌های عصبی بوجود میآیند. سلول‌ها مرتب تقسیم می‌شوند تا این‌که شکل گیری جنین در رحم حیوانات پستاندار و داخل تخم حیوانات تخم گذار به پایان می‌رسد و پس از تکمیل و شکل گیری کامل جنین، بچه از رحم بدنیا می‌آید و یا تخم شکافته می‌شود و جوجه از آن خارج می‌گردد.

۲۸- ساختار و سیستم شنوایی

سیستم شنوایی انسان و بعضی از حیوانات بگونه‌ای است که هیچ خردمندی تصور نمی‌کند که این ساختار، نتیجه‌ی تصادف باشد؛ گوش دارای صماخی است که امواج صوتی را می‌گیرد و به جنب و جوش درمی‌آید؛ این جنبیدن و بلرزه در آمدن در سه استخوان بسیار ریز و دقیق که به شکل بسیار مرتبی چیده شده‌اند، تأثیر می‌نماید؛ البته فشاری که بر صماخ وارد می‌شود باید یکنواخت و همسان باشد؛ برای این منظور، لوله‌ای در پشت صماخ گوش به گودی بینی متصل شده و یک استخوان حلزونی شکل نیز به قسمت داخلی گوش متصل شده که وظیفه‌اش تحلیل و بررسی صداهای مختلف می‌باشد. هم‌چنان‌که وظیفه‌ی دیگر آن، ایجاد توازن در انسان و دیگر موجودات می‌باشد که اگر این عضو نمی‌بود ما هرگز نمی‌توانستیم یک قدم راه برویم؛ بلکه فوراً گیج خورده و می‌لغزیدیم و سقوط می‌نمودیم.

حرکات و لرزش‌های به وجود آمده، از طریق عصب‌ها به مرکز شنوایی در مخ منتقل می‌شوند و بدین ترتیب انسان و حیوانات صداهای مختلف را شنیده و آنها را از یکدیگر تشخیص می‌دهند.

آیا ممکن است چنین سیستم و ساختاری که تمام این مراحل را در ظرف کمتر از یک صدم ثانیه انجام میدهد، نتیجه‌ی یک تصادف کور باشد؟

علم ریاضی و حساب احتمالات به طور قطعی چنین نظریه‌ای را رد میکند. هیچ خردمندی نمی‌پذیرد که این همه جریانات صورت گرفته نتیجه‌ی یک اتفاق و تصادف باشد.

۲۹- کرم‌های فلاریا

در دنیای موجودات زنده چیزهای شگفت‌انگیز بی حد و حصری به وقوع می‌پیوندد که دلیل بر وجود نیروی توانا و مقتدری است که جهت بقا و ماندگاری موجودات، آنها را ترتیب داده است؛ آری! چیزهایی که امکان ندارد از طریق تصادف به وجود بیاید. به طور مثال، چیزهایی که در حیات کرمهای ایجاد کننده‌ی مریضی مشهور به «مرض فیل» روی میدهد؛ همان مرضی که به مرض «پیوک» مشهور است.

این کرم‌ها طی مراحل رشد خود در رگ‌ها و غده‌های انسان و حیوانات پنهان شده و رگها را مسدود می‌کنند و موجب تورم بعضی از اعضا بخصوص ساقهای پا می‌شوند به گونه‌ای که ساق پاها به‌اندازه‌ای باد می‌کنند که حجم آنها مانند ساق فیل‌ها بزرگ می‌شود.

این کرم‌ها داخل رگ‌ها و غده‌های لنفاوی انسان زاد و ولد می‌کنند و کرم‌های کوچکی را تولید می‌نمایند و رگ‌های غده‌های لنفاوی را مسدود می‌کنند؛ در نتیجه، باعث متورم شدن بعضی از اعضای بدن انسان بویژه یک یا هر دو ساق پا می‌شوند تا جایی که ساق انسان به‌اندازه‌ی ساق فیل می‌گردد.

این کرم‌ها هنگامی که داخل رگ‌های لنفاوی انسان وجود دارند با یکدیگر جفت گیری می‌کنند و کرم‌های کوچکی را تولید می‌کنند و آنها را به رگ‌های خونی منتقل می‌نمایند؛ و اگر این کرم‌ها در رگ‌های خونی انسان باقی بمانند، نمی‌توانند دوره‌ی رشد و حیات خود را طی کنند؛ زیرا باید به بدن بعضی از حیوانات منتقل شوند تا مراحل زندگی خود را طی کنند و بتوانند با انسان دشمنی و مبارزه نمایند؛ پس وقتی که پشه‌ای خون انسان را می‌مکد، تعدادی از این کرم‌های کوچک را همراه با خون انسان می‌مکد و بدین ترتیب این کرم‌ها در درون جسم پشه رشد خود را کامل می‌کنند و قدرت و توانایی مبارزه با انسان را هنگام نیش زدن پشه به انسان بدست می‌آورند.

دانشمندان بسیار تلاش نمودند تا به این کرم‌ها از طریق خون کسانی که به این مرض مبتلا شده‌اند، دست یابند؛ اما نتوانستند در این زمینه موفقیتی کسب نمایند تا این‌که در نهایت، چیز بسیار شگفت انگیزی اتفاق افتاد.

در یکی از شبها، یکی از دانشمندان در اتاق کار خود تا پاسی از شب بیدار ماند؛ او مقداری خون را از یک نفر که به این بیماری مبتلا شده بود جهت آزمایش گرفت و آنرا زیر میکروسکوپ قرار داد؛ وی متوجه شد که تعداد سرسام آوری از این کرم‌ها در این نمونه آزمایش قرار دارند؛ روز بعد نمونه‌ی دیگری از همین بیمار گرفت و آن را مورد آزمایش قرار داد؛ اما این بار، اثری از آنها مشاهده نکرد؛ آن دانشمند از این جریان بسیار متحیر و شگفت زده شد؛ چرا که اگر این آزمایش را در شب انجام می‌داد، این همه کرم در آن نمونه وجود داشتند؛ اما همین آزمایش در روز چنین نتیجه‌ای را در برنداشت!! واقعاً جای تعجب بود.

پس از تحقیقات بیشتر متوجه شد که این کرم‌ها هنگام روز به رگ‌های خونی داخلی پناه می‌برند و همین که شب آمد، به رگ‌های سطحی پوست باز می‌گردند و حکمت آن، این است که پشه‌هایی که از خون انسان در این مناطق تغذیه می‌کنند، تنها در شب تحریک شده و برای گزیدن انسان می‌آیند؛ لذا این کرم‌ها در شب به سطح خارجی پوست بدن انسان می‌آیند تا پشه‌ها آنها را بمکند و بدین ترتیب دوره‌ی تکامل و رشد خود را در داخل جسم آنها طی کنند؛ مسلم است که این کرم‌ها چیزی درک نمی‌کنند و نمی‌فهمند که رشد آنها در داخل بدن پشه‌ها امکان پذیر است؛ بلکه این کار را از راه غریزه انجام می‌دهند؛ یعنی نیروی بسیار توانا و مقتدری است که به آنها دیکته می‌کند تا بدین صورت برای استمرار و بقای خود بکوشند و تلاش کنند.

جالب اینجا است در محیط‌هایی که انواع پشه‌ها خون را در روز می‌مکند، این کرم‌ها نیز بر عکس عمل می‌نمایند؛ یعنی شب‌ها در رگ‌های خونی داخلی‌می مانند و روزها به رگ‌های سطحی و خارجی مهاجرت می‌کنند تا در این صورت، مگس‌ها هم بتوانند آنها را بمکند. اکنون سؤال این است که آیا ممکن است این جریان از راه تصادف به وجود آمده باشد؟

۳۰- نیروی مغناطیسی زمین

اگر از ترکیب و ساختار موجودات زنده و شگفتی‌های اعجاز آمیزی که خرد را متحیر می نماید، بگذریم و به هستی و جهان سری بزنیم، متوجه چیزهای شگفت آوری خواهیم شد که از همه مهم‌تر، نیروی مغناطیسی نهفته در کره‌ی زمین است؛ نیرویی که ما را به این کره، گره زده و باعث ماندگاری ما روی آن شده است و از پرت شدن ما در هوا جلوگیری می‌نماید.

این نیروی جاذبه با نیروی مغناطیسیی که در فلزات وجود دارد، بسیار متفاوت است؛ زیرا نیرویی که در فلزات وجود دارد، بسیاری از چیزها من جمله گوشت، کاغذ، شیشه، سنگ، شن، ماسه و آب و چیزهای دیگر را جذب نمیکند؛ اما نیروی مغناطیسی‌ای که در کره‌ی زمین وجود دارد، همه چیز را جذب می‌کند حتی بدن ما، شیشه، کاغذ، سنگ، شن، ماسه، آب و... را جذب خود میکند. و اگر این چیزها جذب زمین نمی‌شدند، هیچ چیزی روی زمین باقی نمی‌ماند؛ بلکه همه در هوا پرت می‌شدند.

۳۱- حجم اجرام آسمانی، ابعاد و مدار آنها

فردهویل استاد اخترشناسی دانشگاه لندن در کتابش به نام «طبیعة الکون» (سرشت هستی) می‌گوید: در فضا ستاره‌هایی وجود دارد که حجم آنها در تصور عقل نمی‌گنجد.

زیرا کره‌ی زمین در مقابل حجم بعضی از آنها به‌اندازه‌ی یک دانه‌ی ماسه است.

دانشمند بزرگ آمریکایی‌«کریستی موریسون»‌ رئیس سابق آکادیمی علوم در نیویورک می‌گوید: «وضعیت اجرام آسمانی هر گز تصادفی نیست؛ بلکه طبق یک نظم دقیق و از پیش تعیین شده به حرکت درآمده‌اند؛ زیرا کره‌ای مانند ماه اگر یک چهارم از وضعیت موجود به زمین نزدیک‌تر می‌بود، مد و جزر دریاها به‌اندازه‌ای شدید می‌شد که تمام خشکی‌های زمین را غرق می‌کرد و همه‌ی حیوانات نیز غرق می‌شدند. همچنین اگر محور زمین به‌اندازه‌ی بیست و سه درجه مایل و کج نمی‌بود، دو قطب شمال و جنوب همیشه شب می‌بود و بخار آب دریاها، یخ بسیار غلیظ و ضخیمی در دو قطب تشکیل می‌داد و باعث می‌شد که خط استوا به ‌اندازه‌ای پهن و گسترده شود که باریدن باران غیر ممکن شود و بدین ترتیب زندگی روی کره زمین غیر ممکن می‌شد.

سرعت گردش زمین، حدود هزار میل در ساعت است؛ حالا اگر فرض کنیم که سرعت آن صد میل در ساعت می‌بود، شب و روز بسیار طولانی می‌شدند که در این صورت تمام آنچه که روی زمین قرار دارد، از حیوانات و گیاهان و...همه در روز از شدت حرارت می‌سوختند و در شب نیز از شدت سرما، یخ می‌زدند».

دکتر «جود» استاد فلسفه‌ی دانشگاه لندن در کتاب بسیار قطوری که در این زمینه نگاشته است به بررسی احتمالات نشأت هستی و به وجود آمدن حیات از نظر فلسفی و علمی پرداخته و در نهایت می‌گوید: «این جهان هستی، باید ساخته و آفریده‌ی آفریدگار بسیار دانا و حکیم باشد» و خداوند چه زیبا می‌فرماید:

﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ [فصلت: ۵۳].

«ما به آنان ـ که منکر اسلام و قرآنند ـ هرچه زودتر دلایل و نشانه‌های خود را در اقطار و نواحی آسمان‌ها و زمین و در داخل و درون خودشان، نشان خواهیم داد تا برای‌شان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است».

[۸۶] صحیح بخاری (۳۶۶۳) و صحیح مسلم (۶۳۳۴). [۸۷] صحیح بخاری (۳۶۶۳) و صحیح مسلم (۶۳۳۴).