مطلب دوم: مجموعهای از صفات که در قرآن و حدیث آمدهاند
۱ـ ذات خداوند متعال
خداوند دارای ذات و وجودی است که متصف به تمام صفات کمال، و پاک از هر گونه نقص و عیب است. هرکس به سخن قرآن گوش فرا دهد و آن را بفهمد، قطعاً میداند که خداوند متصف به ذات و وجود است:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ﴾ [البقرة: ۲۵۵].
«هیچ خدایی بجز الله وجود ندارد و او زنده و پایدار و نگهدارندهی ـ جهان هستی ـ است؛ هیچ چرت و خوابی به سراغش نمیآید» و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد.
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: ۱-۴].
«بگو: الله، یگانه و یکتا است. الله، سَرورِ والای برآورندهی امیدها و برطرف کنندهی نیازمندیها است؛ نزاده است و زاده نشده است و کسی همتا و همگون او نمیباشد».
هنگامی که کفار میخواستند خبیب س را به قتل برسانند، این شعر را سرود:
ولست ابالي حين اقتل سلمـاً
علي أيِّ شقٍّ كان لله مصرعي
وذالك في ذات الإله و إن يشأ
يبارك علی اوصال شلو مـمزَّع
(وقتی که به عنوان مسلمان کشته شوم،اندک هراسی ندارم که کدام پهلویم روی زمین میافتد؛ این فداکاری بمنظور خشنودی ذات حق است؛ اگر او بخواهد به استخوانهای تکه تکه شدهی من برکت عنایت میفرماید).
باید بدانیم که ذات خداوند هیچ شباهتی با ذات مخلوقاتش ندارد همانگونه که صفات او با صفات مخلوقاتش هیچگونه مشابهتی ندارند. خداوند کمال مطلق است که کاملتر از او وجود ندارد. هر آفریدهای لزوماً نقصی خواهد داشت که کمترین آن همان نیاز او به دیگران است.
خداوند هر گونه تشابه به آفریدههایش را نفی مینماید و میفرماید:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾ [الشورى: ۱۱].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست ـ و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میماند ـ و او شنوا و بینا است».
۲ـ نفس خداوند متعال
خداوند دارای نفس و جانی است که شایستهی مقام کمال و شکوه اوست؛ نفس او هیچگونه تشابهی با روح و جان آفریدههایش ندارد؛ چنانکه در آیات محکم کتابش دربارهی نفس خود به ما خبر داده و فرموده است:
﴿وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۖ كَتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ أَنَّهُۥ مَنۡ عَمِلَ مِنكُمۡ سُوٓءَۢا بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَأَنَّهُۥ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥٤﴾ [الأنعام: ۵۴].
«هرگاه مؤمنان به آیات ما نزد تو آمدند، بدیشان بگو: درودتان باد! خداوند شما ـ از روی لطف ـ رحمت را بر نفس خود واجب نموده است که هرکس از شما از روی نادانی دچار لغزشی شد، ولی بعد از آن توبه کرد و اصلاح نمود ـ خداوند عذر تقصیر او را میپذیرد ـ چرا که او آمرزگار و مهربان است».
خداوند در آیهی فوق بیان نموده که متصف به نفس است و رحمت را بر نفس خود واجب کرده است. در آیهی دیگری همین مطلب را چنین بیان فرموده است:
﴿قُل لِّمَن مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ كَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَۚ لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ﴾ [الأنعام: ۱۲].
«بگو: آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن الله است؛ ایشان ـ از روی تفضّل و تلطّف ـ رحمت را بر نفس خود، لازم گرفته است؛ بدون هیچ گونه شک و گمانی شما را در روز قیامت گرد میآورد».
رسول اکرم ص در حدیثی که آن را ابوهریره روایت نموده است، بخشی از این آیه را چنین تفسیر نموده است:
«لَـمَّا خَلَقَ اللهُ الـْخَلْقَ كَتَبَ بِيَدِهِ عَلَى نَفْسِهِ: إِنَّ رَحْمَتِي تَسْبِقُ غَضَبِي» وفی رواية: «تَغْلِبُ غَضَبِي» [۸۸]. (صحیح بخاری و صحیح مسلم)
(زمانی که خداوند از آفریدن مخلوقاتش فارغ شد، مکتوبی را نوشت و آن مکتوب اکنون در عرش نزد خداوند وجود دارد؛ در آن مکتوب چنین آمده است: رحمت من از غضبم سبقت میگیرد. و در روایتی دیگر آمده است که فرمود: رحمت من بر خشمم غالب و چیره میشود).
اثبات نفس برای خداوند شیوه و روش پیامبران گذشته نیز بوده است؛ عیسی ÷ دربارهی خداوند میگوید:
﴿تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾ [المائدة: ۱۱۶].
«تو از آنچه در نفس من وجود دارد، باخبری؛ ولی من از آنچه که در نفس تو وجود دارد، بیخبرم؛ زیرا تو دانندهی رازها هستی».
همچنین خداوند به پیامبرش موسی ÷ میگوید:
﴿ثُمَّ جِئۡتَ عَلَىٰ قَدَرٖ يَٰمُوسَىٰ٤٠ وَٱصۡطَنَعۡتُكَ لِنَفۡسِي٤١﴾ [طه: ۴۰-۴۱].
«سپس ای موسی! در موعدی که ـ برای گرفتن فرمان رسالت ـ مقدّر بود، آمدی و تو را برای نفس خویش پروردهام».
خداوند ما را از نفس خود بر حذر میدارد:
﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾ [آل عمران: ۳۰].
«خداوند شما را از ـ نافرمانی ـ خودش برحذر میدارد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».
کسانی که خداوند را در نفس خود یاد میکنند، خداوند نیز آنها را در نفس خود یاد میکند.
بخاری و مسلم در کتابهای صحیح خود از ابوهریره س روایت نمودهاند که رسول الله ص فرمود: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلَإٍ ذَكَرْتُهُ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ» [۸۹].
(خداوند متعال می فرماید: من با بندهام بر اساس گمانی که به من دارد، رفتار می نمایم و هنگامی که مرا یاد میکند، من با او هستم؛ پس اگر بندهام در نفس خود مرا یاد کند، من نیز در نفس خود او را یاد میکنم. و اگر مرا در میان جمع، یاد کند، من او را در میان جمع بهتری یاد خواهم نمود).
۳ـ وجه (صورت) پروردگار پاک ما
خداوند چهرهای دارد که هیچگونه تشابهی به صورت و سیمای آفریدههایش ندارد. ما به وجود رخسار خداونى متعال ایمان آورده و آن را میپذیریم؛ زیرا خداوند در کتاب خود دربارهی آن به ما خبر داده و پیامبر اکرم ص نیز دربارهی آن تأکید نموده است؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧﴾ [الرحمن: ۲۷].
«و تنها وجه پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند و بس».
ابن جریرطبری در تفسیر این آیه میگوید: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ﴾ از صفات وجه میباشد؛ بهمین دلیل «ذو» در حالت رفع است.
بعضی از علما وجه را از خداوند نفی کرده و گفتهاند: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ﴾ صفت رب است نه صفت وجه.
امام ابن خزیمه این قول را رد کرده و میگوید: «این رأی، نظر کسانی است که نسبت به لغت و زبان عربی آگاهی ندارند؛ زیرا وجه در این عبارت مرفوع و فاعل است و کلمهی «رب» بدلیل مضاف الیه بودن، مجرور است؛ اگر ذولجلال والاکرام صفت رب میبود، می بایست کلمهی «ذو» در حالت جر یعنی ذی الجلال می آمد چون جر اینگونه کلمات به یاء است نه واو [۹۰].
از نصوص دیگری که وجه را برای خداوند اثبات میکند، این آیه است:
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾ [القصص: ۸۸].
«همه چیز جز وجه او فانی و نابود میشود».
[۸۸] مشکاة المصابیح (۱/۷۲۶) حدیث شماره (۲۳۶۴). [۸۹] مشكوة المصابيح (۱/۶۹۳) حدیث شماره (۲۲۶۴). [۹۰] التوحید ابن خزیمه ص (۲۱).