بحث سوم: بدعت خوشحالی در روز عاشورا نزد گروه ناصبی [۱٧۵]، [۱٧۶]
در بحث گذشته بدعت حزن و اندوه در روز عاشورا نزد رافضیها بیان شد، در این بحث - انشاءالله - از کسانی که با رافضیها مقابله و مخالفت میکنند حرف خواهیم زد، این گروه روز عاشورا را روز شادی قرار میدهند، این گروه نواصب هستند که نسبت به حسین و اهل بیت پیامبر جتعصب نشان میدهند، از جملۀ جاهلان هستند که فاسد را با فاسد، دروغ را با دروغ، شر و بدی را با شر و بدی و بدعت را با بدعت دفع میکنند، نشانهها و شعایری که نشانگر سرور و خوشحالی است در روز عاشورا انجام میدهند، مثل سرمه زدن، رنگ زدن، خرج اضافی برای خانواده، پختن غذاهایی که عادت ندارند، و سایر چیزهای دیگر که در جشنها و مراسمها انجام میشوند، این گروه روز عاشورا را مانند مراسم و مجالس شادی قرار دادهاند [۱٧٧].
اولین ظهور آنها در زمان پیامبر جبود، ابوسعید خدری س روایت میکند که: علی س - کمی طلا - برای پیامبر جفرستاد، پیامبر جهم آن را میان چهار نفر تقسیم کرد: أقرع بن حابس حنظلی از طایفهی مجاشعی، عیینهبن بدر فزاری و زید طائی از طایفهی بنینبهان، و علقمهی بن علاثه العامری از بنیکلاب.
قریش و انصار عصبانی شدند، گفتند: به بزرگان اهل نجد میدهد و ما را ترک میکند! پیامبر جفرمود: «إنما أتألّفهم» «میخواهم به آنها محبت نشان دهم و رابطه برقرار نمایم». مردی که چشمانش در کاسۀ چشمش فرورفته بود، گونههایش بالا آمده بود، پیشانیش برجسته بود، ریشی پر اما تراشیده داشت، رو به پیامبر ج نمود و گفت: ای محمد ج از خدا بترس! پیامبر ج گفت: «من يطعالله إذا عصيت؟ أيأمنني الله علي أهل الأرض ولاتأمنوني؟» «زمانی که من نافرمانی کنم پس چه کسی از خدا اطاعت میکند؟ آیا خدا مرا بر تمام اهل زمین امین قرار نداده است؟ و شما مرا امین نمیدانید؟». مردی درخواست قتل آن مرد را نمود - به گمانم خالدبن ولید بود- پیامبر ج او را منع کرد، آنگاه آن مرد رفت پیامبر ج فرمود: «إن من ضئضيء هذا - أو في عقب هذا - قوم يقرأون القرآن لايجاوزُ حناجرهم، يمرقون من الدين مروق السهم من الرمية يقتلون أهل الإسلام ويدعون اهل الأوثان، لئن أنا أدركتهم لأقتلهم قتل عادٍ» [۱٧۸]«از نسل این مرد قومی خواهد آمد که قرآن را تلاوت میکنند ولی از گلویشان پایینتر نمیرود، از دین و ایمان خارج میشوند همانطور که تیر از کمان درمیرود، با اهل اسلام و ایمان میجنگند و آنها را میکشند، و بتپرستان را رها میکنند، اگر به آنها برسم و در زمان آنها باشم، آنها را همانند کشتن قوم عاد خواهم کُشت».
در روایتی که مسلم آن را آورده است، آمده: روزی نزد پیامبر جبودیم در حالی که او چیزی را میان اصحاب تقسیم میکرد، سهمی را به ذوالخویصره که یکی از مردان بنیتمیم بود داد، گفت: ای رسول خدا ج! عادل باش! رسولالله جفرمود: «ويلك، ومن يعدل إن لم أعدل، قد خبتُ وخسرتُ إن لم أعدل». «وای بر تو، چه کسی میتواند عادل باشد اگر من عادل نباشم؟ اگر عدالت نداشته باشم ضررمند و ناکام خواهم شد».
عمربن خطاب س گفت: ای رسول خدا ج! اجازه دهید گردنش را بزنم، پیامبر جفرمود: «دعه فإن له أصحاباً يحقر أحدكم صلاته مع صلاتهم، وصيامه مع صيامهم، ويقرأون القرآن لايجاوز تراقيهم يمرقون من الإسلام كما يمرق السهمُ من الرمية، ينظرُ إلي نصله فلايوجد فيه شيءٌ ثم ينظر إلي رصافه فلايوجد فيه شيءٌ، ثم ينظر إلي نضيه فلايوجدُ فيه شيءٌ، - وهو القدح - ثم ينظر إلي قذذه فلايوجدُ فيه شيء، سبق الفرثَ والدم. آيتهم رجل أسود إحدي عضديه مثل ثدي المرأة، أو مثل البضعة تدردر، يخرجون علي حين فرفة من الناس» [۱٧٩]. «کاری به او نداشته باش، دوستانی دارد که هر یک از شما اگر نماز و روزۀ خودتان را با روزه و نماز آنها مقایسه کنید از خودتان را حقیر میشمارید و کم میدانید، قرآن را میخوانند ولی از گلویشان پایینتر نمیرود، از اسلام خارج میشوند همانطور که تیر از کمان بیرون میرود، به سرنیزۀ خود نگاه میکند، چیزی را نمیبیند، به محل داخل شدن تیر نگاه میکند چیزی را نمییابد، به نیام شمشیر نگاه میکند چیزی را پیدا نمیکند، به پر تیر نگاه میکند چیزی در آن پیدا نمیشود، از محتویات درون شکمبه و از خون پیشی گرفته است، علامت و نشانهی این گروه، این است که درمیان آنها مردی سیاه که یکی از بازوهایش مثل پستان زن است، یا مثل قطعه گوشتی است که حرکت میکند، وجود دارد، زمانی این گروه پیدا میشوند که مردم تفرقه و اختلاف داشته باشند». ابوسعید گفت: شهادت میدهم که من این سخن را از پیامبر ج شنیدم، و شهادت میدهم که علیبن ابیطالب س با آنها جنگید و من با او بودم، ایشان دستور فرمود که در مورد این مرد که پیامبر ج توصیف نموده جستجو کنند، جستجو کردند او را یافتند، او را آوردند به او نگاه کردم، درست همان اوصافی را داشت که پیامبر ج بیان کرد [۱۸۰].
شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: در کوفه قومی از شیعه وجود داشتند که رئیسشان مختاربن عبید دروغگو بود، و قومی از ناصبه وجود داشتند که نسبت به علی س و اولادش بغض و کینه داشتند، که حجاجبن یوسف ثقفی از این گروه است [۱۸۱]، در حدیث صحیح آمده است که پیامبر جمیفرماید: «سيكونُ في ثقيف كذاب ومبير» [۱۸۲]درمیان قوم ثقیف یک نفر بسیار دروغگو و یک نفر هلاک شده پیدا خواهد شد، فرد بسیار دروغگو مختاربن عبید ثفقی و هلاک شده هم حجاج بن یوسف بود.
یک گروه حزن و اندوه و ناراحتی را برپا میکنند، یک گروه سرور و شادی و خوشحالی را، که هر دو گروه به خاطر تعصبهای باطل نسبت به حسین س این بدعتها را انجام میدهند، و هر بدعتی هم گمراهی است، که هیچ کدام از ائمهی اربعه و هیچ کس غیر از آنها نیز به این کارها اجازه نداده است و هیچ دلیل و حجت شرعی هم برای انجام این کارها وجود ندارد [۱۸۳].
شکی نیست که ناصبیها و رافضیها کارشان بدعت، خطا و اشتباه است، و خارج از چهارچوب سنت حضرت رسول جمیباشند. چون پیامبر جفرموده است: «عليكم بسنتي وسنة الـخلفاء الراشدين المهديين، تمسكوا بها، وعضوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فأن كل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة» [۱۸۴]«بر شما واجب است از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش) تبعیت و پیروی کنید، به آنها تمسک کنید، با چنگ و دهان محکم آنها را بگیرید، و از کارها و اعمالی که در دین وجود ندارند و تازه هستند خودداری کنید، چون هر چه در دین نباشد و آن را وارد کنید بدعت است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
پیامبر جو خلفای راشدین در روز عاشورا هیچ یک از این کارها را انجام نداده و توصیه نکردهاند، نه حزن و ناراحتی و نه سرور و خوشحالی را، بلکه وقتی پیامبر جپا به مدینه گذاشت، یهود را دید روز عاشورا روزه میگیرند، فرمود: این چیست؟ گفتند: این روزی است که خداوند در آن موسی را از غرق شدن نجات داد، پس ما روزه میگیریم، پیامبر جفرمود: ما نسبت به موسی بیشتر حق داریم، آن روز را روزه گرفت و به روزۀ آن دستور داد [۱۸۵].
و قریش هم در زمان جاهلیت این روز را بزرگ میشمردند.
آن روزی را که پیامبر جمردم را به روزۀ آن دستور داد یک روز بود، پیامبر جدر ماه ربیعالأول وارد مدینه شد، سال آینده روز عاشورا روزه گرفت، و به روزۀ آن دستور داد، سپس همان سال روزۀ ماه رمضان واجب شد و واجب بودن روزۀ روز عاشورا نسخ شد.
علما بر سر اینکه آیا روزۀ این روز واجب است، یا مستحب اختلاف دارند. در این باره دو قول مشهور وجود دارد، صحیحترین آنها، این است که اول واجب بود، بعد از واجب شدن رمضان، هر کس آن را روزه میگرفت به عنوان سنت و مستحب آن را انجام میداد، آن سال دیگر پیامبر جبه روزۀ آن دستور نداد، بلکه فرمود: «هذا يوم عاشوراء، وأنا صائم فيه، فمن شاء صام» متفق علیه [۱۸۶]. «این روز، روز عاشورا است، من روزه هستم، هر کس دوست دارد روزه بگیرد».
وقال ج: «صوم يوم عاشوراء يكفر سنة، وصوم يوم عرفة يكفر سنتين» «روزۀ روز عاشورا باعث کفارۀ گناهان یک سال و روزۀ روز عرفه باعث کفاره گناهان دو سال خواهد شد». آن زمان که پیامبر ج به آخر عمر نزدیک شده بود، به او خبر رسید که یهود این روز را جشن میگیرند، پیامبر ج فرمود: «لئن عشتُ إلي قابلٍ لأصومن التاسع» [۱۸٧]. «اگر سال آینده زنده باشم، روز نهم را نیز روزه میگیرم». تا با این کار با یهودیها مخالفت کند و به جشن و شادی آنها شباهت پیدا نکند.
درمیان صحابهها و علما کسانی پیدا میشدند که این روز را روزه نمیگرفتند، و آن را مستحب نمیدانستند، بلکه فقط روزه گرفتن این روز را مکروه میدانستند، همچنان که این سخن از گروهی از علما نقل شده است، و بعضی از علما آن را سنت و مستحب میدانند.
قول صحیح این است که روزۀ آن مستحب است، و روز نهم هم روزه بگیرد، چون این آخرین توصیهی ایشان در مورد روزۀ آن بوده است، «لئن عشتُ إلي قابلٍ لأصومن التاسع». «اگر سال آینده زنده باشم حتماً روز نهم را نیز روزه میگیرم».
این تنها چیزی است که پیامبر جبرای این روز گذاشته است، اما سایر امور مانند گذاشتن و آماده کردن غذاهای غیرعادی، یا لباسها را تازه کردن، و یا خرج بیشتر نمودن، یا خریدن نیازمندیهای این سال، یا عبادتی مخصوص انجام دادن مانند نماز مخصوص آن، یا نیت ذبح کردن، یا ذخیره نمودن گوشت قربانیها تا حبوب با آن پخته نماید، یا سرمه نمودن، رنگ کردن، حمام نمودن، به دیدار یکدیگر رفتن و مصافحه نمودن، و یا رفتن به مساجد و قبرستانها و غیره ... و مسایلی از این قبیل همهی این کارها از بدعتهایی منکر و بدی هستند که پیامبر جآنها را بعنوان سنت قرار نداده است، و همچنین هیچ یک از خلفای راشدین و ائمهی مسلمین آن را مستحب و درست نمیدانند [۱۸۸].
بر انسان واجب است از خدا و رسول جاو اطاعت کند، و از راه دین او پیروی کند، و هدایت و راه او را بپیماید، و خدا را به خاطر بزرگی نعمتش شکر کند.
خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤﴾[آل عمران: ۱۶۴].
«یقیناً خداوند بر مؤمنان منت نهاد و تفضل کرد بدانگاه که درمیانشان پیامبری از جنس خودشان برانگیخت، پیامبری که) بر آنان آیات او را میخواند و ایشان را از عقاید نادرست و اخلاق زشت) پاکیزه میداشت و بدیشان کتاب قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن) و فرزانگی میآموخت، هر چند که پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».
و قال ج: «إن خير الكلام كلامُ الله، وخيرَ الـهدي هدي محمدٍ، وشر الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة» [۱۸٩]، [۱٩۰]. «پیامبر ج فرمود: خوبترین کلام و سخن، سخن و کلام خداوند است، و خوبترین و بهترین راه، راهی است که حضرت محمد ج بر آن قرار داشته، و بدترین کارها، چیزهایی هستند که وارد دین میشوند و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است».
[۱٧۵] نواصب یا ناصبی: اغلب آنها از خوارج هستند، اولین کسانی بودند که از جماعت مسلمانان جدا شدند، کسانی هستند که عثمان و علی و سایر اهل جماعت را تکفیر میکنند، مرتکبین گناهان کبیره را کافر میدانند، و معتقد هستند که اگر امام با سنت مخالفت کرد خارج شدن از فرمان او واجب و حق است، به مجموعة الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۳/۳۴٩)، و الملل و النحل، شهرستانی، ص ۱۱۴-۱۳۸ مراجعه شود. [۱٧۶. ] - قابل یاد آوری است که با تلاشها و کوششهای مخلصانهی علمای اهل سنت فعلا این گروه (نواصب) وجود خارجی نداشته و جزء تاریخ شدهاند. مصحح. [۱٧٧] به مجموعه الفتاوی ابن تیمیه، (۲۵/۳۰٩-۳۱۰) مراجعه شود. [۱٧۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۶/۳٧۶)، کتاب الأنبیاء، حدیث شماره (۳۳۴۴) و مسلم فی صحیحه مع شرح نووی، (٧/۱۶۱-۱۶۲)، کتاب زکاة. [۱٧٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧۴۴-٧۴۵)، کتاب زکاة، حدیث شماره (۱۰۶۴). [۱۸۰. ] - برای تفصیل واقعه به کتاب البدایة والنهایة (٧/ ۳۱۶) مراجعه شود. [۱۸۱. ] - با آنهم حجاج بن یوسف ثقفی خدمات شایانی از جمله تقویت خلافت اسلامی مقتدر و یک پارچه، سرکوب فتنههای داخلی و فتوحات درخشان خارجی برای مسلمانها انجام داده است. (مُصحح). [۱۸۲] رواه مسلم فی صحیحه، (۴/۱٩٧۱-۱٩٧۲)، کتاب فضایل صحابه، حدیث شماره (۲۵۴۵). [۱۸۳] به منهاج السنة النبویة، (۳/۳۳۳) مراجعه شود. [۱۸۴] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶-۱۲٧). [۱۸۵] بخاری با فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۰۰۴) و لفظ حدیث از بخاری است، و صحیح مسلم (۲/ ٧٩۵) کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳۰). [۱۸۶. ] - بخاری با فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۰۰۳)، و صحیح مسلم (۲/ ٧٩۵) کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۲٩). [۱۸٧] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۳۶) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩٧-٧٩۸)، حدیث شماره (۱۱۳۴). [۱۸۸] مثل: ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد، ثوری، لیثبن سعد، اوزاعی، اسحاق بن راهویه رحمهم الله تعالی. به مجموعة الفتاوی ابن تیمیه، (۲۵/۳۱۲) مراجعه شود. [۱۸٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵٩۲)، کتاب جمعه، حدیث شماره: (۸۶٧)، سنن ابن ماجه (۱/ ۱٧) مقدمه، حدیث شماره: ۴۵. [۱٩۰] برای تفصیل به: مجموعة الفتاوی ابن تیمیه، (۲۵/۳۱۰- ۳۱۴) و زاد المعاد (۲/ ۶۶- ٧٧ مراجعه شود.