سالگردها و مناسبت های ناروا

فهرست کتاب

پنجم- اسباب‌ و دلایل انتشار بدعت:

پنجم- اسباب‌ و دلایل انتشار بدعت:

انتشار بدعت‌ها اسباب و دلایلی دارد از آن جمله:

سکوت اکثر علمای دینی بر این بدعت‌های گمراه‌کننده، و مردم عوام و بی‌سواد هم زمانی که سکوت عالم دینی را برکاری مشاهده می‌نمایند، گمان می‌کنند که این کار با شریعت مخالفت ندارد.

چیزی که از این بیشتر جای تعجب می‌باشد این است که بعضی از علمای دینی نیت و هدفشان فاسد شده، دنیا را بر آخرت ترجیح داده‌اند، شروع به ترویج این بدعت‌ها کرده‌اند و آن‌ها ‌را برای مسلمانان نیکو و پسندیده جلوه می‌دهند، تا با این کار به شهرت و نامی دست یابند، که این مشهور شدن سبب جمع شدن ثروت و اموال دنیوی برای آن‌ها ‌می‌شود، و در نهایت به ریاست این مردم غافل و ناآگاه و ساده می‌رسند، آن ساده‌لوحانی که فکر می‌کنند هر سفیدی پیه است و هر سیاهی خرماست.

عمل نمودن یک عالم دینی بر بدعت و تقلید مردم از او، سبب می‌شود که مردم گمان ‌کنند این کار مشروع و جایز است، چون اطمینان دارند که یک عالم دینی آنچه که صحیح و درست نباشد، انجام نمی‌دهد. به همین خاطر گفته شده است: به عمل عالم نگاه نکن، بلکه از او سؤال کن او هم صادقانه آنچه که صحیح است به شما می‌گوید.

حاکمان هم بدعت‌ها را درست می‌کنند، و آن‌ها ‌را تأیید و انتشار می‌دهند، چون این بدعت‌ها موافق هوا و هوس آنهاست، همان طور که این کار از مأمون روی داد و بعد از او از کسی که گفت: قرآن مخلوق است، و این بدان جهت بود که گروهی از معتزله‌ها بر مأمون مسلط شدند و او را از راه حق منحرف کردند و بسوی باطل کشاندند. و نظریۀ مخلوق بودن قرآن و نفی صفات از خداوند را برای او خوب جلوه دادند، درمیان خلفا قبل از مأمون از بنی‌امیه گرفته تا بنی‌عباس همگی سیاست شمشیر کشیدن بر همین روش‌ها را داشتند.

هارون‌الرشید گفته است: خبر به من رسیده است که بِشْر مریسی گمان می‌برد که قرآن مخلوق است، اگر خداوند مرا توفیق دهد بر من واجب است او را به قتل برسانم، آن هم کشتنی که تا به حال هیچ کسی چنین به قتل نرسیده باشد [٩۵].

بِشْر در ایام و روزگار‌هارون‌الرشید به مدت بیست سال متواری شد تا‌هارون‌الرشید درگذشت، سپس بعد از مرگ او ظاهر شد و بسوی ضلالت و گمراهی دعوت کرد و باعث بلاها و مصیبت‌های فراوانی شد [٩۶].

آن زمان که مأمون به خلافت رسید، با جماعتی از معتزله از جمله بِشربن غیاث مریسی هم صحبت شد، او را فریب دادند و یک مذهب باطل و نادرستی را گذاشتند و مردم را بسوی آن دعوت و با زور آن را به مردم تحمیل کردند، از نائب خود اسحاق بن ابراهیم بن مصعب [٩٧]خواست که در بغداد گروهی از ائمه‌ی حدیث را جمع کند، که این مذهب را تأیید نمایند، او هم آن‌ها ‌را جمع کرد آن‌ها ‌از تأیید آن امتناع کردند، آن‌ها ‌را به شکنجه و قطع آذوقه و ارزاق تهدید کرد، اکثر آن‌ها ‌با اکراه و اجبار آن را تأیید کردند، اما امام احمدبن حنبل و محمدبن نوح جندیشابوری امتناع و مقاومت کردند، آن‌ها ‌را در حالی که با زنجیر بسته بودند بر یک شتر سوار کردند و نزد خلیفه بردند به این خاطر که از فرمان او سرپیچی کرده‌اند. هنگامی که در سرزمین رحبه [٩۸]بودند مردی از عرب‌ها که از طرفداران خلیفه بود نزد آن‌ها ‌آمد، بر امام احمد سلام کرد و گفت: ای مرد! شما نماینده‌ی تمام مردم هستی، پس الگویی بد و شوم برای آن‌ها ‌مباش، امروز شما پیشوای مردم هستی، مواظب باش و پرهیز کن که جواب مثبت به آن‌ها ‌دهی، و نهایتاً در روز آخرت گناه همه‌ی‌ آن‌ها ‌را تحمل نمایی، اگر خدا را دوست داری بر آنچه که می‌گویی و هستی صبر داشته باش، میان شما و بهشت قتل و کشتن شما وجود دارد، اگر هم کشته نشوی خواهی مُرد، و اگر هم زنده بمانی، با عزت و کرامت زنده خواهی ماند، امام احمد /گفت: این سخن او عزم و ارادۀ مرا بر آنچه که هستم قوی کرد. آنگاه که به لشکر خلیفه نزدیک شدند و کمی مانده به او آن‌ها ‌را پایین آوردند، یکی از خدمتگزاران خلیفه در حالی که اشکانش را با لباسش پاک می‌کرد می‌گفت: ای اباعبدالله بر من سخت و گران است، مأمون شمشیر را کشیده که قبلاً آن را از نیام درنیاورده بود، و او به خویشاوندی خود به رسول‌الله جقسم یاد می‌کند، که اگر مخلوق بودن قرآن را تأیید نکنی، با این شمشیر حتماً شما را به قتل خواهد رساند، گفت: امام احمد /به زانو نشست و با چشمانش به آسمان نگاه کرد و گفت: خداوند بزرگم! صبر و حلم تو این فاجر و فاسد را بر اولیای تو جرأت داده است و می‌خواهد آن‌ها ‌را بزند و به قتل برساند، خداوندا اگر قرآن که کلام تو می‌باشد اگر غیر مخلوق است ما را از شر و ناراحتی او نجات بده، او گفت: در ثلث اخیر شب خبر رسید و فریاد زدند که مأمون مُرده است، احمد گفت: خوشحال شدیم. این محنت و ناراحتی ادامه یافت و تقویت آن از طرف خلیفه معتصم استمرار داشت، بلکه او در تعذیب و شکنجۀ امام احمد حنبل /زیاده‌روی کرده و طوری او را شکنجه و مورد ضرب قرار داد تا حدی که امام حافظه‌ی خود را از دست داد، همه‌ی این کارها به این خاطر بود که امام موافقت کند و بگوید قرآن مخلوق است.

این مصیبت و بلا ادامه یافت تا اینکه متوکل علی‌الله به خلافت رسید، مردم به خلافت او خوشحال شدند، چون او دوستدار سنت و اهل سنت و جماعت بود، و این محنت و بلا را از مردم برداشت، به تمام نقاط نامه فرستاد که هیچ کس حق ندارد در مورد مخلوق بودن قرآن حرف بزند [٩٩].

اگر این خلفا پایه‌گذار و سازندۀ این بدعت نبودند کار به آنجا که نمی‌بایست برسد، نمی‌رسید، و کار به شکنجه و تعذیب ائمه‌ی اعلام و بزرگوار به سبب امتناع از این بدعت نمی‌رسید.

امثال این خلفا در عصر حاضر و قدیم [۱۰۰]زیاد هستند، آن‌ها ‌کسانی‌اند که درست کردن بدعت را راه و وسیله‌ی دور ساختن مردم از دین صحیح و درست می‌دانند، و در نهایت ریاست و حکمرانی بر آن‌ها ‌و انتشار مذاهب و عقاید باطل و پوچ خود درمیان آن‌ها ‌ترویج دادند.

تبدیل کردن بدعت به عادت، به طوری که انصراف از آن مگر با تلاش بسیار زیاد، سخت و دشوار باشد.

سازگار بودن بدعت با هوا و هوس و غرایز مردم، که دین خواستار تنظیم و کنترل این غرایز است، و حد و اندازه‌ای برای آن‌ها ‌گذاشته است. و از طرفی چیزی وجود ندارد که مانع انتشار آن شود، و خطر و سرعت گرفتن آن در نفس‌ها گسترش پیدا می‌کند [۱۰۱].

این مسائل بعضی از دلایل انتشار بدعت‌ها بود، که بطور مختصر آن‌ها ‌را بیان کردیم، چون هدف ما فقط اشاره بود نه تفصیل مطلب والله اعلم.

[٩۵] به مناقب امام احمد بن حنبل، ص ۳۵۸ و المنهج الأحمد، (۱/۸۱) مراجعه شود. [٩۶] به مناقب امام احمد بن حنبل، ص ۳۸۵ مراجعه شود. [٩٧] به البدایة والنهایة (۱۰/ ۳۵۶) مراجعه شود. [٩۸] سرزمینی است که تا دمشق ۸ روز فاصله دارد، از حلب ۵ روز، و تا بغداد یک صد فرسخ، میان رقة و بغداد در سواحل فرات قرار دارد. که مالک‌بن طوق بن عثاب تغلبی در زمان مأمون آن را احداث کرده بود. به معجم البلدان (۳/ ۳٧۴- ۳۸۵) مراجعه شود. [٩٩] به البدایة و النهایة، (۱۰/۳٧۴-۳۸۵) مراجعه شود. [۱۰۰] از این گروه‌ها: عبیدیون بودند، و مجالس و جشن تولدهای زیادی درست کرده‌اند و حکم خود را در مصر آشکار کرده‌اند، هدفشان انتشار مذهب باطنی آن‌ها ‌در میان مردم بود، و می‌خواستند مردم را از دینشان غافل سازند. برای استمرار و تقویت این بدعت مادی و معنوی سرمایه‌گذاری کردند در نتیجه اکثر مردم جاهل این بدعت‌ها را معتبر شمردند و فکر کردند که این سنت‌هایی است که باید آن را حفظ نمود. مثلاً: مجالس مولودخوانی پیامبر ج، جشن‌های مسیحیان، وغیره ... که عبیدیون اولین کسانی بودند این در را بر روی بدعت باز کردند. به کتاب مقریزی (الخطط و الآثار) مراجعه شود. [۱۰۱] به کتاب البدعة، ص ۲۵۴-۲۵۵ و تحذیر المسلمین، ص ۲۱ مراجعه شود.