جواب این شبهه
استدلال به این آیه برای مشروعیت بخشیدن به جشن میلاد پیامبر ج، حمل کردن کلام خدا بر چیزی است که سلف صالح آن را حمل نکردهاند، و عمل کردن به چیزی است که به آن عمل نکرده و بر آن راه نرفتهاند، که این کار شایسته نیست، امام شاطبی در کتاب خود به نام - الأدلة الشرعیة من الـموافقات - آن را بیان کرده است، و آن اینکه صورتی که از سلف صالح برای عمل به نصی ثابت شده، از کسانی که بعد از سلف صالح آمدهاند و ادعا میکنند که سلف صالح نصی را جا گذاشته باشند یا نفهمیده باشند قبول نمیشود، چون اگر دلیلی وجود داشت از فهم اصحاب و تابعین پنهان نمیماند تا بعداً دیگران آن را بفهمند، کردار سابقین اول چگونه با مقتضای این مفهوم درست درمیآید؟ و اگر این عمل ترک شده باشد، چگونه متأخرین به چیزی عمل میکنند که مخالف اجماع اولین است، و هر کسی با اجماع مخالفت کند خطاکار و عاصی میباشد، و امت حضرت محمد جبر گمراهی و ضلالت اجماع نخواهند کرد، این امت بر عمل کردن به هر چیزی یا ترک عمل بر آن اتفاق نظر داشته باشند سنت و امری معتبر است و هدایت میباشد، معلوم است که کارها یا صحیح و یا غیر صحیح هستند، هر کسی که با سلف صالح به مخالفت بپردازد این فرد راه خطا و اشتباه را دربرگرفته است، و این برای او کافی است. و بیشتر اوقات اهل بدعت و گمراهی به قرآن و سنت استدلال میکنند، و آن را طبق مراد و مذهب خود حمل میکنند، و درمیان مردم آیات متشابه را مطرح میکنند، و گمان میبرند که راه حق را طی میکنند، برای این ادعا مثالهای زیادی وجود دارد، از آن جمله:
استدلال گروه تناسخیّه [۲٩۴]برای صحت گمان خود به آیۀ:
﴿فِيٓ أَيِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ٨﴾[الانفطار: ۸].
«و آنگاه به هر شکلی که خواسته است تو را درآورده است، و ترکیب بسته است».
استدلال هر کسی که بدعتی را به وجود میآورد، یا چیز جدیدی را که در دین نبوده ولی آن را نیکو میشمارد در حالیکه سلف صالح آن را انجام ندادهاند، این است که سلف صالح چیزهایی را به وجود آوردهاند که در زمان پیامبر جوجود نداشتهاند، مثل نوشتن قرآن، نوشتن کتابها، گذاشتن و استفاده از داروها، بکارگیری صنعت، و سایر چیزهایی که اصولیها در اصل مصالح مرسله آن را بیان میکنند، ولی همهی این استدلالها اشتباه و غلط هستند، و در واقع دنبال متشابهات فقهی میروند، و دنبال فتنه میباشند، که همهی این کارها خطا وارد کردن به دین است، و پیروی از راه ملحدین میباشد، این کسانی که این مسائل را درک کردهاند و این روشها را تعبیر میکنند، یا چیزهایی را از شریعت درک کردهاند که سابقین اولین آن را درک نکردهاند، و یا اینکه هیچ چیزی از شریعت را درک نکردهاند و از فهم آن دور بودهاند، که احتمال دومی صحیح میباشد، چون پیشقدمانِ سلف صالح بر صراط مستقیم بودهاند، و آنچه را که از ادله فهم کرده و بر آن واقف بودهاند را انجام دادهاند، این چیزهای جدید در دین و بدعت، درمیان آنها نبوده و به آن هم عمل نکردهاند، پس عمل آنها دلیلی اجماعی علیه این مبتدعان میباشد و ثابت میکند که این بدعت گزاران خاطی و مخالفین سنت پیامبر جهستند الی آخر) [۲٩۵].
ب- مفسران بزرگ قرآن این آیه را تفسیر کردهاند، ولی در تفسیرشان این که مقصود و هدف از رحمت در این آیه رسول خدا محمد جباشد، نیست بلکه مقصود چیزی است که آیهی سابق به آن اشاره کرده است، که میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٥٧ قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾[یونس: ۵٧-۵۸].
«ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی و درمانی برای چیزهایی که در سینهها است همچون کفر و نفاق و کینه و ...) آمده است، و هدایت و رحمت برای مؤمنان است، بگو به فضل و رحمت خدا - به همین نه چیز دیگر) باید مردمان شادمان شوند. این بهتر از چیزهایی است که گرد میآورند».
ابن جریر در تفسیر خود میفرماید: در تأویل این آیه ابوجعفر میگوید: خداوند به پیامبر جخود میگوید: قُلْ) ای محمد جبه کسانی که تو را و آنچه را از طرف خدا بر تو نازل شده است تکذیب میکنند بگو، بفضل الله) ای مردم! خداوند به شما فضل و رحمت بخشیده و آن اسلام است، آن را برای شما بیان کرده و شما را بسوی آن دعوت میکند، وبرحمته) آن رحمتی که نزول قرآن و وحی است، و از کتاب خودش چیزهایی به شما یاد داد که قبلاً آن را نمیدانستید، که بوسیلۀ آن بینش شما را نسبت به دینتان زیاد کرد، که همان قرآن است:
﴿فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ﴾[یونس: ۵۸]
میگوید: اسلامی که آنها را بسوی آن دعوت میکند، و قرآنی که برای آنها نازل شده است، از تمام گنجها و اموال فانی دنیا بهتر هستند [۲٩۶].
قرطبی /در تفسیر خود به نام الجامع لأحکام القرآن) میفرماید: فرمودۀ خداوند:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ﴾[یونس: ۵۸].
ابوسعید خدری و ابن عباس شمیگویند: فضلِ الله قرآن است، و رحمت خدا قرآن میباشد، و همچنین میفرمایند: فضل الله قرآن است، و رحمت خدا این است که شما را اهل و لایق قرآن قرار داده است. از حسن، ضحاک، مجاهد و قتاده روایت شده است که: فضل الله ایمان است، و رحمت خدا قرآن میباشد، برعکس قول اول [۲٩٧].
ابن کثیر در تفسیر خود میگوید: خداوند به آنچه که از قرآن عظیم بر مخلوقات خود نازل کرده است بر رسول جخود منت میگذارد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾[یونس: ۵٧].
یعنی چیزی که انسان را از فواحش دور میکند.
﴿وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ﴾[یونس: ۵٧].
یعنی از شک و شبهه، و آن از میان برداشتن پلیدی و زشتیها میباشد.
﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[یونس: ۵٧].
یعنی به وسیلۀ آن رحمت و هدایت خداوند حاصل میشود.
که این برای مؤمنان و کسانی است که آیات خداوند را تصدیق میکنند و به آن یقین و اطمینان دارند، فرمودۀ خداوند:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾[الإسراء: ۸۲].
«ما آیاتی را از قرآن فرومیفرستیم که مایۀ بهبودی دلها از بیماریهای نادانی و گمراهی، و پاکسازی درونها از کثافات هوی و هوس) و رحمت مؤمنان است، ولی بر ستمگران جز زیان نمیافزاید».
فرموده خداوند:
﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞ﴾[فصلت: ۴۴].
فرموده خداوند:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾[یونس: ۵۸] [۲٩۸].
یعنی به آنچه از طرف خدا از هدایت و دین حق برای آنها آمد، باید به آن خوشحال و شاد شوند، چون این هدایت و دین از چیزهایی دیگر بهتر و خوبتر میباشند.
ابن قیم جوزی در تفسیر این آیه:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾[یونس: ۵۸].
میفرماید:
اقوال سلف صالح بر این معنی دور میزند که فضل الله و رحمت او اسلام و سنت پیامبر جمیباشد [۲٩٩].
ابن عبدالهادی در کتاب الصارم المنکی فی الرد علی السبکی میگوید: ... تأویل در آیه و حدیثی که در عهد سلف صالح نبوده است درست نیست، چون این تأویل از طرف سلف صالح برای امت بیان نشده است، چنین تأویلاتی که در عهد سلف صالح نبوده ولی بعداً پیدا شدهاند این را ثابت میکند که آنها نسبت به حق جاهل بوده و آن را ندانستهاند، ولی متأخرین آن را فهمیدهاند! پس زمانی که تأویل مخالف تأویل آنها باشد و آن را نقض کند چگونه است؟ ...) [۳۰۰].
شبهههایی که بعنوان دلیل و سند برای جشن میلاد پیامبر جمطرح میکنند زیاد هستند، که در اینجا نمیتوانیم به همهی آنها اشاره کنیم، چون بررسی و ذکر آنها نیاز به یک کتاب خاص دارد، در اینجا هدف اشاره به بعضی از این شبهها بود، و به صورت خیلی کوتاه رد علما بر این شبهات را بیان کردم، که در هیچ یک از این شبههها دلیلی برای درست بودن جشن میلاد نبی جوجود نداشت، ولی کسانی که به این بدعتها معتقد هستند، میخواهند رنگ شرعی به این کارهای بدعتی بدهند، به این دلایل واهی استدلال میکنند، و به صورتی که هوا و هوسشان میخواهد آنها را تفسیر میکنند، و عقیدۀ آنها فاسد میباشد، آنها این چنین هستند که خداوند میفرماید:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٢٣﴾[الجاثية: ۲۳].
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است) خدا او را گمراه ساخته است، وبر گوش و دل او مهر گذاشته و بر چشمش پردهای انداخته است؟ پس چه کسی جز خدا و خدا هم از وی رویگردان است) میتواند او را راهنمایی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟».
والله اعلم.
[۲٩۴] تناسخیه: گروهی هستند که از دین اسلام خارج شدند، آنها معتقدند که ارواح به اجساد دیگر میروند و از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود، و آنچه از راحتی و یا ناراحتی به انسان میرسد به خاطر همین انتقال است، و جایز میدانند که روح انسان به سگ منتقل شود، و یا برعکس، معتقد هستند که ارواح صدقین در نور صبحگاهی بالای فلک در سرور و خوشحالی دائم بسر میبرند، و ارواح اهل ضلال و گمراهی به پایین میروند و به اجسام حیوانات راه پیدا میکنند، این گروه ترکیبی از قدریه و رافضیهای افراطی میباشند، مثل گروه بیانیه، خطابیه، و راوندیه، اولین کسی که این نظریه را در دولت اسلام بیان کرد گروه السبابیه از رافضیها بود، چون آنها ادعا کردند که علی به إله تبدیل شده چون روح خدا در آن قرار گرفته و حل شده است، بیانیهها معتقد هستند که روح خدا در میان انبیا میگردد، سپس به میان امت نیز میآید. به کتاب الفرق بین الفرق، ص ۲۵۳-۲۵٩ مراجعه شود. [۲٩۵] به موافقات امام شاطبی مراجعه شود، (۳/۴۱-۴۴). [۲٩۶] به تفسیر ابن جریر الطبری، (۱۵/۱۰۵) مراجعه شود. [۲٩٧] به تفسیر الجامع لأحکام القرآن، (۸/۳۵۳). [۲٩۸] به تفسیر ابن کثیر، (۲/۴۲۰) مراجعه شود. [۲٩٩] به کتاب اجتماع الجیوش الإسلامیه، ص ۶ مراجعه شود. [۳۰۰] به کتاب الصارم المکنی، ص ۴۲٧ مراجعه شود.